در طول دههها، دانشگاه هاروارد آنقدر در فرهنگ آمریکا برجسته شده است که به راحتی میتوان آن را با نمونه اولیه دانشگاه مدرن اشتباه گرفت. هاروارد که در سال ۱۶۳۶ تأسیس شد، از خود ایالات متحده قدمت بیشتری دارد. علاوه بر این، تعداد دانشگاههایی در جهان که نرخ پذیرش پایینتر یا هیئت علمی برجستهتری داشته باشند، کم یا تقریباً هیچ است. و موقوفه ۵۳ میلیارد دلاری هاروارد از تولید ناخالص داخلی تقریباً ۱۰۰ کشور بزرگتر است.
با این حال، با وجود شهرت عظیم این مؤسسه، و با تمام وسواس دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، برای تحت کنترل درآوردن آن، هارواردی که جهان میشناسد، به طرز شگفتآوری یک پدیده جدید است.
حتی تا اواخر قرن نوزدهم، هاروارد مکانی برای آموزش کسلکننده و مبتنی بر حفظ کردن بود. تا اواسط قرن بیستم نیز، نرخ پذیرش بیش از ۵۰ درصد بود. و اگرچه هاروارد به دلیل بدنه دانشجویی بینالمللی و تأکید بیش از حد بر تنوع، توسط کاخ سفید مورد سرزنش قرار میگیرد، اما برای بیشتر تاریخ خود به شدت تحت سلطه آنگلوساکسونها بوده، از متقاضیان یهودی محتاط و تقریباً برای آفریقایی-آمریکاییها بسته بود.
این جزئیات همگی از کتاب «امپراتوریهای ایدهها: ایجاد دانشگاه مدرن از آلمان تا آمریکا و چین» (Empires of Ideas: Creating the Modern University from Germany to America to China) نوشته ویلیام سی. کیربی، رئیس سابق دانشکده هنر و علوم هاروارد و استاد سابق دانشکده کسبوکار هاروارد، برگرفته شدهاند. در قلب کتاب جذاب کیربی این ایده نهفته است که «یک کشور پایدار و ثروتمند، اصولاً نمیتواند دانشگاههای ضعیفی داشته باشد.» و همانطور که کتاب نشان میدهد، هیچچیز در مورد برتری کنونی هاروارد – یا برتری سیستم دانشگاهی پیشرو در جهان ایالات متحده – قطعی نیست.
این واقعیت که کتاب کیربی پیش از اوج گرفتن کامل کمپین ترامپ علیه دانشگاهها نوشته شده، تنها به حس ناپایداری موقعیت ایالات متحده در جهان آموزش عالی میافزاید. با افزایش تلاشهای دولت ترامپ برای اعمال کنترل سیاسی بیسابقه بر هاروارد، این پرسش که آیا ایالات متحده میتواند ثروت و قدرت ملی خود را حفظ کند، به یک مسئله مبرم تبدیل شده است.

همانطور که از عنوان آن برمیآید، کتاب کیربی سیر تکامل دانشگاههای امروزی را از آغازشان در اروپا تا آینده احتمالیشان، که ممکن است در میانمدت یا حتی کوتاهمدت تحت سلطه چین قرار گیرد، بررسی میکند.
اروپا دانشگاه را به شکلی که امروز میشناسیم اختراع کرد. مؤسسات آموزشی جدید ابتدا در شهرهایی مانند بولونیا، آکسفورد، سالامانکا و پاریس پدید آمدند و سپس در سراسر قاره گسترش یافتند، پیش از آنکه در سایر نقاط جهان توسعه یابند. البته، ریشههای دور این دانشگاهها در دوران باستان، به ویژه در یونان، قرار داشت، و بخشهای دیگری از جهان مراکز تخصصی آموزشی را تجربه کرده بودند، از جمله هند، چین، ایران، و جهان عرب. سالها پیش، از تیمبوکتو در کشور مالی کنونی بازدید کردم، جایی که یک دانشگاه اسلامی در قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی شکوفا شده بود.

