مدت کوتاهی قبل از انتخاب مجدد رئیس جمهور جورج دبلیو بوش در سال 2004، یک منبع ناشناس در دولت بوش به نیویورک تایمز گفت: «ما اکنون یک امپراتوری هستیم و وقتی عمل میکنیم، واقعیت خودمان را خلق میکنیم.» کسانی که در اصطلاح مشاور «جامعه مبتنی بر واقعیت» بودند، «مشغول مطالعه آن واقعیت - با تدبیر، همانطور که شما خواهید کرد» میشدند. سپس «ما دوباره عمل خواهیم کرد و واقعیتهای جدید دیگری را خلق خواهیم کرد که شما نیز میتوانید آنها را مطالعه کنید، و اینگونه مسائل حل و فصل خواهند شد.»
با وجود این اظهارنظر متکبرانه، اکنون از خودم میپرسم که آیا این اظهارنظر صرفاً زودرس بود. اگرچه بوش در انتخابات 2004 پیروز شد، اما واقعیت نسبتاً به سرعت فرو ریخت - دستور کار بوش در کنگره شکست خورد، مردم آمریکا جنگ در عراق را یک حماقت غیرضروری تلقی کردند، جمهوریخواهان در سال 2006 کنترل کنگره را از دست دادند و اقتصاد در سال 2008 به رکود بزرگ فرو رفت، پس از آن دموکراتها کنترل کاخ سفید را دوباره به دست گرفتند.
قبل از حمله به عراق، بسیاری از آمریکاییها به اشتباه متقاعد شده بودند، به دلیل «واقعیتی» که دولت بوش موفق به «ایجاد» آن شده بود، که عراق نقشی در 11 سپتامبر داشته است یا اینکه زرادخانه بزرگی از سلاحهای کشتار جمعی داشته است. اما واقعیت واقعی مداخله کرد. این قبل از آن بود که آمریکاییها به رسانههای اجتماعی وابسته شوند یا دنیا را از طریق تلفنهای خود ببینند. آیا واقعیت واقعی امروز هرگز مداخله خواهد کرد؟ شرکتهای خصوصی که شبکههای اجتماعی را کنترل میکنند، توانایی بیسابقهای در دستکاری و کنترل مردم دارند، تا آنها را در نوعی قفس الگوریتمی جدا از واقعیت نگه دارند.
فرانکلین فوئر: دیکتاتوری مهندس
دولت ترامپ که به تازگی روی کار آمده است، بسیاری از بدترین نشانههای دوران بوش را دارد. دولت ترامپ نیز مانند دولت بوش به دنبال پاکسازی دولت فدرال از کارمندان فداکار و شایسته دولتی به نفع افراد چاپلوس و وفادار است. دولت ترامپ نیز مانند دولت بوش، توجه کمی به موانع قانون اساسی یا قانونی برای اقتدار خود دارد. و همانطور که حامیان بوش زمانی این کار را انجام میدادند، زیردستان دولت ترامپ از رهبر خود با لحنی فرقهگرایانه از تکریم صحبت میکنند، با جزمی یکجانبه از متعصبان در آنچه که معتقدند یک مأموریت مقدس است. زندگی امپراتوری که دیگر به شهر زمرد منطقه سبز بغداد محدود نمیشود، بازگشته است تا پایتخت را تسخیر کند، بیقانونی دوران بوش پس از 11 سپتامبر به شکلی زشتتر و اغراقآمیزتر به عنوان فلسفه حکومت جانشینان جمهوریخواه آن دولت بازگشته است.
با این حال، این بار، واقعیتسازی در محدوده تواناییهای امپراتور قرار میگیرد. حضور جف بزوس، مدیرعامل آمازون، مارک زاکربرگ، مدیرعامل متا، سوندار پیچای، مدیرعامل گوگل، تیم کوک، مدیرعامل اپل، سام آلتمن، مدیرعامل OpenAI و شو زی چیو، مدیرعامل TikTok - که توسط اسکات راکسبورو «الیگارشهای برادر» لقب گرفتهاند - در مراسم تحلیف ترامپ نشانه شومی بود. در کنار ایلان ماسک، میلیاردر راست افراطی و مالک X، که با تایید ترامپ ظاهراً به طور غیرقانونی کنترل بخشهایی از دولت فدرال را در دست گرفته است، این غولها نماینده یک نخبگان فناوری هستند که به طور جمعی رسانههایی را کنترل میکنند که از طریق آنها آمریکاییها اطلاعات را جمعآوری و ارزیابی میکنند و بنابراین بیشتر آنچه را که آمریکاییها روزانه میبینند و میشنوند تعیین میکنند. قبل از انتخاب مجدد ترامپ، شرکتهای رسانههای اجتماعی انگیزه سودآوری برای نگه داشتن مردم تا حد امکان به صفحه نمایش خود داشتند، که به اندازه کافی بد بود. اکنون ترامپ با تهدیدات خود روشن کرده است که انتظار دارد آنها از قدرت خود برای حمایت از دولت او استفاده کنند. آنها همگی، حداقل به طور نمادین، وفاداری خود را نشان دادهاند. بزوس حتی در استقلال تحریریه واشنگتن پست، روزنامهای که مالک آن است، مداخله کرد تا از تایید رقیب ترامپ توسط آن جلوگیری کند، و زیردستانش قطعه به قطعه به برچیدن این مؤسسه ادامه دادهاند.
