عکس از فرناندو گومز / Trunk Archive
عکس از فرناندو گومز / Trunk Archive

کلاهبرداری‌های سرطان که پیش‌بینی‌کننده MAHA بودند

خیلی قبل‌تر از آنکه ر. ف. ک. جونیور وعده دهد که «دوباره آمریکا را سالم می‌کند»، اینفلوئنسرهای سلامت، وعده فریبنده‌ای از خلوص را به افراد به شدت بیمار می‌فروختند.

در سال 1986، گیلدا رادنر، یکی از بازیگران اصلی «پخش زنده شنبه شب»، در سن چهل سالگی به سرطان تخمدان مرحله IV مبتلا شد. او تحت عمل هیسترکتومی، شیمی درمانی و پرتودرمانی قرار گرفت، وارد بهبودی شد و چهره عمومی یک گروه پشتیبانی برای بیماران سرطانی به نام Wellness Community شد که بر تفکر مثبت تمرکز داشت. او با این تیتر روی جلد مجله Life ظاهر شد: «پاسخ گیلدا رادنر به سرطان: درمان بدن با ذهن و قلب». سپس او متوجه شد که سرطانش گسترش یافته است.

رادنر که از ترس و ناامیدی غرق شده بود و سابقه اختلالات خوردن داشت، جذب اعضای Wellness Community شد که از رژیم غذایی سخت ماکروبیوتیک پیروی می‌کردند. او در خاطرات خود با عنوان «همیشه یه چیزی هست» می‌نویسد: «به نظر می‌رسید آنها کمترین عصبی بودن و بیشترین کنترل را روی زندگی خود داشتند». یک زن زیبا با لنفوم برای رادنر غذاهای ماکروبیوتیک درست کرد و به او گفت که این رژیم غذایی «بسیاری از افراد را درمان کرده است». رادنر یک آشپز ماکروبیوتیک استخدام کرد که در خانه زندگی کند و به او کرم برنج، سوپ میسو، توفوی لوبیا و سبزیجات پوره شده می‌داد و به او دستور داد تا برای کمک به روده‌هایش «با پای جورابی روی سنگ‌های موجود در مسیر رانندگی» راه برود. او شروع به گذراندن وقت بیشتری به تنهایی کرد. دوستانش «سؤالات زیادی در مورد ماکروبیوتیک می‌پرسیدند».

رادنر می‌نویسد: «به زودی، من در فضای بیرونی بودم - احساس پاکی می‌کردم، غذایم را می‌جویدم، مورد برکت خدا قرار گرفته بودم، مطمئن بودم که سرطان را تحت کنترل دارم و در حال ناپدید شدن از بدنم است». در واقع، سطح CA-125 خون او - آنتی‌ژنی که می‌توان آن را برای تشخیص سرطان تخمدان اندازه‌گیری کرد - سه برابر شده بود و وزنش به نود و سه پوند کاهش یافته بود. وقتی او دوباره شیمی درمانی را شروع کرد، به شدت کم وزن، کم آب و نیازمند انتقال خون بود. رادنر در ماه مه 1989 درگذشت و این احتمال وجود دارد که آزمایش ماکروبیوتیک او مرگش را تسریع کرده باشد.

البته، پزشکی رایج نیز اغلب در برابر بیماری رادنر ناتوان بود. حتی قبل از اینکه سرطانش تشخیص داده شود، او ده ماه را صرف مراجعه به پزشکان مختلف با علائم خستگی و درد فزاینده کرد. (یک متخصص داخلی فکر می‌کرد که او به اپشتین-بار مبتلا است؛ یک متخصص گوارش تعجب می‌کرد که آیا «مشکلاتش عاطفی هستند یا خیر».) تغذیه به رادنر حس تسلط و خودتعیین‌گری داد، و خاطرات او به دلیل اینکه چقدر واضح دوگانگی عجیب و غریب لشکرکشی ماکروبیوتیک‌اش را می‌بیند، تأثیرگذار است: این در عین حال «احمقانه، کاملاً دیوانه‌وار» است و یک کانال ضروری برای تغییر مسیر ترس و درماندگی او فراهم می‌کند. او می‌نویسد: «من در چنان تنگنای شدیدی بودم که این به داروی همه‌کاره تبدیل شد». «من می‌توانستم صبح از خواب بیدار شوم. می‌توانستم زندگی کنم».

