از زمان پایان کارزار بمباران برنامه هستهای ایران توسط اسرائیل و آمریکا در ماه ژوئن، بحثهای زیادی درگرفته است که آیا زمان مورد نیاز تهران برای بازسازی برنامه هستهای خود باید بر حسب ماه یا سال اندازهگیری شود. با این حال، پرسش مهمتر این است که چگونه این بمباران میتواند دینامیک قدرت داخلی ایران و رویکرد آن به امنیت ملی را تغییر دهد.
این عملیات، به جای محو کردن جاهطلبیهای هستهای ایران، احتمالاً رژیم را ترغیب کرده است تا تمام اشکال همکاری بینالمللی را قطع کرده و برنامه خود را تشدید کند. با سوق دادن ایران به سمت خودکفایی، این حملات ابهام خطرناکی در مورد اقدامات بعدی ایران ایجاد کردهاند؛ سناریویی که به طرز شگفتآوری یادآور پیامدهای حمله اسرائیل به رآکتور اوزیراک عراق در سال ۱۹۸۱ است.
در اواخر دهه ۱۹۷۰، در دورهای از درآمدهای نفتی سرشار و رشد اقتصادی قوی، عراق تصمیم گرفت برنامه هستهای خود را آغاز کند. در سال ۱۹۷۶، دولت یک رآکتور تحقیقاتی هستهای غیرنظامی به نام "اوزیراک" را از فرانسه خریداری کرد که اولین عنصر از آن برنامه بود.
رآکتور اوزیراک—همراه با این واقعیت که فرانسه اورانیوم غنیشده با خلوص ۹۳ درصد را به عراق عرضه کرد—باعث نگرانیهایی شد که عراق قصد دارد پلوتونیوم تولید شده در این تأسیسات را به سمت ساخت سلاح هستهای منحرف کند. با این حال، طراحی رآکتور این کار را از نظر فنی دشوار میکرد، و خود رآکتور برای تشکیل پایه یک برنامه تسلیحاتی بسیار کوچک و تحت نظارت دقیق بود. برنامه عراق در عوض عمدتاً اکتشافی بود و دانشمندان آن mandate سیاسی صریحی برای توسعه یک سلاح نداشتند.
در یک حمله هوایی غافلگیرکننده در تاریخ ۷ ژوئن ۱۹۸۱، جتهای اسرائیلی رآکتور اوزیراک را پیش از سوختگیری نابود کردند. اسرائیل این مأموریت را موفقیتی چشمگیر تلقی کرد و به سرعت در تاریخچه سیاست به عنوان الگویی برای از بین بردن یک تهدید هستهای نوظهور ثبت شد. در آستانه حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، مقامات ارشد دولت بوش علناً اعتبار حمله اوزیراک را به جلوگیری از دستیابی عراق به سلاحهای هستهای قبل از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ نسبت دادند.
این روایت موفقیت، پیامدهای واقعی حمله را پنهان کرده است: این بمباران که قصد داشت جاهطلبیهای هستهای عراق را خفه کند، در عوض آنها را به شدت تسریع بخشید. رژیم بعث، که وسواس شدیدی به امنیت خود داشت، نتیجه گرفت که باید یک بازدارنده هستهای توسعه دهد—و برای موفقیت باید این کار را مخفیانه انجام دهد. این بمباران همچنین مقامات و مهندسان رده پایینتر را برای موفقیت در آنچه اکنون یک مسئله اضطراری دفاع ملی تلقی میشد، بسیج کرد.
ظرف چند ماه پس از بمباران اسرائیل، صدام حسین، رئیسجمهور و دیکتاتور بلامنازع عراق، راهاندازی یک برنامه مخفی تسلیحات هستهای را تصویب کرد، که علیرغم جنگ جاری با ایران، به شدت تأمین مالی میشد. آنچه قبلاً یک تلاش توسعهنیافته و از نظر سیاسی متناقض بود، ناگهان به یک اولویت ملی تبدیل شد. از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱، تعداد کارکنان از ۴۰۰ به ۷۰۰۰ دانشمند افزایش یافت در حالی که بودجه سالانه برنامه از ۴۰۰ میلیون دلار به ۱۰ میلیارد دلار جهش کرد.
