تصویر آن کیرنان از ترامپ که به نقشه منطقه خاورمیانه نگاه می‌کند، با نتانیاهو در سمت چپ و آیت‌الله علی خامنه‌ای در سمت راست آن.
تصویر آن کیرنان از ترامپ که به نقشه منطقه خاورمیانه نگاه می‌کند، با نتانیاهو در سمت چپ و آیت‌الله علی خامنه‌ای در سمت راست آن.

جنگ اسرائیل و ایران، نبرد غرورهاست

خامنه‌ای، نتانیاهو و ترامپ در پی تضمین میراث خود و شکل دادن به آینده منطقه هستند.

تصویر آن کیرنان از ترامپ که به نقشه منطقه خاورمیانه نگاه می‌کند، با نتانیاهو در سمت چپ و آیت‌الله علی خامنه‌ای در سمت راست آن.
© آن کیرنان
آن کیرنان

نویسنده، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در اندیشکده چتم هاوس است.

سه مرد — آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران؛ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا؛ و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل — در مرکز جنگ در حال وقوع بین اسرائیل و ایران قرار دارند. هر یک از آنها با باورهای ایدئولوژیک، سبک شخصی و غریزه استراتژیک خود، مسیر رهبری‌شان را شکل داده‌اند. اکنون، غرورها و جهان‌بینی‌های آنها در حال برخورد هستند که پیامدهایی برای منطقه گسترده‌تر خاورمیانه دارد. در جنگ، فقط سیاست‌ها نیستند که اهمیت دارند، بلکه شخصیت‌ها نیز نقش‌آفرینند. در واقع، جاه‌طلبی‌های رهبران اغلب بیش از ارتش‌ها یا نهادها، تاریخ را هدایت می‌کنند.

خامنه‌ای، که اکنون ۸۶ سال دارد، بیش از سه دهه سکان رهبری جمهوری اسلامی را در دست داشته است. گرچه اغلب به عنوان روحانی محتاطی که پس از درگذشت آیت‌الله روح‌الله خمینی در سال ۱۹۸۹ به طور پیش‌فرض به قدرت رسید، معرفی می‌شود، اما او سازگاری زیرکانه و دیدگاه استراتژیک ثابتی از خود نشان داده است. رهبری او با بدگمانی عمیق به غرب و اعتقادی تزلزل‌ناپذیر به مأموریت جمهوری اسلامی به عنوان پیشتاز مقاومت علیه امپریالیسم غربی و تجاوز اسرائیل به قیمت جان مردم ایران، مشخص شده است.

در دوران رهبری خامنه‌ای، جمهوری اسلامی از یک حکومت دینی درون‌گرا به بازیگری جاه‌طلب تبدیل شده است که از طریق شبکه بی‌ثبات‌کننده شبه‌نظامیان خود در عراق و سوریه و شبکه‌های نیابتی در لبنان و یمن، قدرت منطقه‌ای خود را به نمایش گذاشته است.

شخصیت خامنه‌ای — حسابگر و از نظر ایدئولوژیک سخت‌گیر — هم یک مزیت و هم یک عیب بوده است. این شخصیت به رژیم اجازه داد تا در برابر تهدیدات مرزی ایران در طول تهاجم آمریکا به افغانستان و عراق در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ مقاومت کند. غریزه او، که در سال‌ها بقا در منطقه‌ای بی‌ثبات پرورش یافته، اجتناب از تشدید تمام‌عیار و وقت‌کشی بوده است. گرچه او از مذاکرات پیش از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ حمایت کرد، اما دائماً نسبت به نیات آمریکا بدگمان ماند – همیشه از هدف گسترده‌تر واشنگتن برای تغییر رژیم می‌ترسید.

این بی‌اعتمادی، پنجره کوچک فرصت ایران را پس از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ از بین برد. خامنه‌ای به جای توانمندسازی میانه‌روهایی مانند حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت، موضع خصمانه‌ای را حفظ کرد. این شامل افزایش غنی‌سازی هسته‌ای، حمایت از حملات علیه تأسیسات نفتی عربستان سعودی و تقویت شبه‌نظامیان متحد مانند حماس، حزب‌الله و حوثی‌ها، همزمان با افزایش دوره‌های سرکوب بی‌رحمانه در داخل بود.

در ماه‌های اخیر، خامنه‌ای از مذاکرات با دولت ترامپ به امید نجات اقتصاد ایران از تحریم‌های بین‌المللی، فساد و سوءمدیریت حمایت کرده بود. او امیدوار بود با برنامه‌ریزی برای جانشینی، مشروعیت متزلزل خود را احیا کند. اما حملات اسرائیل نقطه عطفی را رقم زده است.