من اغلب در حین تماشای مینی‌سریال جدید نتفلیکس به نام «سرکه سیب» به رادنر فکر می‌کردم، که بر اساس حماسه بدبختانه بل گیبسون (با بازی کیتلین دور)، یک اینفلوئنسر استرالیایی در زمینه سلامت، ساخته شده است. داستان معجزه‌آسای گیبسون در مورد درمان تومور بدخیم مغزی از طریق تغذیه سالم معلوم شد که یک فریب است: او اصلاً هرگز سرطان نداشته است. این سریال کلاهبرداری پرسود او را با داستان‌های میلا بلیک (آلیسیا دبنام-کری)، یک اینفلوئنسر در حوزه گیبسون که نوع نادر سرطان خود را با آب‌میوه‌گیری و تنقیه درمان می‌کند، و یک باریستا مبتلا به سرطان به نام لوسی (تیلدا کوبهام-هروی) که به همان دره یاس و ناامیدی وحشت‌زده‌ای رسیده است که رادنر قبل از بالا رفتن به ماکروبیوتیک رسید. ما با وحشت تماشا می‌کنیم که چگونه لوسی با روایت جعلی گیبسون از خاموش کردن بیماری خود با آب لیموی تزریق شده و توت گوجی مسحور می‌شود.

مانند بسیاری از محصولات نتفلیکس، «سرکه سیب» سه برابر طولانی‌تر از آن چیزی است که باید باشد و بر اساس این فرض ضمنی ساخته شده است که بیننده هر زمان که بخواهد وارد و خارج از اتاق می‌شود. و با این حال، روایت‌های بافته شده آن یک مطالعه موردی قانع‌کننده در مورد اینکه چگونه یک فرد باهوش و منطقی می‌تواند در جایی که رادنر بود، با پای برهنه در مسیر رانندگی خود برای کمک به روده‌هایش، سرگیجه ناشی از گرسنگی، دلتنگ دوستانش، و در عین حال احساس اطمینان، توانمندی، «کنترل» بر بیماری مرگبار خود، به پایان برسد - و چقدر آسان است که یک کلاهبردار او را به آن مکان برساند، ایجاد می‌کند.

گیبسون در سال 2013 شروع به ایجاد مخاطب در اینستاگرام کرد و عکس‌های سلفی درخشان و لب‌های براق را در کنار دستور العمل‌های اسموتی‌های غنی از پروتئین و سالادهای رنگارنگ منتشر کرد. پالت رنگی صورتی گریپ‌فروتی و سبزهای تیره و برگ‌دار بود که از طریق یک لیوان آب گازدار شکسته می‌شد. ارائه به همان اندازه بی‌خیال و دقت‌محور بود که سشوار ابریشمی او. گیبسون جوان، سفیدپوست و زیبا بود، با یک حلقه بینی ظریف، یک کودک عکس‌محور، و یک داستان باورنکردنی. او سال‌ها قبل به دنبال‌کنندگانش گفته بود که پزشکان به او اطلاع داده‌اند که «یک سرطان بدخیم و شدید مغزی» دارد و فقط چند هفته یا ماه برای زندگی فرصت دارد. او شیمی‌درمانی و پرتودرمانی را ترک کرد، حتی اگر «پزشکانش ترسیده بودند» و برنامه درمانی خود را از تغذیه پاک و داروهای جامع طراحی کرد.

ظرف چند سال پس از دریافت حکم اعدام، گیبسون پسرش را به دنیا آورد، دنبال‌کنندگان قوی در رسانه‌های اجتماعی به دست آورد و یک برنامه تغذیه سالم بسیار موفق به نام The Whole Pantry راه‌اندازی کرد که حاوی دستور العمل‌های بدون گلوتن، محصولات لبنی و شکر تصفیه شده بود. در سال 2014، مجله Cosmopolitan استرالیا جایزه «زن بی‌باک و سرگرم‌کننده» خود را به گیبسون داد، Penguin Books Australia اولین کتاب آشپزی گیبسون را منتشر کرد و اپل The Whole Pantry را به عنوان یکی از برنامه‌هایی انتخاب کرد که به صورت پیش‌فرض بر روی ساعت اپل آینده بارگیری می‌شود.

