من طی چند روز گذشته به خبرنگاران بیباور میگفتم که کمپین بمباران اسرائیل علیه ایران، حتی با کمک ایالات متحده، بیاثر به نظر میرسد—و در بهترین حالت، برنامه هستهای ایران را چند ماه، شاید اگر خوششانس باشیم یک سال، به تأخیر میاندازد.
اکنون سیانان، نیویورک تایمز، رویترز، و حتی فاکس نیوز با اضطراب در مورد نتیجهگیریهای یک ارزیابی طبقهبندی شده پنج صفحهای از این حملات گزارش میدهند که توسط آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) ایالات متحده تهیه شده است. معلوم میشود که شاید من اثربخشی کمپین بمباران را بیش از حد تخمین میزدم. این گزارش نشان میدهد که حملات برنامه هستهای ایران را در پایینترین حد یک تا دو ماه و در بالاترین حد کمتر از یک سال به تأخیر انداخته است. (تخمین سیا مبنی بر اینکه بازسازی تاسیسات تخریب شده "سالها" طول میکشد مربوط نیست، زیرا هیچکس فکر نمیکند ایران این کار را انجام دهد.)
ارزیابی آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) بر تصاویر ماهوارهای و اطلاعات سیگنالی تکیه دارد. افرادی مانند من که با اطلاعات منبع باز کار میکنیم، نمیتوانیم مکالمات تلفنی ایران را شنود کنیم، اما میتوانم به تصاویر ماهوارهای نگاه کنم. و من هم همان چیز را میبینم.
زمانی که اسرائیل کمپین بمباران علیه ایران را آغاز کرد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، از همه طرق تلاش کرد تا به مادهای خاص اشاره کند و گفت: "ایران به اندازه کافی اورانیوم بسیار غنی شده برای ساخت نُه بمب اتمی تولید کرده است – نُه بمب." این ماده، همان چیزی است که در داستان غمانگیز ما نقش مکگافین (نقطه عطف داستان) را بازی میکند. ایران باید این ماده را تا درجه تسلیحاتی غنیتر کند، اما میتوانست این کار را به سرعت، در حدود سه هفته، در تاسیسات غنیسازی سوخت فردو انجام دهد.
این ماده اکنون کجاست؟ بر اساس ارزیابی اطلاعاتی آمریکا، ایران آن را در اوایل درگیری منتقل کرده است، احتمالاً به مکانی سری. به هر حال، این دقیقاً همان چیزی است که ایرانیها به رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) گفتهاند. مقامات آمریکایی، که بیتردید از این واقعیت که هیچ ایدهای از محل ماده نداشتند، شرمسار بودند، تلاش کردند تا توضیحات مضحکی ارائه دهند. جی. دی. ونس، معاون رئیسجمهور، ادعا کرد که آن دفن شده است. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، ادعا کرد که کامیونها نمیتوانند در ایران بدون اینکه تقریباً بلافاصله هدف اسرائیل قرار گیرند، حرکت کنند، اگرچه تصاویر ماهوارهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد کامیونها به تاسیسات میرسند، و سپس تصاویری از کامیونهای بیشتری که ورودیها را با خاک پوشاندهاند. اکنون میدانیم که آژانس اطلاعات دفاعی فکر میکند این ماده در حال فرار است.
اگر ایران به سرعت به سمت ساخت بمب هستهای پیش رود، باید این ماده را بیشتر غنیسازی کند و در نهایت آن را از شکل فعلیاش—گاز—به نیمکرههای فلزی که میتوانند در یک بمب مونتاژ شوند، تبدیل کند. این مراحل تبدیل و ریختهگری نامیده میشوند. ونس و دیگران تلاش کردهاند با ادعای اینکه اسرائیل و ایالات متحده توانایی ایران را برای غنیسازی اورانیوم و ساخت فلز اورانیوم کاملاً از بین بردهاند، خطر مواد مفقود شده را کماهمیت جلوه دهند.
حتی پیش از آخرین ارزیابی آژانس اطلاعات دفاعی (DIA)، واضح بود که این ادعا نادرست است و ایران توانایی قابل توجهی برای احیای برنامه غنیسازی اورانیوم خود را حفظ کرده است.
