در اوایل آوریل، من در حال تماشای صفحهای زیبا از مجله اِل (Elle) بودم که شش زن خدمه پرواز تمامزنانه بلو اوریجین (Blue Origin) به فضا را نشان میداد. کتی پری، لورن سانچز، گیل کینگ و سپس دهانم باز ماند. دوست من، آیشا بو، در میان سلبریتیها بود.
بو و من نزدیک به یک دهه است که یکدیگر را میشناسیم. او یک مهندس هوافضای سابق ناسا و کارآفرین است. من همیشه میدانستم که آرزوی او رفتن به فضا است. فکر کردم او مشغول کارهای زیادی است، بنابراین از تماس گرفتن با او خودداری کردم. چند روز پس از پرواز ۱۴ آوریل، به او پیام دادم و پرسیدم آیا هنوز در حال لذت بردن از شکوه آن لحظات است. از پاسخ او حیرت کردم.
آنگاه فهمیدم که بو با واکنشهای گسترده و سریع و انبوهی از نفرت آنلاین، که بخش زیادی از آن نژادپرستانه و زنستیزانه بود، دست و پنجه نرم میکرد. او برخی از انتقادات را درک میکرد، اما از اینکه این همه انتقاد به سمت او نشانه رفته بود، شوکه شده بود.
داستان بو تنها درس آشنایی در مورد اینکه چگونه اینترنت میتواند مردم را، به ویژه زنان سیاهپوست را که ناگهان به شهرت میرسند، از پا درآورد، نیست.
این همچنین درباره این است که چگونه افراد میتوانند ناخواسته به نمادی از یک لحظه سیاسی خاص تبدیل شوند، به گونهای که توانایی معنا بخشیدن به داستان خود را از دست بدهند.
در مورد بو، پرواز او به کانون خشم شدیدی از سوی چپ سیاسی و جوامع رنگینپوست تبدیل شد که متوجه میلیاردرهای فناوری بود که به دنبال ایجاد رابطه نزدیکتر با دولت ترامپ پس از انتخابات بودند. این افراد شامل جف بزوس، صاحب واشینگتن پست و بلو اوریجین نیز میشود، که در جمعی از غولهای فناوری در مراسم تحلیف نشست، پس از آنکه آمازون (Amazon)، جایی که او به عنوان رئیس اجرایی فعالیت میکند، یک میلیون دلار به این رویداد کمک کرده بود.
بو موافقت کرد که برای قسمتی از پادکست پست ریپورتز (Post Reports)، پادکست خبری روزانه واشینگتن پست، با من مصاحبه کند. و او درباره چالش پذیرش خشم گسترده و همچنین بازپسگیری خط داستانی و سلامت روان خود از سوی متنفرین صحبت کرد. و او به این فکر کرد که چگونه زیباترین لحظه زندگی یک فرد میتواند در عین حال وحشتناکترین لحظه نیز باشد.
در ادامه بخشهایی از گفتوگوی ما آمده است. میتوانید اطلاعات بیشتر را در اینجا بشنوید یا با جستجوی “Post Reports” در هر کجا که پادکست گوش میدهید.
بسیاری از افراد در آن پرواز پیشینه مهندسی موشک نداشتند. شما یک مهندس هوافضا هستید. اولین بار چه زمانی به سفر فضایی علاقهمند شدید؟
به عنوان یک کودک، همیشه به فضا علاقهمند بودم. هیجانانگیز بود. به عنوان کسی که در محیطی بزرگ شدم که مطمئن نبودم قرار است چه شغلی داشته باشم، اغلب از کتابها به عنوان راه فرار استفاده میکردم. بگذارید بگویم من کودکی دست و پا چلفتی بودم. درگیر کارهای زیادی نبودم زیرا والدینم متمول نبودند. و میدانید، وقتی جوانتر هستید و واقعاً شروع به مقایسه آنچه که دارید با آنچه دیگران دارند میکنید، میتوانید بیشتر به دنیای ساخته خودتان عقبنشینی کنید. بنابراین، من کتابهای زیادی میخواندم. و علمی-تخیلی میخواندم و رویای فرار از زندگیای که در جوانی داشتم را در سر میپروراندم. من یک دانشآموز دبیرستانی بودم که در حال دست و پنجه نرم کردن بودم. من کسی بودم که از مشاور تحصیلی راهنمایی میخواستم. و در آن لحظه در دبیرستان، به من گفته شد: "شما باید رشته آرایشگری را دنبال کنید."
و این برای من واقعاً دردناک بود، زیرا نمیفهمیدم چرا جامعه از من میخواهد قبل از اینکه خودم را بشناسم، بدانم که میخواهم چه شغلی داشته باشم. تا زمانی که در کالج اجتماعی بودم، واقعاً تصمیم گرفتم که فضا ممکن است یک احتمال باشد. و این به خاطر این نبود که فکر میکردم احتمالاً اتفاق میافتد، بلکه به خاطر سرپیچی از موانع بود. فکر میکنم گاهی اوقات رویاها میتوانند شکلی رادیکال از اعتراض باشند. و رویای من این بود که میخواستم بر شرایطی که در آن بودم غلبه کنم. تصمیم گرفتم تنها چیزی که میتوانستم کنترل کنم، رویاهایم بودند. و رویای من این بود که به فضا بروم.
