جنگ هوایی اسرائیل علیه ایران—"عملیات شیر خیزان"—ممکن است به پایان رسیده باشد، اما جنجال پیرامون این حملات ادامه دارد. یکی از پرسشهای کلیدی این است که آیا حملات ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران در فردو، نطنز، و اصفهان، که "عملیات چکش نیمهشب" نام گرفتند، در محو کردن سایت زیرزمینی فردو موفق بودند یا صرفاً آن را برای چند ماه غیرفعال کردند. میزان خسارت به برنامه هستهای ایران، البته، از منظر عملیاتی اهمیت دارد. اما انتقاد گستردهتر—که عملیات هوایی ۱۲ روزه به دلیل اینکه ممکن است برنامه هستهای ایران را به طور دائم نابود نکرده باشد، به نوعی بیاحتیاطی بوده—نکته اصلی را نادیده میگیرد.
عملیات شیر خیزان یک جنگ محدود بود که با ابزارهای محدود و برای دورهای حتی محدودتر انجام شد—که همه اینها به نوبه خود، به معنای محدود بودن اهداف این عملیات است. بنابراین، این عملیات باید با استراتژیهای جایگزین—یعنی درگیر شدن در یک عملیات طولانیتر و فرسایشی، یا عدم اقدام نظامی و اکتفا به گزینههای دیپلماتیک—سنجیده شود. و با این معیار، این عملیات موفقیتآمیز بود.
اگر با گزینه جنگ طولانیتر آغاز کنیم: مسلماً اهداف بیشتری در ایران باقی مانده بود زمانی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به جنگ پایان داد. اگرچه ارائه یک گزارش عمومی کامل از اثرات حملات زمانبر خواهد بود، ارتش اسرائیل ادعا میکند که حدود ۱۰۰۰ موشک بالستیک ایران، یا ۴۰ تا ۵۰ درصد آنها را نابود کرده است؛ ۲۵۰ پرتابکننده موشک ایران (یا تقریباً دو سوم) را منهدم کرده است؛ چندین دهها تن از رهبران ارشد نظامی و دانشمندان هستهای ایران را کشته است؛ و برنامه هستهای را "سالها" به عقب انداخته است. به عبارت دیگر، حتی بر اساس برآوردهای خود ارتش اسرائیل، برنامه هستهای ایران کاملاً نابود نشده است، بیشتر موشکهایش را حفظ کرده و اکثر رهبران نظامیاش دستنخورده باقی ماندهاند.
با این حال، پرسش این است که آیا عملیات نظامی اسرائیل به نقطه بازده نزولی رسیده بود یا خیر. شواهدی وجود دارد که این موضوع را تأیید میکند. برای شروع، آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) تایید کرد که حملات اسرائیل و ایالات متحده خسارت قابل توجهی به تأسیسات هستهای ایران در اصفهان و نطنز وارد کردهاند. تا جایی که تأسیسات زیرزمینی مانند فردو تا حدی دستنخورده باقی ماندهاند، بلافاصله مشخص نیست که اسرائیل چه کار بیشتری میتواند از طریق هوا انجام دهد که حملات ایالات متحده با بمبهای ۳۰ هزار پوندی GBU-57 "نفوذگر مهمات عظیم" نتوانسته است. به هر حال، اسرائیل چنین تسلیحاتی و بمبافکنهای استراتژیکی برای حمل آنها ندارد.
در حالی که طولانیتر کردن عملیات هوایی احتمالاً به اسرائیل این امکان را میداد تا تواناییهای موشکی و رهبری ارشد ایران را بیشتر هدف قرار دهد، منافع عملیاتی اضافی باید نسبت به هزینههای احتمالی سنجیده شوند. علیرغم سرکوب پرتابکنندههای موشکی ایران، ایران همچنان موفق شد بیش از دو دوجین شهروند اسرائیلی را بکشد، بیش از ۳۰۰۰ نفر را زخمی کند، و ۳ میلیارد دلار خسارت وارد کند. اسرائیل با ترکیبی از مهارت و شانس، از دست دادن هیچ خلبانی بر فراز ایران جلوگیری کرد، اما با زمان و پروازهای کافی، بالاخره شانس اسرائیل به پایان میرسید و احتمالاً ایران یک برگ برنده باارزش به دست میآورد. و در حالی که اسرائیلیهای یهودی تا حد زیادی از جنگ پیشگیرانه حمایت کردند، آمریکاییها در مورد ایفای نقش مستقیم نظرات متفاوتی داشتند. این میتوانست دینامیک سیاسی را ایجاد کند که اسرائیل بدون حمایت ابرقدرت خود باقی بماند.
