هنگامی که سیلویا مورنو-گارسیا به هتلی از مجموعه ماریوت در نزدیکی فرودگاه اورلاندو رسید، هوا خاکستری و بارانی بود و اثری از آفتاب فلوریدا دیده نمیشد. او و همکارانش در کنفرانس بینالمللی فانتزی در هنرها (International Conference on the Fantastic in the Arts) به راحتی ایزوله شده بودند – تهویه مطبوع تا حداکثر سرد بود – اما نشانههای آشکاری از نفوذ طبیعت در دنیای بیرون وجود داشت. گهگاه مارمولکها زیر پا میدویدند و اخطاری کنار دریاچه به مهمانان هشدار میداد که به تمساحها غذا ندهند.
مورنو-گارسیا مهمان افتخاری نشست بهاری بود، گردهمایی سالانهای که اکنون در پنجمین دهه خود قرار دارد و صدها آکادمیسین، ویراستار، منتقد، و «خلاق» را برای بحث درباره علمی-تخیلی و فانتزی گرد هم میآورد. هر سال، گروههایی از نویسندگان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی در کنار استخر به بحثهای پرشور میپردازند، در حالی که کارتهای شناسایی از گردنشان آویزان است.
این کنفرانس با رویکرد دانشگاهی خود، فضایی نسبتاً امن برای افراد درونگرا فراهم میکند، که مورنو-گارسیا، نویسنده ۱۱ رمان، از آن قدردانی میکند: «من فردی اجتماعی نیستم، بنابراین طبیعتاً تمایلی به معاشرت با هیچ انسانی ندارم.» او به ندرت در همایشها شرکت میکند مگر اینکه دعوت شود، و اعتراف میکند که قبل از اینکه برگزارکنندگان با او تماس بگیرند، اطلاعات زیادی درباره این یکی نداشته است.
او گفت: «من این واقعیت را دوست دارم که آنها بخش دانشگاهی داشتند،» و اشاره کرد که علایق خودش بیشتر به سمت ادبی و پژوهشی گرایش دارد. «من احتمالاً کسی نیستم که درباره فیلمهای مارول و از این قبیل حرف بزنم. چون آنها را تماشا نمیکنم.»
در هتل، مورنو-گارسیا متوجه شد که مردم او را میشناسند، «که حس عجیبی است – وقتی کسی مرا میشناسد.» در دهه گذشته، او به عنوان نویسندهای بزرگ در حوزه گمانهزنی (speculative fiction) ظاهر شده است و با اشتیاق قراردادهای ژانر – نوآر، وحشت، فانتزی – را برای خوانندگان مدرن بازسازی میکند.
جدیدترین رمان او، «افسونگری» (The Bewitching)، که ۱۵ ژوئیه منتشر میشود، بین سه دوره زمانی متمایز میچرخد؛ در آن یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی در نیوانگلند در سال ۱۹۹۸، ناپدید شدن مرموزی را از دهه ۱۹۳۰ بررسی میکند و داستانهای مادربزرگش درباره جادوگری در مکزیک را به یاد میآورد. این نوعی پیشفرض جذاب است که بسیاری از رماننویسان خوشحال میشوند آن را برای مجموعهای کامل از کتابها استخراج کنند، اما مورنو-گارسیا قاطعانه از دستهبندی شدن سر باز میزند.
در این رمان جدید، او همچنین به قلمروهای تاریکتری قدم میگذارد و به بررسی مضامین محارم و خونآشامی میپردازد که به طور طبیعی از محیطهای ایزوله رمانهای گوتیک سرچشمه میگیرند.
او توضیح داد: «خونآشام در فولکلور باستانی به خانواده بازمیگردد. او به جامعه بازمیگردد. او خود را نابود میکند.»

وقتی با مورنو-گارسیا ملاقات میکنید، اولین چیزی که توجهتان را جلب میکند چشمان اوست که – حتی از پشت عینکهای بزرگ – به اندازه پیتر لوره (Peter Lorre) دقیق و گویا هستند. در حین نوشیدن قهوه، او به طرز شگفتآوری باهوش است و در بیان عبارات گیرایی دارد. در طی مصاحبهای، او میراث باورهای اصلاح نژادی را با پایداری ریزپلاستیکها در بافتهای انسانی مقایسه کرد: «مثل این است که ما ایدههای اصلاح نژادی را در بدن خود داریم. آنها مانند یک تسخیر فرهنگی هستند.»
چند دقیقه بعد، او گفت که بسیاری از فرهنگهای عامه معادل «بذرهای استریل مونسانتو (Monsanto) هستند که جوانه نمیزنند» و آثاری تولید میکنند که هرگز در خیال ریشه نمیدوانند.
مورنو-گارسیا، که در سال ۱۹۸۱ در مکزیک به دنیا آمد، قبل از نقل مکان به کانادا، در کالج اندیکات (Endicott College) ماساچوست تحصیل کرد. سنت محلی پر جنب و جوشی از فولکلور و داستانهای ماوراء طبیعی مستقیماً به رمان «افسونگری» راه یافت، که در منطقهای که اچ.پی. لاوکرافت (H.P. Lovecraft)، شرلی جکسون (Shirley Jackson) و استیون کینگ (Stephen King) را شکل داده است، کاملاً جا افتاده به نظر میرسد. او در پسگفتار مینویسد: «نیوانگلند طبیعتاً به نظر میرسد که نویسندگان ژانر وحشت را پرورش میدهد.»
