خسارت وارده به یک ساختمان مسکونی در محله سعادت‌آباد تهران در 26 ژوئن، پس از حمله اسرائیل به ایران. مجید سعیدی/گتی ایماژ
خسارت وارده به یک ساختمان مسکونی در محله سعادت‌آباد تهران در 26 ژوئن، پس از حمله اسرائیل به ایران. مجید سعیدی/گتی ایماژ

آیا پکن از تشدید تنش در خاورمیانه استقبال می‌کند؟

چین از بی‌ثباتی ضررهای زیادی خواهد دید.

پکن در تلاش است تا پس از حمله ایالات متحده به ایران و آتش‌بس متعاقب آن – هرچند شکننده – میان اسرائیل و ایران، موضع خود را مشخص کند. یک درگیری طولانی‌تر ناگزیر گسترش خواهد یافت و حتی ممکن است قدرت‌های بزرگ فراتر از ایالات متحده را نیز درگیر کند. بنابراین، این درگیری چگونه بر منافع چین تأثیر می‌گذارد؟ آیا پکن ترجیح می‌دهد که این درگیری بیشتر تشدید شود، یا همانطور که بیانیه‌های رسمی‌اش نشان می‌دهد، واقعاً خواهان کاهش تنش‌ها و برقراری آتش‌بس است؟

پاسخ به این سؤال نیازمند تحلیلی دووجهی است؛ تحلیلی که هم استراتژی چین در خاورمیانه و هم رقابت استراتژیک گسترده‌تر آن با ایالات متحده را در نظر می‌گیرد.

در نگاه اول، به نظر می‌رسد درگیری اسرائیل و ایران ارتباط چندانی با چین ندارد. اما این درگیری پتانسیل آن را دارد که ابتکار "کمربند و جاده" (BRI) چین را مختل کند، بر امنیت انرژی این کشور تأثیر بگذارد و حتی رقابت ایالات متحده و چین را تحت‌الشعاع قرار دهد—به این معنی که چین سهام واقعی در نتیجه این درگیری دارد.

استراتژی چین در خاورمیانه عمدتاً بر تضمین امنیت انرژی متمرکز است، زیرا چین به شدت از کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایران واردات دارد. در مرحله دوم، منافع اقتصادی آن در منطقه قرار دارد—یعنی اجرای پروژه‌های BRI—و در نهایت همکاری سیاسی آن با کشورهای عربی و ایران. این همکاری در نهایت به دو هدف اول خدمت می‌کند. اگر چین تا این حد به نفت خاورمیانه وابسته نبود و نیازی به واگذاری ظرفیت صنعتی مازاد خود به منطقه نداشت، انگیزه بسیار کمتری برای حفظ روابط نزدیک با کشورهای خاورمیانه یا میانجی‌گری میان ایران و عربستان سعودی داشت.

اگرچه چین پس از جنگ اوکراین خرید نفت خام از روسیه را افزایش داده است، اما بخش عمده ذخایر نفتی این کشور همچنان از خاورمیانه تأمین می‌شود. اگر آتش‌بس شکسته شود و درگیری گسترش یابد، پروژه‌های BRI چین در خاورمیانه ناگزیر تحت تأثیر قرار خواهند گرفت.

طی یک دهه گذشته، BRI پیشرفت چشمگیری در خاورمیانه داشته و از بیشتر مناطق دیگر پیشی گرفته است. کند شدن یا حتی توقف اجباری همکاری‌ها ناشی از جنگ، به طور مستقیم به صادرات چین و کل اقتصاد آن آسیب می‌رساند. اگر ایران تهدید خود مبنی بر مسدود کردن تنگه هرمز را عملی کند، آشفتگی اقتصادی ناشی از آن به شدت بر واردات نفت و بهبود اقتصادی چین تأثیر خواهد گذاشت.

