چند هفته اخیر برای سیاست ایالات متحده در خاورمیانه پر فراز و نشیب بود: از دیپلماسی گرفته تا حملات نظامی به تأسیسات هستهای ایران و بازگشت به نقطه اول. اگرچه رئیسجمهور خود به طور خلاصه در شبکههای اجتماعی درباره تغییر رژیم صحبت کرد، اما در عمل، حملات میان عدم مداخله و جنگ تمامعیار تعادل برقرار کردند – حملات دقیق علیه چند هدف و به دنبال آن کاهش فوری تنش. نتیجه سیاستی بود که نه جنگطلبان و نه صلحطلبان ائتلاف دونالد ترامپ را راضی نکرد و ناظران را در مورد اینکه آیا ترامپ یک جنگطلب سنتی جمهوریخواه است یا یک مداخلهگرای مخالف جنگ، گیجتر ساخت.
با این حال، اقدامات ترامپ در مورد ایران با نحوه صحبت و پیگیری او در زمینه سیاست خارجی همخوانی دارد. اقدام نظامی محدود اما قاطع برای پیشبرد منافع ایالات متحده – که اغلب "جکسونی" توصیف میشود، اما شاید بهتر است به عنوان نوعی مدرن از لشکرکشی تنبیهی نامیده شود – کاملاً با این جهانبینی سازگار است. این رویکرد فقط با چند دهه اخیر رویههای سیاست خارجی ایالات متحده متفاوت است.
اصطلاح "جکسونیسم" از والتر راسل مید، پژوهشگری که استدلال میکرد چهار مکتب فکری گسترده در سیاست خارجی ایالات متحده وجود دارد، گرفته شده است. ویلسونیها – که به نام رئیسجمهوری که به ما جامعه ملل را داد – به پیشبرد ارزشهای لیبرال و دموکراتیک در سراسر جهان اعتقاد دارند. همیلتونیها بیشتر بر امور تجاری تمرکز میکنند و ایالات متحده را به سمت رهبری فعال در حفاظت از تجارت بینالمللی سوق میدهند، مانند زمانی که رئیسجمهور وقت جورج اچ. دبلیو. بوش در طول جنگ خلیج فارس به دنبال محافظت از بازارهای جهانی نفت بود. جفرسونیها، به روایت مید، تمایل به اجتناب از درگیریهای خارجی و تمرکز تقریباً انحصاری بر امور داخلی دارند؛ این گرایش در میان رؤسای جمهور اخیر تا حد زیادی بینماینده بوده است.
جکسونیها به داخل کشور تمرکز دارند و رویکردی عمیقاً ملیگرایانه را در پیش میگیرند که اولویت را به سیاست داخلی بر سیاست خارجی میدهد. اما آنها همچنین از صرف هزینه برای ارتش کاملاً راضی هستند و در مورد مسائلی که آنها را برای منافع ایالات متحده مرکزی میدانند، کاملاً آماده مبارزه هستند. همانطور که هال برندز، مورخ، توضیح میدهد، "هدف آنها در مبارزه [پیروزی آمریکا بود، نه نجات جهان."
اگر ترامپ واقعاً یک جکسونی باشد، این نشاندهنده یک چرخش ملیگرایانه قابل توجه در سیاست خارجی ایالات متحده است – شاید حتی پایان دوران تقریباً بیرقیب ویلسونیسم که ایالات متحده را "ملت ضروری" جهان میدانست. رؤسای جمهور از زمان جورج اچ. دبلیو. بوش گاهی اوقات سیاستهای جکسونی را پذیرفتهاند، اما در مجموع، دیدگاه بزرگتری از نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده را ترویج کردهاند. اگر ترامپ واقعاً ابتدا بر منافع آمریکا تمرکز کند، آنگاه سایر ملتها – چه متحدان و چه دشمنان ایالات متحده – باید خود را با عصری تطبیق دهند که در آن ایالات متحده ممکن است در صحنه جهانی کاملاً متفاوت عمل کند.

در چند دهه اخیر، بسیاری در واشنگتن از «قانون پاتری بارن» پیروی کردهاند. به عبارت دیگر: اگر چیزی را بشکنی، باید آن را بخری. همانطور که کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق، در سال ۲۰۰۲ به رئیسجمهور وقت، جورج دبلیو بوش گفت، وقتی ایالات متحده جنگی را آغاز میکند، باید آماده باشد تا پیامدهای آن را، هر چقدر هم که تعهد بزرگی باشد، متحمل شود. بسیاری از منتقدان اجماع سیاست خارجی نیز قانون پاتری بارن را قبول دارند؛ آنها فقط استدلال میکنند که آمریکا نباید اصلاً درگیر شود.
