اعتبار عکس: تصویرسازی توسط الکس مرتُ (Alex Merto)
اعتبار عکس: تصویرسازی توسط الکس مرتُ (Alex Merto)

جنگ صلیبی محافظه‌کاران: فراتر از پرونده اپستین

تاریخچه طولانی وسواس راست‌گرایان به قاچاق کودکان به این معنی است که ناپدید کردن این داستان برای ترامپ آسان نخواهد بود.

در میان جریانات راست‌گرای آمریکا، هیچ انگیزه‌ای به اندازه تلاش برای نجات کودکان از سوءاستفاده جنسی وجود ندارد.

آزار و اذیت کودکان محور اصلی "پیتزاگیت" (Pizzagate) است، تئوری کاملاً جعلی که حدود انتخابات ۲۰۱۶ شروع به شایع شدن کرد و مدعی بود هیلاری کلینتون یک شبکه قاچاق جنسی کودکان را از زیرزمین یک پیتزا فروشی در واشنگتن، دی.سی. اداره می‌کند. این گناه نهایی در داستان‌هایی است که پیروان "کیوآنون" (QAnon) می‌بافند، کسانی که معتقدند میلیون‌ها کودک ناپدید می‌شوند و بدن‌هایشان برای تولید دارویی مورد استفاده نخبگان قرار می‌گیرد.

این وسواس را می‌توان نزدیک‌تر به جریان اصلی نیز یافت. فعالان محافظه‌کار ترس‌ها را دامن زده‌اند که بزرگسالان تراجنسیتی در حال "فریب دادن" کودکان برای سوءاستفاده هستند. در تابستان ۲۰۲۳، فیلم "صدای آزادی" (The Sound of Freedom)، یک تریلر درباره یک مامور فدرال جسور که کودکان را از قاچاق جنسی نجات می‌دهد، به طور غیرمنتظره‌ای پرفروش شد و توسط طرفداران وفادار محافظه‌کار پشتیبانی گردید.

و اکنون، فروپاشی بزرگ MAGA (Make America Great Again) بر سر جفری اپستین.

برخلاف کیوآنون یا پیتزاگیت، سوءاستفاده از خردسالان توسط آقای اپستین در دادگاه ثابت شده است. تئوری‌ها درباره ارتباطات او با چهره‌های قدرتمند و سوابق جنایات او سال‌هاست که خوراک رسانه‌های راست‌گرا بوده‌اند. اکنون، اصرار آقای ترامپ بر اینکه کل ماجرا یک "جعلی" است، با خشم باورنکردنی از سوی پایگاه MAGA مواجه شده است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که این موضوع یک مورد نادر است که حامیان ترامپ از رئیس‌جمهور فاصله می‌گیرند.

روزان بار (Roseanne Barr)، بازیگر، اخیراً در اوج ناامیدی از عدم تمایل وزارت دادگستری به انتشار اسناد بیشتر اپستین، در پلتفرم X منتشر کرد: "آقای رئیس‌جمهور – بله، ما هنوز به اپستین اهمیت می‌دهیم. آیا زمانی هست که نباید به قاچاق جنسی کودکان اهمیت داد؟ به وضعیت توجه کنید."

تصویری از یک بیلبورد در میدان تایمز که روی آن نوشته شده: 'ترامپ، چرا پرونده‌های اپستین را منتشر نمی‌کنی؟'
یک بیلبورد در میدان تایمز این هفته خواستار انتشار پرونده‌های اپستین است. اعتبار عکس: آدام گری / گتی ایمیجز
آدام گری / گتی ایمیجز

بنی جانسون (Benny Johnson)، تحریک‌گر راست‌گرا، در قسمت اخیر پادکست خود گفت: "این یک تصمیم دوگانه است که بر مواضع خود پافشاری کنید و بگویید ما نباید هیچ پناهگاهی برای متجاوزان به کودکان داشته باشیم." او افزود: "و اگر شما یک متجاوز به کودکان را قادر می‌سازید، پس شایسته نابودی زندگی‌تان هستید، و این چیزی است که ما از آن دست نخواهیم کشید."

تاکنون، تنها کسانی که عقب‌نشینی کرده‌اند، رهبران جمهوری‌خواه هستند که از شورش در درون حزب خود وحشت دارند. مارجری تیلور گرین (Marjorie Taylor Greene)، نماینده جمهوری‌خواه جورجیا، این هفته در پلتفرم X هشدار داد: "آویزان کردن تکه‌های گوشت قرمز دیگر رضایت‌بخش نیست. آنها کل استیک را می‌خواهند." روز بعد، مایک جانسون (Mike Johnson)، رئیس مجلس نمایندگان، جلسه مجلس را زودتر به پایان رساند تا از برگزاری رای‌گیری درباره پرونده اپستین جلوگیری کند.