با این حال، این سناریو ممکن است بدترین نتیجه برای پکن نباشد. چین بیش از همه از سرنگونی رژیم تئوکراتیک ایران تحت فشار نظامی مشترک ایالات متحده و اسرائیل می‌ترسد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به طور عمومی از مردم ایران خواسته است تا پس از حملات ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران، علیه دولت خود قیام کنند. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده نیز به تغییر رژیم اشاره کرده است. اگر چنین اتفاقی بیفتد، سرمایه‌گذاری و مشارکت چند ده ساله چین در ایران ممکن است از بین برود و این امر تأییدکننده ترس‌های بلندمدت پکن از شورش‌های الهام‌گرفته از ایالات متحده خواهد بود.

همسویی کنونی پکن با ایران نیز باعث بیگانگی اسرائیل شده است. یک دولت جدید ایران که مورد حمایت ایالات متحده و اسرائیل باشد، احتمالاً چین را به حاشیه خواهد راند—حداقل در ابتدا—که ضربه بزرگی به جایگاه چین نه تنها در ایران بلکه در سراسر خاورمیانه خواهد بود.

بنابراین، از منظر استراتژی چین در خاورمیانه، پکن نمی‌خواهد این جنگ تشدید شود، به ویژه به یک درگیری تمام‌عیار منطقه‌ای تبدیل گردد. درخواست‌های چین برای آتش‌بس و ثبات منطقه‌ای، و محکومیت حملات ایالات متحده به ایران، صرفاً در مورد برتری اخلاقی نیستند؛ بلکه نشان‌دهنده نگرانی واقعی هستند.

با این حال، درگیری اسرائیل و ایران در رقابت گسترده‌تر ایالات متحده و چین نیز نقش دارد. و در برخی موارد، این موضوع ممکن است بر استراتژی منطقه‌ای چین غلبه کند. اگر وخامت اوضاع درگیری به تلاش‌های پکن برای مقابله با نفوذ ایالات متحده، حتی با هزینه درد اقتصادی کوتاه‌مدت، سود برساند، در آن صورت ممکن است پکن در واقع مایل به تحمل یا حتی حمایت از تشدید محدود باشد، درست همانطور که ایالات متحده از اسرائیل حمایت می‌کند. پژوهشگرانی مانند جان میرشایمر استدلال کرده‌اند که حملات هوایی اسرائیل به سایت‌های هسته‌ای ایران—و مداخله ایالات متحده در حمایت از اسرائیل—در نهایت به نفع چین و به ضرر آمریکا است.

در یک مصاحبه اخیر، میرشایمر هم اسرائیل و هم دولت ترامپ را به دلیل دامن زدن به بحران مورد انتقاد قرار داد. او استدلال کرد که ایالات متحده با تهدید استراتژیک بزرگتری از سوی چین مواجه است و باید منابع خود را در شرق آسیا متمرکز کند نه اینکه آنها را در خلیج فارس هدر دهد.

واشنگتن قصد داشت دارایی‌های نیروی دریایی و هوایی خود را از خلیج فارس به شرق آسیا جابجا کند، اما تشدید تنش از سوی اسرائیل، یک ناو هواپیمابر کلاس نیمیتز و بمب‌افکن‌ها را به جای آن به خلیج فارس بازگرداند. یک جنگ منطقه‌ای گسترده‌تر ایالات متحده را مجبور می‌کرد تا حتی دارایی‌های نظامی بیشتری را از شرق آسیا خارج کند، ذخایر مهمات را کاهش دهد و موضع بازدارندگی خود در برابر چین را تضعیف کند. از دید میرشایمر، تحولات خاورمیانه آشکارا به نفع آمریکا نیست.

از منظر ایالات متحده، این منطق صحیح است. اگر تشدید تنش، درگیری را طولانی کند، می‌تواند نیروهای ایالات متحده را درگیر کرده و حضور آنها را در شرق آسیا کاهش دهد. این امر توانایی ایالات متحده برای حفظ رقابت بلندمدت با چین را تضعیف خواهد کرد.