حملات ترامپ به طور دقیق با دوگانه معمول سیاست خارجی ایالات متحده، که تمایل دارد انزواگرایی را تنها جایگزین درگیری بداند، مطابقت ندارد. ناظران از دوره اول ریاست جمهوری ترامپ او را یک جکسونی توصیف کردهاند، و شخصیتی کمتر از مید در سال ۲۰۱۷ استدلال کرد که "پوپولیسم متمایز آمریکایی که ترامپ از آن حمایت میکند، ریشه در اندیشه و فرهنگ اولین رئیسجمهور پوپولیست کشور، اندرو جکسون، دارد." ترامپ از استفاده از نیروی نظامی نمیترسد؛ او ایده قدرت نظامی را دوست دارد و به وضوح از جنگهای صلیبی لیبرال جهانی و ائتلافها بیزار است. او حتی سیاست خارجی خود را "اول آمریکا" نامید و شعاری از دوران بین دو جنگ جهانی را به نام خود ثبت کرد.
حملات ایران تنها این مقایسه را تقویت میکند. به گفته خود ترامپ، او احساس میکرد که ایران در مذاکرات ایالات متحده را سر دوانده است و پنجرهای از فرصت را که توسط اقدامات اسرائیل ایجاد شده بود، دید. در آستانه حملات، در حالی که شخصیتهای رسانهای و دستاندرکاران سیاست خارجی جمهوریخواه درگیر نبردی شدید و عمومی بر سر اینکه آیا ایالات متحده باید وارد جنگ با ایران شود یا خیر بودند، به نظر میرسید صداها در هر دو طرف این مفهوم را پذیرفته بودند که نمیتوان مداخله محدودی داشت. تاکر کارلسون با سناتور تد کروز جدل کرد، و استیون بنن هشدارهای شدیدی داد که حمله به ایران، ایالات متحده را در جنگ دیگری در خاورمیانه گرفتار خواهد کرد. در همین حال، جنگطلبان ایران مانند مارک لوین، عملاً از فکر سرنگونی رژیم در تهران لذت میبردند.
اما جکسونیها به جای آن، اساس این قانون را به طور کلی رد میکنند و استدلال میکنند که شکستن چیزها و رها کردن آنها خوب است. جکسونیها، که حداقل از دهه ۱۹۳۰ مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند، عمدتاً زمانی جنگیدهاند که ایالات متحده یا شهروندانش تهدید یا مورد حمله قرار گرفتهاند، همانطور که پس از پرل هاربر یا نابودی کشتی USS Maine در سال ۱۸۹۸ اتفاق افتاد. آنها همچنین به لشکرکشیهای تنبیهی یا حملات دقیق که به دنبال مجازات یا وادار کردن سایر کشورها هستند، روی خوش نشان میدهند، مانند تصمیم رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت، در سال ۱۹۸۸ برای نابودی بخش عمدهای از ناوگان سطحی ایران در تلافی حملات به کشتیرانی در تنگه هرمز.
در حال حاضر، به نظر میرسد جکسونیها توجیه شدهاند. آتشبس ایران و اسرائیل پابرجا مانده، ایالات متحده از حملات بیشتر اجتناب کرده است، و بدترین سناریو – گرفتاری دوباره ایالات متحده در جنگی بیهدف در خاورمیانه در حالی که چین به صعود بیوقفه خود ادامه میدهد – هنوز رخ نداده است. معاون رئیسجمهور، جی. دی. ونس این "دکترین جدید سیاست خارجی" را ستود که بر "منافع روشن آمریکا" و اجتناب از "درگیری طولانیمدت" تمرکز دارد.
با این حال، با اینکه تعادل ترامپ بین مداخله و خویشتنداری به نظر میرسد موفقیتآمیز است، باید محدودیتهای رویکرد جکسونی به جهان را نیز درک کنیم. حملات دقیق و مداخله محدود ممکن است به دهها سال ملتسازی و جنگهای ابدی ارجحیت داشته باشند، اما خطرات خاص خود را نیز به همراه دارند.
