



مورگان رز دیبان هرگز وقت زیادی برای هنرمندان اغواگر نداشت. اما سپس او در نشویل به رقص رفت و نظرش تغییر کرد.
جاشوا لامار شاو در ۲۰ اوت ۲۰۲۱، او را در کلوپ شبانه اسپیکئیزی «دیرتی لیتل سکرت» با یک جمله کلیشهای جذب نکرد، بلکه با دستانش این کار را کرد. خانم دیبان گفت: «او فقط مرا بلند کرد و جابجا کرد.»
اینکه هیچ مردی تا آن زمان به اندازه کافی جسور نبوده تا چنین کاری کند، کمتر به عدم تحرک او (او ۴ فوت و ۱۱ اینچ قد و اندامی جمع و جور دارد) و بیشتر به شهرت او مربوط میشد. خانم دیبان، ۳۵ ساله، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت رسانههای دیجیتال بلویتی (Blavity) و مشاور برندهایی از جمله امریکن ایرلاینز و پپسیکو است. در سال ۲۰۱۶، دو سال پس از تأسیس بلویتی، نام او در لیست «۳۰ نفر زیر ۳۰ سال» فوربز در کنار آرون ساموئلز، همبنیانگذار خود، قرار گرفت. او اکنون یک کارآفرین زنجیرهای در رأس شرکتهایی از جمله آفرو-تک (AfroTech)، یک پلتفرم برای مدیران اجرایی فناوری سیاه پوست، و یک نویسنده است.
این بهار، «قوانین خود را بازنویسی کن» (Rewrite Your Rules)، که شعار اوست، به کتابی درباره مسیر رسیدن به خودشکوفایی تبدیل شد. رد فرهنگ هیاهو برای چیزی اصیلتر، در پایه و اساس آن قرار داشت. مسیری که او را به رقص در آن شب در نشویل کشاند نیز همینگونه بود.
خانم دیبان در سنت لوئیس با یک برادر بزرگتر بزرگ شد. والدینش، ساندرا و مایکل دیبان، آنها را با آنچه او ارزشهای اصیل میدوسترن مینامید، تربیت کردند. او گفت: «همه چیز در خانه ثابت و پایدار بود. مامان و بابام عشق دوران دبیرستان بودند، مادربزرگم هر روز مرا از مدرسه سوار میکرد.»
در لس آنجلس، جایی که او در سال ۲۰۱۵ برای رشد بلویتی پس از فارغالتحصیلی با مدرک کارشناسی علوم سیاسی و کارآفرینی از دانشگاه واشینگتن در سنت لوئیس به آنجا نقل مکان کرد، با مردانی که این ارزشها را داشتند، ملاقات نمیکرد.
او گفت: «من قرارهای زیادی با مردان فوقالعادهای داشتم که بسیار سرگرمکننده بودند. اما با مردانی که با آنها در گفتگو بودم، احساس نمیکردم که این به یک زندگی مشترک بالقوه منجر شود.»
بنابراین در سال ۲۰۲۰، با کند شدن شدید جهان و بلویتی به دلیل کووید، او به یک مرخصی ۳۰ روزه به کاستاریکا رفت تا راهی برای آینده برنامهریزی کند.
او گفت: «مثل همه، من هم در حال بازنگری زندگیام بودم. نیاز داشتم خودم را تخلیه کنم و با جنگل بارانی وقت بگذرانم.» بلویتی، که یک پلتفرم و شبکه حرفهای برای هزارههای سیاه پوست و نسل Z بود، به خوبی پیش میرفت. خانم دیبان تا آن زمان ۱۲ میلیون دلار برای این شرکت جمع آوری کرده بود، شرکتی که بیش از ۱۰۰ کارمند داشت و دو طبقه از یک ساختمان اداری در مرکز شهر لس آنجلس را اشغال کرده بود.
اما بعد از کاستاریکا، او گفت: «از دیدگاه زندگی شخصی میدانستم که باید از لس آنجلس بروم.» والدینش سالها پیش به نشویل نقل مکان کرده بودند. در ژانویه ۲۰۲۱، او به خانه آنها نقل مکان کرد. برای چند ماه، با بلویتی که در آن زمان کاملاً از راه دور کار میکرد (و هنوز هم از راه دور کار میکند)، او از کمد لباس آنها کار میکرد. سپس او خانهای در نشویل خرید و شروع به سر و سامان دادن به زندگی اجتماعی خود کرد.
او گفت: «تابستان را صرف اپلیکیشنهای دوستییابی کردم، سعی میکردم با وضعیت نشویل آشنا شوم، که شهری بسیار، بسیار دارای قرار ملاقات است.» وقتی دوستی از دوران دانشگاهش که در آن زمان در نزدیکی مشغول تحصیل پزشکی بود، نلسون نوومه، با او تماس گرفت و درخواست ملاقات کرد، برایش آرامشبخش بود.
