یادداشت سردبیر: در تاریخ 22 ژوئن به وقت ایران، دونالد ترامپ اعلام کرد که آمریکا سه سایت هستهای فردو، نطنز و اصفهان را بمباران کرده است.
در ۲۰ ماه گذشته از کشتار تقریباً ۱۲۰۰ نفر توسط حماس، اسرائیل در غزه، لبنان، سوریه و یمن جنگیده است. در ۱۳ ژوئن، زمانی که هواپیماهای اسرائیلی به ایران حمله کردند، مشخص شد که این کارزارها علیه متحدان و نیروهای نیابتی ایران، همگی به رویارویی سرنوشتساز امروز بین دولت یهود و جمهوری اسلامی منجر شدهاند.
جنگ ایران و اسرائیل خاورمیانه را بازسازی خواهد کرد، درست همانطور که جنگهای اعراب و اسرائیل بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ انجام دادند. در حالی که رئیسجمهور دونالد ترامپ بین گفتگو با ایران و اعزام هواپیماها و موشکهای آمریکایی برای بمباران آن مردد است، سوال این است که آیا این اولین جنگ ایران و اسرائیل، آخرین جنگ نیز خواهد بود و بدین ترتیب فضایی برای یک همترازی منطقهای جدید بر پایه توسعه اقتصادی ایجاد خواهد کرد؟ یا به مجموعهای از جنگهای ایران و اسرائیل منجر خواهد شد که خاورمیانه را برای سالها، اگر نگوییم دههها، در خشونت بیشتر فرو میبرد؟
ذهن اسرائیلیها بر تهدید قریبالوقوع ایران هستهایشده متمرکز است. اسرائیل مدعی است که اکنون دست به کار شده است زیرا ایران تحت پوشش مذاکرات تسلیحاتی با آمریکا، به سمت ساخت بمب هستهای در حرکت بوده است. آژانسهای اطلاعاتی غربی در این مورد کمتر مطمئن هستند. در هر صورت، ایران هستهای میتواند همسایگان خود را بدون مجازات مورد سوءاستفاده قرار دهد، درست همانطور که ولادیمیر پوتین با اوکراین عمل کرده است. همچنین میتواند جرقه یک مسابقه تسلیحات اتمی را در خاورمیانه و فراتر از آن بزند.
بنابراین، ایران هستهایشده فاجعهای برای اسرائیل و جهان خواهد بود. تمایل آقای ترامپ برای توقف آن، سیگنال مثبتی به کشورهایی است که قصد تکثیر سلاح هستهای را دارند، مبنی بر اینکه باید جاهطلبیهای خود را کنار بگذارند.
با این حال، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، با مشکل جدی روبرو است. برای رفع این تهدید، او باید توانایی ایران برای ساخت بمب را از بین ببرد یا میل آن را به دستیابی به آن از بین ببرد. جنگ با ایران بعید است که به هیچ یک از این اهداف دست یابد. حتی اگر اسرائیل زیرساختهای ایران را ویران کند و روز تکمیل سلاح را به تعویق بیندازد، نمیتواند دانش فنی انباشته شده در طول دههها را ریشهکن کند. و حملات اسرائیل به جای از بین بردن تمایل رژیم ایران به هستهای شدن، احتمالاً آن را دوچندان خواهد کرد.
راهحل آقای نتانیاهو این است که ایرانیان را به قیام و سرنگونی جمهوری اسلامی تشویق کند. او محاسبه میکند که یک رژیم جدید احتمالاً کمتر استبدادی، کمتر جنگطلب و کمتر متعهد به برنامه هستهای خواهد بود. اما اسرائیل فقط میتواند شرایطی را فراهم کند که به نفع تغییر رژیم باشد؛ نمیتواند کودتا را از آسمان تحمیل کند. علاوه بر این، هیچکس نمیداند که یک دولت جدید تا چه حد واقعاً مایل به صلح با اسرائیل یا کنار گذاشتن رویاهای هستهای خواهد بود که البته از زمان شاه آغاز شد.
نتیجهگیری این است که تنها چیزی که تحت کنترل مستقیم اسرائیل قرار دارد، خرید زمان است، با به عقب انداختن ظرفیت فنی ایران برای دستیابی به بمب. اگر در چند سال آینده، ایران برنامه هستهای خود را از سر بگیرد، اسرائیل باید عملیات دیگری را دوباره انجام دهد. موانع موفقیت مطمئناً افزایش خواهند یافت.
چه باید کرد؟ گروه ۷ (G7)، در نشستی در کانادا، خواستار کاهش تنش شد و گزارشهایی حاکی از تمایل ایران به مذاکره وجود دارد. دیپلماسی، اگر مؤثر باشد، قطعاً بهترین راه برای حل این مشکل خواهد بود. برخلاف جنگ، میتواند هم به برچیدن برنامه منجر شود و هم با ایجاد اعتماد، انگیزه ایران برای عجله در ساخت بمب را کاهش دهد. به همین دلیل تصمیم آقای ترامپ در سال ۲۰۱۸ برای خروج از توافق تسلیحاتی ناقص با ایران یک اشتباه وحشتناک بود.