مدت کوتاهی پیش از آغاز کمپین بمباران، در ۱۲ ژوئن جلسهای بحثبرانگیز از شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) برگزار شد که از آن چند نکته مهم اطلاعاتی به دست آمد. این جلسه تا حد زیادی در هجوم رویدادهایی که پس از کمپین بمباران رخ داد، فراموش شده است؛ کمپینی که اکنون میدانیم مدتها پیش برنامهریزی شده بود و تا انقضای مهلت ۶۰ روزهای که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، ادعا کرد به ایران داده بود، متوقف مانده بود.
در طول آن جلسه، گروسی اشاره کرد که آژانس "پیوستگی دانش در رابطه با تولید و موجودی فعلی سانتریفیوژها، روتورها و بیلوزها را از دست داده است... که امکان بازیابی آن وجود نخواهد داشت." این به معنای آن است که آژانس دیگر نمیداند ایران چه تعداد سانتریفیوژ در انبار دارد یا همه آنها کجا نگهداری میشوند. ایران میتواند از هر سانتریفیوژ ذخیره شده برای جایگزینی سانتریفیوژهایی که تخریب شدهاند یا برای راهاندازی تاسیسات جدید سانتریفیوژ استفاده کند.
علاوه بر سانتریفیوژهایی که ایران قبلاً در اختیار دارد، میتواند تعداد بیشتری نیز بسازد. در سالهای اخیر، ایران یک تاسیسات غولپیکر زیرزمینی در نزدیکی نطنز، زیر کوه زیبا به نام «کوه کلنگگز لا» احداث کرده است. پس از حمله اسرائیل در سال 2021 که به کارگاه سانتریفیوژسازی در نزدیکی آن خرابکاری کرد، ایران تجهیزات تولید را به اینجا منتقل کرد. اسرائیل و ایالات متحده این کارگاه زیرزمینی در کوه کلنگگز را هدف قرار ندادند، اما اسرائیل به ساختمانهای خالی دیگری که قبلاً محل نگهداری تجهیزات بودند، حمله کرد. شاید آنها از ماشین زمان استفاده کردهاند.
ایران این سانتریفیوژها را کجا نصب خواهد کرد؟ گزارش ارزیابی حاکی از آن است که ایران "تاسیسات هستهای سری را حفظ کرده است که در حمله هدف قرار نگرفتند و عملیاتی باقی ماندهاند." یکی از این سایتها، به گفته جنیفر گریفین از فاکس نیوز – خبرنگاری واقعاً خوب که سوالات سختی میپرسد – همان "سایت سوم غنیسازی" است.
بله، یک سایت سوم برای غنیسازی در کنار فردو و نطنز وجود دارد که آمریکا به آن حمله کرد. پس از آنکه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) ایران را به نقض تعهدات خود تحت توافقنامه پادمان متهم کرد، ایران اعلام کرد که ساخت یک تاسیسات جدید سانتریفیوژ در "مکانی امن" را به پایان رسانده و آماده نصب سانتریفیوژها در آنجا است. ایران از آژانس برای بازرسی تاسیسات دعوت کرد، اما سپس بمباران اتفاق افتاد.
محل این تاسیسات سانتریفیوژ علناً مشخص نیست، اگرچه گروسی گفته است که این تاسیسات در نزدیکی اصفهان قرار دارد. تا جایی که من میتوانم تشخیص دهم، نه اسرائیل و نه ایالات متحده تلاشی برای حمله به این تاسیسات انجام ندادند. ایران میتواند هر روز از هماکنون نصب سانتریفیوژها را در آنجا آغاز کند.
ایران، از لحاظ تاریخی، قادر بوده است یک تا دو آبشار سانتریفیوژ را در هفته نصب کند. (یک آبشار مجموعهای از سانتریفیوژها است که معمولاً حدود ۱۷۰ دستگاه را شامل میشود.) این کشور میتواند یک تاسیسات جایگزین به اندازه فردو را در کمتر از سه ماه نصب کند. مواد لازم برای اولین بمب دو تا سه روز پس از آن در دسترس خواهد بود.
ممکن است سایتهای غنیسازی بالقوه دیگری نیز وجود داشته باشد. در سال ۲۰۱۰، زمانی که ایران تاسیسات غنیسازی فردو را رونمایی کرد، همچنین مدعی شد که قصد ساخت ۱۰ سایت مشابه را دارد. در حالی که مقامات آمریکایی در آن زمان این را رجزخوانی میدانستند، چند ماه بعد، ایران اعلام کرد که قصد دارد در سال آینده ساخت دو تاسیسات دیگر را که در عمق زمین مدفون هستند، آغاز کند. به نظر میرسد که تاسیسات جدید ایران در این دوره ساخته شده، اما تا کنون به بهرهبرداری نرسیده است.
