تصویرگری استیون نوبل برای فارین پالیسی
تصویرگری استیون نوبل برای فارین پالیسی

دلار تا کجا می‌تواند سقوط کند؟

ده سال طول کشید تا اقتصاد ایالات متحده از دوره نیکسون بهبود یابد. این بار ممکن است بدتر باشد.

جلد شماره تابستان 2025 فارین پالیسی دونالد ترامپ را در حال ورود به یک پورتال زمانی از قاب عکس‌های تاریخی نشان می‌دهد.
جلد شماره تابستان 2025 فارین پالیسی دونالد ترامپ را در حال ورود به یک پورتال زمانی از قاب عکس‌های تاریخی نشان می‌دهد.

در زمینه ایجاد تحول در سیستم نرخ ارز جهانی، تردیدی نیست که ریچارد نیکسون نزدیک‌ترین شباهت را به دونالد ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری‌اش دارد. تصمیم نیکسون مبنی بر تعلیق قابلیت تبدیل دلار آمریکا به طلا در 15 اوت 1971، سیستم پولی جهانی را برهم زد و پیش‌درآمدی بر دهه‌ای فاجعه‌بار از تورم بالا، رشد پایین و تضعیف دلار بود، زیرا کشورهای اروپایی از ارز آمریکا جدا شدند. اگرچه فصل پایانی سیاست‌های اقتصادی بین‌المللی ترامپ هنوز نوشته نشده است، اما عدم قطعیتی که جنگ تعرفه‌ای او ایجاد کرده است، خطر بالایی را نشان می‌دهد که دلار، تورم و رشد بار دیگر قربانی شوند. این بار، بلوک رنمینبی – شامل چین و بسیاری از کشورهایی که چین شریک تجاری اصلی آن‌هاست، به‌ویژه در آسیای شرقی و همچنین در آمریکای لاتین و آفریقا – از پیوندهای تنگاتنگ خود با دلار جدا خواهد شد، و بلوک یورو که از قبل وجود دارد، سهم بازار را به ضرر دلار افزایش خواهد داد. ارزهای دیجیتال در حال حاضر نیز برتری دلار را در اقتصاد زیرزمینی، که شاید 20 درصد از درآمد جهانی را تشکیل می‌دهد، از بین می‌برند.

برای منصف بودن، هم نیکسون و هم ترامپ حتی پیش از آنکه هر یک به شیوه خود تصمیم به فروپاشی اوضاع بگیرند، با چالش‌هایی در برابر وضعیت موجود دلار مواجه بودند. وقتی نیکسون در سال 1969 رئیس جمهور شد، دلار به مدت 25 سال پس از توافق قدرت‌های متفقین بر سر یک چارچوب نرخ ارز جدید در نشست تاریخی 1944 در برتون وودز، نیوهمپشایر، در اوج خود قرار داشت. (این نشست همچنین منجر به ایجاد بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول شد.) مشهور است که جان مینارد کینز، نماینده بریتانیا، یک ارز فراملیتی به نام بانکور را به عنوان جایگزینی برای دلار پیشنهاد کرد اما آمریکایی‌ها آن را رد کردند، چرا که با پایان جنگ جهانی دوم، اقتصاد ایالات متحده بر سایر کشورها برتری کامل داشت.

در عوض، سیستم موسوم به برتون وودز، دلار را در مرکز خود قرار داد و از تمام ارزهای دیگر در این سیستم خواست که نرخ ارز خود را به پول آمریکا میخکوب کنند. واشنگتن آزاد بود تا سیاست پولی خود را هر طور که صلاح می‌دید، اجرا کند، با این یک هشدار بزرگ که اگر بانک‌های مرکزی یا وزارتخانه‌های دارایی خارجی می‌خواستند دارایی‌های دلاری ایالات متحده خود (عمدتاً به شکل اسناد خزانه سودآور، نه پول فیزیکی) را به ازای هر اونس 35 دلار با طلا مبادله کنند، ایالات متحده باید این درخواست را اجابت می‌کرد. لازم به ذکر است که بخش بزرگی از جهان، از جمله نه تنها کشورهای کمونیستی مانند چین و اتحاد جماهیر شوروی، بلکه بخش عمده‌ای از کشورهای در حال توسعه، خارج از این سیستم قرار داشتند.

