سربازان تشریفات ایرانی در مراسم بیست و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی در آرامگاه بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران، آیت‌الله روح‌الله خمینی، در تهران در ۱ فوریه ۲۰۰۶، در حال انجام وظیفه هستند. بهروز مهری/ خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز
سربازان تشریفات ایرانی در مراسم بیست و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی در آرامگاه بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران، آیت‌الله روح‌الله خمینی، در تهران در ۱ فوریه ۲۰۰۶، در حال انجام وظیفه هستند. بهروز مهری/ خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز

تغییر رژیم در ایران به چه معناست؟

ممکن است ایران جدیدی از دل درگیری‌های کنونی پدید آید، اما انتظار دموکراسی نداشته باشید.

جنگ بی‌امان اسرائیل علیه ایران احتمالاً مسیر تاریخ این کشور را به شکلی اساسی تغییر خواهد داد. اما این تحول، به احتمال زیاد، آن تغییر رژیمی نخواهد بود که معمولاً تصور می‌شود؛ یعنی جایگزینی سریع جمهوری اسلامی با یک دموکراسی. محتمل‌تر آن است که این جنگ، فرآیندی را تسریع کند که مدت‌ها پیش از برخاستن جت‌های اسرائیلی در ۱۳ ژوئن برای بمباران ایران، به آرامی در جریان بود.

در این دگرگونی، ایران از یک بازیگر ایدئولوژیک به یک دولت اقتدارگرای متمرکز بر منافع تبدیل خواهد شد. این کشور دیگر با اسلام تعریف نخواهد شد، بلکه با تمدن ایرانی تعریف می‌شود. دیگر وسواس این را نخواهد داشت که شهروندانش چقدر اسلامی هستند و به جای آن تلاش خواهد کرد تا خدمات اولیه را به آنها ارائه دهد. به دنبال توسعه اقتصادی خواهد بود، نه راه‌هایی برای صدور انقلابش. سعی خواهد کرد با غرب تجارت کند، نه اینکه با آن بجنگد. این کشور توسط الیگارش‌ها و ژنرال‌ها رهبری خواهد شد، نه روحانیون و ایدئولوگ‌ها. به طور خلاصه، به بیشتر همسایگان خود در جهان عرب شباهت خواهد یافت.

ایران به این نقطه رسیده است به دلیل شکست‌های محض مردی که از سال ۱۹۸۹ رهبری آن را بر عهده داشته است: آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر عالی. خامنه‌ای که از دوران جوانی‌اش به عنوان یک شاعر و فعال بوهیمیایی در دهه ۱۹۶۰ یک انقلابی متعهد بود، مدت‌ها رؤیای تغییر جهان را در سر داشت. او برخلاف بسیاری از کهنه‌سربازان انقلاب ۱۹۷۹، هرگز تعدیل نشد یا خود را با زمان تطبیق نداد، بلکه همچنان از یک کشور تمام عیار برای هدف ناامیدکننده‌اش استفاده کرد.

درگیری کنونی با اسرائیل تنها آخرین مرحله از فهرست بلندبالای شکست‌های خامنه‌ای است. هدف او مدت‌هاست که تحقق دو آرمان سلف خود، آیت‌الله روح‌الله خمینی، بوده است. در دیدگاه آنها، ایران قرار بود جامعه‌ای اسلامی و پاکدامن باشد که در آن مردان و زنان با کمال میل سبک زندگی مسلمانانه را انتخاب کنند. در عرصه جهانی نیز، ایران قرار بود رهبری یک جنگ صلیبی سازش‌ناپذیر ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی را بر عهده بگیرد و متحدان ایدئولوژیک خود را در همه جا مسلح کرده و به خودکفایی حتی تا مرز انزوا بپردازد.

هر دو این رؤیاها آشکارا و به طرز چشمگیری شکست خورده‌اند. ایران امروز یکی از کم‌مذهبی‌ترین جوامع در جهان اسلام است. ایرانیان از مشتاق‌ترین مصرف‌کنندگان فرهنگ عامه جهانی هستند و وقت کمی برای حساسیت‌های اسلامی دارند. اگرچه قانون حجاب اجباری هنوز در کتاب‌هاست، اما رژیم تصمیم گرفته است که آن را با جدیت کمتری اجرا کند و اکنون میلیون‌ها زن بدون پوشش سر در خیابان‌ها تردد می‌کنند. تهران شبیه یک شهر الگوی اسلامی به نظر نمی‌رسد.

