یک روز پس از دستور پرزیدنت ترامپ برای حمله به ایران، یک معترض پرچم ایران را در خارج از کاخ سفید در واشنگتن، ۲۲ ژوئن تکان می‌دهد. عکس: Nick Mason/Zuma Press
یک روز پس از دستور پرزیدنت ترامپ برای حمله به ایران، یک معترض پرچم ایران را در خارج از کاخ سفید در واشنگتن، ۲۲ ژوئن تکان می‌دهد. عکس: Nick Mason/Zuma Press

حمله ایران ترامپ هوشمندانه و عمل‌گرایانه به نظر می‌رسد

با حمله به سایت‌های کلیدی هسته‌ای، ایالات متحده وارد نبردی در راستای منافع ملی خود می‌شود که در آن یک متحد بیشترین بار سنگین را به دوش کشیده است.

مانند بسیاری از مباحث در سیاست، دوگانگی «جنگ‌طلبان در برابر صلح‌طلبان»، «مداخله‌گرایان در برابر انزواطلبان»، «نومحافظه‌کاران در برابر خویشتن‌داران» همیشه یک انتخاب نادرست بوده است.

هیچ کشوری، چه رسد به یک ابرقدرت، نمی‌تواند با دگمای سفت و سخت در مورد استفاده از زور به امنیت ملی نزدیک شود، و با وجود ماهیت دوگانه اختلاف‌نظرهایی که در چند دهه اخیر در این زمینه داشته‌ایم، گمان می‌کنم هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی هرگز این‌طور عمل نکرده است.

تجربه، خلق و خو و ایدئولوژی، رهبران مختلف را به تمایل بیشتر یا کمتری برای استقرار نظامی در مواقع بحران سوق می‌دهد. اما بیشتر آنها بر اساس ارزیابی عمل‌گرایانه از خطرات و پاداش‌ها پیش می‌روند، نه ایده‌ای ثابت در مورد اصل استفاده از زور. حتی چنگیزخان هم می‌دانست که دیپلماسی گاهی می‌تواند بیشتر از جنگ دستاورد داشته باشد.

از این منظر، تصمیم پرزیدنت ترامپ برای دستور حمله نظامی ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران، «پیروزی» مداخله‌گرایان در برابر غیرمداخله‌گرایان در ائتلاف رئیس‌جمهور یا یک انحراف قاطع در سیاست خارجی ترامپ نیست. بلکه این تصمیم بیشتر شبیه یک اقدام کلاسیک و – تا آنجا که می‌توانیم بگوییم – مؤثر از یک مصلحت عملیاتی است که از فرصت‌طلبی تاکتیکی برای پیشبرد اهداف استراتژیک مشروع متولد شده است. این به نظر انتخابی تقریباً اجتناب‌ناپذیر برای رئیس‌جمهوری می‌آید که سابقه اثبات‌شده‌ای در تمایل به استفاده محدود از زور با احتمال بالای موفقیت دارد.

من نیز مانند آنها در ائتلاف مگا (MAGA) که از افراد بیش فعال – که بسیاری از آنها خدمت نظامی واقعی نداشتند و فقط در پیشاهنگی بودند – بیزارم. به نظر می‌رسد این افراد فکر می‌کنند که پاسخ هر مشکل جهانی این است که ایالات متحده جان و مال خود را برای حل آن فدا کند. با توجه به تجربه عملیات‌های اخیر آمریکا در گذشته، این تفکر یا پیروزی امید بر تجربه است یا نوعی فراموشی گزینشی که گمان می‌کند اکنون سال ۱۹۴۵ است و هر دشمنی مانند آلمان نازی یا ژاپن امپریالیستی است که تنها منتظر تبدیل شدن به عضوی محترم از جامعه بین‌الملل است.

باید تا به حال درس‌های عراق – اگر نه فروتنی که احتمالاً از برخی از این افراد توقع زیادی است – حداقل کنجکاوی در مورد کارایی دخالت نیروهای ما در درگیری در کشوری دوردست را القا کرده باشد.

آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۳ از جنگ عراق حمایت کردند، با اطمینان‌های بی‌خیالانه حامیان آن که صدام حسین سلاح‌های کشتار جمعی دارد، تغییر رژیم یک قدم‌زدن در پارک خواهد بود، و صلح و دموکراسی به محض آزادی بغداد حاکم خواهد شد. ما در هر سه مورد اشتباه کردیم، و بیشتر آمریکایی‌ها به درستی از درگیر شدن‌های مشابه برحذر و مشکوک هستند، به ویژه پس از یک جنگ ۲۰ ساله در افغانستان که با تراژدی و تحقیر به پایان رسید.

آنها همچنین به کسانی که به طور دروغین از نتایج یک مداخله محدود اطمینان می‌دهند، بدبین هستند. حامیان درگیری نظامی به ما می‌گوینند که هیچ کس از یک درگیری طولانی‌مدت یا تهاجم به سبک عراق صحبت نمی‌کند. آنها می‌گوینند این حتی یک جنگ نیست، بلکه صرفاً یک «حمله جراحی» برای دستیابی به هدفی محدود است.

اما برخلاف جراحی که معمولاً بیمار بی‌حس و تحت بیهوشی توسط همکاران جراح قرار دارد، هدف درمان هوشیار است و در حال برنامه‌ریزی گزینه‌های خود زمانی که ما چاقو را وارد می‌کنیم. از آسیب‌پذیری اقتصاد جهانی در تنگه هرمز و هزاران آمریکایی در پایگاه‌های نظامی و دیپلماتیک در منطقه گرفته تا شبکه‌های تروریستی رژیم در سراسر جهان، پتانسیل برای تلافی ایران و چرخه تشدیدی که می‌تواند به دنبال آن بیاید، ناچیز نیست.

با این حال، با وجود همه اینها، حملات ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای در فردو، نطنز و اصفهان همچنان نه تنها قابل دفاع، بلکه فوری و ضروری به نظر می‌رسد.

هیچ کس به طور جدی تهدید هسته‌ای ایران را زیر سؤال نمی‌برد. ما می‌توانیم در مورد سرعت دنبال کردن این قابلیت توسط ملاها بحث کنیم. اما در حالی که آنها ممکن است پیشرفت خود را پنهان کرده باشند، شواهد روشن است که قابلیت هسته‌ای خطی است که آنها قصد دارند از آن عبور کنند، به گونه‌ای که منافع امنیتی ایالات متحده را برای همیشه تغییر خواهد داد.

ایران سال‌هاست که در جنگ مستقیم و نیابتی با ما بوده است. مصونیتی که رژیم تهران با آن توانسته آمریکایی‌ها را در عراق، سوریه و جاهای دیگر بکشد، نمایش خطرناکی از ضعف آمریکا بوده است.

مهم‌تر از همه، بیشتر قابلیت‌های تلافی‌جویانه‌ای که ایران به عنوان بازدارنده‌ای در برابر هرگونه حمله علیه خود پرورش داده است، توسط عملیات‌های شگفت‌انگیز شجاعانه و موفق اسرائیل در جنگی که – به یاد داشته باشید – عوامل نیابتی ایران در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز کردند، خنثی یا به خطر افتاده است. این وضعیت دور از آن است که آمریکا اکنون به درخواست بنیامین نتانیاهو به جنگ برود، آنگونه که برخی در میان هواداران ترامپ می‌گویند؛ در واقع، ایالات متحده وارد نبردی در راستای منافع ملی ما می‌شود که متحد ما تقریباً تمام بار سنگین را به دوش کشیده و تقریباً تمام فداکاری‌ها را انجام داده است.

باز هم، کسانی که نگران این مداخله هستند، تاریخ اخیر و خرد را در کنار خود دارند. هیچ کس نباید بی‌پروا فرض کند که این چیزی بیش از یک گام مهم در یک مبارزه طولانی‌تر است. اما تصمیم آقای ترامپ برای اقدام در حال حاضر، هوشمندانه و عمل‌گرایانه بود و ریسک کمتری نسبت به جایگزین‌ها دارد.