در پی جنگ سرد، چندین متفکر برجسته ذهن خود را معطوف به شکلگیری جهان آینده کردند. کتابهای "پایان تاریخ؟" (1989) اثر فرانسیس فوکویاما، "برخورد تمدنها؟" (1993) اثر ساموئل هانتینگتون، "پس از لنینیسم: بینظمی نوین جهانی" (1991) اثر کن جوویت، و "جنگهای داخلی" (1994) اثر هانس ماگنوس انزنسبرگر، همگی پیشبینیهایی درباره نظم نوین جهانی بودند. در سه دهه از آن زمان، صرفنظر از دقت پیشبینیهایشان، بسیاری از نظریات آنها در گفتمان عمومی سیاستگذاری جای گرفتهاند.

در واقعیت ژئوپلیتیک کنونی ما، پیشبینیهای آینده با تمثیلات برگرفته از گذشته جایگزین شدهاند. اندیشیدن از طریق تمثیلات تاریخی به شیوهای ترجیحی برای مواجهه با نگرانیهای حال حاضر تبدیل شده است. به ندرت روزی میگذرد که ما به دوره بین دو جنگ فاجعهبار اروپا یا دهه 1970 پرآشوب (اما به مراتب کمتر فاجعهبار) یا حتی به تاریخ باستان بازگردانده نشویم. ایلان ماسک اعتراف میکند که نمیتواند از فکر کردن به سقوط روم دست بردارد. ماسک با لذت تکرار میکند: "روم سقوط کرد چون رومیها از ساختن رومی دست کشیدند." برای او، کاهش نرخ زاد و ولد روم در قرن اول پیش از میلاد، هر آنچه را که باید درباره وضعیت جهانی امروز بدانید، به شما میگوید—یعنی اینکه جمعیت سرنوشتساز است.
برخی مفسران، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا را نسخهای قرن بیست و یکمی از اندرو جکسون، همتای پوپولیست او در قرن نوزدهم، میدانند. در سراسر اروپای شرقی، تحولات ریشهای در ایالات متحده با تجربه تلخوشیرین تحولات شوروی که به پایان جنگ سرد انجامید، مقایسه میشود—و از این رو بسیاری نتیجه میگیرند که بینظمی امروز، بحران قدرت ایالات متحده را نشان میدهد. کارشناسان چینشناس، به طور طبیعی، تحت تأثیر تمثیلات چینی هستند. اورویل شل، متخصص برجسته چین، در ماه فوریه نوشت که گرچه مائو زدونگ، "که انقلاب فرهنگی خشونتبار چین را آغاز کرد، و ترامپ از نظر جغرافیایی، ایدئولوژیکی یا مدل مو شباهت کمی دارند، اما هر دو را میتوان عامل شورش توصیف کرد."
اما آیا تمثیلات تاریخی واقعاً در درک لحظه کنونی مفید هستند؟ و آیا اصلاً ما میتوانیم تمثیلات صحیح را انتخاب کنیم؟
مدتها پیش، رابرت جرویس، دانشمند علوم سیاسی، مشاهده کرد که سیاستگذاران به طور انتخابی تمثیلاتی را برمیگزینند که با باورها یا تمایلات موجودشان سازگار است، که گاهی اوقات به تصمیمگیریهای معیوب منجر میشود. او نکته درستی را مطرح کرد. ماهیت سرسری برخی از تمثیلات تاریخی میتواند عواقب زیانباری داشته باشد. تمثیل بیش از حد استفادهشده وایمار در دهه 1930 که نشاندهنده ظهور فاشیسم است، و همزاد تاریخی آن، توافق مونیخ 1938، که به مفهوم مماشات اشاره دارد، نقش مهمی در تصمیمات فاجعهبار واشنگتن در ویتنام و عراق ایفا کرد.