اگرچه بسیاری از متحدان ترامپ بیشتر دوره اول ریاست جمهوری او و تمام دولت بایدن را صرف شکایت از «سرمایه بیدار» یا تسخیر شرکتها توسط نیروهای فرهنگی لیبرال کردند، اما از همان ابتدا آشکار بود که آنها هرگز علاقهای به محدود کردن قدرت شرکتها ندارند، بلکه فقط به کنترل آن برای اهداف خود علاقهمند هستند. هدف اکنون این است که نسخه خود از واقعیت را بر مردم تحمیل کنند، حتی در حالی که برنامهای را دنبال میکنند که چیزی کم از ویرانی ندارد.
آنها این را با کلمات خودشان گفتهاند. ماسک، که در ازای تامین مالی کمپین ترامپ با صدها میلیون دلار، با نفوذ بیسابقهای در دولت پاداش گرفته است، گفته است که میخواهد با کاهش هزینههای فدرال «سختی موقتی» را بر آمریکاییها تحمیل کند تا «از رونق بلندمدت اطمینان حاصل کند.»
من به زبان میلیاردرها روان صحبت میکنم، پس اجازه دهید ترجمه کنم. وقتی ماسک میگوید که میخواهد دولت را مانند یک کسبوکار اداره کند، منظورش این است که میخواهد مزایایی را که ارائه میدهد، کاهش دهد. وقتی میگوید دولت باید «در حد توان خود زندگی کند»، منظورش این است که باید مالیاتها را برای میلیاردرها کاهش دهد و خدمات را برای بقیه کاهش دهد. و وقتی میگوید «سختی موقتی»، منظور او این است که او و دوستانش به زندگی در تجملات غیرقابل تصوری ادامه خواهند داد در حالی که میلیونها نفر برای تامین هزینههای خود تلاش میکنند.
بخوانید: کتاب راهنمای مقابله با تهدیدهای ترامپ
وقتی آمریکاییها شروع به رنج کشیدن میکنند - همانطور که ماسک گفته است که این اتفاق خواهد افتاد - هدف این خواهد بود که از کنترل صنعت فناوری بر آنچه مردم میبینند و میشنوند استفاده شود تا مردم را فریب دهند و باور کنند که چیزها آنطور که هستند رخ نمیدهند یا اینکه شخص دیگری مقصر است.
زاکربرگ زیارت متملقانه خود را به اقامتگاه ترامپ در مار-آ-لاگو انجام داد و سپس شرایط شبکههای اجتماعی خود را تغییر داد تا توزیع تبلیغات راستگرایانه در شبکه خود را آسانتر کند، و از این تغییرات به عنوان مرتبط با «آزادی بیان» دفاع کرد، حتی در حالی که کاربران برنامههای متا گزارش دادند که محتوای چپگرایانه سرکوب میشود. (متا اصرار داشته است که عمداً پستها را پنهان نکرده است.) X از زمان خرید ماسک، به یک باتلاق از تبلیغات نژادپرستانه و طرفدار ترامپ تبدیل شده است، واقعیتی که به اصطلاح آزادیخواه مطلق بیان سعی کرده است با شکایتهای بیاساس سرکوب کند.
رسانههای جریان اصلی اشتباهات زیادی دارند. بسیاری از رهبران تجاری آنها از قبل در حال تسلیم شدن در برابر تلاشهای ترامپ برای قلدری کردن آنها برای تبعیت هستند و با توافقهای بیمورد اما سودآور موافقت میکنند تا به شکایتهای بیاساس افترا ترامپ پایان دهند. سازمانهای خبری اشتباه میکنند، اشتباه میکنند و مطالبی را که نیازی به جنجالی شدن ندارند، جنجالی میکنند. اما در مجموع، آنها به دنبال گفتن حقیقت به مخاطبان خود هستند. در مقابل، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی یک هدف دارند، که نگه داشتن مردم به دستگاههای خود است. برای آنها مهم نیست که آنچه به مردم نشان میدهند واقعی یا واقعی است. مهم این است که هیچکس از اسکرول کردن دست نکشد. هدف این است که آمریکاییها را در آن قفس نگه داریم. هدف از این قفس کسب سود برای شرکتها است، اما اکنون وارد دورهای میشویم که دولت به آنها فشار میآورد تا آمریکاییها را مطیع، فرمانبردار، کنترلشده و در برخی موارد ناامید نگه دارند، "چرخیدن روی چرخ همستر بیپایانی از خشم واکنشی"، همانطور که روزنامهنگار یانوس رز بیان کرد.
