کاوش باستان‌شناسی در پمپئی، آشکارکننده سازه‌های باستانی.
کاوش باستان‌شناسی در پمپئی، آشکارکننده سازه‌های باستانی.

بزرگترین کاوش در یک عمر در پمپئی در حال انجام است

آنچه در زیر سنگ‌های پوکه در شهر باستانی نهفته است، باشکوه است

آیا او معشوقش بود؟ دو اسکلت، مرد و زن، هنگام مرگ به وضوح از نظر فیزیکی نزدیک یکدیگر بودند: زن روی تخت، مرد روی زمین. باستان‌شناسی سرنخ‌های دیگری نیز ارائه می‌دهد. به نظر می‌رسد زن ثروتمندتر بوده است (یا حداقل طلا همراه داشته است)؛ آن‌ها آخرین ساعات خود را با هم گذراندند (آوار آن‌ها را در اتاق به دام انداخت)؛ آن ساعات وحشتناک بودند (او، جراحاتش نشان می‌دهد، اول مرد). باستان‌شناسی یک سرنخ نهایی نیز ارائه می‌دهد: سن آن‌ها. زن در دهه ۳۰ یا ۴۰ زندگی‌اش بود؛ مرد در نوجوانی یا اوایل ۲۰ سالگی. شاید آن‌ها معشوق بودند، یا مادر و فرزند، یا غریبه‌های کامل. حتی با فاصله ۲ هزار سال، امیدواری که او مرگ پسرش را تماشا نکرده باشد، در وجودتان ریشه می‌دواند.

به پمپئی خوش آمدید. این شهر باستانی هم آن‌گونه است که قبلاً دیده‌اید — دیوارنگاری‌ها، نقاشی‌های دیواری، کاشی‌ها، توالت‌ها و مقداری موزاییک بسیار جذاب — و هم آن‌گونه که هرگز ندیده‌اید. بزرگترین کاوش ۷۰ سال اخیر در حال انجام است: ۳۲۰۰ متر مربع کشف شده و چندین تن خاک، آوار و سنگ‌های پوکه جابه‌جا شده‌اند. در آن‌ها تاکنون، سه خانه، یک حمام، یک نقاشی دیواری که آنقدر شبیه پیتزا است که باستان‌شناسان آن را نقاشی دیواری "نه-پیتزا" می‌نامند، پنج اسکلت انسانی و، از آنجا که اینجا پمپئی است، آلت‌های تناسلی فراوان یافت شده است.

این حفاری کمی تعجب‌آور است، نه به خاطر آنچه یافت می‌شود (از زمانی که مجسمه بدنام خدایی که با بز سکس می‌کند در پمپئی در سال ۱۷۵۲ کشف شد، کمتر چیزی توانسته باستان‌شناسان را غافلگیر کند) بلکه به خاطر اینکه آیا اصلاً چیزی برای یافتن باقی مانده است. پمپئی بسیار آشنا به نظر می‌رسد: در فیلم‌ها ("پمپئی" در سال ۲۰۱۴) و داستان‌ها ("پمپئی" رابرت هریس) و کتاب‌های غیرداستانی (مری برد — حدس بزنید — "پمپئی") ظاهر شده است.

در حدود سه قرن از آغاز حفاری‌ها، این شهر توسط تقریباً هر نسلی مورد استفاده — و به گفته منتقدان، سوءاستفاده — قرار گرفته است. از آن به عنوان معدن سنگ (سنگ‌های خوب) و معدن کلاسیک (مجسمه‌های خوب) استفاده شده است. از آن به عنوان تمثیلی از آزادی جنسی (نقاشی‌های دیواری‌اش)؛ بی‌اخلاقی جنسی (آن بز) و بی‌بندوباری (همین‌طور) یاد شده است. آن را نمونه‌ای از تمدن (سیستم لوله‌کشی‌اش) و بربریت (بردگی‌اش) دانسته‌اند.