اما در عمل، دستیابی به توافق بسیار دشوار خواهد بود. برای اینکه توافق معتبر باشد، ایران باید با واگذاری تمام اورانیوم غنیشده خود، پذیرش بازرسیهای سختگیرانه و صرفنظر از ظرفیت غنیسازی جز یک میزان نمادین موافقت کند. آیا رژیم تهران هرگز چنین شرایط تحقیرآمیزی را به عنوان پیششرط خواهد پذیرفت؟ تنها در صورتی که از بقای خود بیم داشته باشد. شاید آقای ترامپ نیز با حس کردن این موضوع، «تسلیم بیقید و شرط» ایران را طلب کرده و تهدیداتی را صادر کرده که باعث فرار ساکنان تهران شده است.
شاهینها (تندروها) پیشنهاد میکنند که بهترین راه برای اعمال فشار بر ایران، به تعویق انداختن مذاکرات و تغییر رویکرد آمریکا از صرفاً دفاع از اسرائیل و بازدارندگی ایران به پیوستن به حمله علیه برنامه هستهای ایران است. این رویکرد نیز مزایایی دارد. بمبهای سنگرشکن آمریکا احتمال بیشتری دارند که تأسیسات کلیدی هستهای مانند فردو در مرکز ایران را نفوذ کنند تا بمبهای اسرائیلی. ایران ممکن است زودتر به مذاکره تن دهد، زیرا میداند که آمریکا منابع لازم برای حمله به آن را حتی پس از اتمام ذخایر مهمات هدایتشونده اسرائیل نیز دارد.
با این حال، ورود آقای ترامپ به این معرکه یک قمار بزرگ خواهد بود. او برای دور نگه داشتن آمریکا از جنگها در خاورمیانه انتخاب شد. حتی اگر او قصد داشته باشد تنها به اهداف هستهای حمله کند و نه چیز دیگر، آمریکا میتواند درگیر شود. تاکنون ایران تمام قدرت ضربه خود را بر اسرائیل متمرکز کرده است، اما ممکن است موشکهایی را برای حملهای منطقهای ذخیره کرده باشد. همچنین ممکن است ایران در سراسر جهان سلولهای تروریستی داشته باشد. تصور کنید که اکنون شروع به کشتن نیروهای و غیرنظامیان آمریکایی کند، یا با هدف قرار دادن صنعت نفت عربستان سعودی یا مسدود کردن تنگه هرمز، یک آبراه حیاتی برای نفتکشها و گاز، قیمت انرژی را به شدت افزایش دهد. یا شاید برجهای دبی یا قطر را هدف قرار دهد و باعث فرار اتباع خارجی شود که اقتصاد این کشورها را به حرکت درمیآورند. آقای ترامپ مجبور به تلافی خواهد شد.
این وضعیت چه پیامدهایی برای آمریکا دارد؟ فردو مهم است، اما حتی اگر نابود شود، آقای ترامپ نمیتواند از ریشهکن شدن کامل برنامه ایران برای همیشه مطمئن باشد. تأسیسات مخفی و ذخایر اورانیوم ممکن است باقی بمانند؛ دانش فنی قطعا باقی خواهد ماند. اگر ایران قرار نیست هستهای شود، آمریکا ممکن است مجبور باشد بارها در خاورمیانه به جنگ بپردازد – و این امر آن را مجبور میکند بین عدم تکثیر و توجه کامل به رقابت با چین یکی را انتخاب کند. دیر یا زود، آمریکا به این نتیجه خواهد رسید که مذاکرات کمخطرترین مسیر است و امتناع آقای نتانیاهو از قبول آن یک مانع محسوب میشود.
نیروهای گریز از مرکز
بنابراین، آقای ترامپ با یک مصالحه روبروست. با وارد آوردن خسارت بیشتر از آنچه اسرائیل به تنهایی میتواند، آمریکا میتواند ساعت را بیشتر به عقب برگرداند. مشارکت آن همچنین ممکن است شانس ورود رژیم به مذاکرات جدی یا فروپاشی آن را افزایش دهد. اما این دستاوردها نامعلوم هستند و باید در برابر خطر شعلهور شدن منطقه سنجیده شوند. در یک چشمانداز در حال تغییر، بهتر است پادشاه ابهام (ترامپ) منتظر بماند تا ببیند کارزار اسرائیل تا کجا پیش میرود، آیا رژیم ایران مایل به مذاکره است و آیا مداخله آمریکا میتواند توازن را بر هم بزند.