اما چرا پایگاه جمهوری‌خواه اینقدر بر روی موضوع سوءاستفاده جنسی از کودکان تمرکز دارد – چه متهم یک سرمایه‌دار واقعی نیویورکی باشد یا یک توطئه خیالی که در زیرزمین یک پیتزا فروشی کار می‌کند؟

تاریخ‌دانان در طول قرن‌ها زندگی آمریکایی الگویی را مشاهده کرده‌اند: هنگامی که نقش زنان در جامعه تغییر می‌کند، به زودی یک وحشت اخلاقی درباره کودکان به دنبال آن می‌آید. نگرانی در مورد کودکان تمایل دارد نه با شواهد افزایش آسیب، بلکه با جریان‌های فرهنگی گسترده‌تر افزایش یابد. کودکان به مخزنی برای نگرانی‌های ما درباره تغییراتی که نمی‌توانیم کنترل کنیم و آینده‌ای نامعلوم تبدیل می‌شوند.

بیش از ۱۰۰ سال پیش این چپ سیاسی بود که برای اولین بار مشکل سوءاستفاده جنسی از کودکان را نامید، اما محافظه‌کاران اکنون آنقدر طولانی این موضوع را برای نمایش اخلاق خود مصادره کرده‌اند که به یک محور اصلی جهان‌بینی آن‌ها تبدیل شده است. آنها از آن برای تبدیل دشمنانشان به هیولاهای نهایی استفاده می‌کنند.

یک هدف اخلاقی غیرقابل انکار

وحشت‌ها پیرامون حفاظت از کودکان میراث عمیقی در آمریکا به جا گذاشته‌اند. قوانین کار کودکان، قوانین ضد قاچاق و تا حدودی، حتی مفهوم خود دوران کودکی، همگی محصولات این وحشت‌ها بوده‌اند.

اولین شوریدگی در آمریکا در واکنش به صنعتی شدن فرا رسید که خانواده‌های آمریکایی را متحول کرد. در طول بخش عمده قرن نوزدهم، مادران، پدران و کودکان با هم در خانه کار می‌کردند تا آنچه برای بقا نیاز داشتند تولید کنند، در حالی که بسیاری از مشاغل تخصصی – آهنگری، نجاری – تلاش‌های خانوادگی بودند. به گفته ویویانا ا. زلیزر (Viviana A. Zelizer)، جامعه‌شناس، در تاریخ تأثیرگذار خود، "قیمت‌گذاری کودک بی‌قیمت" (Pricing the Priceless Child)، کودکان عمدتاً برای سهمی که می‌توانستند در خانه‌هایشان داشته باشند، ارزشمند بودند.

اما با ظهور کارخانه‌ها و امور مالی بزرگ، مردان برای مشاغلی با دستمزد به شهرها رفتند، در حالی که زنان در خانه ماندند. زندگی خانگی به یک سطح جداگانه ارتقا یافت. و کودکان به یک نگرانی سیاسی تبدیل شدند. فمینیست‌های مسیحی برای تبدیل کودکان به طبقه‌ای بسیار محافظت‌شده، موجوداتی بی‌گناه که دیگر انتظار نمی‌رفت چیز زیادی تولید کنند، حمایت جمع کردند.

یک هدف اخلاقی غیرقابل انکار متولد شد. اکنون که کودکان مترادف با بی‌گناهی بودند، حفاظت از آنها نیز به یک جنگ صلیبی تبدیل شد که هم برای اهداف خالص و هم برای اهداف بدبینانه مورد استفاده قرار می‌گرفت.

فیلیپ جنکینز (Philip Jenkins)، استاد تاریخ در دانشگاه بیلور (Baylor University) می‌گوید: "در اوایل قرن بیستم، شما یک جنبش فمینیستی بسیار سازمان‌یافته‌تر دارید. زنان بسیار فعال هستند. آنها بسیار نگران حق رای هستند. آنها همچنین نگران حقوق زنان عادی هستند، و به زودی متوجه می‌شوند که دختران عادی بسیار در معرض بدرفتاری قرار می‌گیرند." وی افزود: "کل کشف سوءاستفاده جنسی وجود دارد."

سوءاستفاده از کودکان واقعی بود و توسط قانون تحمل می‌شد. هنگامی که فعالان فمینیست شبکه‌های فحشای کودکان را در شهرهای آمریکا کشف کردند، آنها با موفقیت برای افزایش سن رضایت در بخش بزرگی از کشور مبارزه کردند که در حدود ۱۲ سالگی بود، با برخی ایالت‌ها حتی پایین‌تر، از جمله دلاویر که ۷ سال بود. فمینیست‌ها برای افزایش سن نزدیک به ۱۶ سال مبارزه کردند.