در جبهه سیاست خارجی، خامنه‌ای می‌توانست ادعای چند موفقیت را داشته باشد، حتی اگر این موفقیت‌ها به قیمت انزوای بین‌المللی ایران تمام شده بودند. نیروهای طرفدار تهران چهار پایتخت عربی را کنترل می‌کردند، و اسرائیل توسط به اصطلاح "محور مقاومت"، شبکه‌ای از شبه‌نظامیان که توسط ایران تأمین مالی، مسلح و الهام گرفته شده بودند، محاصره شده بود. اما نیروی ترکیبی ابتکارات دیپلماتیک عربی، ضربات اسرائیل به این محور، و سقوط رژیم اسد در سوریه، تمام آنچه را که پیرمرد ساخته بود، نابود کرد. سقوط این محور نه تنها دستاورد ایدئولوژیک خامنه‌ای، بلکه دکترین دفاعی جمهوری اسلامی علیه اسرائیل را نیز از بین برد. با از میان رفتن آن، اسرائیل توانست جنگ را به ایران بکشاند. خامنه‌ای اکنون به عنوان رهبری شناخته خواهد شد که برای مردمش فقر اقتصادی، سرکوب داخلی و جنگی خونین به ارمغان آورد.

شکست رهبر برای بسیاری از نخبگان اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران مدت‌هاست که آشکار شده است. پیرمرد به قدرت چسبیده است، اما در ۸۶ سالگی، مرگ او دور نیست و نبرد بر سر جانشینی او از هم‌اکنون در جریان است. در میان جناح‌هایی که در حال رقابت برای قدرت در ایران پساخامنه‌ای هستند، بیشتر آنها توسط چهره‌های عمل‌گرایی رهبری می‌شوند که هیچ یک از دکترین انقلابی خامنه‌ای را ندارند. اگر ایدئولوژی‌ای داشته باشند، ترکیبی از ناسیونالیسم ایرانی و تکنوکراسی است. آنها با حسادت نظاره‌گرند که چگونه همسایگان ایران، درگیری‌های قدیمی را کنار می‌گذارند و به دنبال توسعه اقتصادی هستند.

این نخبگان عمل‌گرا برای دهه‌ها بخشی از سیاست‌های داخلی پرفرازونشیب جمهوری اسلامی بوده‌اند. پدرخوانده آنها اکبر هاشمی رفسنجانی بود، رئیس‌جمهوری قدرتمند در دهه ۱۹۹۰ که به تدریج توسط خامنه‌ای کنار گذاشته شد و در سال ۲۰۱۷ به طرز مشکوکی درگذشت. شاگرد اصلی رفسنجانی، رئیس‌جمهور حسن روحانی، مذاکرات دیپلماتیک با دولت اوباما را رهبری کرد که منجر به توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ شد. این توافق به منظور لغو تحریم‌ها بر اقتصاد ایران و گشودن آن به روی غرب بود. رفسنجانی و روحانی بخشی از نسل بنیانگذار انقلاب ۱۹۷۹ بودند که دچار یک تغییر اساسی شده و به این نتیجه رسیدند که آرمان‌های انقلاب با اولویت دادن به حکمرانی خوب و رفاه بهتر دنبال می‌شوند.

اگر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در سال ۲۰۱۸ از آن توافق خارج نشده بود، می‌توانست به یک پیروزی تاریخی برای نخبگان عمل‌گرا در برابر تندروهای اسلام‌گرا منجر شود. لغو توافق توسط ترامپ یک ضربه بزرگ بود که آنها را برای سال‌ها تضعیف کرد. اما تندروها نتوانستند در نبرد داخلی پیروز شوند. خود خامنه‌ای می‌داند که در اوج، تنهاست. در یک سخنرانی برجسته در سال ۲۰۱۹ به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب، او گفت که ایران آینده باید توسط «جوانان متدین و انقلابی» رهبری شود، در حالی که کاملاً می‌دانست نخبگان مستقر با این معیارها مطابقت ندارند.

در سال‌های اخیر، شکست‌های مداوم خامنه‌ای، عمل‌گرایان را جسورتر کرده است. کمک می‌کند که ایده‌های آنها با افکار عمومی ایران سازگارتر است. از سال ۱۹۹۷، هر زمان که به ایرانیان انتخاب معناداری در صندوق رأی داده شده است، آنها علیه تندروها و به نفع عمل‌گرایان رأی داده‌اند. تابستان گذشته، آنها مسعود پزشکیان، اصلاح‌طلب، را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کردند و سعید جلیلی، تندرو دوآتشه، را رد کردند.