گیبسون ممکن بود به طور نامحدود به عنوان یک نیمه‌گورو سلامت، غیرقابل بررسی و بی‌توجه، به کار خود ادامه دهد، اگر می‌توانست در برابر میل به پیشی گرفتن از خودش مقاومت کند. در تابستان سال 2014، او اعلام کرد که سرطانش به خون، طحال، رحم و کبدش سرایت کرده است. («لطفاً درد من را تحمل نکنید»، او از دنبال‌کنندگانش التماس کرد. «من این را دارم».) یک حمایت قابل پیش‌بینی آنلاین به دنبال داشت، اما شک و تردید نیز بالا گرفت. اظهارنظرکنندگان اشاره کردند که سرطان مغز معمولاً فراتر از سیستم عصبی گسترش نمی‌یابد و برنامه سفر بی‌وقفه گیبسون با روایت او از بیماری ناتوان‌کننده مطابقت ندارد. روزنامه‌نگاران بو دونلی و نیک توسکانو شروع به بررسی سابقه پزشکی و کمک‌های خیریه گیبسون کردند و در سال 2015، دروغ‌های او را در روزنامه روزانه The Age مستقر در ملبورن افشا کردند. («سرکه سیب» بر اساس کتاب «زنی که جهان را فریب داد» محصول سال 2017 آنها ساخته شده است.)

وقتی ناظران به این موضوع بدیهی اعتراف کردند - اینکه گیبسون شبیه به فردی که بدنش پر از سرطان است، به نظر نمی‌رسد یا رفتار نمی‌کند - او با نوشتن این جمله واکنش نشان داد: «من در تمام این مدت واقعاً حمایت نشده‌ام و اکنون که موهای لعنتی‌ام برگشته است، خودم را با شیمی مسموم نمی‌کنم، شغل دارم و 'کارهای افراد زنده' را انجام می‌دهم، ناگهان خوب هستم و حمایت محدود من حق دارد احساسات، نیازها و وضعیت من را نادیده بگیرد؟ مزخرف مطلق». با این وجود، اپل به زودی برنامه را حذف کرد، Simon & Schuster چاپ ایالات متحده کتاب آشپزی او را خمیر کرد، و در سال 2017، یک دادگاه فدرال استرالیا گیبسون را به دلیل نقض قوانین مصرف‌کننده بیش از چهارصد هزار دلار استرالیایی جریمه کرد - از جمله صد و پنجاه هزار دلار برای شکستن وعده اهدای بخشی از فروش برنامه خود به خانواده یک پسر مبتلا به سرطان مغز ترمینال.

عملکرد دور در «سرکه سیب» تعادل هوشمندانه‌ای بین شرارت کارتونی و اختلال شخصیت درمان نشده ایجاد می‌کند. بل او یک خلاء رقت‌انگیز و ترسناک است، یک ماشین سالاد انسانی از ناامیدی، امید و حسن نیت دیگران. اما این میلا، رقیب اینفلوئنسر بل، است که از نظر روان‌شناختی جذاب‌ترین شخصیت سریال است. هر دوی این زنان در کلاهبرداری ذینفعان درنده‌ای دارند، اما این میلا است که در واقع زندگی خود را بر روی آن شرط بسته است.

