تصویرسازی با عکس از کریستیانا کوسیرو؛ عکس‌های منبع از Getty
تصویرسازی با عکس از کریستیانا کوسیرو؛ عکس‌های منبع از Getty

ترامپ، کنگره و قطعنامه اختیارات جنگی

چگونه به وضعیتی رسیدیم که یک رئیس‌جمهور می‌تواند به طور منطقی ادعا کند که بمباران کشوری که به ایالات متحده حمله نکرده است، بدون تأیید کنگره، قانونی است.

دو ترس مرتبط که باعث افزایش نگرانی عمومی در مورد دولت ترامپ شده است، شامل قدرت اجرایی کنترل‌نشده و فرسایش حاکمیت قانون هستند. این نگرانی‌ها در بحث‌ها پیرامون قانونی بودن تصمیم پرزیدنت ترامپ برای بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، بیش از یک هفته پس از آغاز جنگ اسرائیل علیه ایران، تشدید یافته است. اعضای هر دو مجلس کنگره قطعنامه‌هایی را برای جلوگیری از اقدام نظامی ترامپ بدون مجوز کنگره ارائه کرده بودند. اما به نظر می‌رسید انرژی که برخی از قانونگذاران برای تلاش نادر جهت اعمال قدرت قانون اساسی کنگره علیه ترامپ بسیج کرده بودند، حداقل در حالی که انتظار داشتند آتش‌بس بین اسرائیل و ایران پابرجا بماند، از بین رفت.

برای تعیین قانون اساسی یک اقدام ریاست جمهوری، معمولاً به سوابق دیوان عالی رجوع می‌شود. اما هیچ پرونده‌ای پاسخ‌های قانونی در مورد مجاز بودن حملاتی مانند حمله به ایران ارائه نمی‌دهد. تنها پرونده مرتبط از دادگاه به جنگ داخلی باز می‌گردد. این پرونده بیان می‌کند که کنگره تنها قدرت "اعلام جنگ" را دارد، اما در صورت حمله یک کشور خارجی به ایالات متحده، مجوز کنگره ضروری نیست و قدرت قانون اساسی رئیس‌جمهور به عنوان فرمانده کل قوا برای اقدام کافی است. دادگاه خاطرنشان کرد که رئیس‌جمهور نمی‌تواند "جنگ را آغاز کند"، اما هرگز تعریف معتبری از "جنگ"، در مقابل درگیری مسلحانه، ارائه نکرده است.

کنگره از جنگ جهانی دوم به طور رسمی اعلام جنگ نکرده است، اما گاهی به رؤسای جمهور اجازه داده است تا در درگیری‌هایی که به طور عامیانه جنگ نامیده می‌شوند – مثلاً در ویتنام، خلیج فارس، افغانستان و عراق – از نیروی نظامی استفاده کنند. اما هنگامی که کنگره چنین مجوزی نداده است، رؤسای جمهور اغلب به اداره مشاور حقوقی وزارت دادگستری (O.L.C.) مراجعه کرده‌اند. اداره مشاور حقوقی (O.L.C.) نظراتی را صادر می‌کند که قانون الزام‌آور نیستند، اما تلاش می‌کنند مرزهای قانونی صحیحی را که رئیس‌جمهور باید رعایت کند، ارائه دهند. رؤسای جمهور به طور منظم به صورت یکجانبه بر اساس این نظرات وارد خصومت‌های قابل توجهی شده‌اند، از جمله در جنگ کره، در کوزوو و در لیبی.

کنگره، در قطعنامه اختیارات جنگی سال ۱۹۷۳ (که بر خلاف وتوی پرزیدنت نیکسون که آن را غیرقانونی می‌دانست، به تصویب رسید)، با هدف کنترل استفاده یکجانبه رئیس‌جمهور از زور، مواردی از جمله الزام رئیس‌جمهور به مشورت با کنگره پیش از اعزام نیروهای مسلح به خصومت‌ها و کسب موافقت کنگره برای استقرار نیروها در درگیری‌ها برای بیش از شصت روز را تعیین کرد. اما هم رؤسای جمهور دموکرات و هم جمهوری‌خواه به طور کامل از این قانون پیروی نکرده‌اند و کنگره نیز کار زیادی در این باره انجام نداده است. در هفته‌های اخیر، برخی از قانونگذاران قطعنامه‌های جدید اختیارات جنگی را برای جلوگیری از حمله مجدد ترامپ به ایران پیشنهاد کردند، مگر اینکه کنگره آن را مجاز بداند؛ اما رئیس مجلس نمایندگان، مایک جانسون، با این ایده مخالفت کرد و اعلام کرد که قطعنامه اختیارات جنگی موجود، نقض غیرقانونی قدرت رئیس‌جمهور به عنوان فرمانده کل قوا است.