این ترتیبات، با وجود نیازهای گاه‌به‌گاه به تنظیمات جزئی نرخ ارز و همچنین بحران‌های بدهی مکرر در بریتانیا که نیازمند مجموعه‌ای از کمک‌های مالی بود، به طرز شگفت‌آوری خوب عمل می‌کرد. اقتصادهای بزرگ رونق گرفتند. با این حال، سیستم پس از جنگ برای میخکوب کردن دلار به طلا، آسیب‌پذیری‌های پنهان عمیقی داشت. با رشد اروپا و ژاپن، نیاز آنها به نگهداری ذخایر دارایی‌های دلاری آمریکا نیز افزایش یافت؛ آنها به قدرت آتش برای مقابله با سوداگرانی که ممکن بود سعی در سرنگونی میخ‌های نرخ ارز آنها داشته باشند، نیاز داشتند. اگرچه دولت ایالات متحده عموماً با پمپاژ بدهی موافقت می‌کرد، اما ذخایر طلای آن با همان سرعت رشد نمی‌کرد، که به معنای این بود که پشتوانه طلای دلار هر روز نازک‌تر و نازک‌تر می‌شد. در واقع، رابرت تریفین، اقتصاددان دانشگاه ییل، در شهادت مشهور خود در کنگره در سال 1959 پیش‌بینی کرد که اگر دولت‌های خارجی اعتماد خود را به دلار از دست بدهند و شروع به تلاش برای مبادله اسناد خزانه خود کنند، نتیجه یک هجوم بانکی کلاسیک خواهد بود که سیستم را منفجر خواهد کرد.

پیش‌بینی تریفین بیش از یک دهه طول کشید تا به حقیقت بپیوندد، بخشی به این دلیل که این ترتیب برای همه شرکت‌کنندگان اصلی به خوبی کار می‌کرد و هیچ‌کس نمی‌خواست عامل فروپاشی شود. به مرور زمان، چندین عامل شروع به تضعیف اعتماد به این سیستم کرد. اول، بازارهای سرمایه جهانی شروع به بزرگ‌تر و نقدشونده‌تر شدن کردند و ارتش بزرگ‌تری از سوداگران خصوصی را ایجاد کردند که به طور بالقوه می‌توانستند علیه دلار متحد شوند. دوم، و شاید مهم‌تر از آن، ایالات متحده شروع به تجربه تورم کرد، که حتی اگر نسبتاً ملایم بود، از نظر تجمعی قابل توجه بود زیرا قدرت خرید دلار را کاهش می‌داد و به طور فزاینده‌ای قیمت تعیین شده توسط ایالات متحده برای طلا را بسیار ارزان جلوه می‌داد. (در اوایل ماه ژوئن، هر اونس طلا بیش از 3300 دلار ارزش داشت، تقریباً صد برابر بیشتر از قیمتی که تحت برتون وودز تعیین شده بود.)

با این حال، با وجود وسوسه، دولت‌های خارجی تمایلی به ریسک برهم زدن سیستمی که برای اقتصاد و مردمشان به خوبی کار می‌کرد، نداشتند. چندین کشور، به ویژه فرانسه، شروع به نقد کردن دلارهای خود کردند، مخصوصاً زمانی که آشکار شد ایالات متحده، تحت فشار پرداخت هزینه‌های برنامه‌های رفاهی جامعه بزرگ (Great Society) رئیس جمهور لیندون بی. جانسون و هزینه‌های رو به رشد جنگ ویتنام، در تلاش برای جلوگیری از افزایش تورم بود. بنابراین، از یک جهت، تصمیم نیکسون برای از بین بردن مکانیسم نرخ ارز ثابت برتون وودز، صرفاً تسلیم شدن در برابر امری اجتناب‌ناپذیر بود. با این وجود، زمان‌بندی او بسیار شوک‌آور بود، به خصوص که اکثر کارشناسان فکر می‌کردند این سیستم می‌تواند برای مدت بیشتری به کار خود ادامه دهد.

نیکسون پس از تعلیق قابلیت تبدیل طلا – که در نهایت به کنار گذاشتن کامل آن انجامید – جان کانلی، وزیر خزانه‌داری را به رم فرستاد تا با همکاران خشمگین خارجی خود روبرو شود. آنها نگران بودند که با کنار گذاشتن قابلیت تبدیل طلا، ایالات متحده خود را در موقعیتی قرار داده است که ارزش انبوه اسناد خزانه آنها را به شدت متورم کند (که البته دقیقاً همان اتفاقی بود که در طول دهه پس از آن افتاد). کانلی در پاسخ به آنها گفت: "دلار ممکن است پول ما باشد، اما مشکل شماست."

متأسفانه، نه نیکسون و نه کانلی کاملاً درک نکردند که رها کردن قابلیت تبدیل طلا، مشکل بزرگی برای خود ایالات متحده نیز بود. دهه 1970 دوره بسیار دشواری برای این کشور بود، با کاهش شدید رشد و تورم که به طور ناخوشایندی دو رقمی بود و در یک مقطع به 14 درصد رسید.

