حزب سوسیال دموکرات (SPD) حاکم در انتخابات ماه فوریه آلمان نتیجه فاجعهباری کسب کرد. صدراعظم اولاف شولتس مجبور به کنارهگیری شد و SPD با اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) محافظهکار پیروز، وارد ائتلاف دولتی شد. با این حال، با توجه به بازتعریف سیاست خارجی و دفاعی آلمان در مواجهه با تهدیدات فزاینده ژئوپلیتیک، انسجام این ائتلاف به خطر افتاده است.
حزب SPD در حال بازگشت به بازتابهای منسوخ طرفدار روسیه است که با یک تحول تکاندهنده اخیر تأیید شد: در اواخر ژوئن، رالف اشتگنر، قانونگذار ارشد، از هیئت نظارت پارلمانی بر اطلاعات حذف شد، پس از گزارشهای قبلی مبنی بر شرکت وی در یک نشست مخفیانه با افراد نزدیک به کرملین در باکو.
کنار گذاشتن اشتگنر در بحبوحه تغییرات داخلی صورت گرفت که نشاندهنده شکاف در حزب بر سر نحوه واکنش به تجاوزات روسیه است. رولف موتزنیش، رهبر قدیمی و متمایل به شرق حزب SPD در بوندستاگ، در فوریه توسط لارس کلینگبایل که بیشتر بر اروپا متمرکز است، از سمت خود برکنار شد. اما ماه گذشته — درست چند هفته قبل از اجلاس ناتو در اواخر ژوئن و بلافاصله پیش از کنگره حزب SPD — بیش از ۱۰۰ مقام و عضو باسابقه SPD مانیفستی را صادر کردند که در آن به بازگشت به دیپلماسی با مسکو اصرار داشتند. اگرچه تنها پنج نفر از اعضای کنونی بوندستاگ این سند را امضا کردند، اما نمادگرایی آن بسیار بیشتر از تعداد نفرات است. در میان امضاکنندگان موتزنیش و اشتگنر، و همچنین نوربرت والتر-بورژانس، رئیس سابق حزب، و هانس آیشل، وزیر دارایی سابق، حضور داشتند. هر یک از امضاکنندگان نماینده جریان صلحطلب SPD هستند.
بوریس پیستوریوس، وزیر دفاع و عضو حزب SPD، این مانیفست را «انکار واقعیت» توصیف کرد. او هشدار داد: «ما فقط میتوانیم با این [رئیسجمهور روسیه ولادیمیر] پوتین از موضع قدرت مذاکره کنیم.» کلینگبایل این نکته را تقویت کرد: «قدرت نظامی و دیپلماسی متضاد یکدیگر نیستند، بلکه دو روی یک سکهاند.» صدراعظم فریدریش مرتس، در تلاش برای جلوگیری از ظاهر شدن زودهنگام شکاف ائتلاف، اشاره کرد که «دولت در ارزیابی خود از تجاوز روسیه و آنچه از ما میطلبد، کاملاً متحد است.»
اما زیر این وحدت، شکافی پایدار نهفته است. آنچه زمانی یک بحث سیاست خارجی بود، اکنون یک معضل حکومتی است، زیرا پایداری صداهای طرفدار تعامل در SPD نه تنها انسجام داخلی حزب را تهدید میکند، بلکه خطر فلج کردن توانایی آلمان برای عمل قاطعانه در محیط امنیتی به سرعت رو به وخامت اروپا را نیز در پی دارد.
گرایش استراتژیک SPD به سمت مسکو تصادفی نیست — بلکه دکترینال است. "اوستپولیتیک" صدراعظم ویلی برانت، که در دوران تنشزدایی اواخر جنگ سرد متولد شد، نقطه عطفی در سیاست خارجی آلمان غربی بود. برانت با حمایت از "وَندِل دوخ آنهروُنگ" ("تغییر از طریق همگرایی"), به دنبال ثبات از طریق تعامل بود و باور داشت که گفتوگو با بلوک شوروی میتواند مواضع تندرو را تعدیل کرده و رویارویی را کاهش دهد. برای تلاشهایش، در سال ۱۹۷۱ جایزه صلح نوبل به او اعطا شد. در داخل SPD، اوستپولیتیک چیزی فراتر از یک سیاست شد؛ به یک قطبنمای اخلاقی تبدیل گشت.