اکنون، او با بزرگترین چالش دوران تصدی خود روبروست: جنگی که پایه‌های به دقت مستحکم شده رژیم او را تهدید می‌کند. اگر این امر رژیم را بیشتر بی‌ثبات کند یا اگر خامنه‌ای تسلیم شود، می‌تواند نشانگر پایان مدل تئوکراتیک ایران باشد.

در همین حال، نتانیاهو، جنجالی‌ترین چهره در سیاست اسرائیل، به صراحت اعلام کرده است که چنین تسلیم شدن رژیم، اگر نه تغییر رژیم، یکی از اهداف اصلی اوست. او مسیر حرفه‌ای خود را بر اساس کاریزما، لفاظی‌های تفرقه‌افکنانه، توانایی شگفت‌انگیز در پیشی گرفتن از رقبا و روایتی از تاریخ که یهودیان را همیشه در محاصره نشان می‌دهد، بنا نهاده است. این جهان‌بینی، پاسخ او به دیپلماسی و جنگ را تعریف می‌کند. مخالفت او با توافق هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۵، موضعش در قبال تهدید گسترده‌تر ایران برای امنیت اسرائیل و حمایت نهایی‌اش از توافقات ابراهیم، بیشتر از اعتقاد شخصی او ناشی می‌شود تا افکار عمومی اسرائیل.

در پی حملات وحشیانه حماس در ۷ اکتبر و جنگ ویرانگر غزه، نتانیاهو به اتهام اجازه دادن به اختلافات داخلی برای انحراف از تهدیدات امنیتی متهم شده و با انزوای بین‌المللی روبرو شده است. اما غریزه او بر حفظ قدرت، اجتناب از سازش و مقاومت در برابر دشمنانش متمرکز باقی ماند. اکنون او به طور گسترده به عنوان کسی شناخته می‌شود که مبارزه را مستقیماً به تهران برد.

در نهایت، ترامپ است که حضورش بر این بحران سایه افکنده است. این تصمیم تکانشی و معامله‌گرانه او در سال ۲۰۱۸ برای خروج یک‌جانبه از توافق هسته‌ای ایران — پس از لابی‌گری مستقیم از سوی اسرائیل و رهبران خلیج فارس — و آغاز یک کارزار فشار حداکثری بود که تهران را در تنگنا قرار داد.

سیاست خارجی ترامپ فاقد ثبات بود اما فاقد تأثیرگذاری نبود. رابطه او با نتانیاهو به تسریع توافقات ابراهیم در سال ۲۰۲۰ کمک کرد، که دیدگاهی برای ادغام اسرائیل در خاورمیانه‌ای جدید بود. با این حال، رویکرد او اعتبار ایالات متحده را نیز تضعیف کرد و متحدان را نگران قابلیت اطمینان آمریکا و رقبایی مانند خامنه‌ای را ناتوان از درک غیرقابل پیش‌بینی بودن او ساخت. ترامپ به جای نشان دادن رهبری پایدار، جهان را در مورد اقدام نظامی ایالات متحده در ایران در حد گمانه‌زنی گذاشته است. او گفت: «شاید انجامش دهم. شاید انجامش ندهم» و قول داد در دو هفته آینده تصمیم بگیرد، که این امر اضطراب را بیشتر کرد.

این درگیری چیزی فراتر از یک رویارویی نظامی است؛ این برخورد رهبران سالخورده‌ای است که اکنون مشتاقند میراث خود را تضمین کنند. خامنه‌ای، نتانیاهو و ترامپ با دهه‌ها اشتباه محاسباتی و لبه پرتگاه، راه را برای جنگ هموار کرده‌اند. اکنون، بخش عمده‌ای از سرنوشت به این بستگی دارد که آیا نتانیاهو معتقد است میراث او نیازمند پیروزی کامل است، آیا خامنه‌ای به این نتیجه می‌رسد که بقا مستلزم تشدید تنش یا سازش است، و آیا ترامپ یک تسویه حساب منطقه‌ای را تسریع خواهد کرد.

غرایز آنها در روزهای آینده نه تنها نتیجه این جنگ، بلکه به طور بالقوه آینده جمهوری اسلامی، اعتبار قدرت ایالات متحده و ثبات خاورمیانه‌ای از پیش از هم گسیخته را تعیین خواهد کرد.

جنگ اسرائیل و ایران: تا کجا پیش خواهد رفت؟ به وبینار مشترکین فایننشال تایمز با سنام وکیل و کارشناسان فایننشال تایمز در روز چهارشنبه ۲۵ ژوئن ساعت ۱۳:۰۰ تا ۱۴:۰۰ به وقت تابستانی بریتانیا (۱۲:۰۰ تا ۱۳:۰۰ به وقت گرینویچ) بپیوندید و سوالات خود را از پنل ما بپرسید.