یک مثال غیرایدئولوژیک: یک شبکه اجتماعی که من گهگاه از آن استفاده میکنم، متوجه شده است که من از تماشای ویدیوهایی از گربههای بزرگ که مانند گربههای خانگی رفتار میکنند، لذت میبرم. در ابتدا، ویدیوهایی که میدیدم واقعی بودند، اما به زودی، در میان آنها، آشغالهای تولید شده توسط هوش مصنوعی نیز وجود داشت - ویدیوهای مصنوعی ایجاد شده از گربههای بزرگی که وجود نداشتند، که بسیاری از آنها با این وجود هزاران اگر نگوییم میلیونها لایک دریافت کردند. برای شبکه، مهم نبود که ویدیوها واقعی بودند یا نه. تنها چیزی که مهم بود این بود که من هنوز روی دستگاه خود بودم و به زودی تبلیغ دیگری را میدیدم یا محتوای دیگری را به اشتراک میگذاشتم که چشم شخص دیگری را به صفحه نمایش خود جلب میکرد. این نسبتاً بیضرر است، اگر آزاردهنده باشد، اما اگر برای مدت طولانی وارد دنیای تبلیغات طرفدار ترامپ شوید، فید شما به یک واقعیت پیچیده از ساختههای حامیان او تبدیل میشود.
این به توضیح شکاف بین آنچه حامیان ترامپ معتقد بودند که ترامپ انجام خواهد داد - مهار تورم، اخراج جنایتکاران غیرقانونی و توزیع مجدد هزینهها از افراد غیرشایسته (افراد دیگر) به افراد شایسته (آنها) - و آنچه ترامپ اکنون انجام میدهد، کمک میکند، که افزایش قیمتها از طریق تعرفهها، آماده شدن برای حمله به مدارس ابتدایی و سلب وضعیت از مهاجران به طور دستهجمعی و تلاش برای کاهش چشمگیر خدماتی است که آمریکاییها به آن وابسته هستند. اگر کمپین را از طریق منابع خبری معتبر دنبال میکردید، متوجه میشدید که این اتفاق در حال وقوع است. اگر سیل تبلیغات از سوی اینفلوئنسرهای طرفدار ترامپ را مینوشیدید، ممکن است شگفتزده شوید یا قدرت انکار بسیار قوی داشته باشید.
بخوانید: ملیگرای سفیدپوستی که اکنون مسئول دیپلماسی عمومی ترامپ است
پلتفرمها نگران این نیستند که آیا محتوایی که مردم میبینند دقیق است یا خیر - زمانی که یک فرد شروع به پایین رفتن از لانه خرگوش طرفدار ترامپ میکند، این همان چیزی است که به او داده میشود. جای تعجب نیست که بسیاری از مردم با درک توهمآمیزی از دستور کار ترامپ کنار رفتهاند. سرمایه قبل از ترامپ "بیدار" نبود و اکنون "ضد بیدار" نیست. این سرمایه است و انگیزههای آن همیشه به سمت سود است. اما اقتدارگرایی، ذاتاً، این انگیزهها را به سمت اطاعت از دولت سوق میدهد.
دستور کار ترامپ، اگر با موفقیت اجرا شود، منجر به بدبختی در مقیاس وسیع خواهد شد. این میلههای قفس الگوریتمی را آزمایش خواهد کرد - آیا آمریکاییها بر اساس تجربیات خود قضاوت خواهند کرد یا بر اساس آنچه در صفحه نمایش خود میبینند؟ همانطور که کریس هیز در کتاب جدید خود، فراخوان آژیر مینویسد: «قبل از اینکه بتوانید متقاعد کنید، باید توجه را جلب کنید.» جایی که ترامپ و متحدانش در بدبختی مقصر هستند، آنها به دنبال متقاعد کردن، با استفاده از شبکههای ارتباطی که تصرف کردهاند، خواهند بود که شخص دیگری مقصر است، که فجایعی که آنها ساختهاند در حال وقوع نیستند یا در واقع رویدادهای مثبتی هستند. جایی که نمیتوانند این کار را انجام دهند، به سادگی سعی خواهند کرد با مسدود کردن این کانالها با زبالههای سمی، «پر کردن منطقه با گه»، همانطور که استیو بنن، از حامیان ترامپ، زمانی گفت، آمریکاییها را سردرگم کنند.
آیا آمریکاییها آنچه را که در حال وقوع است تشخیص خواهند داد، یا به اندازه کافی توسط اربابان میلیاردر خود منحرف، آرام یا گمراه میشوند تا دست به اقدام نزنند؟ پاسخ این سوال تعیین خواهد کرد که آیا مسئولان بدبختی که در راه است پاسخگو خواهند بود یا خیر.