اول اینکه، حملات دقیق به ندرت مشکل اساسی را در هر اختلاف بینالمللی حل میکنند. عملیات مانتیس دعاگوی ریگان (Reagan’s Operation Praying Mantis) ممکن است نیروی دریایی ایران را نابود کرده باشد، اما هیچ کاری برای حل تنشها بین ایالات متحده و ایران انجام نداد. حملات هدفمند علیه رهبران تروریست ممکن است فرد مورد نظر را بکشند، اما تأثیر کمی بر تضعیف نفوذ سیاسی یا ایدئولوژیک آنها دارند.
استراتژی اسرائیل در «چمنزنی» در این زمینه بدنام است و به اسرائیل امکان میدهد تهدیدات علیه جمعیت خود از سوی شبهنظامیان را کنترل کند، بدون اینکه امتیازات دیپلماتیک به فلسطینیها یا کشورهای همسایه بدهد. اما اگر قرار نیست چمن بیش از حد بلند شود، باید به طور منظم چمنزنی کرد، و اسرائیلیها – به عنوان نتیجه مستقیم این انتخاب استراتژیک – در دهه اخیر بارها مجبور به مداخله در لبنان، سوریه و غزه شدهاند. حملات "یکبار و تمام" به ندرت فقط یک رویداد یکباره هستند.
اطلاعات حاکی از آن است که خسارات وارده به برنامه هستهای ایران ممکن است کمتر از حد تصور باشد و احتمالا سانتریفیوژها و ذخایر اورانیوم غنیشده دستنخورده باقی ماندهاند. حتی اگر ارزیابی خوشبینانه خود دولت صحیح باشد، در غیاب دیپلماسی پیگیر برای تضمین برنامه ایران، ترامپ یا جانشین او همچنان در چند سال آینده در همین وضعیت قرار خواهند گرفت.

دومین مجموعه از مشکلات حملات دقیق به سبک جکسونی، حول محور کنترل تشدید تنش میچرخد. بسیاری از چیزها به واکنش دشمن بستگی دارد. یک میم طنزآمیز که پس از بمبارانها در X دست به دست میشد، پست رسانه اجتماعی ترامپ را به جای امپراتور هیروهیتو پس از پرل هاربر نسبت داده بود، همراه با عبارت "اکنون زمان صلح است" به سبک ترامپ.
این بار، ایران بر اثر هفتهها حملات اسرائیل آنقدر تضعیف شده بود که عمدتاً قادر به پاسخگویی جدی به ایالات متحده، جز با حملات نمادین، نبود. تصور کنید به جای آن، ایران میتوانست با نیرویی ویرانگر پاسخ دهد – یا حتی اینکه انتقام نمادین آن اشتباه پیش میرفت و منجر به کشته شدن سربازان آمریکایی میشد. یا فرض کنید ترکیب حملات ایالات متحده به تأسیسات هستهای و اقدامات اسرائیل به طور غیرمنتظرهای موفق به سرنگونی یا براندازی دولت ایران میشد. موج پناهندگان و هرج و مرج که بخشهایی از شمال آفریقا و خاورمیانه را پس از لیبی و عراق فرا گرفت، ممکن است در پی تغییر ناخواسته رژیم در ایران، کشوری با بیش از ۹۰ میلیون نفر جمعیت، کوچک به نظر برسد.
شاید بدترین مشکل حملات دقیق جکسونی از این نوع این باشد که پیروزی میتواند باعث اعتماد به نفس بیش از حد شود. دیدن اقدامات نظامی موفقیتآمیز و فشار برای اقدامات بیشتر برای سیاستگذاران و مردم بسیار آسان است. حملات ترامپ به ایران با ستایش در فاکس نیوز و سایر رسانههای محافظهکار مواجه شد. در چنین فضایی، مقاومت در برابر ندای فریبنده مداخله بیشتر، نیازمند یک سیاستگذار واقعاً منضبط است. نیازی به گفتن نیست که "واقعاً منضبط" معمولاً برای توصیف چهل و هفتمین رئیسجمهور – و نه پایگاه پوپولیست جکسونی او – به کار نمیرود.
بنابراین، این خطر واقعی وجود دارد که موفقیتهای ظاهری چند هفته اخیر، تصمیمات نادرست آینده را محتملتر سازد. هنگام تشویق به اقدامات آتی، کنگره و رسانهها ممکن است صرفاً بتوانند موفقیت چشمگیر رئیسجمهور در برابر برنامه هستهای ایران را به او یادآوری کنند. رویکرد جکسونی ترامپ به او اجازه داد تا هم جنگطلبان و هم صلحطلبان را نادیده بگیرد و راهی میانه بین مداخله بیقید و بند و خویشتنداری بیابد. اما بسیار بعید است که هر بار به این خوبی عمل کند.