در نهایت، تنها راهی که اسرائیل یا ایالات متحده میتوانستند تهدید ایران را به احتمال زیاد پایان دهند، فشار برای تغییر رژیم بود. بیتردید چنین راهحلی بدون جذابیت نیست. تقریباً نیم قرن است که رژیم ایران به طور فعال آمریکاییها و اسرائیلیها را با کمک گروههای نیابتی خود میکشد، در حالی که شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" سر میدهد. فقط برای اینکه کسی نکته را از دست ندهد، حتی یک ساعت شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل در مرکز تهران برپا کرد. اما همانطور که جنگهای عراق و افغانستان ثابت کردند، تغییر رژیم همواره پر هرج و مرج است، میتواند به نتایج غیرقابل پیشبینی منجر شود، و به تعهد بلندمدت برای انجام صحیح امور نیاز دارد. قابل درک است که نه اسرائیل و نه ایالات متحده تمایل خاصی به قرار دادن تغییر رژیم به عنوان هدف جنگ نداشتند.
در عین حال، گزینه دوم—یعنی عدم حمله به ایران و اجازه دادن به دیپلماسی و تحریمها تا مسیر خود را طی کنند—نیز از گزینه اول جذابیت بیشتری نداشت. با وجود ادعاهای ایران مبنی بر عدم علاقه به سلاحهای هستهای، آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) خاطرنشان کرده است که ایران اورانیوم را بسیار فراتر از نقطه مورد نیاز برای مصارف صلحآمیز غنیسازی میکند. در واقع، برنامه ایران قبل از حمله در حال شتابگیری بود. بر اساس گزارشهای IAEA، ایران ذخایر اورانیوم نزدیک به درجه بمب خود را تنها از فوریه تا مه تقریباً ۵۰ درصد افزایش داده بود. علاوه بر این، اگر ایران واقعاً نیت صلحآمیزی داشت، نیازی به احاطه کردن سایتهای هستهای خود با پدافند هوایی یا دفن کردن تأسیسات در عمق زمین نداشت. به عنوان مثال، تأسیسات غنیسازی فردو حدود ۸۰ تا ۹۰ متر در دل کوه ساخته شده بود.
البته، بحث فعالی در مورد اینکه ایران چقدر به بمب هستهای نزدیک بود، قبل از جنگ وجود دارد. هم اسرائیل و هم آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) تخمین میزنند که ایران میتوانست اورانیوم غنیشده کافی برای ۱۵ بمب را ظرف چند هفته تولید کند. ارزیابیهای ایالات متحده در مقابل، عنوان میکنند که تنها اورانیوم غنیشده برای ساخت یک وسیله قابل پرتاب کافی نیست. ساخت یک بمب واقعی ممکن است تا سه سال طول بکشد.
اما لازم به ذکر است که تخمین پیشرفت برنامههای هستهای دشوار است و ایالات متحده قبلاً نیز غافلگیر شده است. به عنوان مثال، در طول جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، ایالات متحده از پیشرفتهای برنامه هستهای عراق غافلگیر شد—و در طول جنگ دوم خلیج فارس نیز از عدم پیشرفت غافلگیر شد. ایالات متحده به درستی پیشبینی نکرد که برنامه هستهای و موشکی کره شمالی تا چه اندازه پیشرفت خواهد کرد، و سرعت گسترش زرادخانه هستهای چین را دستکم گرفت.
با این حال، در سطحی مشخص، اینکه ایران چند هفته یا چند سال با ساخت بمب فاصله دارد، بیربط است. شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد دیپلماسی و فشار اقتصادی میتوانست ایران را مجبور به پایان دادن به برنامه هستهای خود بدون فشار نظامی کند. کارزار "فشار حداکثری" دولت اول ترامپ، درد اقتصادی زیادی را بر جمعیت ایران تحمیل کرد اما نتوانست موضع هستهای ایران را تغییر دهد. این تعجبآور نیست، زیرا تحریمهای اقتصادی سابقه بسیار متفاوتی در مجبور کردن دولتها به دست کشیدن از نگرانیهای امنیتی اصلی، مانند تسلیحات هستهای، دارند. شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد فشار اقتصادی مشابه موفقیتآمیزتر میبود.
همچنین، هیچ راه حل دیپلماتیکی در افق نبود. دولت ترامپ، بلافاصله پس از روی کار آمدن، تلاش کرد تا یک توافق جدید را میانجیگری کند. طبق گزارشهای مطبوعاتی، آنچه روی میز بود، توافقی مشابه برنامه جامع اقدام مشترک—توافق هستهای ایران از دوران اوباما—بود. آن توافق محدودیتهای متعددی داشت—از جمله بندهای انقضاء، عدم وجود هرگونه محدودیت بر برنامه موشکی ایران (مکانیسم احتمالی پرتاب بمب)، و عدم رسیدگی به شبکه نیابتی تهران. و حتی این توافق نیز برای رژیم ایران فراتر از حد تحمل بود.