درباره اینکه چرا او میخواست پول لازم برای سفر به فضا با بلو اوریجین را جمعآوری کند:
من میخواستم نشان دهم که اگر بتوانید پول لازم برای یک صندلی را جمعآوری کنید، دسترسی و فرصت برای افراد بیشتری در آینده فراهم است زیرا آنها میتوانند مسیری را که من طی کردم، تقلید کنند. در تاریخ فضا، کمتر از ۱۰ زن سیاهپوست تا خط کارمن (Kármán line) بالا رفتهاند. و بنابراین وقتی به این فکر میکردم، چالش من فقط دیدهشدن نبود. بلکه این بود که چگونه میتوانم مدلی ایجاد کنم که دیگران بتوانند دنبال کنند، زیرا اگر آیشا بو بتواند پول لازم برای صندلی خود را جمعآوری کند، و او یک سلبریتی نیست، و کسی نیست که عمو یا عمه ثروتمندی داشته باشد، پس فرد بعدی با این چه میتواند بکند؟ من همچنین یک سازمان غیرانتفاعی با بودجه خصوصی نیستم. و بنابراین راهبردی را تدوین کردم که به من امکان انجام کارهای متعددی را میداد. من به سراسر جهان سفر کردم و سخنرانیهای کلیدی ارائه دادم، و به جای دریافت دستمزد، بودجه برای صندلیام را قبول کردم. با مؤسساتی کار کردم که میخواستند تحقیقاتی انجام دهند و از قیمت بلیط پرواز در مأموریتهای دیگر مطلع بودند، و آنها وارد شدند و خواستند از آن حمایت کنند.
و شما با HBCUها (دانشگاهها و کالجهای تاریخی سیاهپوستان) تحقیق کردید، درست است؟
کاملاً. این برای من بسیار مهم بود، زیرا وقتی در ناسا کار میکردم، فرصت داشتم با آزمایشگاههایی مواجه شوم که تحقیقات جهانی در زمینه اخترگیاهشناسی (astrobotany) انجام میدادند. گیاهان در فضا. و آنچه که میخواستم انجام دهم، استفاده از فرصت برای انجام تحقیقات در ریزگرانش (microgravity) بود که بسیار با ارزش است.
درباره اینکه پرواز چگونه بود:
در روز پرتاب، آنقدر در لحظه حاضر بودم که هر لحظه از پرواز را حس کردم، از زمانی که چراغ کمربند خاموش شد و آزاد بودیم در کابین حرکت کنیم، تا به آرامی چرخش زمین را از پنجره ببینم. و برخی میگویند، آه، این به نظر زمان بسیار کوتاهی است. من میگویم وقتی با سرعت بیش از چند هزار مایل در ساعت حرکت میکنید، ۱۱ دقیقه کافی است.
من خواندهام که هر فضانوردی که به فضا میرود، شیء خاصی را با خود به بالا میبرد و شما آزمایش میکنید که آیا آن شیء در جاذبه صفر شناور میشود یا خیر. شیء شما چه بود؟
برای من، شیئی که با خود بردم، نشان پرچم باهاما بود. و دلیل این کار این است که وسیله نقلیه نیو شپرد (New Shepard) مسیری را دنبال میکند که از پرواز آلن شپرد ناسا در سال ۱۹۶۱ تقلید میکند. بیشتر مردم میدانند که موشک از کجا بلند شد، اما به این فکر نمیکنند که کجا فرود آمد. در گراند باهاما (Grand Bahama) فرود آمد. خانواده من اهل باهاما هستند، و من، در طول دهه گذشته، تلاش کردهام فضا را به باهاما بیاورم. همچنین میخواستم به میراثم و این ایده که من حاصل پدری هستم که به ایالات متحده آمد تا روزی بتواند در ناسا کار کند، اشاره کنم. او نتوانست به آن رویا دست یابد، اما من توانستم این کار را انجام دهم و همچنین این بخش از تاریخ خودم و خانوادهام را به صحنه جهانی بیاورم. متأسفانه پدرم را در ژانویه از دست دادیم. با این حال، پدربزرگم توانست در این پرواز حضور یابد؛ او که ۹۲ سال پیش به دنیا آمده بود، پرواز کرد تا ببیند من به فضا میروم، که نه تنها لحظهای تأثیرگذار بود، بلکه لحظهای بود که در آن احساس کردم با هر آنچه آرزو داشتم باشم، در یک راستا قرار گرفتهام.
درباره انتقاداتی که به او وارد شده است:
من از این گفتوگو استقبال میکنم و فکر میکنم بحث درباره آنچه امروز در کشور اتفاق میافتد مهم است. سؤالی که میخواهم بپرسم این است که آیا ما به دلیل نقص سیستم از آن خارج میشویم یا برای بهتر کردن آن از درون تلاش میکنیم؟ من هرگز شانس این را نداشتهام که در یک وضعیت ایدهآل باشم. من از معدود زنانی هستم که در هوافضا، در فناوری کار میکنند. من در دفاع فعالیت میکنم. و همیشه فکر میکردم بهترین کار این است که نمونهای از آنچه آرزو دارم ببینم، باشم. من هرگز شانس صبر کردن برای کمال را نداشتهام.