میلا ارتباط نزدیکی با جسیکا آینسکو، یک اینفلوئنسر برجسته استرالیایی دارد که خود را به عنوان جنگجوی سلامت معرفی می‌کرد. وقتی آینسکو بیست و دو ساله بود، به نوع نادری از سرطان پوست مبتلا شد و پزشکان در نهایت قطع بازوی او را در ناحیه شانه توصیه کردند. آینسکو تصمیم گرفت به جای آن به دنبال یک درمان جایگزین به نام درمان گرسون باشد، که در آن بیمار سرطانی با نوشیدن آب‌میوه تازه فشرده و انجام تنقیه قهوه، بدن خود را «سم‌زدایی» می‌کند. آینسکو در یک مقاله نظر در سال 2010 توضیح داد: «به نظر من دو انتخاب داشتم. می‌توانستم به روش برش، مسموم کردن و سوزاندن که توسط حرفه پزشکی به من ارائه می‌شد، تکیه کنم و در دسته 'بیمار سرطانی' گیر کنم، یا می‌توانستم مسئولیت بیماری خود را بر عهده بگیرم و بدنم را به سلامت مطلوب برسانم تا بتواند خود را درمان کند».

این تفکر با تفکر لوئیز هی، نویسنده پرفروش عصر جدید که در دهه‌های هشتاد و نود گروه‌های پشتیبانی را برای افراد مبتلا به ایدز اداره می‌کرد و از قدرت تفکر مثبت، تأیید کلامی و رژیم‌های غذایی غیرمعمول در غلبه بر بیماری استدلال می‌کرد، همخوانی داشت. هی سرطان دهانه رحم خود را ناشی از تلخی‌ای دانست که هنوز برای سوءاستفاده‌هایی که در دوران کودکی متحمل شده بود، احساس می‌کرد و ادعا کرد که درمان، بخشش، آبیاری کولون و خوردن دو اونس مارچوبه پوره شده سه بار در روز «به حل شدن طبیعی سرطان منجر شده است». (در فیلم سال 1995 تاد هینز، «امن»، درباره زنی که از یک بیماری مرموز محیطی رنج می‌برد، یک گورو سلامت که تا حدی از هی الهام گرفته است، به پیروان خود می‌گوید که «تنها کسی که می‌تواند شما را بیمار کند خود شما هستید».)

آینسکو دیدگاه مشابهی از خودنجات‌دهی را پذیرفت. او اعلام کرد: «من زندگی خود را نجات دادم». این نوعی شعار بود، اما در نهایت، بیانیه‌ای از واقعیت نبود. مادرش که پس از تشخیص سرطان سینه از روش گرسون پیروی کرد، در سال 2013، دو سال و نیم پس از تشخیص بیماری‌اش درگذشت و آینسکو در سال 2015 در سن بیست و نه سالگی درگذشت.

در سال 2011، جامعه‌شناسان شارلوت وارد و دیوید وواس اصطلاح «توطئه‌گرایی» را برای تعریف یک نظام اعتقادی ابداع کردند که معنویت عصر جدید را با طرز فکر نظریه توطئه در هم می‌آمیزد. به نظر می‌رسید که آنها فرمول مثبت‌اندیشی، درمان‌های «طبیعی» و بی‌اعتمادی عمیق به موسسه پزشکی گیبسون و آینسکو را پیش‌بینی می‌کردند. گیبسون مانند جنگجویان سلامت امروزی، در مورد آب فلوئوردار و واکسن HPV ترس ایجاد کرد - او بدون هیچ مدرکی ادعا کرد که گارداسیل باعث ایجاد تومور مغزی او شده است. آینسکو که به دنبال‌کنندگانش گفته بود که سرطان نشانه «رژیم غذایی سمی، ذهن سمی و محیط سمی» است، معتقد بود که شرکت‌ها و بیگ فارما برای حفظ وضعیت موجود سمیت انگیزه دارند. آینسکو در مقاله نظر خود در سال 2010 نوشت: «من معتقد نیستم که آنها هرگز درمانی پیدا خواهند کرد، و اگر هم این کار را بکنند، آیا آن را به اطلاع عموم می‌رسانند؟ نه مگر اینکه بیماری نان‌آور دیگری برای جایگزینی سرطان شیوع پیدا کند». او ادامه داد: «این بزرگتر از آن است که درمان شود».