اما تمثیلات نه تنها به این دلیل که شباهتها را نشان میدهند بلکه به این دلیل که به ما کمک میکنند تفاوتها را نیز برجسته کنیم، اغواکنندهاند. روح انقلابی برنامه ترامپ به وضوح با سیاست پرسترویکای میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، متفاوت است، حتی اگر نخبگان روسیه همچنان ترامپ را شخصیتی شبیه به گورباچف میدانند که سیستم داخلی آمریکا را دچار شوک کرده و سقوط آن را تسریع خواهد کرد. و استدلالهای به همین ترتیب ضعیف، مقایسههای ترامپ با انقلاب فرهنگی را نیز نشان میدهند. همه تمثیلات به سادگی یکسان نیستند.
بهکارگیری گسترده تمثیلات تاریخی میتواند ناشی از شرایط نیز باشد و صرفاً تابعی از برداشت ما از گذشته نیست. واکنش غرب به الحاق کریمه توسط روسیه در سال 2014 احتمالاً تحت تأثیر همزمانی جشن گرفتن صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول در اروپا بوده است. و انبوه تولیدات فرهنگی که به مناسبت این سالگرد منتشر شد، یک بحث فکری را دامن زد که در آن برخی استدلال میکردند آنچه باید در برابرش محافظت کنیم، نه بیعملی بلکه واکنش بیش از حد است.
این قابل بحث است که اگر فروریختن دیوار برلین در سال 1989 با دویستمین سالگرد انقلاب فرانسه همزمان نشده بود، برداشت ما از تغییرات مربوطه در اروپای مرکزی و شرقی ممکن بود متفاوت باشد. آنچه امروز ما آن را انقلاب میدانیم، اگر مثلاً در سال 1979 رخ داده بود، ممکن بود به گونهای دیگر طبقهبندی شود: شاید فروپاشی دولت، فرسودگی امپراتوری، یا حتی بسیج اجتماعی ضد اقتدارگرا. اما لزوماً انقلاب نبود.
گرچه تمثیلات تاریخی پرخطر و میتوانند تصادفی باشند، اما ابزارهای فکری ارزشمندی برای ترسیم انتخابهایی هستند که سیاستگذاران با آنها روبرو هستند. برخلاف سایر ابزارهای تحلیلی، تمثیلات به ما کمک میکنند تا درک کنیم سیاستگذاران چه حسی نسبت به یک بحران مشخص دارند. آنها شدت بحران را میسنجند. مقایسه وضعیت کنونی با دهههای 1930 یا 1970 درجه خاصی از اضطراب و هشدار را نشان میدهد.
و در حالی که تمثیلات مشکوک مسئول تصمیمات بد بیشماری بودهاند، آنها برای غلبه بر بحران جهتگیری حیاتی هستند. تمثیلات تاریخی چارچوب شناختی برای سازماندهی اطلاعات و درک جهان فراهم میکنند. آنها به سیاستگذاران کمک میکنند تا حال را به گذشته متصل کنند و راهی برای سادهسازی موقعیتهای پیچیده و قابل فهمتر کردن آنها ارائه میدهند. تمثیلات تاریخی به سیاستگذاران اجازه میدهند که ناآشنا را آشنا ببینند.
آنها همچنین چندین مزیت متمایز را در لحظه کنونی ارائه میدهند. برخلاف پیشبینیهای پس از جنگ سرد، تمثیلات تاریخی کمتر اروپا محور هستند و ریشههای بیشتری در مجموعهای متنوع از تاریخهای ملی دارند. در پی جنگ سرد، دموکراسیهای لیبرال غربی الگوی جهان آینده در نظر گرفته میشدند؛ اینکه مردم خارج از اروپا یا ایالات متحده چگونه تلاش میکردند تا گسست رادیکال سیاسی را که خود تجربه میکردند، درک کنند، متاسفانه مورد توجه چندانی نبود. اکنون، این درک فزایندهای وجود دارد که نمیتوانیم جهانی را که در حال تغییر است، درک کنیم، مگر اینکه از تمثیلات تاریخی مورد استفاده در نقاط مختلف جهان آگاه باشیم. نمیتوانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که در حالی که برای بسیاری در غرب، بحران نظم بینالمللی به عنوان بازگشت به فاشیسم دیده میشود، در چین به گونهای متفاوت تصور میشود—به عنوان پایان خوشایند و قطعی "قرن تحقیر" طولانی مدت این کشور.
