به سختی قانونی.
به سختی قانونی.

آیا قانونی بودن حمله آمریکا به ایران اهمیت دارد؟

در حمله آمریکا به ایران تا به حال، قدرت بر مشروعیت پیشی گرفته است. اما برای حل و فصل درگیری بدون جنگ بزرگ، رئیس‌جمهور به هر دو نیاز دارد.

تاریخ‌نگاران حملات گسترده ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران را با تلاش برای پاسخ به دو پرسش قضاوت خواهند کرد که در نهایت از هم جدایی‌ناپذیر می‌شوند. آیا این مداخله عاقلانه بود؟ و آیا مشروعیت داشت؟

برای ارزیابی خردمندی عملیات چکش نیمه‌شب (یعنی اینکه آیا جهان را امن‌تر خواهد کرد یا خیر) بسیار زود است. این مأموریت، هرچند اجرایی خیره‌کننده داشت، هدفش پایان دادن به توانایی ایران در ساخت سلاح هسته‌ای بود. اما حتی با وجود لاف‌زنی‌های مکرر رئیس‌جمهور دونالد ترامپ مبنی بر اینکه حملات "اهداف ایرانی را از بین برد"، اطلاعات اولیه فاش شده از پنتاگون نشان می‌دهد که این بمباران تنها برنامه هسته‌ای را چند ماه به عقب انداخته است. اگر تهران اکنون برای ساخت بمب‌های اتمی به صورت مخفیانه عجله کند – و اگر کشورهای دیگر منطقه سپس برای خودحفاظتی سلاح هسته‌ای بسازند – پیروزی تاکتیکی چکش نیمه‌شب به یک فاجعه استراتژیک تبدیل خواهد شد.

این ابهام، توجه را به مشروعیت این حمله، هم در قوانین داخلی و هم در قوانین بین‌المللی، معطوف می‌کند. ترامپ به طور ضمنی این تنش را با دو بیانیه متناقض که طی چند ساعت ارائه داد، تأیید کرد.

او بلافاصله پس از حمله در توییتی (در پلتفرم تروث سوشال) نوشت که "ممکن است «سیاسی صحیح نباشد»، اما «چرا نباید تغییر رژیم اتفاق بیفتد؟؟؟»" این زبان قدرت در امور بین‌الملل است، بدون نظارت مشروعیت. او سپس در یک محیط رسمی‌تر، با وظیفه‌شناسی اعلام کرد که "این گزارش را به عنوان بخشی از تلاش‌هایم برای اطلاع‌رسانی کامل به کنگره، مطابق با قطعنامه اختیارات جنگ (قانون عمومی ۹۳-۱۴۸) ارائه می‌دهم." او تلاش کرد استدلال کند که فرمان حمله‌اش قانونی بوده، زیرا نه تنها "محدود در دامنه و هدف" بوده، بلکه "برای پیشبرد منافع حیاتی ملی ایالات متحده نیز انجام شده است." این زبان وکلای در پی مشروعیت است.

تنها نهاد بین‌المللی که می‌توانست کارزار ترامپ (یا اسرائیل) علیه ایران را مشروعیت بخشد، شورای امنیت سازمان ملل بود، اما این شورا چنین نکرد. در واقع، دبیرکل سازمان ملل عملیات چکش نیمه‌شب را "نقطه عطفی خطرناک" خوانده و آن را مورد انتقاد قرار داد، و چندین عضو شورا، از جمله چین و روسیه، همانطور که پیش‌بینی می‌شد، حملات آمریکا را محکوم کردند.

تنها نهاد داخلی که می‌توانست حمله را مشروعیت بخشد، کنگره بود، اما حتی به آن فرصت هم داده نشد. (در زمان نگارش این مطلب، دولت حتی به کنگره گزارشی ارائه نداده بود.) تعدادی از سناتورها و نمایندگان – حتی از جمله برخی جمهوری‌خواهان – اکنون حملات ترامپ را غیرقانونی و خلاف قانون اساسی می‌دانند.

استدلال آنها این است که ماده ۱، بخش ۸ قانون اساسی، صریحاً فقط به کنگره اختیار "اعلان جنگ" را می‌دهد. پیش‌نویس‌های همزمان برای محکومیت مداخله نظامی اکنون در سنا و مجلس نمایندگان در دست بررسی است. به عنوان قانون، آنها بی فایده هستند، زیرا رهبران جمهوری‌خواه حتی اجازه نخواهند داد به صحن علنی بیایند. اما به عنوان متون، آنها به عنوان کیفرخواست‌های بی‌پایانی عمل می‌کنند که ترامپ غیرقانونی عمل کرده است.

با این حال، در قوانین بین‌المللی و داخلی، این کیفرخواست‌ها هرگز با احکام صریح قضاوت نخواهند شد. جک گلداسمیت، استاد حقوق هاروارد، که در زمان جنگ عراق رهبری دفتر مشاوره حقوقی (که به قوه مجریه مشاوره می‌دهد) را بر عهده داشت و بیشتر دوران حرفه‌ای خود را به مطالعه این مسائل گذرانده است، نتیجه می‌گیرد که "قانون اساسی اختیارات جنگ غیرقابل توضیح است."

