Lionsgate
Lionsgate

تله مأموریت‌های فرعی سینمایی

اسپین‌آف جدید جان ویک نشان می‌دهد که گسترش یک فرنچایز دشوارتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد.

چیزی که فیلم‌های جان ویک را موفق می‌کند، نه صرفاً فرضیه اصلی، یعنی مردی به نام جان ویک که به دنبال انتقام است، بلکه جهان عجیب و غریب و کارتونی اطراف اوست. بله، این خلاصه پرشتابی بود که برای اولین قسمت ویک در سال ۲۰۱۴ ارائه شد؛ یک فیلم موفق که همکارم، سوفی گیلبرت، طرح داستانی آن را به‌راحتی این‌گونه جمع‌بندی کرد: «یک احمق توله‌سگش را کشت و حالا همه باید بمیرند.» اما ویک (با بازی کیانو ریوز) به چهره فرنچایزی میلیاردی تبدیل شد، به دلیل جهان تاریک و کارتونی عجیب‌وغریبی که او را احاطه کرده بود. بالرین، اسپین‌آفی که زیرتیتر سنگینش آن را «از دنیای جان ویک» معرفی می‌کند، این جذابیت واقعی را تنها زمانی درک می‌کند که نیمه راه فیلم گذشته باشد.

داستان بالرین آن‌قدر کلیشه‌ای است که خنده‌دار به نظر می‌رسد؛ فیلم‌نامه اصلی، در واقع، یک تریلر اکشن با محوریت زن بود که هیچ ارتباطی به دنیای ویک نداشت. به همین دلیل، فیلم با همان طرح داستانی صدها تریلر انتقامی دیگر آغاز می‌شود: دختری جوان به نام ایو ماکارو (آنا د آرماس) شاهد کشته شدن پدرش توسط گروهی از آدم‌کشان مرموز است. او که توسط چهره‌های آشنا از قسمت‌های اصلی جان ویک از مهلکه نجات یافته، قسم می‌خورد که انتقام بگیرد و برای تبدیل شدن به یک قاتل، درست مثل جان ویک، آموزش می‌بیند. مربی او «مدیر» (آنجلیکا هیوستون) است، بانوی سالخورده گروه روسکا روما، سازمانی که در جان ویک: چپتر ۳ معرفی شد و به شاگردانش یاد می‌دهد چگونه در مشت‌زنی، لگدزنی، تیراندازی و زمین خوردن در میان بهترین‌ها باشند.

در بخش عمده‌ای از زمان دو ساعته بالرین، من از این موضوع گلایه داشتم که فیلم به نظر می‌رسید یک کپی از ویک است، بدون هیچ یک از جذابیت‌های بصری و سبکی آن. البته فیلم کاملاً هم ناامیدکننده نبود: د آرماس حضوری کاریزماتیک روی صفحه نمایش دارد و با شجاعت وارد صحنه‌های مبارزه می‌شود. او با ظرافت بسیار بیشتری از ریوز حرکت می‌کند، کسی که به نظر می‌رسد پس از چهارگانه ویک، که در آن ظاهراً همه در سراسر جهان به دنبال او هستند، سرعتش کاهش یافته است. اما برخلاف فیلم‌های مرموز و افسانه‌ای ویک، بالرین جذابیت زیادی ندارد؛ به خصوص در دو پرده اول، که بیننده ایو را در حال گذراندن دوره آموزشی و سپس انجام چند مأموریت در شهر، در حال از بین بردن اوباش در کلوپ‌های شبانه تاریک و بدون هیچ هدف داستانی مشخصی، تماشا می‌کند.

این حس بی‌هدفی مشکلی است که بسیاری از اسپین‌آف‌ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. نمونه‌هایی مانند هابز و شاو (که از فیلم‌های سریع و خشن مشتق شده)، بامبلبی (که در جهان تبدیل‌شوندگان اتفاق می‌افتد)، یا چندین تلاش برای ایجاد ماجراجویی‌های جدید جنگ ستارگان خارج از حماسه اصلی را در نظر بگیرید: آن‌ها باید در مقیاسی معادل با منشأ خود وجود داشته باشند تا کاملاً بی‌ربط به نظر نرسند، اما در عین حال نباید جدول زمانی اصلی فرنچایز را مختل کنند. اگرچه بالرین ظاهراً بین چپترهای سوم و چهارم جان ویک اتفاق می‌افتد، اما تلاش می‌کند هیچ یک از آن‌ها را تحت تأثیر قرار ندهد؛ جای‌گیری زمانی فقط برای توجیه چگونگی حضور ریوز (که در چند صحنه کوتاه خود کار زیادی انجام نمی‌دهد) است—هرچند با تماشای دیگر فیلم‌های ویک، به یاد ندارم شخصیت او هیچ‌گاه آن‌قدر وقت آزاد داشته باشد که به یک مأموریت فرعی کوچک با ایو بپردازد.