آنچه کیربی دانشگاه مدرن میداند، با این حال، در آلمان متولد شد، با دانشگاه برلین که از اوایل دهه ۱۸۰۰ استانداردی را تعیین کرد که تا قرن بعد به صورت جهانی بیرقیب ماند. آنچه دانشگاههای آلمان، به ویژه برلین، را خاص کرد این بود که سنت قدیمیتر پذیرایی از "نانآموزان" (Brotstudium)، یعنی کسانی که به دنبال شغل بودند، را کنار گذاشتند. آنها معتقد بودند که وظیفه دانشگاه باید تربیت فکری کل فرد باشد، نه آموزشی محدود و هدفمند. این امر، تا حدی، با قرار دادن علوم انسانی به عنوان محور اصلی آموزش دوره کارشناسی، محقق شد.
برلین دو ویژگی جدید دیگر نیز داشت. یکی پیوند پژوهش و آموزش بود، یا این الزام که اعضای هیئت علمی نه تنها تدریس کنند، بلکه به طور فعال دانش جدیدی را در زمینههای خود تولید کنند. پیش از آن، اکثر اساتید برنامههای درسی نسبتاً ثابت را تدریس میکردند و از دانشجویان میخواستند که دانش گذشته را به خوبی فراگیرند.
ستون دیگر مدل برلین، و آنکه بیشترین بازتاب را در ایالات متحده امروز دارد، آزادی سیاسی و استقلال آکادمیک بود. کیربی مینویسد: «لیرفرایت (Lehrfreiheit)، آزادی تدریس، و لرنفرایت (Lernfreiheit)، آزادی یادگیری، به اصول اساسی درهمتنیدهای تبدیل شدند.» «نقش دولت در قبال دانشگاه حفاظت از آزادی آن بود، نه ممانعت از آن.»

با این ستونها، آلمان به زادگاه پژوهش علمی مدرن در محیط دانشگاهی تبدیل شد. پیش از پایان جنگ جهانی اول، این کشور یک سوم جوایز نوبل را به خود اختصاص داده بود، که نیمی از آنها تنها توسط دانشگاه برلین تولید شده بودند. همانطور که مورخ فکری فقید، کریستوفر لش، نوشت، آلمان «مظهر هیچ چیز جز پیشرفت نبود.» در آن دوره پیش از جنگ، کیربی مینویسد، «هیچ مؤسسه قابل مقایسهای در ایالات متحده وجود نداشت، و دسترسی به دانشگاههای بریتانیا به شدت محدود بود.»
سایر نقاط جهان، به ویژه آموزش عالی ایالات متحده، شروع به توجه کردند. به ویژه در هاروارد، تأثیرات قوی آلمانی به اوایل قرن نوزدهم بازمیگردد، زمانی که دانشگاه یک استاد را برای مطالعات پیشرفته به گوتینگن فرستاد و سپس او را استخدام کرد. این امر الگوی برجستهای را برای بسیاری از پژوهشگران آمریکایی، از جمله دبلیو.ئی.بی. دو بویس (W.E.B. Du Bois)، که تحصیلات پیشرفته خود را در آلمان به پایان رساندند و سپس برای اخذ دکترا به هاروارد بازگشتند و در ایالات متحده تدریس کردند، تعیین کرد.
تحت ریاست چارلز ویلیام الیوت (Charles William Eliot)، رئیس دانشگاه از سال ۱۸۶۹ تا ۱۹۰۹، هاروارد تحول خود را به طور جدی آغاز کرد. الیوت در مراسم تحلیف خود، درجهای از جاهطلبی برای هاروارد اعلام کرد که از آن زمان تاکنون با آن مرتبط بوده است، و علناً سوگند یاد کرد که جایگاه آکادمیک دانشگاه را در تمام رشتهها بهبود بخشد. او تا حد زیادی موفق شد، بخشی از آن با تأسیس دانشکده هنر و علوم، اجازه ایجاد دپارتمانهای دانشگاهی، و اجازه دادن به دانشجویان دوره کارشناسی برای انتخاب دروس اختیاری – همه در تقلید از مدل آلمانی.