توطئه‌گرایی در طول همه‌گیری COVID متاستاز داد و امروزه به وضوح در حلقه‌ای که رابرت اف. کندی جونیور را احاطه کرده است، تجسم یافته است. دفاع از سلامت کودکان غیرانتفاعی ضدواکسن و ضدغذای بزرگ او، جایی که کندی از سال 2015 تا 2023 به عنوان رئیس و مشاور ارشد حقوقی خدمت می‌کرد. و جنبش بازسازی سلامت آمریکا (MAHA)، جایی که پارانویایی‌های پالئو-بازو مکمل‌های ویتامین را به مادران جنگجوی پری دریایی می‌فروشند که در مورد افزودنی‌های غذایی کشنده در میان وعده‌های کودکان هشدار می‌دهند. (کندی در بیزاری از فلوئوراسیون آب و گارداسیل با گیبسون مشترک است. او صدها پرونده شکایت شخصی مربوط به دومی را که آن را «بسیار، بسیار نزدیک به افسردگی شدید و رفتار خودکشی مرتبط می‌داند»، ارجاع داده است. مرک، سازنده گارداسیل، ادعاهای او را رد می‌کند و تأکید می‌کند که واکسن آن بی‌خطر است.)

مادران به اصطلاح MAHA که اخیراً در سنا برای حمایت از نامزدی کندی برای رهبری وزارت بهداشت و خدمات انسانی حضور یافتند، «مادران کودکان مبتلا به اوتیسم، آلرژی و ADHD هستند»، Free Press، یک رسانه آنلاین غیرمتعارف، توضیح داد. «بسیاری از آنها دموکرات‌های سابق هستند، اما احساس می‌کنند که آرمان آنها فراتر از خطوط حزبی است - آیا نباید همه آب تمیز، هوای تازه و غذاهای سالم بخواهند؟» این والدین اغلب یک لحظه رادیکالی‌کننده را تجربه کرده‌اند که ایمان آنها را به موسسه پزشکی شکسته است: پزشکی که وقتی آنها از عوارض بارداری یا پس از زایمان گزارش می‌دادند گوش نمی‌کرد، یا علائم بیماری جدی را نادیده می‌گرفت. یا ممکن است صرفاً نیاز دردناکی به توضیح بیماری یا ناتوانی فرزندشان داشته باشند. کندی، برای مثال، مشتاق به نظر می‌رسد که این نیاز را برآورده کند. کندی در گفتگوهایی با روزنامه‌نگار رایان داگوستینو، که پسر شش ساله‌اش در سال 2016 به سرطان خون مبتلا شد، به شدت اشاره کرد که سرطان پسرش ناشی از واکسن‌های فلج اطفال و سرخک، اوریون و سرخجه (MMR) بوده است. (تنها کسی که می‌تواند شما را بیمار کند، خود شما هستید - یا والدینتان، اگر شما را واکسینه کرده باشند.)

در چرخش MAHA، «تغذیه پاک»، شک و تردید واکسن و حتی درمان‌های جایگزین سرطان همگی می‌توانند به ابزاری برای «از بین بردن قرار گرفتن در معرض مواد سمی» تبدیل شوند، که هدف اعلام شده دفاع از سلامت کودکان است. این فروپاشی پدیده‌های گسسته، تا حدی، نتیجه مغالطه توسل به طبیعت است که بر دنیای سلامت تسلط دارد - این مفهوم که هر آنچه «طبیعی» تلقی می‌شود، برتر از مواد مصنوعی بیولوژیکی است. آنچه «طبیعی» نیست، به قول یکی از کلمات مورد علاقه کندی، «سم» است. این مغالطه، برای مثال، در نوشته‌های تای بولینگر، یکی از کارشناسان کم‌اعتبار که آینسکو برای حمایت از برنامه غذایی خود به او استناد کرد، مشهود است. بولینگر اکنون یک توطئه‌گرای کتاب درسی و حامی ترامپ است که وب‌سایت او، حقیقت در مورد سرطان، برای مدتی یک رابطه بازاریابی وابسته مفید متقابل با دفاع از سلامت کودکان داشته است. همسرش، شارلین، سال گذشته به فعال راست افراطی لورا لومر گفت: «سرطان فقط یک عدم تعادل است. بدن شما از تعادل خارج شده است. اتفاقی افتاده است و تومور در واقع یک نعمت است». شارلین در ماه نوامبر ادعا کرد که با تیم انتقالی رئیس جمهور ترامپ «برای گردآوری چیزی زیبا کار می‌کند تا بابی کندی بتواند دیدگاه خود را پیاده کند».