پشته‌ای از پوسته‌های خرد شده صدف روی زمین، که برای درخشش دیوار‌های رومی استفاده می‌شدند.
پوسته‌های صدف خرد شده برای درخشش دیوارهای رومی استفاده می‌شدند. در اینجا، پوسته‌ها به صورت توده‌ای روی زمین باقی مانده‌اند و آماده استفاده هستند.

هر نسلی واکنشی نشان داده است: مسیحیان غرولند کردند؛ موسولینی در آن شام خورد؛ پروفسور برد با آن به کنایه رفتار کرد. اغلب آن را "شهر گمشده" می‌نامند، اما شهرهای کمی به ازای هر متر مربع چنین شهرتی داشته‌اند. هنر آن روی آهنرباهای یخچال و موزاییک‌های آن به پادری تبدیل شده‌اند. این شهر به یک سوغاتی تبدیل شده است. بسیاری از پمپئی شناخته شده است، اما به راحتی می‌توان فراموش کرد که چقدر ناشناخته است: یک‌سوم پمپئی هنوز حفاری نشده است.

این موضوع به محض نگاه دقیق‌تر آشکار می‌شود. در بخش‌های محبوب پمپئی قدم بزنید — از کنار تئاتر، آمفی‌تئاتر و فاحشه‌خانه بگذرید و ادامه دهید و خود را در خیابان‌های آرام‌تری با مردم کمتر و کبوترهای بیشتر خواهید یافت. اینجا نیز مغازه‌هایی وجود دارند، اما پنجره‌هایشان به دیواری از خاک باز می‌شوند: به نظر می‌رسد چیزی پشت آن‌ها نیست. این‌ها خیابان‌های حفاری نشده هستند.

اما، پس از تزریق پول اتحادیه اروپا، باستان‌شناسان در سال ۲۰۲۳ حفاری را آغاز کردند. این کاوش "پیچیده" است، می‌گوید گابریل سوچتریگل، مدیر سایت و نویسنده کتاب اخیر "شهر مدفون". اگر می‌خواستید یک باستان‌شناس به رمان خود اضافه کنید، دکتر سوچتریگل را اضافه می‌کردید: آلمانی، خوش‌سیما، به سه زبان مسلط و در همه آن‌ها کمی بازدارنده. (برای روحیه گرفتن، او عهد جدید را به یونانی باستان می‌خواند.) از او در مورد احساسش درباره کشف این چیزها بپرسید و او می‌گوید "هیچ": شما فقط "بسیار متمرکز" هستید. سنگ‌نوشته کتاب او از دفترچه خاطرات هرمان ملویل است: "پمپئی مانند هر شهر دیگری. همان انسانیت قدیمی. چه مرده باشی و چه زنده، همه چیز یکسان است."

نقاشی‌های دیواری رومی پر جنب و جوش.
نقاشی‌های دیواری رومی پر جنب و جوش محراب.
بسیاری از خانه‌های پمپئی هنگام فوران آتشفشان به تازگی بازسازی شده بودند. رنگ روی دیوارها (چپ) و محراب‌ها (راست) هنوز سرزنده است.

اینکه به این کار "حفاری" بگوییم، از سرعت آن کم‌اهمیت جلوه دادن است. پمپئی برخی از بهترین یافته‌های باستان‌شناسی جهان را ارائه می‌دهد؛ همچنین برخی از سریع‌ترین‌ها را. هنگامی که وزو در سال ۷۹ پس از میلاد فوران کرد و ابری از خاکستر را ۳۲ کیلومتر به آسمان فرستاد و ساکنان محلی را که نه تنها نمی‌دانستند وزو یک آتشفشان است، بلکه کلمه‌ای برای "آتشفشان" نداشتند، غافلگیر کرد — آنچه بر پمپئی فرود آمد گدازه نبود، بلکه سنگ‌های پوکه بود، آنقدر سبک که اهالی، همانطور که پلینی جوان‌تر، نویسنده رومی که از ویلایی در نزدیکی نظاره‌گر بود، اشاره کرد، "بالش‌ها را برای محافظت بر سر خود می‌بستند".

