بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در حال سخنرانی در مقابل نقشه خاورمیانه در یک کنفرانس مطبوعاتی در دفتر مطبوعاتی دولت (GPO) در اورشلیم در تاریخ 4 سپتامبر 2024.
بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در حال سخنرانی در مقابل نقشه خاورمیانه در یک کنفرانس مطبوعاتی در دفتر مطبوعاتی دولت (GPO) در اورشلیم در تاریخ 4 سپتامبر 2024.

اسرائیل نمی‌تواند یک قدرت هژمون باشد

دولت اسرائیل در حال تلاش برای تسلط منطقه‌ای است که بعید به نظر می‌رسد به موفقیت برسد.

حمله گسترده اسرائیل به ایران، آخرین دور از کمپین این کشور برای حذف یا تضعیف هر یک از مخالفان منطقه‌ای خود است. در پی حمله حماس در اکتبر 2023، اسرائیل کمپین بی‌رحمانه‌ای را برای نابودی مردم فلسطین به عنوان یک نیروی سیاسی معنا‌دار به راه انداخته است؛ تلاشی که از سوی سازمان‌های برجسته حقوق بشری و کارشناسان متعدد دانشگاهی، نسل‌کشی توصیف شده است. این کشور رهبری حزب‌الله در لبنان را از طریق حملات هوایی، تلفن‌های حاوی بمب و سایر وسایل از بین برده است. همچنین به حوثی‌ها در یمن حمله کرده و سوریه پس از اسد را برای نابودی انبارهای تسلیحات و جلوگیری از نفوذ سیاسی نیروهایی که خطرناک می‌داند، بمباران کرده است. و آخرین حملات به ایران فراتر از صرف آسیب رساندن یا نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای این کشور است. اسرائیل حداقل می‌خواهد مذاکرات بر سر برنامه هسته‌ای ایران را پایان دهد؛ توانایی ایران را برای پاسخ دادن با کشتن رهبران ارشد ایرانی، مقامات نظامی، دیپلمات‌ها و دانشمندان، فلج کند؛ و در صورت امکان، ایالات متحده را عمیق‌تر به جنگ بکشاند. حداکثر امید آن این است که رژیم را تا حدی تضعیف کند که فرو بپاشد.

با توجه به اینکه هر یک از این اقدامات حداقل تا حدی موفقیت‌آمیز بوده است — دست‌کم در کوتاه‌مدت — آیا اکنون باید اسرائیل را به عنوان یک قدرت هژمون منطقه‌ای در نظر بگیریم؟ اگر چنین دولتی تعریف شود به عنوان "تنها قدرت بزرگ در یک منطقه خاص" به گونه‌ای که "هیچ کشور دیگری (یا ترکیبی از کشورها) نتواند در یک آزمایش تمام‌عیار قدرت نظامی، دفاع جدی از خود نشان دهد"، آیا اسرائیل اکنون واجد این شرایط است؟ اگر چنین است، آیا باید انتظار داشته باشیم که همسایگان آن نیز مانند سایرین در مواجهه با یک هژمون عمل کنند: "قدرت برتر آن را به رسمیت بشناسند و در مسائل حیاتی برای هژمون به آن احترام بگذارند"؟

در نگاه اول، این احتمال دور از ذهن به نظر می‌رسد. چگونه کشوری با کمتر از 10 میلیون نفر جمعیت (که تنها حدود 75 درصد از آن‌ها یهودی هستند) می‌تواند بر منطقه‌ای وسیع شامل چندین صد میلیون عرب عمدتاً مسلمان، به اضافه بیش از 90 میلیون ایرانی، تسلط یابد؟

این ایده، با این حال، هنگامی که مزایای متعدد اسرائیل نسبت به همسایگانش را در نظر می‌گیریم، معقول‌تر به نظر می‌رسد. شهروندان آن تحصیل‌کرده‌تر و بسیار میهن‌پرست هستند و معمولاً توسط رهبرانی مؤثرتر از همتایان عرب خود هدایت شده‌اند. اسرائیل از حمایت سخاوتمندانه و باثبات یک جامعه مهاجر ثروتمند و با نفوذ سیاسی بهره‌مند است، و در گذشته کمک‌های ارزشمندی از قدرت‌های بزرگی مانند بریتانیا و فرانسه دریافت کرده است. بیشتر رقبای عرب آن با انواع گسست‌های داخلی، آشوب‌ها یا کودتاها مواجه بوده‌اند و به دلیل رقابت‌های بین‌عربی تقسیم شده‌اند.