اما مصلحان اجتماعی و روزنامه‌ها همچنین با داستان‌های دروغین و فجیع از قاچاق جنسی کودکان توسط مهاجران، شور و هیجان ایجاد کردند و ادعا کردند که دختران از خیابان‌ها ربوده شده و توسط سندیکاهای قدرتمند به فحشا فروخته می‌شوند. جنون "بردگی سفید" (white slavery)، همانطور که نامیده می‌شد، منجر به تصویب اولین قانون فدرال ضد قاچاق کشور، "قانون مان" (Mann Act) شد که حمل و نقل زنان در سراسر خطوط ایالتی را "به منظور فحشا یا فساد، یا برای هر هدف غیر اخلاقی دیگر" ممنوع کرد. (این قانون به شدت در گردش باقی مانده است، اخیراً در طول محاکمه شان کامبز (Sean Combs) که منبع تنها محکومیت‌هایی بود که دادستان‌ها توانستند از هیئت منصفه بگیرند.)

رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم دوران دیگری از آشفتگی داخلی را رقم زد، با یک دهه ناامنی شغلی برای مردان که با ورود بیش از شش میلیون زن به نیروی کار زمان جنگ پایان یافت. برای اولین و تنها بار، دولت فدرال مراکز مهدکودک با بودجه عمومی را افتتاح کرد.

گویی با اشاره‌ای، آمریکا دچار یک وحشت جنسی دیگر شد. جی. ادگار هوور (J. Edgar Hoover)، مدیر اف‌بی‌آی و استاد هنر خرابکاری شخصی، با استفاده از تیترهای خبری درباره آدم‌ربایی کودکان، جنگی را علیه متجاوزان جنسی آغاز کرد که به عنوان یک پاکسازی همجنس‌گراستیزانه از زندگی آمریکایی نیز عمل کرد.

مواد سوخت بیشتری برای واکنش سیاسی در راه بود. در سال ۱۹۶۱، حدود ۳۷ درصد از زنان کار می‌کردند. تا سال ۱۹۸۰، این رقم به بیش از نیمی رسید. برای دومین بار در طول یک قرن، ساختار خانواده معمولی آمریکایی دستخوش تحولی عمده می‌شد. نسل جدیدی از فمینیست‌ها این را پیشرفت می‌دانستند. با این حال، محافظه‌کاران مسیحی از اینکه زنان دارای فرزندان کوچک، مهدکودک‌ها را برای نگهداری از نوزادان و کودکان نوپای خود در حین کار استخدام می‌کردند، وحشت داشتند.

وحشت سوءاستفاده جنسی که در دهه ۱۹۸۰ به دنبال آن آمد، وحشت‌های قبلی را تحت‌الشعاع قرار داد. این پدیده به یک پدیده فرهنگی جریان اصلی تبدیل شد که نه تنها توسط مسیحیان انجیلی بلکه توسط فمینیست‌های ضد پورنوگرافی و شخصیت‌های تلویزیونی برجسته، از جمله اوپرا وینفری، تقویت گردید. همچنین تقریباً به طور کامل با واقعیت گسست پیدا کرد.

عکسی از پشت یک مرد با سویشرتی که روی آن حرف Q نوشته شده و یک پرچم ترامپ را در دست دارد.
بسیاری از حامیان ترامپ تحت تاثیر تئوری توطئه کیوآنون قرار گرفته‌اند. اعتبار عکس: کارلوس باریا / رویترز
کارلوس باریا / رویترز

هنگامی که واقعیت گسسته می‌شود

نظریه‌های توطئه اخیرتر مانند پیتزاگیت و سپس کیوآنون را می‌توان به عنوان احیای وحشت شیطانی درک کرد. در طول همه‌گیری کووید-۱۹، این نظریه‌های حاشیه‌ای به یک جنبش توده‌ای تبدیل شدند، درست زمانی که خانواده آمریکایی شوک دیگری به سیستم تجربه کرد.

با کشیده شدن کودکان به سمت آموزش از راه دور و تعطیلی مهدکودک‌ها، حدود ۲۰ میلیون زن از نیروی کار خارج شدند، اغلب برای پر کردن شکاف مراقبت از کودک. کارگران یقه سفید مجاز به کار از خانه خود بودند. با بازگشت بسیاری از مادران، پدران و کودکان به خانه، گویی ساعت برای مدت کوتاهی به قرن نوزدهم پیش از صنعتی شدن برگشته بود.

