بریجت جانز همیشه کارآفرین بوده است. او فقط هرگز یک کارآفرین واقعی نبوده است.
او در یک مزرعه در پنسیلوانیا بزرگ شد و یک غرفه ذرت در مسیر ماشینروی خود داشت. به جای دریافت پول توجیبی، بچه خوکهایی میگرفت که آنها را بزرگ میکرد و در نمایشگاه شهرستانی میفروخت. پس از دانشکده و مدرسه کسبوکار، مجموعهای از مشاغل را در خردهفروشان لوکس در بخشهای فرعی که بیشتر شبیه استارتآپ به نظر میرسید، داشت. سپس به عنوان یک مدیر اجرایی در یک استارتآپ واقعی کار کرد.
اما او همیشه آرزوی ساختن یک شرکت متعلق به خودش را داشت. چند سال پیش، تصمیم گرفت که اگر آن زمان این ریسک را نکند، هرگز نخواهد کرد. پس انجامش داد.
جانز در سن ۵۱ سالگی برای اولین بار بنیانگذار شد.
یک مادر حومهنشین با دههها تجربه در صنعت خود ممکن است اولین کسی نباشد که وقتی یک کارآفرین مورد حمایت سرمایهگذاری خطرپذیر را که در حال ساختن یک شرکت مبتنی بر هوش مصنوعی است، تصور میکنید به ذهن شما خطور کند.
همین دلیل باعث شد کاترینا استروپونیاتی تصمیم بگیرد روی او سرمایهگذاری کند.
استروپونیاتی یک سرمایهگذار خطرپذیر با یک نظریه مخالف در مورد موفقیت کارآفرینی است: او معتقد است که بنیانگذاران مسنتر میتوانند بنیانگذاران بهتری باشند.
در واقع، او اخیراً یک صندوق کوچک برای حمایت از بنیانگذاران شرکتهای فناوری در مراحل اولیه با ویژگیهایی که هر سرمایهگذاری به دنبال آن است راهاندازی کرده است - و یک ویژگی که هیچ سرمایهگذار دیگری به دنبال آن نیست.
آنها باید سن مشخصی داشته باشند: حداقل ۵۰ سال.
دلیلش این است که بنیانگذاران مسنتر مزایای زیادی دارند که معمولاً توسط سرمایهگذارانی که وسواس کشف استعدادهای جوان دارند، نادیده گرفته میشود.
آنها ارتباطاتی دارند. آنها اعتبار دارند. آنها تجربه صنعتی، تخصص دامنه و نوع روابطی را دارند که میتواند سالها طول بکشد تا پرورش یابد. آنها همه چیز را دیدهاند، بنابراین میتوانند فرصتهایی را تشخیص دهند که دیگران از دست میدهند. آنها قوانین کسبوکار خود را میدانند - و چگونه آنها را بشکنند. آنها همچنین میدانند که کدام مشکلات باید حل شوند زیرا خودشان نیز بارها با آن مشکلات مواجه شدهاند.
اینها فضیلتهایی هستند که استروپونیاتی هنگام ارائه ایده پروژه ذهنهای درخشان خود در ذهن داشت.
فرضیه او این بود که بنیانگذاران مسنتر به دلیل سنشان دست کم گرفته میشوند - و خرد آنها به طور فزایندهای ارزشمند خواهد بود.
به هر حال، اگر هوش مصنوعی از انسانها پیشی بگیرد، برای ناملموساتی که نمیتوانند خودکار شوند و کالایی نخواهند شد، ارزش بالایی وجود خواهد داشت.
استروپونیاتی، که خود را ۴۱ ساله میخواند، میگوید: «مهارتهای جدید، وضوح، دانش عمیق و نحوه ارتباط ما با ماشینها و اعضای تیممان خواهد بود. با افزایش سن، در این مهارتها بهتر میشویم.»
ما همچنین در پیر شدن بهتر میشویم. این روزها، ما به انواع مداخلات طول عمر دسترسی داریم که نوید میدهند ۵۰ سالگی ۴۰ سالگی جدید است.
فقط یک نوجوان میتواند به ۵۰ سالگی به عنوان پیر فکر کند. اما دوباره شروع کردن پیر است. و قطعاً از ایده سیلیکون ولی از یک ذهن درخشان پیرتر است.
دلایل کاملاً منطقی وجود دارد که سرمایهگذاران خطرپذیر جوانی را تجلیل میکنند. یکی این است که شناسایی زودهنگام استعدادها برای آنها سود زیادی داشته است. ارزشمندترین شرکتهای آمریکا همگی توسط کارآفرینان دوراندیش زمانی که ۳۰ سال یا کمتر داشتند تأسیس شدند - و گاهی اوقات بسیار جوانتر.
در فناوری، کارآفرین ایدهآل واقعاً ممکن است یک مهندس پیشرفته با ذخیره نامحدودی از انرژی و اشتهای سیریناپذیر برای ریسک باشد - نه فقط کسی که وارد استنفورد میشود، بلکه کسی که مایل است از استنفورد انصراف دهد.