علاوه بر این، از آنجا که قدرت نظامی مدرن بیشتر به تسلط تکنولوژیکی، آموزش و فرماندهی ماهرانه وابسته است تا صرفاً به تعداد نیروها، نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) همیشه بسیار توانمندتر از نیروهایی بوده‌اند که با آن‌ها جنگیده‌اند. این مزیت با افزایش وابستگی جنگ به تسلیحات گران‌قیمت و بسیار پیچیده، بیشتر شده است. اگرچه حزب‌الله و حماس به مرور زمان توانمندتر شدند، اما هیچ‌یک هرگز نتوانستند موجودیت اسرائیل را تهدید کنند یا با میزان خسارتی که اسرائیل می‌توانست به آن‌ها وارد کند، برابری کنند. زرادخانه قابل توجه تسلیحات هسته‌ای اسرائیل و قابلیت‌های اطلاعاتی ستودنی آن، موقعیت این کشور را حتی بیشتر تقویت کرد.

از همه مهم‌تر، اسرائیل از حمایت گسترده و عمدتاً بی‌قید و شرط ایالات متحده برخوردار است، که دولت آن هر کاری را که اسرائیل انجام دهد، حمایت می‌کند و رسماً متعهد به حفظ "برتری نظامی کیفی" اسرائیل است. بدون این کمک، حدود 10 میلیون اسرائیلی قادر خواهند بود از قلمرو خود دفاع کنند — به یاد داشته باشید که آن‌ها سلاح‌های هسته‌ای دارند — اما شانس کمی برای تسلط بر منطقه اطراف خود خواهند داشت.

با توجه به همه موارد فوق، تصور تسلط اسرائیل بر خاورمیانه بزرگ، چندان هم مضحک نیست. با این حال، اشتباه است که اسرائیل را یک هژمون منطقه‌ای واقعی بدانیم.

اولاً، یک قدرت هژمون منطقه‌ای نسبت به همسایگان خود آنقدر قدرتمند است که دیگر با هیچ تهدید امنیتی قابل توجهی از جانب آن‌ها روبرو نیست و حتی نگران ظهور یک رقیب واقعی در آینده نزدیک هم نیست. این موقعیتی بود که ایالات متحده در آغاز قرن بیستم به آن دست یافته بود: سایر قدرت‌های بزرگ از نیمکره غربی خارج شده بودند و هیچ کشور یا ترکیبی از کشورها در منطقه نمی‌توانستند به ترکیب قدرت اقتصادی و پتانسیل نظامی آمریکا نزدیک شوند. به جز مورد کوتاه بحران موشکی کوبا — که شامل یک قدرت خارجی (اتحاد جماهیر شوروی) می‌شد که موشک‌های هسته‌ای را به نیمکره می‌فرستاد — ایالات متحده از اواخر قرن نوزدهم با هیچ چالش نظامی قابل توجهی از داخل نیمکره روبرو نشده است. این موقعیت ممتاز به واشنگتن اجازه داد تا سیاست خارجی و دفاعی خود را بر اوراسیا متمرکز کند، با هدف جلوگیری از دستیابی هر قدرت دیگری به موقعیتی مشابه در هر منطقه استراتژیک مهم.

اسرائیل امروز این استاندارد را برآورده نمی‌کند. برای مثال، حوثی‌ها همچنان سرسخت هستند و ارتش اسرائیل با وجود ویرانی‌های گسترده‌ای که در غزه به بار آورده، هنوز در آنجا درگیر است. اسرائیل حزب‌الله و حماس را به طور قابل توجهی تضعیف کرده است، اما این‌ها بازیگران غیردولتی بودند و هیچ‌یک هرگز تهدید وجودی برای موجودیت اسرائیل محسوب نمی‌شدند. هیچ کشور یا ائتلاف عربی امروز حریف اسرائیل نیست، اما ترکیه و ایران هر دو دارای نیروهای نظامی قابل توجه و جمعیت بسیار بزرگتری هستند و هر یک می‌توانند در صورت یک جنگ تمام عیار، دفاع معتبری انجام دهند، حتی اگر در نهایت شکست بخورند، که این خود به این معناست که اسرائیل نمی‌تواند آن‌ها را از محاسبات خود حذف کند یا تصور کند که این کشورها به آن احترام خواهند گذاشت. مقاومت مداوم ایران این موضوع را روشن می‌کند: تلافی آن برای حملات اخیر کمتر از خسارتی بوده که متحمل شده است، اما هرگز ناچیز نبوده، و درگیری هنوز تمام نشده است. هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که تهران داوطلبانه منافع خود را تابع اسرائیل کند، حتی اگر در این درگیری اخیر بازنده شود. به همین دلیل، اسرائیل یک قدرت هژمون منطقه‌ای نیست.

