تصویری از تخریب در زندان اوین تهران، ایران، پس از حمله هوایی اسرائیل در ۲۳ ژوئن، که در ۱ ژوئیه مشاهده شد.
تصویری از تخریب در زندان اوین تهران، ایران، پس از حمله هوایی اسرائیل در ۲۳ ژوئن، که در ۱ ژوئیه مشاهده شد.

جنگ چه چیزی را در داخل ایران تغییر داد؟

این رژیم به آستانه یک چرخش راهبردی رانده شده است.

جنگ ۱۲ روزه میان ایران، اسرائیل و ایالات متحده به پایان رسیده، اما هنوز غبارها فرو ننشسته‌اند. بسیاری از مقامات در تهران هشدار می‌دهند که جنگ می‌تواند در هر لحظه از سر گرفته شود. ایران اکنون با آشفتگی عمیق اقتصادی، عدم قطعیت سیاسی و انتخاب‌های دشوار در مورد آینده هسته‌ای خود روبروست. سؤال اصلی این است که آیا جمهوری اسلامی از طریق بسیج ملی‌گرایانه قوی‌تر بیرون خواهد آمد یا آسیب‌پذیرتر، با افشای ضعف‌هایی که مدت‌ها تلاش در انکار آن‌ها داشت؟ بی‌تردید، رهبران ایران در یک بزنگاه واقعی قرار دارند. فراتر از یک پیام ویدئویی، غیبت مداوم آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر معظم، از انظار عمومی، تردیدهایی را در مورد توانایی او در دیکته کردن سیاست‌ها، به ویژه با تداوم تهدیدات اسرائیل، ایجاد می‌کند. این خلاء احتمالی در قدرت می‌تواند فضایی را برای صداهای عمل‌گرا در درون رژیم ایجاد کند، اما چنین تغییری به هیچ وجه قطعی نیست.

حملات اسرائیل و بمباران‌های متعاقب ایالات متحده در ۲۲ ژوئن عمدتاً بر تأسیسات هسته‌ای و برنامه موشک‌های بالستیک ایران متمرکز بود. در روز یازدهم جنگ، اسرائیل به عناصر دستگاه‌های سرکوبگر رژیم – ستاد بسیج (شامل نیروهای ضد شورش)، یگان‌های امنیتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اطلاعات نیروی انتظامی و حتی زندان بدنام اوین – نیز حمله کرد، اما این حملات دیر و تقریباً به عنوان یک اقدام ثانویه صورت گرفت. اسرائیل با اولویت قرار دادن اهداف هسته‌ای و موشکی به جای ماشین کنترل داخلی رژیم، نشان داد که سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق قیام مردمی، هدف اصلی آن نیست، و هیچ مدرکی دال بر اینکه اسرائیل با توجه به عظمت آنچه تغییر رژیم در تهران نیاز دارد، چنین گزینه سیاستی را دارد، وجود ندارد. با این حال، این حملات دیرهنگام به رهبران ایران هشدار جدی داد که در صورت ادامه جنگ، چه سرنوشتی در انتظار آن‌ها خواهد بود.

در حالی که هیچ شکاف آشکاری در رهبری ظاهر نشده است، فشار بر تهران انکارناپذیر است. جنگ درگیری‌های داخلی ایران یا تنش‌ها با دشمنان خارجی آن را حل نکرده است؛ بلکه تنها آن‌ها را تغییر داده است. نه آتش‌بس با میانجی‌گری آمریکا نیز بحران‌های اصلی که منجر به تشدید تنش شده‌اند را پایان نداده است. در عوض، جنگ، بستر فعالیت رهبران ایران را تغییر داده و آن‌ها را مجبور به ارزیابی مجدد دکترین‌ها و اتحادها می‌کند. ایران اکنون با یک چالش سه‌گانه روبروست: تأمین امنیت حریم هوایی و مرزهای خود، حفظ ثبات برای شهروندانش، و مدیریت افکار عمومی پیش از یک دور احتمالی دیگر از رویارویی – یا بازگشت شکننده به مذاکرات با واشنگتن، چه از طریق میانجی‌هایی مانند عمان یا مذاکرات مستقیم، همانطور که ایالات متحده به طور فزاینده‌ای خواهان آن است. متغیرهای زیادی وجود دارد، اما یک چیز واضح است: ایران نمی‌تواند به آنچه پیش از حملات اسرائیل در ۱۳ ژوئن بود، بازگردد.