در سریال HBO «وراثت»، یک جفت برادر میلیاردر انتخابات ریاست جمهوری را به یک تحریک‌کننده فاشیست‌محور واگذار می‌کنند که سخنرانی پیروزی او سرودی برای بهداشت ملی‌گرایانه است که موسولینی ممکن بود تحسین کند: «آیا ما گاهی اوقات آرزوی چیزی تمیز را نداریم، یک بار، در این سرزمین آلوده؟ این همان چیزی است که من امیدوارم به ارمغان بیاورم. نه چیزی کثیف با سازش. چیزی تمیز و درست و با طراوت. چیزی مغرور و خالص». رئیس جمهور ترامپ به طور مشهوری مجذوب چنین تصاویری است. او مخالفان سیاسی خود را «حشره» نامیده است. او در مورد غزه پس از جنگ پیشنهاد کرده است که «ما فقط کل آن را پاکسازی کنیم». او در مورد مهاجران گفته است: «آنها خون کشور ما را مسموم می‌کنند». آنها باکتری‌هایی هستند که باید به صورت کولونی آبیاری شوند، سم کبد که باید با آب‌میوه پاک شود.

به نظر می‌رسد ترامپ عادات یا مشغله‌های کمی با اینفلوئنسرهای سلامت دارد، و با این حال پروژه آنها با پروژه خود او همسو است. این برای وابستگان حزب مسئولیت شخصی مناسب است که پیشنهاد کنند یک بیمار سرطانی ممکن است در رنج خود مقصر باشد اگر اتفاقاً انتخاب‌های غیرطبیعی انجام دهد. این پیشنهاد ممکن است حتی به بیمار آرامش دهد، زیرا حداقل توهم کنترل را ارائه می‌دهد. و این برای یک جنبش انتقام‌جو مناسب است که در آداب و رسوم و جمعیت‌شناسی خود به دنبال شکلی دست‌نیافتنی از پاکیزگی و خلوص باشد. افسوس که نه یک بدن و نه یک بدنه سیاسی هرگز نمی‌توانند از تمیز کردن تمام گه از سیستم خود دست بکشند.

رادنر در «همیشه یه چیزی هست» به یاد می‌آورد که پس از جراحی با همسرش، جین وایلدر، در کنار تختش از خواب بیدار شد. او به او می‌گوید: «همه چیز را گرفتند». «آنها هر چیزی را که می‌توانستند ببینند، گرفتند. تو را تمیز کردند». وقتی سرطان رادنر عود می‌کند، او نه تنها می‌ترسد و ویران می‌شود. او پس از تبدیل شدن به «نمادی از خوب شدن»، می‌نویسد، به عنوان «فقط یک کلاهبردار» آشکار می‌شود. رادنر با بیمار شدن، به نحوی به خطر افتاده و فاسد می‌شود. او «تمیز» بود و حالا کثیف است. ممکن است کسی تعجب کند که آیا او به دلیل داشتن سرطان بیشتر از بل گیبسون به دلیل نداشتن آن احساس جعلی بودن می‌کرد یا خیر.

وقتی رادنر در مورد زنی با لنفوم که او را به ماکروبیوتیک معرفی کرد می‌نویسد، تأکید می‌کند که چقدر زیبا و اثیری بود. رادنر می‌نویسد: «موهای مجعد قرمز طلایی داشت و وقتی نور از آن می‌تابید، می‌درخشید». او شروع به صدا زدن او به عنوان فرشته زندگی می‌کند. یک فرشته بدن ندارد، قطعاً نه یک بدن آسیب‌پذیر پر از احشاء و ضایعات و خون. درون او با خون جاری نمی‌شد. آدم نوعی جریان غرش‌کننده را تصور می‌کند، تمیز و خالص، که با آبگوشت استخوان یا آب نعناع - زنجبیل جاری است، نور خورشید از سطح آن سوسو می‌زند، و هوا بسیار تازه است.؟