حدود ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه ۲۵ ژانویه ۲۰۲۴، با یکی از اعضای ارشد دفتر مطبوعاتی وزارت دفاع تماس گرفتم که سالها بود او را میشناختم تا به او اطلاع دهم از نشت اطلاعاتی آگاه هستم. گفتم که این نشت جان افراد را به خطر انداخته و موضوع یک حکم قضایی فوقالعاده (superinjunction) است.
به او گفتم که مدتی است از این مسائل خبر دارم و میخواهم به روند دادگاه بپیوندم. در آن زمان نمیدانستم که هر آنچه در آن تماس تلفنی اولیه گفتم، یادداشت شده و به دادگاه عالی ارائه خواهد شد. این مطالب بخشی از بسته شواهد ۱۵۶۸ صفحهای خواهد شد که طولانیترین حکم قضایی فوقالعاده تاریخ و تنها حکمی است که توسط یک دولت درخواست شده است.
من از بزرگی آنچه با آن سر و کار داشتم، هیچ اطلاعی نداشتم.
به من گفته شد که باید هر چه سریعتر به وزارت دفاع بیایم. به یک وکیل نیاز داشتم. پیا سارما، مدیر حقوقی تحریریه ما، که ۱۵ سال در شرکت کار کرده و روی جدیترین پروندهها فعالیت کرده بود، به من پیوست. در جلسه وایتهال، که توسط تیم حقوقی وزارت دفاع احاطه شده بودیم، از ما پرسیده شد که چگونه از وجود حکم قضایی فوقالعاده مطلع شدهام. این موضوعی مربوط به امنیت ملی بود.
آیا اطلاع من از آن نشان میداد که خبر نقض اطلاعات به جهان گستردهتر درز کرده است؟ در حالی که به آنها اطمینان دادم چنین نیست، به عنوان یک روزنامهنگار هیچ الزامی برای گفتن نحوه اطلاع از آن نداشتم. و نگفتم. سپس "حکم قضایی فوقالعاده" به ما ابلاغ شد. از آن لحظه به بعد، نمیتوانستیم به کسی بگوییم چه میدانیم یا حتی اینکه چنین حکمی وجود دارد. تعداد کمی از افراد ارشد سازمان وارد حلقه بسته شدند.
با پیوستن ما به روند قانونی، مشخص شد که این پرونده چقدر مهم خواهد بود. دهها هزار افغان که از دولت بریتانیا کمک میخواستند، اکنون در معرض خطر مرگ قرار گرفته بودند.
در اولین جلسه دادگاهی که در سال ۲۰۲۴ در آن شرکت کردیم، بلند شدم و به آقای قاضی چمبرلین، قاضی ناظر بر پرونده، گفتم که این موضوع میتواند به یک مسئله انتخاباتی تبدیل شود. تنها چند ماه تا انتخابات عمومی باقی مانده بود و این اشتباه بزرگی بود که پیامدهای عظیمی بر حوزههای سیاستگذاری بحثبرانگیز داشت.
همانطور که قاضی بعداً خلاصه کرد، به دادگاه گفتم: «قابل اعتراض است که دستور دادگاه از بررسی عمومی تصمیمگیریها در مورد این موضوعات مهم جلوگیری میکند.» دیگر روزنامهنگاران – سم گرینهیل از دیلی میل، هالی بنکرافت از ایندیپندنت و لوئیس گودال از رسانههای گلوبال – نیز بلند شدند و سهم خود را بیان کردند.
پس از آن، سارما رهبری را بر عهده گرفت و یک وکیل دادگستری، جود بانتینگ کیسی (KC)، را که در زمینه حقوق رسانه تخصص داشت، منصوب کرد. چهار سازمان رسانهای تصمیم گرفتند به جای ناظران دادگاه، متهم شوند. واضح بود که باید با تمام توان با این مسئله مبارزه کنیم. یک تصمیم عمدی گرفته شده بود که دهها هزار افغانی را که خود را در معرض لطف دولت بریتانیا قرار داده بودند، از این که زندگیشان در خطر است، مطلع نکنند.
اینها افغانهایی بودند که اطلاعات شخصی خود و اعضای خانوادهشان را به وزارت دفاع سپرده بودند. اگر دولت به آنها میگفت که در "لیست کشتار" قرار دارند، میتوانستند قبل از دیر شدن فرار کنند.
در عوض، دولت معتقد بود که با اطلاعرسانی به آنها، خطر اطلاع طالبان افزایش مییابد. یک فعال معتقد بود که طالبان از قبل میدانسته است. وزارت دفاع ارزیابیهای تهدیدی را که توسط تحلیلگران اطلاعاتی تهیه شده بود، ارائه کرد.