علاوه بر این، تمام توجیه این حملات اخیر، ترس از این بود که ایران ممکن است روزی به سلاح هسته‌ای دست یابد. خطر این نبود که ایران از بمب برای حمله به اسرائیل استفاده کند — که خودکشی خواهد بود — بلکه این بود که یک بمب ایرانی توانایی اسرائیل را برای استفاده از زور در منطقه بدون مجازات، محدود کند. اینکه رهبران اسرائیل این احتمال را که مجبور به عمل با خویشتن‌داری بیشتر شوند به عنوان یک خطر می‌دیدند، نشان می‌دهد که آن‌ها از نوع "امنیت رایگان" که ایالات متحده — تنها هژمون واقعی جهان — مدت‌ها از آن برخوردار بوده، بهره‌مند نیستند.

همچنین، موفقیت‌های اخیر اسرائیل در میدان نبرد، مسئله اساسی‌تر فلسطینی‌ها را که تقریباً نیمی از جمعیت اراضی تحت کنترل اسرائیل را تشکیل می‌دهند، حل نکرده است. قابلیت‌های نظامی و اطلاعاتی برتر اسرائیل نتوانست حماس را از کشتن صدها اسرائیلی در اکتبر 2023 باز دارد، و کشتن بیش از 55,000 فلسطینی توسط اسرائیل در پاسخ به آن، این کشور را به راه‌حل سیاسی این درگیری نزدیک‌تر نکرده است. در عوض، این اقدامات تصویر جهانی اسرائیل را به طور قابل توجهی لکه‌دار کرده و حتی حمایت متحدان دیرینه را نیز تضعیف کرده است.

مهم‌تر از همه، اسرائیل همچنان به شدت به حامی آمریکایی خود وابسته است، که بیشتر هواپیماها، بمب‌ها و موشک‌هایی را که برای حمله به همسایگانش نیاز دارد، به همراه حمایت دیپلماتیک مداوم، تأمین می‌کند. یک هژمون منطقه‌ای واقعی برای تسلط بر منطقه خود نیازی به دیگران ندارد، اما اسرائیل چنین است. حمایت ایالات متحده برای دهه‌ها به دلیل نفوذ یک گروه ذی‌نفوذ داخلی قدرتمند، بسیار مستحکم بوده است، اما این رابطه در سال‌های اخیر نشانه‌هایی از فشار را نشان داده و به احتمال زیاد با کاهش موقعیت قدرت آمریکا، حفظ آن دشوارتر خواهد شد. و اگر این دور اخیر درگیری‌ها در نهایت ایالات متحده را به خود بکشاند، آمریکایی‌های بیشتری — از جمله وفاداران MAGA که فکر می‌کردند دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، کشور را در صلح نگه خواهد داشت — هزینه قابل توجهی را که آمریکایی‌ها برای "رابطه خاص" می‌پردازند، خواهند شناخت.

در نهایت، هژمونی پایدار منطقه‌ای مستلزم آن است که کشورهای همسایه موقعیت غالب هژمون را بپذیرند (و در برخی موارد از آن استقبال کنند). در غیر این صورت، هژمون دائماً نگران مخالفت‌های جدید خواهد بود و مجبور به انجام اقدامات مکرر برای جلوگیری از ظهور آن خواهد شد. برای اینکه موقعیت ممتاز خود را برای دیگران قابل قبول کند، یک هژمون پایدار باید با درجه‌ای از خویشتن‌داری عمل کند، همانطور که فرانکلین دی. روزولت، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، با اتخاذ سیاست "همسایه خوب" خود در قبال آمریکای لاتین عمل کرد. شایان ذکر است که هژمون‌های منطقه‌ای بالقوه مانند فرانسه ناپلئونی، آلمان نازی، یا ژاپن امپریالیستی، موقتاً به موقعیت غالب دست یافتند، اما نتوانستند دستاوردهای اولیه خود را تثبیت کنند و در نهایت تسلیم ائتلاف‌های قدرتمندتر مخالف شدند.

با این حال، رفتار با همسایگان با خویشتن‌داری، نقطه قوت اسرائیل نبوده است، و نفوذ رو به رشد نیروهای راست‌گرا و افراط‌گرایان مذهبی در این کشور، این امر را کمتر محتمل می‌کند. همه اینها را در کنار هم قرار دهید، و اسرائیل به مراتب از اینکه یک هژمون منطقه‌ای باشد، فاصله دارد. من شکی ندارم که رهبران آن ممکن است مایل به دستیابی به این جایگاه باشند — چرا نباشند — اما این برای همیشه فراتر از دسترس آنها خواهد ماند. و این بدان معناست که امنیت بلندمدت برای دولت اسرائیل در نهایت به دستیابی به یک توافق سیاسی پایدار با همسایگان خود، از جمله فلسطینی‌ها، بستگی دارد. و این یادآوری دیگری است که در نهایت، امنیت پایدار به سیاست بستگی دارد، نه صرفاً به قدرت.