او گفت: «در آن زمان فکر کردم، بگذار از طریق گروههای دوستانه با مردم ملاقات کنم.» اما وقتی آقای نوومه آن اوت با آقای شاو به رستوران «استیتساید کیچن» (Stateside Kitchen) آمد، او متعجب شد. او اشارهای به آوردن دوستش نکرده بود.
آقای شاو، ۳۷ ساله، اهل نشویل و بنیانگذار و مدیر «مدرن اینوویشن پروداکشن» (Modern Innovation Production) است، شرکتی که ویدئوهای بازاریابی برای کسب و کارها تولید میکند. والدینش، آدری و جوزف شاو، هنوز در نشویل زندگی میکنند؛ او یک خواهر کوچکتر دارد. در دانشگاه آلاباما، جایی که او برای نوازندگی ترومبون بورسیه گرفت، بازاریابی خواند اما قبل از اتمام مدرک کارشناسی خود انصراف داد. او سه سال بعد، در سال ۲۰۱۱، شرکت ویدئویی خود را تأسیس کرد.
هنگامی که او با خانم دیبان آشنا شد، در حال گذراندن طلاق و بازسازی زندگی اجتماعی خود بود. آقای نوومه یک دوست نسبتاً جدید از باشگاه بود. او هیچ اطلاعی از سابقه یا کسب و کارهای خانم دیبان نداشت، اما آقای نوومه فکر میکرد که او و خانم دیبان با هم جور خواهند شد.
آقای شاو گفت: «او گفت، 'او در رسانه کار میکند، شاید شما علایق مشابهی داشته باشید.'» در شام، او فرصتی برای فهمیدن پیدا نکرد. آقای شاو گفت: «من اساساً نفر سوم بودم.»
خانم دیبان و آقای شاو هر دو گفتند که آقای نوومه سؤالات زیادی از خانم دیبان درباره زندگی و کسب و کارهایش داشت. در ابتدا، خانم دیبان با احتیاط رفتار میکرد.
او گفت: «در آن زمان احساس عجیبی داشتم که به تمام سؤالات نلسون پاسخ دهم، زیرا جاش را اصلاً نمیشناختم.» اما پس از یک دور کوکتل، وقتی کسی پیشنهاد داد به اسپیکئیزی کنار بروند و برقصند، او مشتاق بود.
در همان جا بود که آقای شاو او را، به معنای واقعی کلمه، بلند کرد. خانم دیبان گفت: «مردی که او را نمیشناختم شروع به صحبت با من کرد، و جاش دید که من ناراحت هستم.» بنابراین او با دستانش به کمک آمد. پس از اینکه او را در منطقهای امن قرار داد، پیشنهاد داد او را به خانه برساند. اواخر همان شب، او برایش یک دعوتنامه OpenTable برای قرار ملاقات هفته بعد در O-Ku، یک رستوران سوشی در نشویل، فرستاد.
خانم دیبان گفت: «فکر کردم بسیار جسورانه بود، اما خوشم آمد. او مستقیم و واضح و یک جنتلمن بود، و این همان چیزی بود که من به دنبالش بودم.»
در O-Ku، آقای شاو گفت: «ما درباره کاری که او انجام میداد یا اینکه او چه کسی بود صحبت نمیکردیم. فقط حال و هوای خوبی داشت.» طولی نکشید که آنها یک قرار هفتگی ثابت داشتند.
خانم دیبان هنوز برای کار به طور منظم به لس آنجلس سفر میکرد. آقای شاو او را در فرودگاه سوار و پیاده میکرد. او گفت: «همیشه میگفتیم، 'دفعه بعد میبینمت.'»
در اکتبر، او با خانم دیبان به ناپا ولی (Napa Valley) پرواز کرد. خانم دیبان گفت: «گلدمن ساکس یک کنفرانس نوآوران برتر برای ۱۰۰ بنیانگذار برگزار میکند.» آن سال، «من این فرصت را داشتم که یک همراه با خود ببرم.» شرکت در رویدادهای پرطرفدار به تنهایی، احساس پوچی را در او ایجاد کرده بود.
او گفت: «با خودم گفتم، من به تمام این مکانهای زیبا میروم، اما تنها هستم. من همچنین درونگرا هستم.» آقای شاو برعکس است. «همه جاش را دوست دارند.» تا پایان کنفرانس، او فکر میکرد شاید خودش هم عاشق جاش شده باشد.
تعطیلات دو هفتهای بعد به کوههای اسموکی بزرگ (Great Smoky Mountains) این را تأیید کرد. خانم دیبان گفت: «آنجا با خودم گفتم، من تقریباً از قرار گذاشتن خسته شدهام. این عالی است.»