همانطور که آموزش عالی ایالات متحده در قرن بیستم به برتری جهانی رسید، دانشگاههای آلمان به طور فزایندهای در یک پروژه ملی که به دنبال قدرت جهانی بود، ادغام شدند و تا جنگ جهانی دوم، تقریباً به طور کامل تحت کنترل دولت نازی قرار گرفتند. این امر آنها را در مسیری از افول نسبی قرار داد که هرگز به طور کامل از آن رهایی نیافتهاند. در همین حال، آموزش عالی ایالات متحده به شدت از خودتخریبی آلمان، به ویژه آزار و اذیت یهودیان، بهرهمند شد. روشنفکرانی که به تبعید گریختند، زندگی فکری آمریکا را از علوم تا هنرها تقویت کردند.

وابستگی متقابل بین سیستم دانشگاهی در حال صعود ایالات متحده و ملت قدرتمند در حال رشد در طول قرن بیستم به طور کامل آشکار شد.
به روایت کیربی، این جیمز برایانت کنانت (James Bryant Conant)، رئیس هاروارد از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۳ بود که دانشگاه را در مسیر تبدیل شدن به یک مؤسسه پژوهشی بزرگ قرار داد. کنانت در مراسم تحلیف خود اعلام کرد: «اگر در هر دپارتمان دانشگاه، برجستهترین هیئت علمی ممکن را داشته باشیم، نگرانی کمی درباره آینده خواهیم داشت.» واقعاً همینطور بود. طبق یک مطالعه از رتبهبندیهای آکادمیک دانشکدههای تحصیلات تکمیلی، بین سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۸۲، هیچ فهرستی هاروارد را پایینتر از رتبه سوم کشور قرار نداد. در نمایشگاه جهانی ۱۹۵۸ در بروکسل، وقتی از بازدیدکنندگان غرفه ایالات متحده پرسیدند که پسرشان را به کدام کالج میفرستند، دو برابر بیشتر از گزینه دوم، یعنی مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، هاروارد را نام بردند.
کنانت فراتر از پرورش رهبری فکری، بر اصلاحات برنامه درسی دوره کارشناسی نظارت داشت که شامل الزامات آموزش عمومی میشد و به دنبال ایجاد «درکی از جامعهای بود که [دانشجویان] به طور مشترک از آن برخوردار خواهند بود.» با این حال، تبعیض علیه یهودیان باقی ماند، حتی با اینکه سهمیههای غیررسمی محدودکننده ثبتنام آنها در دوران کنانت برداشته شد، و ثبتنام آفریقایی-آمریکاییها همچنان بسیار پایین بود.
در دوران ریاست کنانت، هاروارد همچنین با شور و اشتیاق خود را در تلاشهای جنگی ایالات متحده علیه آلمان و ژاپن وارد کرد. کیربی مینویسد که دانشگاه «به طور فزایندهای با مأموریت ملی آمریکا همسان شد.»
با وجود تمام دستاوردهای کنانت، کیربی یک رئیسجمهور بسیار جدیدتر، نیل رودنستاین (Neil Rudenstine)، را با تبدیل هاروارد به نیروی به ظاهر همهجا حاضر در جامعه آمریکا که امروز هست، اعتبار میدهد. در دوران ریاست رودنستاین در دهه ۱۹۹۰، موقوفه هاروارد چهار برابر شد و تا پایان دهه به ۱۹.۲ میلیارد دلار رسید. دانشگاه از این قدرت مالی برای گسترش به مناطق همسایه کمبریج، ماساچوست، مانند آلستون (Allston) استفاده کرد، جایی که پردیسهای جدید و مراکز پژوهشی پیشرفته ساخت.
به اواخر دوره ریاست خود، رودنستاین به چین سفر کرد، جایی که هاروارد همواره با شور و اشتیاق خاصی مورد احترام بوده است. این موضوع سالها پیش در شانگهای برای من روشن شد، زمانی که یک نوجوان در خیابان به من نزدیک شد و پرسید شغلم چیست. وقتی گفتم در دانشگاه کلمبیا تدریس میکنم، با لحنی گزنده پاسخ داد: «اوه، کلمبیا که هاروارد نیست.»