او لاوکرافت را به طور خاص به عنوان دروازهای مهم به تاریخ فانتزی و وحشت توصیف کرد. مورنو-گارسیا پایاننامه کارشناسی ارشد خود را در مورد لاوکرافت نوشت و یکی از ویراستاران گلچینی از داستانهای زنانی بود که از آثار او الهام گرفته بودند، که او را در معرض انتقاد برای همکاری با نویسندهای قرار داد که به حق یک نژادپرست سفیدپوست تلقی میشود: «کسی عکسی از هیتلر برایم فرستاد و گفت که باید مرا به اتاقهای گاز بفرستند.»
او در برابر این فرض که مطالعه او در مورد لاوکرافت به معنای بخشیدن نژادپرستی اوست، مقاومت کرد، اما تعاملات استرسزای بیشتر باعث شد که او از شبکههای اجتماعی فاصله بگیرد.
مورنو-گارسیا گفت: «در شخص، مردم بسیار مهربانتر هستند.» در رویدادها، او دستبندهای دوستی، داستانهایی درباره اینکه چگونه آثارش خوانندگان را در دوران سخت هدایت کرده است، و درخواستهایی برای کمک به یافتن ناشر دریافت میکند، که او به آرامی رد میکند.

مورنو-گارسیا به خوبی میداند که مثال او الهامبخش است. او در اوایل کارش پنج رمان منتشر کرد که مورد تحسین منتقدان قرار گرفتند اما تنها موفقیت متوسطی داشتند، در حالی که توانست از فشار صنعت برای تمرکز بر یک ژانر یا مجموعه واحد اجتناب کند.
او توانایی خود در خلق آثار متنوع را به «رفت و برگشتهای زیاد در صنعت» و همچنین آزادی ناشی از انتظارات پایین نسبت داد. او گفت: «همه از من انتظار شکست داشتند. بنابراین من فقط میگفتم، "خب، حالا میخواهم این کار را انجام دهم." و آنها میگفتند، "حتماً." سرم را نوازش میکردند و میگفتند، "عیبی ندارد."»
همه اینها با موفقیت خیرهکننده «گوتیک مکزیکی»، یک اثر ترسناک با فضایی خاص در زمان خود، تغییر کرد که او را در سال ۲۰۲۰ در لیست پرفروشترینها قرار داد.
تریسیا ناروانی (Tricia Narwani)، ویراستار این رمان در Del Rey، در ایمیلی گفت: ««گوتیک مکزیکی» به بسیاری از سؤالاتی که فرهنگ ما در آن لحظه مطرح میکرد، پاسخ داد – و آن هم در یک ژانر تاریک و رمانتیک و به طرز جذابی دلربا.»
هنگامی که این رمان به عنوان یک سریال بالقوه برای هولو (Hulu) انتخاب شد، مورنو-گارسیا پیامهای ناخواستهای از غریبهها دریافت کرد – از جمله مردی که یک عکس با بالا تنه برهنه برای او فرستاد – به امید اینکه در نمایش نقش پیدا کند. این سریال هرگز شروع نشد، که او آن را مایه آسودگی خاطر توصیف کرد: «خوشحال شدم که دیگر کسی به من اهمیت نمیداد.»
«افسونگری» بار دیگر به عناصر غریبی بازمیگردد که از داستانهای کوتاه اولیه او در آثارش حضور داشتهاند، با تصاویر تکراری مانند رنگ زرد – که به گفته او نشانهای است که «چیزی در دنیا اشتباه است» – و قارچهای شوم.
مورنو-گارسیا گفت: «آشپزخانه من بسیار مرطوب است، بنابراین سیر به راحتی شروع به جوانه زدن میکند. شروع به رشد میکند و شما فکر میکنید، 'چه اتفاقی در خانه precious و عالی من میافتد؟' نفوذ میکند.»
به جز هشدارهای مربوط به تمساحها، مکانهای کمی ممکن بود کمتر از هتل اورلاندو غریب به نظر برسند. مورنو-گارسیا وقت خود را در کنفرانس صرف صحبت با خوانندگان و شرکت در ارائههای آکادمیک کرد، البته هرگز درباره آثار خودش.
با این حال، نشانههایی از بیقراری در زیر درختان نخل وجود داشت. برخی از شرکتکنندگان – به ویژه کسانی که خود را کوییر (queer) میدانستند – از سفر به فلوریدا احساس ناراحتی میکردند و سازمان در حال بحث بود که آیا برای کنفرانسهای آینده مکان دیگری پیدا کند یا خیر.
به عنوان نویسندهای که در عصر ترامپ و هوش مصنوعی زندگی میکند، مورنو-گارسیا حس ناخوشایندی خود را تصدیق کرد و احساس میکرد که «وارد کتاب اشتباهی شده است.»
او افزود: «قطعاً زمان عجیب و غریبی است، و حدس میزنم شاید برای زمانهای عجیب و غریب به هنر عجیب و غریب نیاز دارید.»