در داخل ایران، جنگ دشواری‌های اقتصادی شدیدی را به دنبال داشته است. اقتصاددانان هشدار می‌دهند که دولت فاقد یک برنامه منسجم برای بازسازی پس از جنگ است، حتی با وجود اینکه گروه‌های کم‌درآمدتر که بیشترین آسیب را از قطع اینترنت و بی‌ثباتی دیده‌اند، خواهان کمک‌رسانی هستند. تخمین زده می‌شود ۱۳ میلیون ایرانی، از جمله کارگران پاره‌وقت و رانندگان تحویل کالا، در طول درگیری درآمد خود را از دست دادند که نارضایتی عمومی را دامن زد. حسین راغفر، اقتصاددان، هشدار داد: "نادیده گرفتن فقر می‌تواند جامعه‌ای فقیر را به جامعه‌ای ناامن تبدیل کند." راغفر استدلال کرد که بدون کمک‌های نقدی، یارانه‌های غذایی و حمایت از دستمزدها، یأس می‌تواند برخی را به سمت همکاری با دشمنان خارجی سوق دهد. این ترس از ناآرامی، رژیم را مجبور می‌کند تا سرکوب را با درخواست‌های وحدت‌بخش متعادل کند.

در همین حال، آتش‌بس شکننده است. بازگشت به جنگ، ویرانی اقتصادی را عمیق‌تر خواهد کرد، از جمله ۱.۴ میلیارد دلار تخمین زده شده درآمد نفتی از دست رفته در طول درگیری تا هزینه بالای شلیک موشک‌ها، که احتمالاً صدها میلیون دلار در هر دور خواهد بود. حملات سایبری اسرائیل به سیستم مالی ایران – دلیل اصلی قطع اینترنت توسط مقامات ایرانی در بیشتر دوران جنگ – آسیب بیشتری وارد کرد. برخلاف جنگ ایران و عراق در سال‌های ۱۳۵۹-۱۳۶۷، از سرگیری این درگیری، دارایی‌های اقتصادی حیاتی مانند تأسیسات پتروشیمی و سایر پایگاه‌های صنعتی را تهدید می‌کند، که stakes را به سطحی می‌رساند که ایران هرگز با آن روبرو نبوده است.

از لحاظ ایدئولوژیک، یک ویژگی برجسته این محیط اولیه پس از جنگ، چرخش رژیم از اسلام انقلابی به ملی‌گرایی ایرانی است. این تغییر در یک سیستم سیاسی که از سال ۱۳۵۷ تاکنون ایدئولوژی پان‌اسلامیستی را بر ملی‌گرایی اولویت داده است، چشمگیر است. خامنه‌ای، رئیس‌جمهور مسعود پزشکیان، و شخصیت‌هایی مانند وزیر امور خارجه سابق محمدجواد ظریف و مشاور ارشد خامنه‌ای، علی شمخانی، اکنون به طور مرتب به "عزت ملی" متوسل می‌شوند تا مردم را گرد هم آورند و از اذعان به شکست‌های سیستم اسلام‌گرا طفره می‌روند. به عنوان مثال، در سخنرانی خامنه‌ای در ۱۸ ژوئن، که یکی از سه سخنرانی او از مخفیگاهش در طول جنگ بود، اسلام و آرمان فلسطین به طور آشکاری غایب بودند و جای خود را به درخواست‌هایی برای دفاع از میهن دادند که هدف آن‌ها جمعیت خسته از جنگ بود.

این جنگ، خواسته‌های واقعی برای بازنگری در سیاست را به همراه داشته است، و بسیاری استدلال می‌کنند که رژیم باید اصلاحات داخلی را برای حفظ آرامش شکننده زمان جنگ در پیش گیرد. رویکرد پزشکیان و درخواست‌ها برای بازتعریف روابط دولت و جامعه، اشاره‌ای به امید برای یک تعدیل احتمالی دارد، اگرچه هنوز مشخص نیست که این واقعی است یا تاکتیکی. رئیس‌جمهور سابق حسن روحانی و رهبر اپوزیسیون مهدی کروبی نیز خواسته‌های وحدت را تکرار کرده و همزمان بر گسترش فضای برای صداهای سیاسی مخالف تأکید کرده‌اند. این "وحدت" کمتر نشانه حمایت عمومی است تا اذعان به این نکته که شورش‌های ضد رژیم در طول جنگ رخ نداد و هنوز هم ممکن است شعله‌ور شوند. و اینکه آیا به چنین خواسته‌هایی توجه خواهد شد، جای تردید دارد. در حال حاضر، سرویس‌های امنیتی در حالت بقا قرار دارند و صدها نفر را به اتهام همکاری با اطلاعات آمریکا و اسرائیل دستگیر کرده و کردهای، یهودیان و بهائیان را هدف سرکوب قرار داده‌اند.

دیگر افراد در درون رژیم نیز به جای شعارهای مبهم پان‌اسلامیستی، به جذابیت‌های ملی‌گرایانه روی آورده‌اند. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، در پاسخ به خواسته‌های دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، مبنی بر اینکه ایران برنامه هسته‌ای خود را کنار بگذارد و اساساً حاکمیت ایران را رد کرد، اظهار داشت: "حسن نیت، حسن نیت به همراه می‌آورد، و احترام، احترام به همراه می‌آورد." انتخاب کلمات عراقچی تصادفی نبود. در سخنرانی افتتاحیه خود در سال ۱۹۸۹، جورج اچ. دابلیو. بوش، رئیس‌جمهور وقت، از عبارت "حسن نیت، حسن نیت به همراه می‌آورد" استفاده کرد تا نشان دهد که ایالات متحده مایل به بهبود روابط با ایران در صورت دستیابی به تقابل خواهد بود.