در حالی که هر رئیس هاروارد از زمان رودنستاین به چین سفر کرده است، و حداقل یک نفر با شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، دیدار کرده، این مؤسسه مسیر خود را در تنظیم روابط با این کشور دنبال کرده است. در حالی که برخی دیگر از دانشگاههای برجسته ایالات متحده، از جمله دوک و دانشگاه نیویورک، پردیسهایی در چین تأسیس کردهاند، هاروارد به پرورش گروه قوی از دانشجویان چینی در کمبریج، یا آنچه کیربی آن را استراتژی «از پایین به بالا» مینامد، رضایت داده است.
امروز، اما، بخت هاروارد، هم در داخل و هم در خارج از کشور، بیش از هر زمان دیگری به خطر افتاده است. از زمان آغاز دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، او بودجه فدرال را از هاروارد و سایر دانشگاهها کاهش داده، اعتبار مؤسسات را تهدید کرده، و به استقلال دانشگاهی و ثبتنام دانشجویان خارجی، به ویژه دانشجویان چینی، حمله کرده است. دولت او به اقدامات رادیکال دیگری که در راه است، از جمله مالیاتگذاری بر موقوفهها با نرخهای بالا، اشاره کرده است.

توجیه دولت ترامپ برای بسیاری از این اقدامات، ادعای آنها مبنی بر تبدیل شدن پردیسهای دانشگاهی ایالات متحده به کانونهای یهودستیزی از زمان گسترش اعتراضات پس از حمله نظامی اسرائیل به غزه است که در پی حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد. با این حال، همانطور که در مقاله قبلی خود اشاره کردم، بسیاری از منتقدان معتقدند که کاخ سفید ادعاهای یهودستیزی را برای پیشبرد یک برنامه سیاسی محافظهکارانه یا حتی اقتدارگرایانه گستردهتر به کار میگیرد. همین امر در مورد استناد مکرر ترامپ به سیاستهای تنوع به عنوان یک معضل اجتماعی که باید ریشهکن شود، صدق میکند.
این تهدیدات از جهات مختلف به آموزش عالی هجوم میآورند. هرچند موقوفات برخی دانشگاههای ایالات متحده ممکن است بزرگ به نظر برسند، اما اکثریت قریب به اتفاق این وجوه تنها برای اهداف مشخص شده توسط اهداکنندگان قابل استفاده هستند، خواه آن هدف ساخت یک آزمایشگاه جدید باشد یا پرداخت هزینه یک کرسی موقوفه در یک رشته تخصصی. وجوه نامشخص یا عمومی اغلب برای کاهش شهریه استفاده میشوند.
حتی در مورد هاروارد نیز، موقوفه آن به طرز تأسفباری برای جایگزینی کمکهای مالی فدرال برای پژوهش ناکافی است، کمکهایی که برای کارهای پیشرو آن در علوم و پزشکی و توانایی آن برای جذب و حفظ اساتید مورد نیاز حیاتی است. در همین حال، تلاشهای ترامپ برای جلوگیری از ثبتنام دانشجویان بینالمللی در هاروارد، توانایی دانشگاه را برای جذب بهترین متقاضیان در جهان تضعیف میکند. هاروارد ممکن است در مبارزات حقوقی خود در برابر کاخ سفید پیروز شود، اما به نظر نمیرسد چیزی بتواند جلوی ادامه کارزار آزار و اذیت دانشگاه را توسط ترامپ انتقامجو بگیرد.
با خواندن تاریخچهای که کیربی روایت میکند، تردید پیش میآید که آیا ایالات متحده خواهد توانست دانشگاههای پیشرو خود را در میان این حملات حفظ کند. از جمله، این اقدامات به اقتصاد ایالات متحده آسیب خواهد زد. برای دولتی که به عدم توازن تجاری توجه دارد، اهمیت کمی به قدرت درآمدزایی آموزش عالی داده است. در سال تحصیلی ۲۰۲۳-۲۰۲۴، دانشجویان بینالمللی تقریباً ۴۳.۸ میلیارد دلار به اقتصاد ایالات متحده کمک کردند.
