این وسوسهانگیز است که فکر کنیم حمله مشترک ایالات متحده و اسرائیل به ایران مشکل برنامه هستهای ایران را حل کرده است. دولت ترامپ و جنگطلبان واشنگتن مطمئناً تمام تلاش خود را میکنند تا با این مسئله به همین شکل برخورد کنند. اما حقیقت این است که ما وارد دوران بسیار ناپایدارتری شدهایم.
حملات ترامپ به ایران: تقریباً به طور قطع غیرقانونی، به احتمال زیاد ناموفق و بدون شک نامحبوب بودند. دموکراتها و دیگر رهبران ضدجنگ باید بر تمامی این نکات پافشاری کنند. تنها با این کار میتوانند به ایجاد فضایی سیاسی کمک کنند که در آن دیپلماسی شانس موفقیت داشته باشد. تا زمانی که ترامپ باور دارد مشکلاتش را میتوان تنها با فشار دادن دکمه "بمباران" حل کرد، تقریباً مطمئناً هر زمان که در مذاکرات آینده ناامید شود، این کار را خواهد کرد. این به آن معناست که به جای محدودیتهای توافقی بر برنامه هستهای ایران، واشنگتن در حال امضای قراردادی برای آیندهای از جنگ مستمر خواهد بود.
در ۲۱ ژوئن، هشت روز پس از حمله غافلگیرکننده گسترده اسرائیل علیه ایران، ایالات متحده به جنگ پیوست. بمبافکنهای پنهانکار B-2 چهارده عدد از قدرتمندترین بمبهای غیرهستهای ایالات متحده، یعنی Massive Ordnance Penetrator را بر روی اهدافی در فردو و نطنز رها کردند. تقریباً در همان زمان، یک زیردریایی آمریکایی بیش از دوجین موشک کروز را به سمت یک تأسیسات هستهای در اصفهان پرتاب کرد. سپس بعدازظهر دوشنبه، پس از حمله موشکی تلافیجویانه نمادین ایران به یک پایگاه آمریکایی در قطر، ترامپ آتشبسی را اعلام کرد که تا حدی با میانجیگری قطر صورت گرفته بود.
روز سهشنبه، نیویورک تایمز گزارش داد که ارزیابی اولیه از سوی آژانس اطلاعات دفاعی (Defense Intelligence Agency) نشان میدهد که حملات تنها برنامه هستهای ایران را چند هفته به عقب انداخته است. ترامپ فوراً با چندین پست خشمگین در Truth Social (شبکه اجتماعی خود) واکنش نشان داد. سپس دولت ارزیابیای از کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل ارائه داد که منابع اسرائیلی به من گفتند به نظرشان این ارزیابی به سرعت و به درخواست ترامپ از طبقهبندی خارج و منتشر شده است. این ارزیابی ادعا کرد: «حمله ویرانگر ایالات متحده به فردو... توانایی ایران برای توسعه سلاحهای هستهای را سالها به عقب انداخته است.»
کارشناسان هستهای چندان مطمئن نیستند. جیمز اکتون، مدیر مشترک برنامه سیاست هستهای در موقوفه کارنگی برای صلح بینالملل (Carnegie Endowment for International Peace) نوشت: «یک آبشار تکی از ۱۷۴ سانتریفیوژ IR-6 میتواند در ۱۰ تا ۲۰ روز از مواد ۶۰ درصد غنی شده که مکان آن نامعلوم است، اورانیوم با غنای ۹۰ درصد کافی برای یک بمب تولید کند.» او افزود: «ایران برای دستیابی به بمب نیازی به بازسازی تأسیسات غنیسازی در مقیاس قبلی خود ندارد.»
در مورد افکار عمومی، یک نظرسنجی سیانان که در ۲۴ ژوئن منتشر شد، نشان داد که این حملات «به طور گسترده نامحبوب» بودند و «میزان نارضایتی شدید از سهم کسانی که قویاً موافق بودند، بیشتر بود.» یک نظرسنجی دیگر از دانشگاه کوئینیپیاک (Quinnipiac University) نشان داد که اکثریت با حملات ایالات متحده به ایران مخالف هستند و «اکثریت وسیعی نگران کشیده شدن ایالات متحده به جنگ با ایران هستند.»
واکنش دموکراتها متفاوت بود. چندین دموکرات بلافاصله هم حملات و هم عدم درخواست ترامپ برای مجوز کنگرهای مورد نیاز قانون اساسی برای استفاده از نیروی نظامی را محکوم کردند. در همین راستا، سناتور دموکرات، تیم کین اعلام کرد که قطعنامهای را تحت قانون اختیارات جنگی (War Powers Act) معرفی خواهد کرد، در حالی که نمایندگان توماس مسی (جمهوریخواه) و رو کانا (دموکرات) نیز اعلام کردند که همین کار را در مجلس نمایندگان انجام خواهند داد.
آنها بر پایه حقوقی مستحکمی قرار دارند. برایان فینوکین (Brian Finucane)، مشاور ارشد گروه بحران بینالملل (International Crisis Group) و وکیل سابق وزارت امور خارجه، این حمله را «به وضوح غیرقانونی» خواند. اونا هتاوی (Oona Hathaway)، استاد حقوق و مشاور ویژه سابق در وزارت دفاع، در نیویورک تایمز نوشت که این حملات طبق قوانین ایالات متحده و بینالملل غیرقانونی بودهاند.