در دوره دوم ریاست جمهوری خود، ترامپ در مسیر تکرار بسیاری از مشکلات اقتصاد کلان دوران نیکسون قرار دارد. ترامپ در حالی وارد کاخ سفید شد که اقتصاد داخلی کشورش، علیرغم تورم بالای پس از همه‌گیری، مورد حسادت جهانیان بود. سپس جنگ تعرفه‌ای او آغاز شد، علاوه بر مجموعه‌ای از سیاست‌های دیگر که تسلط دلار را تهدید می‌کنند. این‌ها شامل تضعیف حاکمیت قانون، فرسایش قدرت نرم ایالات متحده، کاهش گشایش ایالات متحده به تجارت، محدود کردن مهاجرت و حمله به دانشگاه‌های تحقیقاتی، از جمله موارد دیگر است.

علاوه بر تعرفه‌ها، استیون میران، رئیس شورای مشاوران اقتصادی ترامپ، طرحی برای چیزی به نام «توافق مار-آ-لاگو» ارائه کرده است که یکی از اجزای آن شامل پذیرش اوراق قرضه صدساله «تخفیفی» توسط دولت‌های خارجی است که تا زمان سررسید سود پرداخت نمی‌کنند، و این امر به منزله یک نکول بزرگ دولتی خواهد بود. صرف نظر از نرخ بهره‌ای که ایالات متحده برای این اوراق قرضه تعیین کند، دولت‌های خارجی به درستی نگران تورم خواهند بود، درست همانطور که پنج دهه پیش در زمان کنار گذاشته شدن استاندارد طلا توسط نیکسون نگران بودند.

طرح مار-آ-لاگو احتمالا هرگز محقق نخواهد شد؛ بسیاری می‌گویند این طرح بسیار افراطی است. با این حال، با توجه به سایر سنت‌شکنی‌های ترامپ، آیا می‌توان صادقانه به بانک‌های مرکزی خارجی – که تریلیون‌ها دلار آمریکا را در ذخایر ارزی خود نگهداری می‌کنند – توصیه کرد که شرط‌بندی خود را پوشش ندهند؟

برای انصاف در مورد ترامپ، سلطه دلار از قبل و در زمان بازگشت او به قدرت، در حال فرسایش بود. همانطور که در کتاب اخیرم با عنوان «دلار ما، مشکل شما» (Our Dollar, Your Problem) تاکید می‌کنم، جدایی چین از دلار به طور جدی در سال 2015 آغاز شد و در سال‌های اخیر سرعت گرفته است.

با این حال، آسیب‌پذیری‌های عمیق‌تر از درون نشأت می‌گیرند. مسیر بدهی ایالات متحده اکنون به طور آشکار ناپایدار شده است، چرا که نرخ‌های بهره بلندمدت به ناچار از پایین‌ترین سطح خود پس از بحران مالی افزایش یافته‌اند. با توجه به عدم تمایل آشکار در هیچ یک از احزاب سیاسی برای مهار بدهی، به شدت گمان می‌رود که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد تا زمانی که بحرانی رخ دهد که عموم مردم را به درک ابعاد کامل مشکل وادار کند. به طرز قابل توجهی، پس از آنکه ترامپ از رکورد کسری بودجه 6.4 درصدی تولید ناخالص داخلی در دوران صلح (به جز سال‌های 2008 و 2020، که به ترتیب بحران مالی جهانی و همه‌گیری کووید-19 رخ داد) جو بایدن انتقاد کرد، به نظر می‌رسد کسری بودجه او برای بقیه دوران ریاست جمهوری‌اش حتی بدون رکود عمیق یا شوک دیگری به ابعاد همه‌گیری، بالای 7 درصد خواهد بود. با سطوح بدهی ایالات متحده که در حال حاضر از 120 درصد درآمد فراتر رفته است، بودجه‌های آینده به شدت به خطر قابل توجه افزایش بیشتر نرخ‌های بهره از سطوح بسیار پایین پس از بحران مالی حساس هستند. اگر خارجی‌ها عقب‌نشینی کنند و تقاضای جهانی برای دارایی‌های ایالات متحده کاهش یابد، تأثیر آن افزایش نرخ‌های بهره و ناپایدارتر شدن وضعیت بدهی ایالات متحده خواهد بود. در حالی که یک بحران، احتمالا شامل یک موج بزرگ دیگر تورم یا سرکوب مالی خفه‌کننده رشد، اجتناب‌ناپذیر نیست، اما احتمال آن به شدت افزایش یافته و اکنون طی چهار تا پنج سال آینده محتمل‌تر به نظر می‌رسد. ده سال طول کشید تا اقتصاد ایالات متحده پس از نیکسون تثبیت شود. آیا همین امر در مورد ترامپ نیز صدق خواهد کرد؟