واقعیت ناخوشایند این است که هیچ گزینه دیپلماتیک یا اقتصادی قابل قبولی برای مهار برنامه ایران پیش از اقدام نظامی اسرائیل وجود نداشت. با توجه به تمایل قبلی ایران به حمله به اسرائیل (دارای سلاح هستهای) و داراییهای ایالات متحده در منطقه، یک ایران هستهای، که حتی کمتر مهار شده باشد، برای اسرائیل و دولت ترامپ غیرقابل قبول بود. حتی با صرفنظر از اقدامات گروههای نیابتی ایران، این کشور در سال ۲۰۲۰، پس از کشته شدن یک فرمانده ارشد آمریکایی، به طور مستقیم به پایگاههایی در عراق که میزبان نیروهای آمریکایی بودند، با موشک حمله کرد. اخیراً نیز، در آوریل ۲۰۲۴ و سپس در اکتبر ۲۰۲۴، اسرائیل را با رگباری از موشکها و پهپادها هدف قرار داد، و جنگ خاورمیانه را که پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل آغاز شده بود، گسترش داد. میتوان امیدوار بود که ایران با برگ برنده هستهای خود خویشتندارتر باشد، اما تاکنون هیچ چیز تضمینکننده این امر نیست.
اگر جنگی بزرگتر و طولانیتر بسیار پرخطر است و عدم اقدام بالقوه فاجعهبار، پس به ناچار به راه حل جنگی محدود برای تضعیف برنامه هستهای ایران و خرید زمان برای تغییر شرایط میرسیم. در مورد اسرائیل، این استراتژی را دو بار قبل نیز امتحان کرده است—حمله به رآکتور اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱ و رآکتور الکبار سوریه در سال ۲۰۰۷. هر دو این حملات موفقیتآمیز بودند، حداقل تا آنجا که هر یک زمان کافی را برای وقوع رویدادهای ژئوپلیتیکی دیگر فراهم کردند که عراق و سوریه را از دستیابی به سلاح هستهای باز داشت. اما برنامه ایران در زمان حملات بسیار پیشرفتهتر بود، بنابراین به هیچ وجه تضمینی وجود ندارد که حملات اسرائیل و ایالات متحده نتایج مشابهی به بار آورند. حداقل، این جنگ احتمالاً برای اسرائیل و ایالات متحده زمان خرید.
اما مهمتر از آن، جنگهای محدود میتوانند زمینه را برای دیپلماسی فراهم کنند. همانطور که توماس شلینگ، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، خاطرنشان کرد، خشونت میتواند شکلی از دیپلماسی باشد. زور یک معیار ملموس از قدرت و اراده یک طرف نسبت به یک دشمن است. در عرض چند هفته، اسرائیل و ایالات متحده نشان دادند که قدرت و تمایل به سلب تواناییهای هستهای از ایران را دارند. و این باید به هر دو کشور قدرت چانهزنی برای یک توافق هستهای آتی با ایران بدهد، به خصوص به این دلیل که آنها اعلام کردهاند اگر ایران برنامه خود را دوباره آغاز کند، "بدون شک" دوباره به آن حمله خواهند کرد. اینکه آیا چنین اهرمی در نهایت به یک توافق هستهای جدید—شاید نسخهای بهبودیافته از توافق دوران اوباما—تبدیل خواهد شد یا خیر، هنوز باید دید، اما عملیات شیر خیزان زمین بازی دیپلماتیک را بازنشانی کرد. همین به خودی خود یک موفقیت بزرگ است.
عجیب به نظر میرسد که پس از سالها گلایه از "جنگهای بیپایان" در خاورمیانه، برخی از همان صداها اکنون از یک جنگ ۱۲ روزه گلایه میکنند. اما این موضوع به نیاز گستردهتر برای بازآموزی منطق جنگهای محدود و آنچه آنها میتوانند و نمیتوانند به طور منطقی به دست آورند، اشاره دارد. آنها به خودی خود به ندرت یک راه حل دائمی ارائه میدهند، اما میتوانند زمان بخرند، پویایی ژئوپلیتیکی را تغییر دهند، و با این کار، راه را برای چیزی پایدارتر هموار کنند. و برای مسائل واقعاً پیچیده امنیت ملی—مانند برنامه هستهای ایران—این احتمالاً بهترین چیزی است که میتوان به آن امید داشت.