زنی در یک راهپیمایی طرفدار دولت در تهران در ماه دسامبر، تصویری از رهبر فقید ایران، آیت‌الله روح‌الله خمینی، را در دست دارد. © Getty Images
زنی در یک راهپیمایی طرفدار دولت در تهران در ماه دسامبر، تصویری از رهبر فقید ایران، آیت‌الله روح‌الله خمینی، را در دست دارد. © Getty Images

ایران تضعیف‌شده چگونه آینده پرآشوب را هدایت خواهد کرد؟

ایران اکنون ضعیف‌تر از هر زمان دیگری از زمان جنگ ایران و عراق در دهه 1980 است. در به اصطلاح محور مقاومت — شبکه شبه‌نظامیان منطقه‌ای تحت حمایت تهران — حزب‌الله و حماس قدرت نظامی و سیاسی خود را از دست داده‌اند. نزدیک‌ترین متحد ایران، رژیم اسد در سوریه، سقوط کرده است. تبادل موشکی بین اسرائیل و ایران در سال گذشته با تثبیت برتری اسرائیل به پایان رسید.

صحنه برای یک تحول بیشتر در سال 2025 آماده شده است. تهران با یک انتخاب استراتژیک روبرو است: آیا با تمام سرعت به سمت سلاح‌های هسته‌ای می‌رود و خطر یک حمله نظامی پیشگیرانه آمریکا و اسرائیل برای نابودی تأسیسات هسته‌ای زیرزمینی خود را به جان می‌خرد؟ یا به دنبال توافقی جدید با آمریکای تحت رهبری دونالد ترامپ است که مستلزم آن است که رژیم رویکرد خود را نسبت به قدرت منطقه‌ای تغییر دهد؟

با توجه به این پس‌زمینه متلاطم، کتاب به‌دقت تحقیق‌شده محسن میلانی، تحلیلی به‌موقع از چگونگی ایجاد قدرت منطقه‌ای ایران در طول 70 سال گذشته است. در حالی که عمدتاً بر دهه‌های پس از انقلاب 1979 تمرکز دارد، او به طور خلاصه زمانی را که محمدرضا پهلوی به عنوان شاه سلطنت می‌کرد (1941-1979) پوشش می‌دهد و نشان می‌دهد که بسیاری از اتحادهای ایران هر دو رژیم را در بر می‌گیرد. میلانی می‌نویسد: «در دهه 1960 [شاه] به توانمندسازی شیعیان به حاشیه رانده‌شده به عنوان نیروی مقابله‌کننده علیه پان‌عربیسم در لبنان کمک کرد، در حالی که کمک‌های نظامی به وفاداران ضد جمال عبدالناصر در جنگ داخلی یمن شمالی نیز ارائه می‌کرد.»

اینها همان جوامعی بودند که جمهوری اسلامی هنگام تشکیل حزب‌الله در واکنش به حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982، و هنگامی که پس از مداخله عربستان سعودی در یمن در سال 2015، حوثی‌ها را مسلح کرد، به آنها روی آورد. هر دو جنبش به گسترش قدرت تهدیدآمیز فراتر از مرزهای خود ادامه دادند.

میلانی با جزئیات شرح می‌دهد که چگونه جنگ وحشیانه‌ای که عراق در طول دهه 1980 به راه انداخت، به احیای انقلاب در ایران کمک کرد. بیشتر قریب به نیم میلیون نفری که در جنگ کشته شدند، ایرانی بودند. اما ایران هیچ سرزمینی را از دست نداد و مردم حول رژیم جمع شدند. این درگیری منجر به ظهور سپاه پاسداران (IRGC) شد که شبه‌نظامیان شیعه را در عراق برای درگیر شدن با نیروهای صدام در جنگ نامتقارن بسیج کرد — تاکتیکی که آنها به طور گسترده در منطقه از آن استفاده کردند.

میلانی استدلال می‌کند که تا آغاز قرن جدید، «به نظر می‌رسید قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده است». عراق از قدرت ساقط شده بود، رابطه با سوریه قوی بود، حزب‌الله در حال تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی و همچنین نظامی در لبنان بود و پیوندهای ایدئولوژیک با شبه‌نظامیان فلسطینی برقرار می‌شد. به نظر می‌رسید که برای تهران به بهترین شکل ممکن است.