اما آنچه به ایالات متحده آسیب می‌رساند، به طور خودکار به نفع چین نیست. برای اینکه منطق میرشایمر پایدار بماند، تشدید تنش باید پیش از تغییر رژیم در ایران متوقف شود و ظرفیت ایران برای حفظ یک مبارزه نظامی طولانی‌مدت حفظ گردد. اگر رژیم ایران سقوط کند، مشخص نیست که دولت جدید یک دشمن قدرتمند برای ایالات متحده باقی خواهد ماند یا خیر. اگر رژیم زنده بماند، به همان اندازه نامشخص است که آیا ترامپ منابع نظامی بلندمدت را به رویارویی مستمر اختصاص خواهد داد یا خیر.

از دیدگاه پکن، اگر قرار است درگیری بیشتر ایران و اسرائیل به عنوان یک "افغانستان دوم" که ایالات متحده را منحرف می‌کند عمل کند، ایران باید انعطاف‌پذیری نظامی خود را حفظ کند. این ممکن است نیازمند کمک نظامی باشد—یا به طور مستقیم یا از طریق طرف‌های ثالث مانند پاکستان—یا حمایت از صنعت دفاعی داخلی ایران. در حالی که حمایت نظامی آشکار از پکن بعید است، کمک آرام برای تقویت خودکفایی ایران محتمل است.

به طور خلاصه، برای کاهش فشار استراتژیک ایالات متحده در شرق آسیا، پکن ممکن است در واقع تشدید درگیری اسرائیل و ایران را—تا حدی محدود—به نفع خود ببیند. اما تنها به شرطی که ایران تنگه هرمز را مسدود نکند یا از درون فرو نپاشد. اگر تشدید تنش آغاز شود، پیش‌بینی اینکه کجا متوقف خواهد شد دشوار است. موضع پکن ذاتاً متناقض است و درخواست‌های آن برای آتش‌بس حداقل تا حدی صادقانه است.

تا کنون، پکن موضع خود را در قبال جنگ روشن کرده است. در نشست اخیر چین و آسیای مرکزی در آستانه، قزاقستان، شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین، این موضوع را با شوکت میرضیایف، رئیس‌جمهور ازبکستان مطرح کرد و اقدامات نظامی اسرائیل را به دلیل دامن زدن به تنش‌های منطقه‌ای محکوم نمود.

شی همچنین در مورد درگیری با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، بحث و از هر دو طرف—به ویژه اسرائیل—خواست تا تنش‌ها را کاهش داده و به کانال‌های دیپلماتیک بازگردند. وانگ یی، وزیر امور خارجه چین، با همتایان ایرانی و اسرائیلی خود، و همچنین با دیگر وزیران امور خارجه خاورمیانه صحبت کرده، اسرائیل را به شدت مورد انتقاد قرار داده و به گیدئون ساعر، وزیر امور خارجه اسرائیل، گفته است که حمله اسرائیل به ایران نقض قوانین بین‌المللی است. پکن همچنین حملات هوایی ایالات متحده به سایت‌های هسته‌ای ایران را به شدت محکوم کرد.

پیام پکن بی‌ابهام بوده است: از نظر دیپلماتیک با ایران هم‌گام است، اسرائیل و ایالات متحده را محکوم می‌کند و برای جلوگیری از بی‌ثباتی گسترده‌تر منطقه‌ای خواستار خویشتنداری است. با این حال، در عین حال، به دنبال جلوگیری از جنگ تمام‌عیار و تشویق به بازگشت به دیپلماسی است.

در حالی که برخی در چین ممکن است مخفیانه خواهان تشدید تنش باشند، تأکید مداوم پکن بر صلح – به ویژه با توجه به آسیب‌های احتمالی به طرح کمربند و جاده و امنیت نفتی چین – نشان می‌دهد که، حداقل در حال حاضر، پکن نمی‌خواهد شاهد از کنترل خارج شدن درگیری باشد.