دانشمندان هستهای جدید و توانمند عراق، تمرکز خود را از تولید پلوتونیوم به غنیسازی اورانیوم تغییر دادند. اگرچه غنیسازی اورانیوم از نظر فنی دشوارتر، گرانتر و زمانبرتر بود، اما به منابع سوخت خارجی وابسته نبود و بنابراین پنهان کردن آن آسانتر بود. برای تأمین فناوریهای لازم، سازمانهای صنعتی و اطلاعاتی عراق یک شبکه تدارکاتی پنهانی ساختند که از شرکتهای پوششی و کارکنان سفارت برای دستیابی به تجهیزات از تأمینکنندگان آلمانی، اتریشی و ژاپنی استفاده میکرد.
در اواخر دهه ۱۹۸۰، این برنامه به بلوغ نزدیک میشد. مقامات عراقی پیشبینی میکردند که آزمایشهای سرد یک دستگاه هستهای را تا سال ۱۹۹۳ آغاز کنند و قصد داشتند از سال ۱۹۹۴ به اندازه کافی اورانیوم بسیار غنیشده برای یک بمب در سال تولید کنند.
در نهایت، این بیاحتیاطی خود صدام بود، نه حمله هوایی اسرائیل، که او را از دستیابی به بمب بازداشت. پس از تهاجم عراق به کویت در سال ۱۹۹۰، او یک برنامه اضطراری ناامیدکننده را برای ساخت سلاح در عرض شش ماه آغاز کرد—تلاشی که نهاد هستهای از همان ابتدا میدانست محکوم به شکست است. پس از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، عراق مجبور شد به عنوان بخشی از توافق آتشبس به بازرسان تسلیحاتی اجازه ورود به کشور را بدهد. کمی پس از ورود آنها، بازرسان برنامهای را یافتند که در آستانه توانایی ساخت سلاح هستهای بود.
بسیار شبیه به پیامدهای حمله اوزیراک اسرائیل، کارزار بمباران علیه برنامه ایران خطر سوق دادن یک دشمن منطقهای به پنهانکاری و تشدید تلاشهایش را دارد. برای تندروهای ایران، درس ممکن است روشن باشد: تنها یک بازدارنده هستهای میتواند از حملات آینده جلوگیری کند. این حملات ممکن است نحوه اقدام ایران را تغییر دهند، اما به احتمال زیاد عزم رژیم را برای عبور از آستانه هستهای تقویت کردهاند.
ایران امروز به وضوح با عراق در سال ۱۹۸۱ یکسان نیست، اما نادیده گرفتن شباهتها دشوار است. درست همانطور که حمله اوزیراک اجماع سیاسی در عراق ایجاد کرد و رژیم را با کارآفرینان هستهای بلندپرواز همسو ساخت، اظهارات اخیر رهبران ایران نیز نشان میدهد که حملات تندروها را جسورتر کرده است.
بسیاری از تحلیلگران خاطرنشان میکنند که جنگ جابجایی قدرت در تهران را از روحانیون به ژنرالها تسریع کرده است. این رهبران جدید ممکن است منطقیتر باشند، اما همچنین پرخاشگرتر، مشکوک به دیپلماسی، و احتمالاً بقا را از طریق بازدارندگی به جای تعامل اولویت میدهند. این حملات همچنین ممکن است حس فوریت جدیدی را در میان دانشمندان هستهای و مهندسان تسلیحاتی ایران ایجاد کند، درست همانطور که بسیاری از مهندسان عراقی پس از تخریب اوزیراک، استراتژی هستهای صدام را پذیرفتند.
رژیم احتمالاً اکنون کمتر تمایلی به دنبال کردن یک توافق هستهای دیگر خواهد داشت و انگیزه کمی برای امتحان کردن آن دارد. برای رژیمهای استبدادی در سراسر منطقه، دیپلماسی هستهای اغلب پایان بدی داشته است. پس از آنکه معمر قذافی، رهبر لیبی، برنامه سلاحهای کشتار جمعی خود را برچید، بعدها در یک کارزار بمباران ناتو هدف قرار گرفت. در عراق، صدام قبل از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳، که طی آن سرنگون، محاکمه و اعدام شد، دیگر برنامه هستهای فعالی نداشت.