پرسش دیگری مطرح میشود که تاکنون بسیار کم مورد بحث عمومی قرار گرفته است: آیا این ایالات متحده نیست که بیشترین سود را نه تنها از پیشرو بودن در آموزش، بلکه از انتشار ایدهها و آرمانهای خود در سراسر جهان توسط افرادی که به طور بنیادین توسط دانشگاههای آن شکل گرفتهاند، میبرد؟
تصویری که کیربی از اهداف آموزشی چین ارائه میدهد، باید باعث تأمل کسانی شود که خواهان محدود کردن بودجه دانشگاههای ایالات متحده یا به هر شکل دیگر، مانع پیشرفت آنها هستند. پکن با هدفمندی، در مقیاس و سرعتی که از هر برنامه توسعه ملی فوری پیش از آن فراتر میرود، در آموزش عالی سرمایهگذاری میکند.
همانطور که کیربی به صراحت بیان میکند، در قرن بیست و یکم، «این چین است که جاهطلبیهای بزرگتری برای آموزش عالی دارد.» از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۲۰، ثبتنام دانشجویان در دانشگاههای چین از حدود ۸۰۰,۰۰۰ دانشجو به بیش از ۴۰ میلیون نفر افزایش یافت. در سال ۱۹۹۹، تنها ۳ درصد از مردم چین به دانشگاه میرفتند؛ امروز، این رقم به بیش از ۵۰ درصد رسیده است. در همین حال، دانشجویان بینالمللی بیشتری به چین روی آوردهاند. از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ – سالی که جدیدترین آمار در دسترس است – تعداد افراد از کشورهای آفریقایی که در چین تحصیل میکردند بیش از دو برابر شد و به ۸۱,۰۰۰ نفر رسید. این رشد در دانشجویان از سایر مناطق نیز منعکس شده است.
جاهطلبیهای چین به کمیت محدود نمیشود. در سال ۲۰۰۸، طبق یک رتبهبندی بینالمللی، هیچ مؤسسه چینی در میان ۲۰۰ دانشگاه برتر جهان نبود. تنها ۱۰ سال بعد، سه دانشگاه چینی وارد ۱۰۰ دانشگاه برتر شدند. دو مورد از آنها، دانشگاههای چینهوا و پکینگ، در سال ۲۰۲۱ در میان ۲۵ دانشگاه برتر قرار گرفتند، که چینهوا از تمامی دانشگاههای آیوی لیگ (Ivy League) به جز دو مورد، پیشی گرفت. پکن ارزیابی کرده است که ۴۲ دانشگاه چینی «در مسیر خوبی» برای تبدیل شدن یا «پتانسیل» تبدیل شدن به دانشگاههای در سطح جهانی هستند.
دولت چین آشکارا از آموزش به عنوان «سنگ بنای احیای ملی» سخن میگوید. و در بیشتر موارد، کیربی مینویسد، مدل آن سیستم دانشگاهی ایالات متحده بوده است، که یک قرن پیش جایگزین آلمان به عنوان بزرگترین سیستم دانشگاهی جهان شد. با این حال، دانشگاههای چین تحت کنترل بسیار مستقیمتری از سوی دولت نسبت به دانشگاههای ایالات متحده و سایر دانشگاههای غربی هستند. این امر بر موضوعاتی که میتوانند مورد تحقیق و بحث قرار گیرند، و همچنین سؤالاتی که میتوان پرسید و نحوه پاسخ به آنها، تأثیر میگذارد.
با توجه به این موضوع، همچنان این سوال مطرح است که آیا چین میتواند بدون فراهم آوردن آزادی آکادمیک بسیار بیشتر برای دانشگاههای خود و تبدیل شدن به یک مرکز واقعی یادگیری جهانی، که به روی جهان و ایدههای آن باز است، به طور کامل موفق شود یا خیر. صرف نظر از این، ایالات متحده به نظر میرسد در جهت مخالف حرکت میکند و آشکارا در حال برنامهریزی برای نابودی آنچه طی یک قرن گذشته منبع اصلی حیات آن بوده است، میباشد.