دموکراتها باید به کشور توضیح دهند که چرا حملات ترامپ در تمامی این جبههها شکست خورده است. در غیر این صورت، این خطر وجود دارد که به جای یک راهحل دیپلماتیک پایدارتر، شاهد حملات بیشتری در آینده باشیم. این حملات با بازدهیهای مشکوک و خطرات فزایندهای همراه خواهند بود.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به وضوح امیدوار بود ایالات متحده را به یک درگیری بلندمدت برای سرنگونی دولت ایران بکشاند، و او نمیتواند از اینکه ترامپ تنها یک حمله را آغاز کرده و سپس اعلام آتشبس کرده است، راضی باشد. اما واقعیت این است که او اکنون ایده اینکه اسرائیل میتواند هر زمان که بخواهد به طور یکجانبه به ایران حمله کند، را با موفقیت عادیسازی کرده است.
متأسفانه، سابقهای برای این رویکرد وجود دارد: غزه. سالها رویکرد اسرائیل نسبت به غزه، حفظ آن تحت محدودیتهای شدید و اجازه دادن به دولت تحت کنترل حماس برای ادامه حیات با حمایت حداقلی بود؛ سپس، زمانی که تهدیدی درک میشد، برای چند روز یا چند هفته منطقه را بمباران میکرد و به وضعیت قبلی بازمیگشت. اصطلاح بسیار توهینآمیز برای این رویکرد در میان سیاستگذاران اسرائیلی، "چمنزنی" (mowing the lawn) بود. حامیان آن، این رویکرد را اگرچه ایدهآل نمیدانستند، اما حداقل پایدار میپنداشتند.
این مسئله تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳ صادق بود. اما به جای بازنگری معنادار این رویکرد در پی حملات تروریستی وحشتناک آن روز، اسرائیل با حمایت ایالات متحده، تصمیم گرفت آن را به کل منطقه تعمیم دهد. گسترش این استراتژی در لبنان آغاز شد. پس از آتشبس ماه نوامبر، نیروهای دفاعی اسرائیل به ادامه حملات به حزبالله ادامه دادهاند «تا اطمینان حاصل شود که گروه تحت حمایت ایران قادر به انجام حملات یا بازسازی زیرساختهای خود در کوتاهمدت نیست.» به گفته تحلیلگران اسرائیلی، «اسرائیل لبنان را الگوی خود برای اطمینان از اینکه ایران تلاش نکند قابلیتهای هستهای و موشکی بالستیک خود را بازسازی کند، میبیند.» ما میتوانیم این الگو را در یک گزارش اخیر الجزیره مشاهده کنیم که نشان میدهد بین ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل نزدیک به ۳۵۰۰۰ حمله ثبتشده را در پنج کشور انجام داده است: سرزمینهای فلسطینی اشغالی، لبنان، سوریه، یمن، و ایران.
این رویکرد امنیت واقعی و پایدار را به ارمغان نخواهد آورد. مقاله اخیر فارن افرز (Foreign Affairs) از رابرت مالی (Robert Malley) و حسین آقا (Hussein Agha) استدلال میکند: «ممکن است طولی نکشد که فلسطینیها، لبنانیها، ایرانیها و دیگران که با انگیزههای آرمان خود – ناامید، با دوستان یا اعضای خانواده از دست رفته، تشنه انتقام، و با تاریکی به عنوان تنها افق خود – به اشکال غیرمتعارف جنگ متوسل شوند.» آنها هشدار میدهند که این تهدید شامل «نسخههای مرگبارتر و با قابلیتهای تکنولوژیکی بالاتر از هواپیماها و اتوبوسهای ربوده شده دیروز، گروگانگیریها و حملات انتحاری» میشود.
اگر واشنگتن مسیر خود را تغییر ندهد، تصور این آینده وحشتناک آسان است. برای جلوگیری از آن، ترامپ باید به مسیر دیپلماتیکی بازگردد که نتانیاهو با حمله به ایران سعی در از بین بردن آن داشت. ترامپ پیش از این توانایی خود را در ایستادگی در برابر نتانیاهو با تحت فشار قرار دادن او برای موافقت با آتشبس ژانویه در غزه، و اخیراً پایان دادن به جنگش علیه ایران، نشان داده است. او میتواند این کار را دوباره انجام دهد، شرکای اروپایی را به مذاکرات ایران بیاورد و از درخواست صفر بودن غنیسازی، که یک اقدام مخرب است و به طور خاص برای جلوگیری از توافق جدید طراحی شده، دست بردارد.
ترامپ سپس باید همین فشار را برای آتشبس دائمی در غزه، پایان دادن به بحرانی که این جنگ را برانگیخت، اعمال کند و فرآیند چندجانبهای را با هدف ایجاد صلحی واقعی و پایدار در منطقه آغاز کند که مبتنی بر سرکوب و اشغال ابدی نباشد. ۲۰ ماه گذشته باید یک بار برای همیشه ثابت کرده باشد که آن رویکرد به کجا منجر میشود.