وزرا بر اساس احتمالات با مرگ قمار میکردند.
حکم قضایی فوقالعاده به این معنا بود که دولت – و برنامه چند میلیارد پوندی آن برای حل این مشکل – از بررسی عمومی و پارلمان فرار میکرد. ما مجبور بودیم با دستان بسته مبارزه کنیم، زیرا بسیاری از جلسات پشت درهای بسته برگزار میشدند، وقتی دولت میخواست مسائل امنیت ملی را مورد بحث قرار دهد.
به ما اجازه داده نشد که چگونه نقض اطلاعات رخ داده است، چه کسی آن را دریافت کرده است، مبنای ارزیابیهای اطلاعاتی مبنی بر وجود خطر واقعی برای زندگی چیست یا اینکه کسی مسئول شناخته شده است.
من نتوانستم به درستی تحقیق کنم، زیرا اجازه نداشتم از کسی که حکم ابلاغ نشده بود، در مورد پرونده بپرسم. هر کسی را که میشناختم و حکم به او ابلاغ شده بود، معمولاً آنقدر مضطرب بود که صحبت نمیکرد.
همزمان با نزدیک شدن به زمان انتشار داستان، دولت تصمیمات حیاتی را به تأخیر انداخت، بررسی خطر برای افغانها را طولانی کرد و مهلتهای دادگاه را به عقب انداخت.
زمانی که "خلاصه" از بررسی مستقل زمینه سیاستگذاری به ما تحویل داده شد، که میگفت تهدید برای افغانها به مرور زمان کاهش یافته است، روشن شد که از این موضوع به عنوان مهمات برای توجیه تصمیم توقف روند آوردن ۴۲,۰۰۰ نفر باقیمانده – آنهایی که در بالاترین خطر بودند – به بریتانیا استفاده خواهد شد. مسیر واکنش به افغانها (Afghan Response Route)، طرحی که برای کمک به افغانها تأسیس شده بود، بدون اینکه عموم مردم از وجود آن باخبر شوند، بسته شد. بسیاری از سوالات بیپاسخ ماندند.

ناامید شده بودم، زیرا سالها بود که بسیاری از افغانهایی را میشناختم که در طول جنگ در کنار نیروهای بریتانیایی کار کرده بودند. یک دهه در مورد وضعیت دشوار آنها گزارش داده بودم و وزرای متوالی – گاوین ویلیامسون، پریتی پاتل، بن والاس – را متقاعد کرده بودم که سیاست در مورد افغانها باید تغییر کند.
وقتی در اوت ۲۰۲۳ از نقض اطلاعات مطلع شدم، در مرخصی زایمان بودم. مدت کوتاهی پیش از آن، گرانت شاپس، وزیر دفاع جدید، حکم قضایی فوقالعاده را از دادگاهها دریافت کرده بود تا از علنی شدن این نقض جلوگیری کند.
همچنین درست در آستانه انتشار اولین کتابم با عنوان باغبان لشکرگاه بودم، که درباره شایسته گل، یک باغبان، و پسر مترجمش، جمال بارک، بود که به نیروهای بریتانیایی در مبارزه با طالبان کمک کرده بودند. با افغانهایی که به بریتانیا آورده شده بودند، در تماس منظم بودم. خوب میدانستم که آنها از چه چیزهایی گذشته بودند.
تاخیرهای مداوم در روند دادگاه، رفع حکم قضایی فوقالعاده را به زمان تعطیلات تابستانی نزدیکتر کرد و زمان کمتری برای نمایندگان پارلمان برای پاسخگویی دولت در قبال تصمیماتش باقی گذاشت. در روزهای پایانی، وزارت دفاع تلاش کرد تا رفع حکم قضایی فوقالعاده را تا پس از سوالات نخستوزیر به تعویق بیندازد. پس از دو سال پنهانکاری، نگرانیهایی وجود داشت که هنوز زمان کافی برای بررسی دقیق وجود نداشته باشد.
قاضی از تغییر زمان رفع حکم قضایی که دولت میخواست آن را با برنامهریزی خود برای بیانیهای در پارلمان هماهنگ کند، امتناع ورزید. اگرچه این وضعیت آشفته تحت دولت محافظهکار آغاز شد، اما توسط حزب کارگر ادامه یافت. دنیای افغانها با جنگ شکستخورده افغانستان و خروج فاجعهبار در اوت ۲۰۲۱ توسط غرب وارونه شد. سپس، پس از همه اینها، زندگیشان به طور بیمورد توسط همان افرادی که امیدوار بودند از آنها محافظت کنند، به خطر افتاد.