سنگ‌ها با سرعت ۱۵ سانتی‌متر در ساعت به سقوط ادامه دادند. در سه ساعت، به زانوهای مردم رسیدند؛ در شش ساعت، به ارتفاع یک کودک نوپا. بیشتر مردم فرار کردند — شاید ۹۰% جان سالم به در بردند. آنهایی که پناه گرفتند و ماندند، مانند اسکلت‌های داخل خانه، به دام افتادند. اتاقشان، به گفته سوفی هی، باستان‌شناس، "به مقبره آنها تبدیل شد". دیوارها زیر وزن شروع به ریزش کردند (یکی از آن‌ها مرد جوان را کشت). سپس ابر آتشفشانی فروریخت و موجی از سنگ‌های پوکه فوق‌گرم، گاز و خاکستر با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت و دمای بیش از ۲۰۰ درجه سانتی‌گراد از دامنه به پایین سرازیر شد. در پمپئی، مردم خفه شدند. در هرکولانیوم، مغز مردم به جوش آمد.

کاشی‌های سقف روی هم چیده شده و سطل بنایی در خانه‌ای در پمپئی.
این خانه بزرگ در حال بازسازی بود. کاشی‌های سقف را در سمت چپ، برای یک بنای رومی، روی هم چیده شده مشاهده می‌کنید و یک سطل گچ‌آلود بنایی کنار دیوار منتظر است.

تصور پایانی هولناک‌تر از این سخت است — یا برای باستان‌شناسان، پایانی بهتر از این. دانه‌های پوکه در زیر آنقدر سبک و خشک بودند که هر آنچه را زیر خود دفن می‌کردند، محافظت می‌کردند؛ و آنقدر آسان برای برداشتن بودند که باستان‌شناسان، به گفته دکتر هی، آن را "ماده بسته‌بندی آمازون" می‌نامند. شما پمپئی را کمتر حفاری می‌کنید تا آن را از جعبه خارج کنید، خرده‌های خاکستری و منجمد پوکه را از یک نقاشی دیواری پاک کرده و آن را از یک استخر به بیرون بیل می‌زنید. در عرض چند روز ستون‌ها شروع به پدیدار شدن می‌کنند، مانند شمشیرهای اکس‌کالیبر برعکس، از دریاچه‌ای خاکستری که به آرامی فرو می‌رود.

مشکل پمپئی، بیرون آوردن اشیاء نیست: مشکل نگه داشتن آن‌ها به صورت عمودی پس از بیرون آوردن است. همان ضربه دوتایی پوکه-پیروکلاتیک که اجساد را مانند یک عکس فوری در زمان منجمد کرد — این یکی با چنگ زدن به گلو، یا آن پسر کوچک در حال پیچ و تاب — ساختمان‌ها را نیز به همین شکل در خود گرفت. یک ستون یا دیوار شکسته در حال سقوط می‌تواند به طور کامل توسط پوکه نگه داشته شود. اگر آن را بردارید، مانند بازی جنگای غول‌پیکر، کل سازه ممکن است فرو بریزد. شبکه‌ای از داربست‌ها دور دیوارها می‌پیچد. دکتر سوچتریگل حفاری را به انجام "عملیات پیچیده" تشبیه می‌کند.

این کار ارزشش را داشته است، زیرا آنچه پیدا شده نفس‌گیر است. این تا حدی به این دلیل است که، مانند بسیاری دیگر از چیزها در پمپئی، توسط زمان دست‌نخورده باقی مانده و تا حدی به این دلیل است که، بر خلاف بسیاری از چیزهای دیگر در پمپئی، توسط باستان‌شناسان دست‌نخورده است. آثار پمپئی به همان اندازه که از فوران‌ها رنج برده‌اند، از علاقه‌مندان نیز آسیب دیده‌اند. بوربون‌ها پمپئی را غارت کردند (هنوز می‌توانید سوراخ‌هایی را ببینید که گویی توسط موش‌های غول‌پیکر در دیوارها ایجاد شده‌اند). کارولین، خواهر ناپلئون، با کارایی ناپلئونی، قصد داشت همه آن را در سه سال کشف کند. همه از آن دزدیده‌اند.