اما جوانتر همیشه بهتر نیست. در سایر زمینهها، شما فقط به یک مدرک دانشگاهی برای ساختن یک شرکت نیاز ندارید. ممکن است به مدرک دکترا نیز نیاز داشته باشید. و اگر هرگز در آن صنعت کار نکرده باشید، سخت است بدانید که چگونه هر صنعتی را مختل کنید.
همه اینها توضیح میدهد که چرا تصویری که هنگام تصور بنیانگذار استارتآپ نمونهای در مغز شما ظاهر میشود اشتباه است.
فردی که تصور میکنید تقریباً به طور قطع خیلی جوان است.
هنگامی که تیمی به رهبری یک استاد مدیریت MIT میلیونها شرکت آمریکایی را که بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ تأسیس شده بودند، مطالعه کردند، کشف کردند که میانگین سن بنیانگذاران آنها در ۲۰ یا ۳۰ سالگی نبود. تقریباً ۴۲ سال بود.
تحقیقات آنها نشان داد که سن یک پیشبینیکننده حیاتی برای موفقیت است - فقط نه به شکلی که هیچکس حدس میزد.
نویسندگان در مقاله خود در سال ۲۰۲۰ نوشتند: «بالاترین نرخ موفقیت در کارآفرینی از بنیانگذاران در میانسالی و بالاتر حاصل میشود.»
به عبارت دیگر، بنیانگذارانی مانند موریس چانگ، که شرکت تولید نیمهرسانای تایوان را زمانی که در ۵۰ سالگی بود، تأسیس کرد.
من سال گذشته در مورد چانگ و قدرت شگفتانگیز کارآفرینی در میانسالی نوشتم - و آن زمان بود که از استروپونیاتی شنیدم.
او که خود یک کارآفرین است، در سال ۲۰۱۲ از یونان به ایالات متحده نقل مکان کرد تا یک شرکت فناوری راهاندازی کند. وقتی شروع به سرمایهگذاری کرد، متوجه شد که غیرعادی است که از بنیانگذاران مسنتر پیشنهاد دریافت کند، اما آنهایی که او تأمین مالی کرد، فوقالعاده موفق بودند. و او به این باور رسید که بیتفاوتی سرمایهگذاری خطرپذیر نسبت به بنیانگذاران مسنتر فرصتی برای متفاوت بودن اوست. او تصمیم گرفت که صندوق خودش منحصراً بر کارآفرینانی که ۶۰ سال و بالاتر هستند تمرکز کند.
من به او گفتم وقتی اولین سرمایهگذاری خود را انجام داد دوباره ایمیل بزند.
چندی پیش، دوباره ایمیل زد. در پاسخ به تقاضای عمومی، او حداقل سن را به ۵۰ سال کاهش داده بود. استروپونیاتی گفت که تا آن زمان صدها معامله بالقوه را بررسی کرده بود، از جمله ۳۹٪ با بنیانگذاران میانسالی که هرگز قبلاً بنیانگذار نبودهاند.
و او به تازگی اولین سرمایهگذاری خود را در شرکتی به رهبری بریجت جانز انجام داده بود.
جانز قبل از اینکه یک کارآفرین باشد، در تیفانی اند کو، لانکوم و RetailNext کار میکرد که دادهها و تجزیه و تحلیلها را از فروشگاههای آجری جمعآوری میکند. زمانی که او در سال ۲۰۲۱ از آنجا رفت، مدیر ارشد بازاریابی و رئیس استراتژی رشد استارتآپ بود. او بیشتر از افرادی که نصف او سن داشتند برای راهاندازی یک کسبوکار آماده بود. او همچنین مرددتر بود.
او گفت: «من یک بنیانگذار استارتآپ ۲۰ ساله نبودم. من از یک چک حقوقی خوب و یک زندگی نسبتاً پایدار دور میشدم.»
اما با یک تشویق حمایتی از شوهرش، او به کارآفرینی روی آورد. ایده او یک سایت تجارت الکترونیک بود که از هوش مصنوعی برای بهبود هدیه دادن آنلاین استفاده میکند. جانز این شرکت را To&From نامید.
او از زمانی که با خردهفروشان کار میکرد میدانست که مردم برای انتخاب هدیه عالی برای خانواده، دوستان و مشتریان شرکتی خود مشکل دارند. جانز فکر میکرد که عشق شخصی او به هدیه دادن و دامنه تجربیات حرفهای او، او را به طور منحصربهفردی واجد شرایط کمک میکند.
جانز، که اکنون ۵۵ سال دارد، گفت: «این ایده از داشتن تخصص دامنه ناشی میشود، که در ۲۵ سالگی نداشتم. در ۲۵ سالگی، ایدههای زیادی برای شرکتها داشتم - اما هیچ چیز آنقدر خاص یا عمیق در یک گوشه نبود.»
او مجذوب فرضیه صندوق طول عمر استروپونیاتی شده بود. او فقط مطمئن نبود که میخواهد بخشی از آن باشد.
جانز فکر کرد: «آیا واقعاً میخواهم به مردم سنم را بگویم؟»
اما او نیز به این ایده رسید که سنش میتواند لبه او باشد.
و او در حال یادگیری این است که هرگز برای شروع دوباره - یا شروع یک شرکت - دیر نیست. حتی ممکن است اصلاً دیر نباشد.
برای Ben Cohen به آدرس [email protected] بنویسید