در آن زمان انزوا، ترس و سردرگمی ناشی از مرور زیاد رسانه‌های اجتماعی، بسیاری از آمریکایی‌ها در هزارتوی کیوآنون گم شدند. افراط‌گرایان قابل مشاهده‌تر ممکن بود مردان باشند، اما صفوف عادی کیوآنون شامل میلیون‌ها زن عادی از هر طبقه است که به دلیل حمایت از کودکان جذب این جریان شده‌اند. زنانی که توسط کیوآنون انگیزه یافته بودند در شورش ۶ ژانویه حضور داشتند، از جمله دو نفری که جان باختند. و یک پروژه در دانشگاه مریلند برای ردیابی رادیکالیزاسیون توسط کیوآنون نشان داد که ۸۳ درصد از زنانی که به نام این تئوری توطئه مرتکب جرم شده بودند، کودکانی داشتند که توسط شریک عاطفی یا یکی از اعضای خانواده مورد آزار قرار گرفته بودند.

جنبش کیوآنون دیگر طرفدارانی را به روش گذشته به صورت آنلاین جذب نمی‌کند. اما این تقریباً مهم نیست. داستانی که همیشه برای پیروان بیشترین اهمیت را داشت این بود که آقای ترامپ تنها کسی بود که می‌توانست جهان را از یک باند نخبه از شیطان‌پرستان کودک‌آزار نجات دهد. و این داستان تمام قدرت خود را حفظ کرده است، زیرا مستقیماً به جنون اپستین دامن می‌زند.

کارشناسان تئوری‌های توطئه اغلب اشاره می‌کنند که افراد زمانی با واقعیت گسست پیدا می‌کنند که واقعیت با آنها گسست پیدا کند. کشور شاهد ضرب‌آهنگ غیرقابل انکار رسوایی‌های سوءاستفاده جنسی در بالاترین سطوح جامعه آمریکا بوده است، از کلیسای کاتولیک روم تا بیل کلینتون، بیل کازبی (Bill Cosby)، هاروی واینستین (Harvey Weinstein)، تا آقای کامبز و آقای اپستین. علاوه بر این، برخی از ناامیدترین افراد در آمریکا مادرانی هستند که مسئول حفاظت از فرزندانشان هستند، اما در اطراف خود نمونه‌هایی از سوءرفتار نخبگان را می‌بینند که دولت نتوانسته آن را مهار کند.

مادران به ویژه به نظریه‌های توطئه روی آورده‌اند زیرا چقدر فشار برای حفظ امنیت فرزندانشان را احساس می‌کنند، این را میا بلوم (Mia Bloom) و سوفیا موسکالنکو (Sophia Moskalenko) در کتاب "پاستل‌ها و پدوفیل‌ها: در ذهن کیوآنون" (Pastels and Pedophiles: Inside the Mind of QAnon) استدلال می‌کنند. این مادران به سرعت درمی‌یابند که این کار غیرممکن است. سطوح خطرناک سرب و آرسنیک در شیرخشک نوزادان کشف شده است، که همگی توسط نهادهای نظارتی نادیده گرفته شده‌اند. میکروپلاستیک‌ها در هوا و آب یافت می‌شوند، و حتی سبزیجات معمولی نیز با کودهای سمی از فاضلاب‌ها رشد می‌کنند. برای بسیاری از مادران، این به معنای مواجهه با تهدیدات برای فرزندانشان در عادی‌ترین مکان‌ها، یعنی راهروهای یک فروشگاه مواد غذایی است. چه چیزهای دیگری ممکن است پنهان باشد؟

هیچ شواهدی مبنی بر افزایش موج خشونت جنسی علیه کودکان وجود ندارد، اما تهدیدات برای ایمنی کودکان در زندگی آمریکایی واقعی و فراگیر است. کتاب جاناتان هایدت (Jonathan Haidt) درباره خطرات رسانه‌های اجتماعی ماه‌هاست که در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار دارد و به والدین می‌گوید که نمی‌توان به شرکت‌های قدرتمند برای محافظت از فرزندانشان در فضای آنلاین اعتماد کرد. تمرینات تیراندازی فعال در مهدکودک‌ها آغاز می‌شود. افرادی که بیشتر احتمال دارد با ممنوعیت تلفن همراه در مدارس مخالفت کنند، اغلب والدینی هستند که می‌خواهند فرزندانشان را همیشه از نزدیک ردیابی کنند.

پرونده اپستین، با سوار شدن بر پارانویا و محبوبیت کیوآنون، اوج تمام آنچه قبلاً بوده را نشان می‌دهد. و عنصر جدیدی را معرفی می‌کند. با بازیگران بسیار واقعی از مردان قدرتمند، داستان اپستین سنت آمریکایی وحشت‌های جنسی را با انزجار مدرن از قدرتمندان ترکیب می‌کند. خشم مردم آمریکا دهه‌هاست که در حال افزایش است و لیستی از جنایات نخبگان مانند جنگ‌های عراق و افغانستان، کمک‌های مالی به بانک‌ها در بحران مالی و یک سیستم مراقبت بهداشتی ناکارآمد را انباشته کرده است. پس جای تعجب نیست که وسواس اپستین به نظر نمی‌رسد دکمه خاموش‌کننده داشته باشد.