با گذشت زمان، این اخلاقگرایی به یک واکنش غریزی تبدیل شد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور خودکامگیهای جدید روسیه، تمایل SPD به گفتوگو بیش از پیش از واقعیت استراتژیک فاصله گرفت. هیچ کجا این موضوع واضحتر از دوران صدارت گرهارد شرودر (۱۹۹۸–۲۰۰۵) نبود. شرودر نه تنها وابستگی انرژی آلمان به روسیه را از طریق امضای قرارداد خط لوله نورد استریم ۱ عمیقتر کرد، بلکه پوتین را به عنوان «یک دموکرات بیعیبونقص» ستود – توصیفی که در سال ۲۰۰۴ نیز قابل تردید بود. استخدام شرودر پس از صدارت وی در شرکتهای انرژی روسیه نه تنها از نظر اخلاقی سوالبرانگیز بود؛ بلکه نمادی از یک کوری استراتژیک بود که بعداً برلین را آزار خواهد داد.
سردرگمی حزب با شرودر به پایان نرسید. تا سال ۲۰۱۶، پس از الحاق کریمه توسط روسیه، فرانک-والتر اشتاینمایر از حزب SPD – که در آن زمان وزیر خارجه آلمان و اکنون رئیسجمهور است – تمرینات دفاعی ناتو در اروپای شرقی را «شمشیرکشی» توصیف کرد – زبانی که بیشتر منعکسکننده تقارن اخلاقی دوران جنگ سرد بود تا ارزیابی تهدید قرن بیست و یکم. بنابراین، غرایز بلاغی SPD ریشه در نظمی جهانی داشت که دیگر وجود نداشت، حتی در حالی که روسیه پوتین از موضع تجدیدنظرطلبانه به سیاست انتقامجویانه روی آورد.
تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، یک بازنگری اجباری را به دنبال داشت. در پاسخ، صدراعظم وقت، شولتس، که خود از چهرههای برجسته حزب سوسیال دموکرات است، در سخنرانی خود در بوندستاگ اعلام کرد که این لحظه یک Zeitenwende — نقطه عطفی در سیاست دفاعی و خارجی آلمان — است. این سخنرانی نشاندهنده گسستی قاطع از دههها خویشتنداری استراتژیک بود: شولتس از یک صندوق ویژه ۱۰۰ میلیارد یورویی برای مدرنسازی ارتش، تعهد به رسیدن به هدف ۲ درصدی ناتو برای هزینههای دفاعی، و پایان ناگهانی وابستگی آلمان به انرژی روسیه خبر داد.
در ابتدا، رهبری SPD از این تغییر حمایت کرد. کلینگبایل، رهبر فعلی، اذعان داشت که باور حزب به «تغییر از طریق تجارت» شکست خورده است. او اعتراف کرد که رویکردهای گذشته به روسیه یک «اشتباه» بوده است و نیاز به «بوندسوِر (نیروهای مسلح آلمان) توانمند» را تأیید کرد. دریچهای برای بازتعریف گشوده شد.
اما بازتعریف به ندرت خطی است، به ویژه در حزبی با میراث ایدئولوژیکی که شامل صلحطلبی، ضد نظامیگری، و سنتی قوی از حمایت از خلع سلاح است. اگرچه شولتس و کلینگبایل به طور موقتی گارد قدیمی را به حاشیه راندند، اما بازگشت مخالفت اجتنابناپذیر بود.