با این حال، اینکه این چرخش ملی‌گرایانه پایدار خواهد بود یا خیر، نامشخص است. درگیری بیشتر می‌تواند مردم را متحد کند – یا بدبینی نسبت به رهبری را عمیق‌تر کند که بسیاری آن را مقصر کشاندن ایران به جنگی می‌دانند که برای آن آماده نبود. در داخل ایران و در میان ایرانیان خارج از کشور، یک نتیجه‌گیری واضح در حال شکل‌گیری است: دیدگاه ایدئولوژیک خامنه‌ای، ایران را به رویارویی با اسرائیل و ایالات متحده سوق داد اما نتوانست آن را برای پیامدها آماده کند.

رهبران ایران اکنون با انتخابی دشوار روبرو هستند: ادامه مسیر زیاده‌روی انقلابی و انزوا یا چرخش به سمت دیپلماسی عمل‌گرایانه که بقای رژیم و منافع ملی اساسی را بر ایدئولوژی اسلام‌گرا اولویت دهد. این وضعیت یادآور لحظات گذشته‌ای است، مانند از دست دادن قلمروهای قاجار به روسیه در قرن نوزدهم، اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۹۴۱ زمانی که تهران در قبال آلمان نازی بسیار ملایم عمل کرد، و طولانی شدن پرهزینه و غیرضروری جنگ ایران و عراق. در هر یک از این موارد، غرور بر عمل‌گرایی غلبه کرد و ایران بهای نادیده گرفتن ضعف فناورانه و راهبردی خود را پرداخت. امروز، اسرائیل و ایالات متحده نشان داده‌اند که جنگ‌های مدرن با قدرت هوایی برتر و عملیات اطلاعاتی، پهپادها، حملات سایبری و موشک‌های دقیق انجام می‌شوند، نه شعارها.

ممکن است حملات تلافی‌جویانه ایران، انعطاف‌پذیری را نشان داده و به اسرائیل آسیب وارد کرده باشند، اما نتوانستند حملات اولیه را بازدارند. اتکای بیش از حد تهران به روابط با روسیه و چین، آن را به لحاظ راهبردی منزوی و تنها گذاشته است. این جنگ روشن ساخته است که ایران برای یک درگیری طولانی‌مدت با فناوری بالا آماده نیست و هیچ دوست واقعی برای کمک به آن ندارد. بنابراین، سؤال این است: آیا ایران از گذشته خود درس خواهد گرفت یا آن را تکرار خواهد کرد؟


مرحله پس از آتش‌بس، هم فرصت‌ها و هم خطراتی را در پی دارد. احساسات ملی‌گرایانه می‌تواند به طور موقت مردم را متحد کند، اما سختی‌های اقتصادی و نارضایتی سیاسی همچنان قدرتمند باقی مانده‌اند. تلاش‌های رژیم برای بازنمایی جنگ به عنوان یک پیروزی، ممکن است توخالی به نظر برسد اگر نتواند به آسیب‌پذیری‌های سیستمی بپردازد. در همین حال، فرضیات مبنی بر اینکه چین و روسیه حمایت معناداری ارائه خواهند داد، اینکه نیروهای نیابتی منطقه‌ای حملات را باز خواهند داشت، و اینکه hedging هسته‌ای تدریجی در برابر رویارویی مستقیم محافظت خواهد کرد، تضعیف شده‌اند.

در تمام اینها درسی برای واشنگتن و اسرائیل نیز وجود دارد. تغییر رژیم در ایران آسان نیست. هیچ اپوزیسیون مسلحی برای پیوستن فراریان وجود ندارد، و هیچ بازیگر خارجی نیز مایل به مداخله نظامی برای سرنگونی رژیم خامنه‌ای نیست. با این حال، رژیم ظرفیت تغییر مسیر را دارد، اگر تصمیم بگیرد به مردم خود گوش دهد و سیاست‌های سختگیرانه را چه در جبهه داخلی و چه در جبهه خارجی کنار بگذارد.

شکاف‌ها در سیستم سیاسی امکان‌پذیر است، همانطور که در سال ۲۰۰۹ زمانی که انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد، رهبری را دچار شکاف کرد و جنبش سبز را شعله‌ور ساخت. تغییر داخلی، به جای سرنگونی خارجی، واقع‌بینانه‌ترین مسیر برای تحول در ایران باقی می‌ماند. در همین حال، تصمیم هسته‌ای بعدی تهران، تأثیر زیادی در شکل‌دهی ماهیت رویارویی مستمر آن با اسرائیل و ایالات متحده خواهد داشت.