در طول چندین دهه گذشته، اداره مشاور حقوقی (O.L.C.) نظر پشت نظر صادر کرده است که در مورد آن قدرت به شکل خیره‌کننده‌ای توسعه‌طلبانه عمل کرده است. هر درگیری مسلحانه‌ای که رئیس‌جمهور بدون مجوز کنگره انجام داد، به سابِقه‌ای تبدیل شد که آنچه را که شاخه اجرایی از نظر قانون اساسی مجاز می‌دانست، بیشتر گسترش داد. اینگونه بود که به وضعیتی رسیدیم که در آن یک رئیس‌جمهور می‌تواند به طور منطقی ادعا کند که انداختن بمب‌های سنگرشکن بر روی کشوری که به ایالات متحده حمله نکرده است، بدون تأیید یا حتی مشورت کنگره، قانونی است. ممکن است کسی فرض کند که ترامپ به سابقه اهمیت نمی‌دهد، اما شیوه آشکاری که او عملیات را در نامه‌ای به کنگره، چند روز پس از حملات توصیف کرد، نشان می‌دهد که او از عملکرد اجرایی گذشته به دقت مطلع بوده است. او به فرمول‌بندی‌های کلیدی از نظرات قبلی O.L.C. اشاره کرد و اظهار داشت که حملات او «به طور دقیق تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار داده‌اند»، «از نظر دامنه و هدف محدود بوده‌اند» و شامل نیروهای زمینی نمی‌شدند – به این معنی که این عملیات معیارهای آنچه O.L.C. گفته است که کمتر از جنگ است و بنابراین نیازی به مجوز کنگره ندارد را برآورده می‌کند.

توجیهات ترامپ همچنین منعکس‌کننده سوابق O.L.C. بود که تأکید داشت رئیس‌جمهور می‌تواند به طور یکجانبه از نیروی نظامی در خارج از کشور برای پیگیری «منافع ملی» و «دفاع جمعی از خود» استفاده کند. این اداره «منافع ملی» را بسیار گسترده تفسیر کرده است، از جمله «تضمین تحویل ایمن غذا و دارو در سومالی» در زمان پرزیدنت بوش اول؛ «کمک به یک متحد یا شریک استراتژیک»، عراق، در زمان پرزیدنت اوباما؛ و بازدارندگی «استفاده و تکثیر سلاح‌های شیمیایی» در سوریه، در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ. و «دفاع جمعی از خود» می‌تواند به معنای نه تنها دفع یک حمله قریب‌الوقوع، بلکه جلوگیری از حملات آینده و دفاع از متحدان نیز باشد.

جک گلداسمیت، یکی از برجسته‌ترین کارشناسان اختیارات جنگی و استاد دانشکده حقوق هاروارد، در اکتبر ۲۰۲۳ نوشت که بر اساس مجموعه نظرات O.L.C.، «تقریباً هر شرایط قابل تصوری» که در آن یک رئیس‌جمهور «استفاده از زور در خاورمیانه را مصلحت بداند» قابل توجیه است. کاهش توانایی ایران در ساخت سلاح‌های هسته‌ای هم آزمون «منافع ملی» و هم «دفاع جمعی از متحدمان، اسرائیل» را برآورده می‌کند، همانطور که ترامپ بیان کرد. اخیراً، گلداسمیت از واقعیت نگران‌کننده اینکه «هیچ قانون اساسی وجود ندارد که به این سؤال پاسخ دهد» که آیا حملات ایران غیرقانونی بوده است، ابراز تأسف کرد. اما برخی از قانونگذاران ممکن است باور داشته باشند که زمان آن فرا رسیده است که کنگره در پذیرش عملکرد گذشته شاخه اجرایی به عنوان توجیهی برای اقدامات نظامی یکجانبه آینده تجدید نظر کند. نه تنها به این دلیل که گزارش اولیه افشاشده سازمان اطلاعات دفاعی که به خشم ترامپ منجر شد و نشان می‌داد حمله او قابلیت‌های هسته‌ای ایران را «به طور کامل و مطلق نابود نکرده است»، در صورت اثبات صحت، ممکن است او را به این باور برسد که «منافع ملی» ایجاب می‌کند دوباره تلاش کند. (دولت اعلام کرد که ممکن است اکنون اطلاعاتی را که با کنگره به اشتراک می‌گذارد، محدود کند.)

دادگاه‌ها تا حد زیادی از بحث‌های مربوط به اختیارات جنگی کناره‌گیری می‌کنند، زیرا این بحث‌ها اغلب به عنوان مسائل سیاسی تلقی می‌شوند تا مسائل حقوقی. بنابراین، اگر کنگره در کنترل استفاده رئیس‌جمهور از ارتش پافشاری نکند، یا حتی معتقد باشد که چنین کنترل‌هایی غیرقانونی هستند، قدرت یکجانبه او تقریباً نامحدود باقی خواهد ماند. پیش از حملات به ایران، نگرانی‌ها در مورد ترامپ و ارتش بر فدرال‌سازی گارد ملی کالیفرنیا متمرکز بود، که دولت آن را بر این نظریه توجیه کرد که حوادث خشونت‌آمیز در میان معترضان به ICE در لس‌آنجلس به «شورش» علیه ایالات متحده تبدیل شده بود. دادگاه نهمین حوزه قضایی تشخیص داد که اقدامات ترامپ احتمالاً با قانونی سازگار است که تصریح می‌کند رئیس‌جمهور می‌تواند چنین اقداماتی را زمانی انجام دهد که «قادر به اجرای قوانین ایالات متحده با نیروهای عادی نباشد».

ما در حال یادگیری این هستیم که در داخل و خارج از کشور، توانایی مهار خطرناک‌ترین کاربردهای قدرت ریاست جمهوری عمدتاً به خویشتنداری فرمانده کل قوا بستگی دارد. قانون تنها تا حدی به ما کمک می‌کند، یا گاهی اوقات، هیچ کمکی نمی‌کند.

درباره نویسنده

جینی سوک گرسن یک نویسنده همکار در نیویورکر و استاد دانشکده حقوق هاروارد است.