تمثیلات تاریخی همچنین کمتر از ایدئولوژیها یا نظریهها در برابر تفکر گروهی آسیبپذیر هستند. دانشمند علوم سیاسی، یوئن فونگ خونگ، به طور بصیرانه تصمیمگیری ایالات متحده در طول جنگ ویتنام را به عنوان جنگی از تمثیلات توصیف میکند. سیاستگذاران و استراتژیستها با بسیج تمثیلات تاریخی مختلف، از مواضع خود دفاع میکردند. تفکر از طریق تمثیلات تاریخی، تصمیمگیری دموکراتیک را شرطی میکند زیرا ارتباطات سیاسی را تقویت میکند. برخلاف مفاهیم تحلیلی انتزاعی، تمثیلات تاریخی دنیای تصمیمگیری را با شخصیتها و جزئیات تاریخی پر میکنند و از این طریق مفاهیم خود را برای عموم قابل فهم میسازند.
در این مفهوم، چالش لحظه کنونی، رسیدن به "تمثیل صحیح" نیست. مشکل درک این است که چگونه تمثیلات متضاد نفوذ و تأثیر میگذارند و بر تصمیمگیریها اثر میگذارند. این است که تمثیلات را "روی کاناپه" قرار دهیم و از طریق آنها، امکانات سیاسی آینده خود را درک کنیم.
اگر شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، معتقد است که "در حال حاضر تغییراتی در حال رخ دادن است که صد سال است مانند آن را ندیدهایم"، احتمالاً جهان ترامپ را از دریچه دوره هرجومرج و اربابسالاری منتهی به انقلاب کمونیستی درک میکند. اگر پوتین آشفتگی کنونی در غرب را با آنچه 35 سال پیش در بلوک کمونیستی رخ داد مقایسه کند، به نتیجهگیریهایی میرسد که بر فروپاشی تاکید دارند. و اگر اروپای شرقی این خوانش اخیر را بر اساس تجربه خود بپذیرد، ما راحتتر درک خواهیم کرد که آنها آینده اتحادیه اروپا را چگونه تصور میکنند. مقایسه مصرّانه ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، اتحادیه اروپا با اتحاد جماهیر شوروی است که حداقل تا حدی توضیح میدهد که چرا او معتقد است فروپاشی این بلوک اجتنابناپذیر است و مجارستان باید برای آن آماده باشد.
در جهانی که ایدئولوژیهای سیاسی جهانی دیگر شخصیتهای سیاسی بازیگران اصلی ژئوپلیتیک را شکل نمیدهند، تمثیلات تاریخی فرصتهایی را برای فراتر رفتن از واقعگرایی سیاست خارجی معمولی فراهم میکنند، جایی که تصمیمات سیاسی بر اساس عوامل یا دستهبندیهای سیاسی منفرد تحلیل میشوند. تمثیلات، به هر حال، به همان اندازه که خود تاریخ کثرتگراست، کثرتگرا هستند.
انفجار استدلال با تمثیل تاریخی ممکن است گواه این باشد که آنچه در ایالات متحده میبینیم در واقع یک انقلاب است. در خیال ترامپ، تنها نابودی نظم لیبرال تحت رهبری ایالات متحده میتواند برتری جهانی این کشور را حفظ کند؛ تنها یک انقلاب ضد سرمایهداری تحت رهبری میلیاردرها میتواند سرمایهداری را نجات دهد. این واقعیت که انقلاب ترامپ نه با اشاره به دیدگاههای آرمانشهری، بلکه با تمثیلات تاریخی به بهترین شکل توضیح داده میشود، حس ما را توجیه میکند که در حال تجربه انقلابی به سبک کتاب "پلنگ" اثر جوزپه تومازی دی لامپدوسا هستیم که با این مکاشفه هدایت میشود که "برای آنکه همه چیز همانطور که هست بماند، همه چیز باید تغییر کند."