اکنون این مشکل بازگشته است، درست زمانی که ائتلاف جدید، به رهبری مرتس از حزب CDU، بسیار فراتر از اصلاحات اولیه شولتس رفته است. در تصمیمی تاریخی در ماه مارس، بوندستاگ قانون اساسی آلمان را اصلاح کرد تا هزینههای دفاعی را از "Schuldenbremse" (ترمز بدهی قانون اساسی) معاف کند و امکان وامگیری نظامی نامحدود را فراهم آورد. نتیجه: یک بسته دفاعی پنجساله ۶۵۰ میلیارد یورویی (۷۶۴ میلیارد دلار)، با افزایش هزینههای سالانه از ۹۵ میلیارد یورو (۱۱۲ میلیارد دلار) در سال ۲۰۲۵ به تقریباً ۱۶۲ میلیارد یورو (۱۹۰ میلیارد دلار) تا سال ۲۰۲۹ – معادل ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی آلمان. پیشبینیها برای اوایل دهه ۲۰۳۰ نشان میدهد که هزینههای دفاعی ممکن است به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برسد.
در حالی که مانیفست SPD حمایت از اوکراین را زیر سوال نمیبرد، اما خواستار «تلاشی فوقالعاده دشوار» برای تعامل مجدد با روسیه «پس از پایان درگیریها» است. این مانیفست آنچه را که یک موضع امنیتی اروپایی به طور فزاینده نظامیشده میداند، مورد انتقاد قرار میدهد و از «حرکتی بیوقفه» به سوی تسلیحات انتقاد کرده و در عوض بر بازگشت به «ظرفیت متقابل برای صلح» اصرار میورزد – واژگانی که فرمولاسیونهای دوران جنگ سرد را در جهانی که دیگر بر مبنای فرضیات جنگ سرد عمل نمیکند، بازتعریف میکند.
نکته مهم اینجاست که سند از هرگونه اشاره به تجاوز مستمر روسیه، نه تنها در خاک اوکراین، بلکه از طریق عملیاتهای سایبری، اجبار انرژی و کمپینهای اطلاعات نادرست در سراسر اتحادیه اروپا، خودداری میکند. این سند اشارهای نمیکند که دسترسی شولتس به پوتین در سال ۲۰۲۴ منجر به یک مونولوگ یکطرفه و گزنده و بدون هیچ حرکت دیپلماتیکی شد. مانیفست همچنین به ماهیت ساختاری پوتینیسم اشارهای نمیکند: یک پروژه امپریالیستی که به سازش علاقهای ندارد.
نویسندگان مانیفست به طور بنیادی درک نادرستی از بستر — و ماهیت — همان سیاستی که به آن اشاره میکنند، دارند. اوستپولیتیک برانت یک استراتژی صلحطلبانه نبود. این سیاست در چارچوب بازدارندگی جنگ سرد وجود داشت. در آن زمان، آلمان غربی بیش از ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف دفاع میکرد و یک متحد متعهد ناتو بود. تعامل نه از موضع معصومیت اخلاقی بلکه از موضع قدرت نظامی انجام میشد.
شاخه طرفدار تعامل امروز، عکس آن را پیشنهاد میدهد: رویکردی اولویتدهنده به گفتوگو که از بازدارندگی معتبر جدا شده است. این شاخه به این توهم چسبیده است که دیپلماسی ذاتاً فضیلتمندانه است، صرف نظر از عدم تقارن قدرتهای درگیر – یک حسگرایی استراتژیک که در پوشش عملگرایی ظاهر میشود. از سال ۲۰۲۲، پوتین به وضوح نشان داده است که دیپلماسی را به عنوان یک بنبست تاکتیکی تفسیر میکند، نه مذاکره واقعی.
کلینگبایل اکنون خود را در مواجهه با جناح احیاشدهای میبیند که به همان اندازه به یک جهانبینی استراتژیک منسوخ متعهد است. در کنگره حزب SPD که وی به سختی دوباره انتخاب شد، بسیاری از نمایندگان نگرانی خود را از اینکه افزایش سرسامآور هزینههای دفاعی میتواند هزینههای اجتماعی را که ارز انتخاباتی سنتی SPD است، از بین ببرد، ابراز کردند.
سابقه شکاف وجود دارد.