در کمال تعجب، یکی از گزینههای ایران، نصب مجدد سانتریفیوژها در فردو است. گزارش آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) به این نتیجه میرسد که در حالی که حمله به سیستم الکتریکی آسیب رسانده و تونلهای ورودی را فروریخته، سالن غنیسازی زیرزمینی دستنخورده باقی مانده است. این موضوع توضیح میدهد که چرا تمام این تاسیسات زیرزمینی دیگر مورد حمله قرار نگرفتند. آنها حتی عمیقتر از فردو هستند. حدس میزنم ایالات متحده به یک بمب MOP بزرگتر نیاز خواهد داشت.
مشخص نیست ایران این مواد را کجا به بمب تبدیل خواهد کرد. در حالی که ساختمانهای روی زمین در تاسیسات تبدیل اورانیوم تخریب شدهاند، تونلهای نزدیک به نظر دستنخورده هستند. ایران همچنین یک تاسیسات بزرگ زیرزمینی در خارج از تهران دارد که پروژه شهید بروجردی نامیده میشود و در کنار سایت نظامی پارچین قرار دارد. این مجموعه تونل در ابتدا برای تبدیل هگزا فلوراید اورانیوم به فلز و ریختهگری نیمکرههای فلزی برای تسلیحات هستهای ساخته شده بود. ایران هرگز آن تاسیسات را به بهرهبرداری نرساند، اگرچه ممکن است اکنون تغییر کند. در حالی که اسرائیل به بخشهای دیگر سایت نظامی پارچین حمله کرد، تونل شهید بروجردی—مانند سایر تاسیسات زیرزمینی—دستنخورده باقی مانده است.
در مجموع، ایران احتمالاً همان ۹۰۰ پوند اورانیوم بسیار غنی شدهای را که آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) اعلام کرده بود تولید کرده است، به همراه یک شبکه گسترده از تاسیسات زیرزمینی برای تولید سانتریفیوژها، غنیسازی بیشتر مواد، و مونتاژ آن به یک ذخیره کوچک از تسلیحات هستهای، اگر این کاری باشد که انتخاب کند، در اختیار دارد. جای تعجب نیست که آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) فکر میکند این برنامه چندان به تأخیر نیفتاده است.
یک تا دو ماه! حتی اگر برنامه دو تا سه سال به تأخیر میافتاد، همانطور که برخی اسرائیلیها ادعا میکنند، برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) سال ۲۰۱۵، برنامه ایران را چندین برابر بیشتر به تأخیر انداخت. مخالفان راهحل دیپلماتیک گلایه میکردند که بسیاری از مفاد آن پس از ۱۰ یا ۱۵ سال منقضی میشوند. (و حتی این ادعا نیز گمراهکننده بود، زیرا بسیاری از مفاد مهم دیگر قرار بود برای همیشه پابرجا بمانند.)
با این حال، همین افرادی که گلایه میکردند ۱۰ یا ۱۵ سال برای یک توافق کافی نیست، اکنون صف کشیدهاند تا یک تأخیر چند ماهه ناچیز را از طریق بمباران تشویق کنند—تأخیری که البته هیچ برنامهای برای آن ندارند، جز اینکه هرگاه محبوبیت نتانیاهو کاهش یافت، دوباره همین کار را تکرار کنند. من آنها را سرزنش نمیکنم—آنها هرگز به دنبال راهحل دیپلماتیک نبودهاند، فقط به دنبال تغییر رژیم بودهاند—اما نمیفهمم چگونه از این کار جان سالم به در میبرند. ما معاهدات را با استانداردهای فوقالعاده سختگیرانه میسنجیم، گویی هر توافقی که توسط انسانها انجام شود میتواند بینقص باشد، اما سپس عملیات نظامی را با معیاری آسانتر ارزیابی میکنیم.