با این حال، بالرین در نهایت به عنوان یک اثر سرگرم‌کننده سطحی موفق می‌شود، زیرا به جای عمیق‌تر کردن شخصیت اصلی ویک، سعی می‌کند جهان داستانی آن را گسترش دهد. آنچه پس از آن اتفاق می‌افتد که ایو جسارت می‌یابد از مسیر معمول مأموریت‌هایش خارج شده و به دنبال انتقام از فرقه عجیبی برود که پدرش را کشته‌اند، این است: سفر او به روستایی جذاب در کوه‌های آلپ اتریش منجر می‌شود، جایی که او متوجه می‌شود تک تک ساکنان آنجا قصد کشتن او را دارند. آیا قصد دارید برای خرید چند مجسمه هامل به مغازه کنجکاوی‌ها سر بزنید؟ فقط به هیچ فروشنده خوش‌رویی پشت نکنید.

این سناریو یک مثال عالی از جهان‌سازی منحصربه‌فرد جان ویک است. همان‌طور که اولین فیلم ویک پیش می‌رفت، عمق عجیب‌وغریب دنیایی که شخصیت در آن زندگی می‌کرد آشکار می‌شد. همه اطرافیان قهرمان ما به دنیای جنایتکاران متصل بودند و هر مسافر عادی مترو یا بی‌خانمان در گوشه خیابان ممکن بود یک اسلحه نیمه‌خودکار برای حمله به او پنهان کرده باشد. نسخه جان ویک از واقعیت، واحد پول خاص خود (سکه‌های طلایی) و سیستم اقامتی (زنجیره‌ای بین‌قاره‌ای از هتل‌ها) و همچنین مجموعه‌ای از قوانین را دارد که افتخار سامورایی‌گونه را با عدالت فئودالی ترکیب می‌کند. در ابتدا، بالرین توجه کمی به هیچ یک از این موارد نشان می‌دهد، اما به محض ورود ایو به این شهر کوهستانی فرقه‌ای، داستان‌پردازی کج و معوج دوباره آغاز می‌شود. بالاخره، به یاد آوردم که چرا در تمام این سال‌ها به وقایع ویک علاقه‌مند بودم.

بله، این شامل فیلم‌سازی اکشن نیز می‌شود، و بالرین شامل برخی صحنه‌های اکشن فوق‌العاده خلاقانه است. در یک سکانس طولانی، ایو با یک دشمن دوئل می‌کند در حالی که هر دو شعله‌افکن در دست دارند؛ در صحنه‌ای دیگر، او باید مهاجمان را با استفاده از کمربندهای نارنجک، بدون منفجر کردن خودش، از بین ببرد. خشونت تلخ فیلم دارای حس شوخ‌طبعی و بداهه‌پردازی است؛ د آرماس دقیقاً فرصت شوخی کردن را پیدا نمی‌کند، اما این به هرج‌ومرج الهام‌گرفته از باستر کیتون و لونی تونز که در هسته جان ویک قرار دارد، باز می‌گردد. در حالی که یک اسپین‌آف مانند هابز و شاو متوجه دلیل موفقیت مجموعه اصلی خود نشد (با نادیده گرفتن بخش عمده منطق داخلی وحشیانه فیلم‌های قبلی)، بالرین در نهایت با آن کنار می‌آید—و سپس آن را به دست می‌گیرد.

اما با وجود تلاش‌های فراوان برای جلب رضایت طرفداران جان ویک، بالرین در اولین آخر هفته خود، فروشی کمتر از حد انتظار داشت. درآمد باکس آفیس می‌تواند نشانه‌ای از کاهش علاقه به دنیای جان ویک باشد، که ممکن است در تصمیم‌گیری ریوز برای بازگشت به یک قسمت اصلی دیگر مورد توجه قرار گیرد. از این گذشته، فیلمی مانند بالرین ظاهراً فقط برای سیراب نگه داشتن علاقه‌مندان این فرنچایز در این بین وجود دارد. شاید این نوع بدبینی تجاری مفید نباشد، اما اجتناب‌ناپذیر است، زیرا هالیوود برای حفظ علاقه مردم به سینما در تقلا است. اگر استودیوها قصد دارند بزرگترین عناوین خود را برای زنده نگه داشتن این آثار گسترش دهند، بهتر است این کار را با نهایت وفاداری انجام دهند.