برای آقای شاو، ابرها کنار رفته بودند. او گفت: «میدانید وقتی چیزها مبهم هستند و عینک میزنید و احساس میکنید همه چیز واضح میشود؟ من درباره مورگان چنین احساسی داشتم. اغلب میگفتم، 'مرد، احساس میکنم هیچ کس واقعاً مرا نمیفهمد.' او مرا میفهمید. او میداند چه میخواهم بگویم حتی اگر بیمعنا باشد.»
در ژانویه ۲۰۲۲، او به خانه خانم دیبان نقل مکان کرد. یک سال بعد، آقای شاو گفت: «ما قوانین خودمان را بازنویسی میکردیم، همانطور که کتاب مورگان میگوید.» برای خانم دیبان، ازدواج لزوماً ثباتی را که او برایش ارزش قائل بود، تضمین نمیکرد. او گفت: «برای من، رسمیت آن اهمیت زیادی نداشت. بیشتر درباره نحوه عملکرد ما به عنوان شریک، به عنوان یک زوج بود. پس بله: اول بچه.»
پسر آنها، لنگستون (Langston)، در ۱ نوامبر ۲۰۲۳ به دنیا آمد. در ۲۳ ژوئن ۲۰۲۴، نوزاد با آنها در پاریس بود، جایی که آنها پس از شرکت در جشنواره فیلم کن (Cannes Film Festival) برای چند روز توقف کرده بودند، زمانی که آقای شاو به او پیشنهاد ازدواج داد. ازدواج هنوز تا حد زیادی بیاهمیت به نظر میرسید، اما خانم دیبان قبل از پاسخ فوری «بله» خود، پذیرفته بود که این یک نقطه عطف است که مزایایی نیز دارد.
او گفت: «این نشانهای از عشق ماست که عمومی و بیرونی است، و به مردم کمک میکند سطح تعهد ما را درک کنند.» او فکر میکرد که حلقه ازدواج ممکن است برخوردهای او را با نوع مردی که آقای شاو او را از دستش در اسپیکئیزی نجات داد، محدود کند. «تا حدودی احساس میکردم، ممنون که حلقهای بر انگشتم کردی تا بتوانم به زندگی با صداقتی که میخواهم، ادامه دهم.»
این بهار، خانم دیبان و آقای شاو برای یک عروسی در اواخر اوت برای ۱۰۰ مهمان در هتل بوتیک «ال مانگروو» (El Mangroove) در کاستاریکا، سپرده گذاشتند. در آوریل، برنامهریزی متوقف شد.
خانم دیبان در شرف شروع تور کتابش بود که احساس ناخوشایندی پیدا کرد. او گفت: «داشتم از پلهها بالا میرفتم و لنگستون در آغوشم بود و آنقدر ضعف داشتم که تقریباً نمیتوانستم او را حمل کنم.»
آقای شاو شوخی کرد که او باید روی استقامت خود کار کند. اما با این حال، روزها بعد، او هنوز بیانرژی بود و یک تست بارداری خرید. نتیجه وقتی مثبت شد، ابهامی نداشت.
خانم دیبان گفت: «این خط تست میگفت، 'دختر، تو خیلی بارداری.'»
این زوج در اکتبر منتظر به دنیا آمدن یک دختر هستند. آنها انتظار بازپرداخت سپردههای عروسی کاستاریکا را ندارند، یا اینکه آن را به زمان دیگری موکول کنند. خانم دیبان حتی قبل از بارداری از برنامهریزی عروسی خسته شده بود.
او گفت: «من از آن عروسهایی نبودم که یک بورد پینترست داشته باشند.» همچنین، «هفت ماهه باردار بودن در آفتاب ۹۵ درجه کاستاریکا جذاب به نظر نمیرسید.»
در ۱۹ آوریل، خانم دیبان و آقای شاو در حضور ۱۰ مهمان – هفت بزرگسال و سه کودک نوپا – در هتل هرمیتاژ در نشویل ازدواج کردند. خانم دیبان آنچه را که خودش «یک لباس سفید بزرگ و کفشهای ساده» مینامید، پوشیده بود. آقای شاو یک تاکسیدو مشکی به تن داشت.
یکی از دوستانشان، کشیش جرمایا پارکس، کشیش ارشد کلیسای باپتیست «ماونت کالوری» در اوونزبورو، کنتاکی، مراسمی را اجرا کرد که تمام معیارهای مهم این زوج را برآورده میکرد: پدر خانم دیبان او را به سمت محراب همراهی کرد، والدین و خواهر و برادران و پسرشان همگی حضور داشتند.
خانم دیبان گفت: «هر کسی نقش خود را داشت.» این شامل عروس و داماد نیز میشد که نقش زوج خوشبخت را به طور اصیل ایفا کردند. آقای شاو گفت که این عروسی «دقیقاً برای ما کافی بود. زیبا بود.»