دو رویداد، با 20 سال فاصله، منجر به افزایش بیشتر و سپس کاهش شدید ایران در این قرن شد. اولین مورد، حمله ایالات متحده به عراق در سال 2003 بود که نفوذ ایران را در منطقه احیا کرد. پیروزی نظامی سریع آمریکا، دشمن اصلی ایران، صدام حسین را سرنگون کرد و به دنبال آن، عذابی طولانی برای نیروهای آمریکایی رخ داد که در طی آن ایران به بازیگر اصلی خارجی در عراق تبدیل شد. برای ایالات متحده: موفقیت تاکتیکی، شکست استراتژیک.

دومین رویداد تعیین‌کننده، حمله مرگبار حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023، نیز مانند موفقیت تاکتیکی اولیه برای عاملان آن به نظر می‌رسد، که به دنبال آن یک شکست بزرگ برای حماس و حامیان ایرانی آن رخ داد.

اسرائیل مصمم است که دیگر هرگز اجازه ندهد یک شبه‌نظامی خصمانه در مرزهایش وجود داشته باشد و مایل است برای رسیدن به این هدف از قوانین معمول جنگ فراتر رود. سرنگونی رژیم اسد در سوریه در ماه دسامبر اکنون می‌تواند به روسیه، حزب‌الله و ایران ردیابی شود که هر کدام ظرفیت و اراده خود را برای حفظ رژیم سوریه از دست داده‌اند، که دومی به عنوان پیامد 7 اکتبر است.

حمله حماس همچنین حل عادلانه مسئله فلسطین را حتی دورتر از دسترس قرار داده است، شاید برای همیشه. میزهای منطقه به نفع اسرائیل چرخیده است و ایران بهای استراتژیک آن را پرداخته است — ظاهراً دقیقاً برعکس آنچه یحیی سنوار، طراح حمله حماس که در حمله اسرائیل در ماه اکتبر کشته شد، قصد داشت.

یکی از چهره‌های تکرارشونده در کتاب، قاسم سلیمانی است. میلانی، رئیس نیروهای فرامرزی سپاه پاسداران را به عنوان استاد استراتژیست و سازنده شبکه‌ای توصیف می‌کند که بخش‌های مختلف محور مقاومت را هماهنگ می‌کرد. اگر او در ژانویه 2020 توسط یک پهپاد آمریکایی کشته نمی‌شد، فکر می‌کنم او قدرتمندترین فرد در ایران بود و جانشینی آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر معظم را شکل می‌داد. به نظر می‌رسد که مرگ سلیمانی سرآغاز افول قدرت ایران بود و شبه‌نظامیانی که او گرد آورده بود، مستقل‌تر شدند.

اصلی‌ترینreservatدرباره کتاب میلانی، فرض او است که در عنوان بیان شده است، مبنی بر اینکه موضوع تعیین‌کننده برای ایران، یک کشمکش قدرت با آمریکا است. او از «رقابت ژئواستراتژیک ایران با ایالات متحده» و ایران «درگیر در یک جنگ سرد با ایالات متحده» می‌نویسد. من فکر نمی‌کنم این کاملاً آن را به تصویر بکشد.

بالاترین اولویت رهبران ایران، حفظ رژیم اسلامی است، علیرغم عدم رضایت مردم ایران از آن. همانطور که میلانی اذعان می‌کند، «امروزه، جمهوری اسلامی به طور فزاینده‌ای از زندگی ایرانیان عادی جدا شده است. دولت در مسیری ناپایدار حرکت می‌کند.»

به نظر من، رویکرد جنگ‌طلبانه رژیم در منطقه، انکار حق موجودیت اسرائیل، رقابت و تهدید عربستان سعودی و ایستادگی در برابر قدرت آمریکا، ابزاری برای توجیه ظلم در داخل و همچنین تلاش برای تسلط بر رقبای منطقه‌ای خود است. میلانی از پیگیری استراتژی منطقه‌ای رژیم به دلایل ایدئولوژیک صحبت می‌کند، علیرغم اینکه این به نفع منافع ملی ایران نیست. این قطعاً به نفع منافع ملی ایران نیست، اما به حفظ قدرت رژیم کمک کرده است.

بسیاری از اتفاقات از زمان تکمیل متن میلانی در اواسط سال 2024 رخ داده است. اما کتاب او سهم مهمی در درک چگونگی پیگیری منافع ایران در طول 70 سال گذشته دارد و سرنخ‌هایی در مورد چگونگی هدایت آنچه می‌تواند سال 2025 آشفته‌تری باشد، ارائه می‌دهد.

ظهور و رقابت ایران با ایالات متحده در خاورمیانه اثر محسن م. میلانی، انتشارات Oneworld، قیمت 25 پوند، 368 صفحه

John Sawers رئیس سابق MI6 و سفیر بریتانیا در سازمان ملل است.