این پیشینهها در تهران به شدت خودنمایی میکنند. حتی چهرههای میانهرو نیز اکنون احساس گمراهی خواهند کرد: برنامهریزی دور دیگری از مذاکرات با ایالات متحده برای ۱۵ ژوئن عمداً ایرانیان را در یک حس امنیت کاذب فرو برد، درست پیش از آغاز حملات. این امر از سرگیری مذاکرات را بسیار دشوارتر خواهد کرد و تندروهایی را جسورتر خواهد ساخت که مدتهاست استدلال میکنند غرب هرگز با حسن نیت عمل نکرده است.
حملات هوایی نیز یک بار دیگر مشکلات شناخته شده را با مشکلات ناشناخته مبادله کردهاند. همانند شکوفایی برنامه مخفی عراق پس از اوزیراک که شناسایی نشد، خروج ایران از نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) در این هفته، تلاشها برای یافتن تأسیسات پنهانی آینده را به شدت مختل خواهد کرد. توافق هستهای قدیمی ایران به دلیل نگرانیهایی مبنی بر اینکه ایران ممکن است مخفیانه تأسیسات سری بسازد، کنار گذاشته شد، اما ترس از تأسیسات سری پس از حملات نظامی فقط تشدید میشود. پایان همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نشانی از آینده است.
هنگام در نظر گرفتن تفاوتهای عراق آن زمان و ایران امروز، تصمیم به حمله حتی پرخطرتر به نظر میرسد. جمعیت ایران امروز شش برابر و اقتصاد آن ۱۰ برابر عراق در آن زمان بزرگتر است. همچنین از نظر فناوری پیشرفتهتر، بسیار سازمانیافتهتر و بهتر قادر به حفاظت از برنامه هستهای خود است. صرف نظر از میزان خسارت وارد شده به تأسیسات ایران، و علیرغم ترور چندین دانشمند هستهای، ایران تمام تخصص فنی لازم را برای از سرگیری برنامه هستهای خود در صورت تمایل حفظ کرده است.
ایران از تعدادی ضعف رنج میبرد که ممکن است توانایی آن را برای بازسازی تأسیسات خود محدود کند. کارزار اسرائیل نشان داد که چگونه نهادهای دولتی به شدت توسط اطلاعات خارجی نفوذ کردهاند، که ایران به دنبال رفع آن از طریق موجی از دستگیریها و اعدامها شبیه به پاکسازی است. ایران همچنین امروز نسبت به چند سال پیش بسیار منزویتر است، به طوری که متحدان سنتی مانند روسیه و حتی نیروهای نیابتی مانند حزبالله حمایتهای بیش از لفاظی کمی ارائه میدهند.
اما در بلندمدت، حتی این معایب نیز ممکن است منطق بازدارندگی هستهای را تقویت کند و رهبران ایران را متقاعد سازد که تنها یک سلاح هستهای میتواند رژیم را در برابر تلاشها برای سرنگونی آن محافظت کند. علاوه بر این، رهبری ایران متوجه شده است که رژیم کره شمالی همچنان پابرجاست.
حملات نظامی ممکن است در پیامدهای فوری خود قاطع به نظر برسند، اما تأثیرات مرتبه دوم و سوم آنها اغلب به آرامی آشکار میشوند. پاسخ ایران ممکن است بلافاصله نباشد، اما میتواند خود را در تصمیمات آرام برای کنارهگیری از دیپلماسی، بازسازی تأسیسات در سایه، و ساخت آنچه اکنون ممکن است به عنوان ابزری ضروری برای بقا در نظر بگیرد، نشان دهد.
کسانی که خارج از ایران میخواهند از این نتیجه جلوگیری کنند، باید جذابیت راهحلهای سریع را کنار بگذارند و به نفع یک استراتژی بلندمدت که مبتنی بر ارزیابی رهبری ایران و اهدافی است که اکنون آن را هدایت میکنند، عمل کنند.