گابریل سوچتریگل، مدیر سایت باستان‌شناسی پمپئی.
گابریل سوچتریگل بر کار باستان‌شناسی نظارت می‌کند.

کاوش‌های جدید، بر خلاف آن‌ها، دست‌نخورده و بکر هستند. یک حمام دارای پله‌های خمیده و عالی در استخر آب‌تنی‌اش است که می‌توانید تصور کنید امروز در آن سر بخورید. دیواری در نزدیکی با رنگدانه‌هایی چنان غنی نقاشی شده که ممکن است آن را در کاتالوگ رنگ "فارو اند بال" (Farrow & Ball) پیدا کنید ("اُکر فاجعه‌بار"). بسیاری از خانه‌ها در میانه بازسازی بودند. در یکی از آن‌ها، کاشی‌های سقف به صورت انباشته، آماده، روی زمین قرار دارند؛ یک سطل گچ‌مالی شده بنا کنار دیوار منتظر است. باستان‌شناسان بازی می‌کنند — یک "رایت‌موو رومی" (Roman Rightmove) — که کدام خانه زیباتر است: آن خانه‌ای که نقاشی دیواری "نه-پیتزا" دارد؟ یا آن خانه‌ای که حمام دارد؟

گابریل سوچتریگل، مدیر سایت باستان‌شناسی پمپئی از سال ۲۰۲۱، بر کاوش جدید نظارت داشته است.
نقاشی‌های دیواری باستانی با مهارت بالا که صحنه‌هایی از اساطیر یونان را در "اتاق سیاه" یک خانه پمپئی به تصویر می‌کشند.
نقاشی‌های دیواری باستانی و ماهرانه در "اتاق سیاه" صحنه‌هایی از اساطیر یونان، از جمله ربوده شدن هلن توسط پاریس، را به تصویر می‌کشند.

این کمی سرگرم‌کننده است. اما در تماشا کردن پمپئی، یک حس گناهکارانه و وهم‌آور وجود دارد. نسل‌های بعدی بوربون‌ها را به "سندروم کلکسیونر" — میل به تصاحب عتیقه‌جات — متهم می‌کنند. اما، دکتر سوچتریگل پیشنهاد می‌کند، گردشگران نیز مقصرند، زیرا تجربه‌ها را به همان اندازه حریصانه که بوربون‌ها آثار هنری را می‌ربودند، به دست می‌آورند. میلیون‌ها نفر هر سال از آن بازدید می‌کنند، در میدان آن عرق می‌ریزند، و در فاحشه‌خانه که راهنمای صوتی به نُه زبان درباره "زندگی جنسی پمپئی" برایتان می‌گوید، نیشخند می‌زنند. دکتر سوچتریگل تعداد بازدیدهای روزانه را از ۳۶,۰۰۰ نفر به ۲۰,۰۰۰ نفر محدود کرده است.

او ترجیح می‌دهد که مردم لیست‌ها را تیک نزنند، بلکه به یک چیز، با دقت نگاه کنند. کدام چیز؟ او یک مورد مورد علاقه را نشان می‌دهد: در یک خانه کوچک، نقاشی‌های ذغالی کوچکی از گلادیاتورها وجود دارد. وقتی سال گذشته برای اولین بار این را کشف کردند، فکر کردند ممکن است نقاشی یک بزرگسال به سبک خاصی باشد. سپس بیشتر حفاری کردند و متوجه شدند که هنرمند، به شیوه خود، آن را امضا کرده است، و با ذغال دور دست خود را کشیده است. با توجه به اندازه دست، هنرمند باید شش یا هفت ساله بوده باشد. دکتر سوچتریگل می‌گوید وقتی آن را می‌بینند، همه همان کار را می‌کنند: دست خود را دراز می‌کنند تا آن را روی جایی که کودک پمپئی دست خود را گذاشته بود، قرار دهند. همان انسانیت قدیمی، چه مرده باشی و چه زنده.