یکی از مشکلات، پی بردن به نیت بنیان‌گذاران است. آنها قطعاً از دادن اختیارات شاهانه به رئیس‌جمهور برای تصمیم‌گیری در مورد مسائل جنگ و صلح می‌ترسیدند. اما آنها همچنین (در ماده ۲) تصدیق کردند که رئیس‌جمهور "فرمانده کل قوا" است و باید در صورت حمله به آمریکا، توانایی واکنش سریع را داشته باشد. در واقع، آنها ابهامی را به نسل‌های آینده واگذار کردند.

این تنها زمانی اهمیت یافت که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم (آخرین باری که کنگره رسماً اعلان جنگ کرد) به یک ابرقدرت تبدیل شد و به طور منظم مجبور به مداخله در خارج از کشور شد. رؤسای جمهور عادت کردند که به صورت یکجانبه – یعنی بدون تأیید کنگره – در مکان‌هایی از شبه‌جزیره کره تا لیبی عمل کنند.

با این حال، آنها همچنان به دنبال مشروعیت بودند. گاهی اوقات این مشروعیت را از شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌گرفتند، مانند هر دو این نمونه‌ها: کره در سال ۱۹۵۰ و لیبی در سال ۲۰۱۱. یا «اجازه‌های مبهم برای استفاده از نیروی نظامی» را از کنگره دریافت می‌کردند، قبل از ورود به افغانستان در سال ۲۰۰۱ یا عراق در سال ۲۰۰۲. سازمان ملل نیز در نهایت با جنگ افغانستان موافقت کرد، اگرچه هرگز با جنگ عراق موافقت نکرد.

هیچ‌کدام از این موارد به مشکلات اساسی مشروعیت نپرداختند. رئیس‌جمهور چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ و اصلاً "جنگ" چه چیزی محسوب می‌شود، در مقابل یک حمله یا یک ترور؟ در سال ۱۹۷۳، کنگره سعی کرد این موضوع را روشن کند، اما موفق نشد، زمانی که در پاسخ به بمباران مخفیانه کامبوج توسط ریچارد نیکسون (و با وجود وتوی او)، قطعنامه اختیارات جنگ را تصویب کرد. گلداسمیت این قانون را یک "پنیر سوئیسی" می‌داند که پر از حفره‌ها است. دادگاه‌ها نیز از قضاوت سرباز زده‌اند و پرونده‌ها را به دلایلی مانند "صلاحیت" (یعنی چه کسی اجازه شکایت دارد) رد کرده‌اند یا آنها را معماهای سیاسی می‌دانند تا حقوقی.

که البته در هر دو زمینه داخلی و بین‌المللی چنین هستند. اما آنچه "عملیات چکش نیمه‌شب" را از اکثر دیگر کارزارهای ایالات متحده متمایز می‌کند، این است که ترامپ حتی قبل از اقدام، برای مشروعیت بخشیدن به آن، چه در کنگره و چه در شورای امنیت، تلاشی نکرد. اونها هاتاوی در دانشکده حقوق ییل استدلال می‌کند که ترامپ "اکنون گامی فراتر از حدود قانونی پیشینیان خود برداشته است، و جنگی را آغاز کرده که فاقد هرگونه مبنای قانونی داخلی یا بین‌المللی معقولی است."

در بدترین حالت، عملیات چکش نیمه‌شب به یک سابقه دیگر برای دنیایی فزاینده بی‌قانون و بی‌نظم تبدیل می‌شود که در آن، در عبارتی معروف، "قوی هر کاری می‌تواند می‌کند و ضعیف رنج می‌برد." اگر در این جهان ایران دهمین کشوری شود که سلاح هسته‌ای دارد و دیگران نیز از آن پیروی کنند، حملات آینده – که همواره به نام "پیش‌دستی" در برابر تهدیدی از سوی کسی، در جایی – ممکن است حتی هسته‌ای باشد.

در بهترین حالت، ترامپ اکنون بمباران را متوقف می‌کند، اسرائیل را مجبور به رعایت آتش‌بس کرده و مذاکرات با ایران را از سر می‌گیرد که تهدید هسته‌ای شدن آن را به طور دائم از بین می‌برد. برای بهبود توافق قبلی با ایران در این زمینه که ترامپ در سال ۲۰۱۸ آن را رها کرد، رئیس‌جمهور باید این توافق جدید را در حقوق بین‌الملل بگنجاند، با تصویب آن در شورای امنیت سازمان ملل و ارتقاء آن به وضعیت یک معاهده بین‌المللی (یا حتی ادغام آن در معاهده موجود).

آن پیمان تا حدی که همه امضاکنندگان و سایر طرف‌های متأثر (از جمله اسرائیل) همچنان به قوانین و مشروعیت بین‌المللی اعتماد دارند، الهام‌بخش اعتماد و صلح خواهد بود. اگر ترامپ این اعتماد را هدف خود قرار دهد و برای دستیابی به آن تلاش کند، تمام جهان – از جمله کمیته جایزه صلح نوبل در اسلو – باید موافق باشند که عملیات چکش نیمه‌شب در نهایت خردمندانه از آب درآمد.