تندروها در اکثر سطوح قدرت به حاشیه رانده شده‌اند. علاوه بر پزشکیان، روسای دو قوه دیگر دولت – مجلس و قوه قضائیه – نیز با تندروها هم‌سو نیستند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قدرتمند، اغلب وقت کمی برای تندروها دارد که به دلیل اصرارشان بر اجرای سخت‌گیرانه اصول اجتماعی با زور اسلحه، متعصب، دگم و خطرناک برای تعادل اجتماعی ایران تلقی می‌شوند.

تغییرات در منطقه به حرکت عمل‌گرایان کمک کرده است. آنها به عربستان سعودی و رهبر واقعی آن، ولیعهد محمد بن سلمان، به دلیل سرعت تغییرات اجتماعی که او در کشورش ایجاد کرده و استفاده مؤثر او از رابطه‌اش با ترامپ، نگاه می‌کنند. روند آشتی ایران و عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳ آغاز شد و از آن زمان سرعت گرفته است. در ماه آوریل، یک هیئت بزرگ نظامی عربستان سعودی از ایران بازدید کرد. اکنون، نهاد حاکم در تهران با حسادت روابط خوب خود با ریاض را حفظ می‌کند و تلاش کرده است تا روابط دیپلماتیک با متحدان سعودی، یعنی مصر و بحرین، را از سر بگیرد.

درگیری با اسرائیل تنها فرآیندی را که قبلاً در جریان بود، تسریع خواهد کرد. نخبگان ایرانی اکنون سخت مشغول دفاع از کشور خود در برابر حملات خارجی هستند. اما آنها به احتمال زیاد از دست خامنه‌ای بابت اینکه کشور را به این نقطه رسانده، به دلیل عدم استراتژی فاجعه‌بارش و جنگ صلیبی طولانی‌مدتش علیه اسرائیل، خشمگین هستند. فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس و دختر رفسنجانی، سخنگوی بسیاری بود وقتی گفت که ایران در مواجهه با حملات اسرائیل، «حاصل دسترنج خود را درو می‌کند.»

هنگامی که عمل‌گرایان آرامش خود را بازیابند، زمام امور را به دست خواهند گرفت و تلاش خواهند کرد تا آتش‌بس برقرار کنند، از جمله با وعده دادن به غرب و اسرائیل مبنی بر کنار گذاشتن خصومت دائمی با آنها. آنها امتیازات لازم را در مورد برنامه هسته‌ای خواهند داد تا امتیازات خود را حفظ کرده و از تخریب بیشتر ایران و زیرساخت‌هایش جلوگیری کنند.

این می‌تواند به اشکال مختلفی رخ دهد. روحانی ممکن است بازگردد و فرماندهی غیررسمی کشور را بر عهده گیرد. شاید او بتواند به عنوان قائم‌مقام فرمانده کل قوا اعلام شود، عنوانی که رفسنجانی در طول جنگ ایران و عراق (۸۸-۱۹۸۰) داشت، زمانی که رفسنجانی عملاً تلاش‌های جنگی را اداره می‌کرد زیرا خمینی بسیار پیر و ناتوان بود. شاید گروهی از فرماندهان نظامی بتوانند خامنه‌ای را رسماً برکنار کرده و خود قدرت را به دست بگیرند. نامزدهای رهبری نظامی شامل محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، یا علی شمخانی، مشاور قدرتمند سابق امنیت ملی که تقریباً در حملات اسرائیل کشته شد، هستند.

اما به هر شکلی که باشد، خطوط کلی این سناریوی محتمل روشن است: انقلاب ۱۹۷۹ ایران سرانجام به پایان می‌رسد. ایران خصومت طولانی‌مدت خود را با غرب کنار خواهد گذاشت.

تاریخ پربار ایران مملو از قهرمانان نظامی است، اما حتی در حالی که در یکی از بدترین جنگ‌های تاریخ خود به سر می‌برد، ایرانیان به جای قهرمان نظامی، به دنبال یک قهرمان دیپلماتیک هستند. آنها می‌پرسند آیا کشورشان می‌تواند عباس میرزای دیگری داشته باشد؛ ولیعهد قاجار در اوایل دهه ۱۸۰۰. عباس میرزا به طور سنتی در تاریخ‌نگاری ایران به دلیل معاهدات صلح بحث‌برانگیزی که با روسیه امضا کرد و سرزمین‌های ایرانی در قفقاز را واگذار نمود، مورد نکوهش قرار می‌گرفت. اما اکنون توسط بسیاری به عنوان مردی که توانست حاکمیت ایران را دست‌نخورده نگه دارد، ستایش می‌شود. بله، ایران چیزهای زیادی را از دست داد، اما برای جنگیدن در روزی دیگر زنده ماند. این وظیفه عمل‌گرایان ایرانی امروز خواهد بود.