صدراعظم هلموت اشمیت از حزب SPD که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲ رهبر آلمان بود، با نگرانی از حمله شوروی به افغانستان و برتری فزاینده موشکی مسکو در اروپای مرکزی، ابتکار عمل را در آنچه بعدها به تصمیم دوگانه ناتو در سال ۱۹۷۹ تبدیل شد، به دست گرفت: یک استراتژی دو سویه که مذاکرات کنترل تسلیحات را با تهدید استقرار موشکهای هستهای میانبرد در اروپای غربی در صورت شکست مذاکرات با اتحاد جماهیر شوروی ترکیب میکرد.
اگرچه این تصمیم بر مبنای منطق استراتژیک بنا نهاده شده بود، اما در میان افکار عمومی آلمان به شدت ناخوشایند و در درون حزب خود اشمیت، به طور فزایندهای بحثبرانگیز شد.
ائتلاف سوسیال-لیبرال تحت رهبری وی در اواخر تابستان ۱۹۸۲ از طریق رأی عدم اعتماد به اشمیت، رسماً به دلیل اختلافات بر سر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی بین حزب SPD و شریک کوچکترش، حزب دموکرات آزاد، فروپاشید. با این حال، عمق شکاف داخلی بر سر سیاست امنیتی تنها یک سال بعد به وضوح آشکار شد. در کنگره حزب SPD در سال ۱۹۸۳، از میان ۴۰۰ نماینده، تنها ۱۴ نفر به اشمیت در حمایت از تصمیم دوگانه پیوستند.
نزدیک به رد کامل موضع او نه تنها به حاشیه رانده شدن جهانبینی استراتژیک او در حزب، بلکه به قدرت پایدار غرایز صلحطلبانه و ضد هستهای SPD نیز تأکید کرد.
این همچنین واقعیتی است که SPD با چرخش مداوم رهبری مشخص میشود، که نشانهای از تکثرگرایی داخلی عمیقاً نهادینهشده و بحران هویت آن است. از زمانی که شرودر در سال ۲۰۰۴ رهبری حزب را واگذار کرد، این حزب ۱۱ رئیس مختلف و چندین رئیس موقت دیگر را تجربه کرده است، که کلینگبایل و همرئیس جدیدش، باربل باس، آخرین نفرات در این لیست طولانی هستند. برای درک بهتر این موضوع: CDU از سال ۲۰۰۰ تاکنون تنها چهار رهبر داشته است.
در حال حاضر، کلینگبایل در سرکوب جناح طرفدار روسیه SPD موفق بوده است و موضعی آتلانتیکیتر و امنیتیتر را در حزب تقویت کرده است. با این حال، آسیب وارده به اقتدار او را نمیتوان نادیده گرفت. نتیجه ضعیف انتخاب مجدد اخیر او نه تنها نشاندهنده نارضایتی داخلی است، بلکه شکنندگی پنهانی در رهبری او را نیز آشکار میکند. وزیر دارایی جدید بدترین نتیجه را در تاریخ انتخابات رهبری SPD ثبت کرد. طبق گزارشها، مرتس شخصاً پس از رأیگیری با کلینگبایل تماس گرفت تا ارزیابی کند آیا او میتواند کنترل حزب خود را حفظ کند، که این ژستی خارقالعاده است و بر درک آسیبپذیری در رأس SPD تأکید میکند.
اگر پویاییهای میدان نبرد در اوکراین تردید عمومی را نسبت به درگیری نظامی دوباره شعلهور کند – اگرچه از فوریه ۲۰۲۵، ۶۷ درصد از آلمانیهای مورد بررسی توسط فورشونگسگروپه والِن موافق حمایت از اوکراین با سلاح هستند – خطر افزایش مجدد تنشهای درون ائتلاف افزایش خواهد یافت.
در چنین شرایطی، اختلافات ایدئولوژیک حلنشده SPD میتواند بار دیگر به نیرویی گریز از مرکز تبدیل شود و نه تنها رهبری کلینگبایل، بلکه خود دولت آلمان را نیز تهدید کند.