در آن معدود مواقع دلپذیر که سریال «وحشی» (Untamed) از خط داستانی خود منحرف میشود تا ما را در پارک ملی یوسمیتی غرق کند، شاید نفسی عمیق بکشیم و حس معصومیت کیهانی را تجربه کنیم. مکانی چنین بیصدا زیبا هرگز نمیتواند توسط انسانیت فاسد، آلوده شود. درست است؟ دقیقاً همین چیزی است که آنها میخواهند شما فکر کنید.
چه چیزی جنایتکاران را به مکانی به این عظمت، مانند یوسمیتی جذب میکند؟ کایل ترنر (با بازی اریک بانا)، مامور ویژه شاخه تحقیقات سازمان پارکهای ملی، میگوید: «آنها فکر میکنند کسی مراقبشان نیست.» او از این بهشت خاص خود، که «به اندازه ایالت رود آیلند» است، از دیدی کلی نگاه میکند و این مکان او را مشغول نگه میدارد: افراد ناپدید میشوند، کشته میشوند، مواد مخدر معامله میکنند و زمینهای فدرال را با «حقوق اساسی» که ندارند، اشغال میکنند. کایل که مشکل الکل دارد، شخصیتی مانند یک آبسه دندانی، و حوصله کمی برای هر کسی، آزادروها را به حال خود رها میکند، مگر اینکه جسد یکی از آنها از صخره ال کاپیتان سقوط کند، در طناب یک کوهنورد گیر بیفتد و نشانههایی از تعقیب، شلیک و وحشتزدگی را داشته باشد.
با وجود عنوانی که به نظر میرسد برای قرار دادن این درام ششقسمتی در بایگانی ذهنی درامهای جنایی صفتدار طراحی شده، «وحشی» (Untamed) یک معمای گیراست که این بیننده با اشتیاق بیسابقهای آن را تماشا کرد. و فرضیهای بدیع دارد: چه کسی «قانون بشری را در طبیعت وسیع و وحشی» اجرا میکند، همانطور که در تبلیغاتش پرسیده میشود؟ و آیا طبیعت وحشی هیچ تاثیری بر ذات بشر دارد؟ واقعاً نه، جز پوشش کوچکی که فراهم میکند. مشکل الکلیسم شناخته شده کایل ناشی از از دست دادن پسر خردسالش، کالب (با بازی ازرا ویلسون، در فلشبکها) است که حدود شش سال پیش در پارک ربوده و به قتل رسید. او هنوز هم عاشق همسر سابقش، جیل (با بازی رزماری دویت) است، و او نیز عاشق کایل است؛ پیوند فرزند از دست رفتهشان هم جداییساز است و هم ناگسستنی. (جاش رندال، که نقش اسکات، همسر جدید جیل را بازی میکند، هرگز بدون چهرهای پر از سردرگمی دردناک نیست.)
کایل احتمالاً هرگز موجودی مهربان و دوستداشتنی در جنگل نبوده است، اما عدم جذابیت شخصی او در میان همکارانش مشهور است. آقای بانا، که همیشه عالی است، با ثبات شخصیت کایل او را دلسوز جلوه میدهد، اما در عین حال نشان میدهد که او میتواند توسط معدود افرادی که آنها را شایسته میداند – مثلاً مافوقش، سوتر (با بازی سم نیل) – مجذوب شود. یا، کمکم، نایا واسکز (با بازی لیلی سانتیاگو)، یک پلیس سابق لسآنجلس که از شهر و یک شریک آزارگر فرار کرده، به سازمان پارک پیوسته، و با بدقلقی کایل با رویکردی سالم و آمیخته با شوخی برخورد میکند. او همچنین در زمان مناسب، در جای مناسب حضور دارد.
«وحشی»، که توسط مارک ال. اسمیت و ال اسمیت ساخته و نوشته شده، به نظر میرسد از آزار دادن وسواسهای برخی بینندگان لذت میبرد. افراد دچار آکروفوبیا (ترس از ارتفاع) در لحظات اولیه بر روی صخره عظیم ال کاپیتان، جایی که کوهنوردان به سختی به طناب بستهاند، دچار تعریق خواهند شد، زمانی که جسد لوسی کوک (با بازی ازرا فرانکی) به پایین سقوط میکند و به طناب آنها گیر میکند. اکتشاف نایا در یک معدن طلای متروکه که مظنون به استفاده توسط قاچاقچیان مواد مخدر است، از پیش افراد دچار کلاستروفوبیا (ترس از فضای بسته) را مضطرب خواهد کرد، و سپس تونل پر از خفاش میشود. (توجه، خفاشهراسان.) اما فراتر از همه این عوامل استرسزا، کالب است که فقدانش در تمام روند داستان طنینانداز میشود و در اجرای دلخراش و شاد خانم دویت بازتاب مییابد. او هرگز بهتر از این نبوده است، و او و آقای بانا نوعی زوج را میسازند که جداییشان بیمعنی به نظر میرسد.
اما «وحشی» در نهایت یک معمای جنایی است، درباره چندین قتل و جمعیتی قابل توجه از مظنونین. (یا گردشگران: این سریال، در حالی که بر شلوغی پارکهای ملی تأکید نمیکند، به آن اشاره دارد.) این نقد تاکنون شاید در اشاره نکردن به میزان اکشن و ماجراجویی موجود در داستان، و تأثیر روح و فضای «غرب وحشی» بر این سریال، قصور کرده باشد – و توسط بازیگری، شخصیتها و روابط حواسپرتی ایجاد کرده است. کسی کایل را با تحقیر «گری کوپر» میخواند، اما این به سختی یک توهین است.