در حالی که بسیاری از کارشناسان بر محدودیتهای برجام تمرکز داشتند — تعداد سانتریفیوژها، نوع آنها، و میزان اورانیوم غنیشدهای که ایران میتوانست داشته باشد — من به طور مداوم استدلال میکردم که ارزش واقعی آن در این بود که چقدر توانایی ما را برای کشف تاسیسات پنهانی افزایش داد. این شامل پادمانهای جامع از لحظه استخراج اورانیوم، نظارت بر ماشینهای مورد استفاده برای ساخت سانتریفیوژها، اقداماتی که محل غنیسازی اورانیوم ایران را محدود میکرد، و حقوق فوقالعاده برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای بازرسی بود.
این تدابیر کامل نبودند، اما اکنون در حال درک این هستیم که بدون آنها چقدر در تاریکی هستیم. و مهمتر از همه، این تدابیر به طور موثری ایران را برای سالها از استفاده از تاسیسات زیرزمینی مانند فردو برای غنیسازی اورانیوم باز داشتند؛ کاری که اکنون میدانیم بمبهای نفوذگر عظیم (Massive Ordnance Penetrator) حتی نمیتوانستند رؤیای انجام آن را داشته باشند.
شاید دشوار باشد که تأثیر محدود بمباران را با ظاهر تماشایی یک کارزار بمباران، با موشکهای فریادکش و انفجارهای مهیب آن، در یک کفه قرار داد. این خود گویای بسیاری است که یکی از موثرترین نمایشهای قدرت هوایی در تاریخ، تا این حد اندک به برنامه هستهای ایران آسیب رساند. دقیقاً به همین دلیل بود که در آغاز عملیات، من صراحتاً اعلام کردم که این حمله تنها در صورتی موفق خواهد بود که رژیم ایران سقوط کند.
در حالی که تغییر رژیم از طریق قدرت هوایی همیشه یک شانس ناامیدکننده و دور از ذهن به نظر میرسید، اما به نحوی هنوز قابل قبولتر از نابودی یک برنامه هستهای بزرگ، پراکنده و عمیقاً دفنشده مانند ایران بود. فکر میکنم اسرائیلیها نیز این را میدانستند. به هر حال، نتانیاهو نام عملیات را «شیر در حال خیزش» (Rising Lion) گذاشت، که نماد ملی ایران پیش از انقلاب بود. حیوان ملی اسرائیل غزال است.
آیا واشنگتن واقعاً به دنبال تغییر رژیم بود، حداقل اگر هدفش غیرهستهای نگه داشتن ایران بود؟ به هر حال، ایران نزدیک به ۲۰ سال است که تنها چند ماه با ساخت بمب هستهای فاصله داشته است . چیزی که همیشه ایران را عقب نگه میداشت، در درجه اول فنی نبود—همیشه سیاسی بود. با وجود همه چیزهایی که در مورد جمهوری اسلامی سرکوبگر و مداخلهجو دوست ندارم، حداقل در ساخت بمب هستهای تردید داشته است.
رهبر معظم ایران برنامه تسلیحات هستهای را در سال ۲۰۰۳ به دلایلی که هنوز مشخص نیستند، متوقف کرد. به گفته جامعه اطلاعاتی آمریکا، این برنامه تا لحظهای که اسرائیل بمباران را آغاز کرد، همچنان تعلیق شده بود. ما نمیدانیم آیتالله علی خامنهای و مشاورانش هنگام بحث درباره برنامه تسلیحات هستهای در گذشته چه گفتند. اما چیزی مانع اقدام او شد.
حتی زمانی که مقامات ایرانی در همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) تعلل میکردند یا مذاکرهکنندگان در گفتگوها سنگاندازی میکردند، ایران همیشه به دنبال نوعی راهحل دیپلماتیک به نظر میرسید. دولت ترامپ، به نوبه خود، مطمئن است که به ایران درسی داده است. مقامات ترامپ میگویند که ایرانیها اکنون با عبرت از بمباران، به مذاکرات بازخواهند گشت. البته درسهای دیگری نیز وجود دارد که ممکن است برخی از ایرانیان آموخته باشند.
در هر صورت، مطمئنم بحثهای داخلی ناگزیر در ایران اکنون متفاوت خواهد بود، نه فقط به این دلیل که چهرههای جدیدی بر سر میز مذاکره خواهند بود. ایالات متحده و اسرائیل به نوعی رژیم را تغییر دادهاند – فقط شاید نه آنطور که امیدوار بودند.
این مطلب بخشی از پوشش مستمر فارین پالیسی است. مطالب بیشتر را اینجا بخوانید.