بوم. صدای انفجار هنوز در گوش ابراهیم ابوعدا میپیچید که دید جمعیت حیاط مدرسه متفرق شدند و به بالا نگاه کرد و عضوی را دید که در هوا پرواز میکرد. او که آن زمان ۱۳ ساله بود، به یاد میآورد که فکر میکرد: "این دست کیست؟" قبل از اینکه بیهوش شود.
مردی ناشناس تلاش کرد او را به مکانی امن ببرد، اما انفجار دیگری رخ داد که ترکشهایی را به سینه ابراهیم وارد کرد و مرد را زخمی کرد. پسر وقتی مرد او را به زمین انداخت بیدار شد. سپس برادر بزرگتر ابراهیم برای کمک شتافت. آنها پشت لاستیکها پنهان شدند و انفجار سومی رخ داد، این بار ترکشهایی به پشت ابراهیم اصابت کرد.
مادرشان، امانی ابوعدا، در مدرسه با همسر و فرزندان دیگرشان پناه گرفته بود. او به سمت حیاط مدرسه، به سمت بمبها، به سمت ابراهیم شتافت. زنان دیگر در پناهگاه مسیر او را سد کردند و او را در کلاسی حبس کردند تا از بیرون رفتن او جلوگیری کنند.
او گفت: "وقتی انفجارها متوقف شد، نتوانستم ابراهیم را در ویرانی پیدا کنم." او با گیجی به نزدیکترین بیمارستان رفت. در میان انبوه مجروحان، پسرش را دید که غرق در خون بود و ماسک اکسیژن داشت. نیمی از بازوی راستش از بین رفته بود. فشار خونش به شدت پایین آمده بود. کارکنان پزشکی به او گفتند که زنده نخواهد ماند.
جنگ در غزه به ویژه تلفات زیادی بر کودکان وارد کرده است. وزارت بهداشت غزه تخمین میزند که از اوایل ماه اوت، تقریباً ۱۸,۴۳۰ کودک در درگیریها از اکتبر ۲۰۲۳ کشته شدهاند – که حدود ۳۰ درصد از مجموع بیش از ۶۲,۰۰۰ کشته را تشکیل میدهد.
این وزارتخانه میگوید ۱۵۶,۲۳۰ نفر در غزه زخمی شدهاند، از جمله هزاران نفر قطع عضو شدهاند، اما به دلیل چالشهای موجود در منطقه، نتوانسته است آمار فعلی کودکان را تخمین بزند. یونیسف میگوید که تنها دو ماه پس از شروع جنگ، حدود ۱,۰۰۰ کودک یک یا چند عضو خود را از دست داده بودند.
با تخریب یا از هم گسیختگی بیشتر بیمارستانهای غزه، برخی از کودکان زخمی یا بیمار با پروازهای تخلیه پر سر و صدا به کشورهای عربی رفتهاند. تعداد کمی از severely injured children (کودکان به شدت مجروح) به صورت مخفیانه برای درمان به آمریکا منتقل شدهاند.
تخلیه آنها توسط گروهی از سازمانهای غیرانتفاعی و فعالان با ارتباطات غیررسمی ترتیب داده میشود که با استفاده از نفوذ، درخواست کمک و هدایت پروتکلها و خواستههای چهار دولت در میانه جنگ، عمل میکنند. اما ابتدا آنها باید بفهمند که به کدام کودکان میتوانند کمک کنند. این فرآیند اغلب شانسی است: فرد مناسب در زمان مناسبی که در شبکههای اجتماعی پیمایش میکند و روی یک داستان متوقف میشود.
این هفته، امکان این انتقالها دشوارتر شد. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، روز یکشنبه گفت که ایالات متحده صدور ویزای بازدیدکنندگان برای افراد از غزه را متوقف خواهد کرد؛ زیرا مقامات در حال ارزیابی مجدد چگونگی بررسی آنها هستند و میخواهند اطمینان حاصل کنند که افراد یا سازمانها هیچ ارتباطی با حماس ندارند. این اقدام پس از انتقاد برخی قانونگذاران و مفسران محافظهکار انجام شد.
ارتش اسرائیل، در پاسخ به درخواست وال استریت ژورنال، گفت که آنها "زیرساختهای تروریستی" را در نزدیکی محلی که ابراهیم زخمی شد، مورد حمله قرار دادهاند و چنین حملاتی شامل ارزیابی این است که "آسیب تصادفی مورد انتظار به غیرنظامیان و اموال غیرنظامی بیش از حد در مقایسه با مزیت نظامی مورد انتظار از حمله نیست."
ویدئو
مادر ابراهیم در روزی که دستش را از دست داد، در نوامبر ۲۰۲۳، هیچ چیز در مورد جزئیات پیچیده حتی یک تخلیه نمیدانست. او فقط میدانست که پسرش باید زنده بماند و بهترین شانس برای این کار، خروج از غزه بود.
مادرش میگوید: در بیمارستان کمال عدوان، کادر پزشکی از اینکه ابراهیم ۲۴ ساعت بعد هنوز زنده بود، شگفتزده شدند. دستش با طناب بسته شده بود تا خونریزی متوقف شود. پزشکان تصمیم گرفتند روی آن عمل کنند، حتی با اینکه بیحسی و خون برای تزریق تمام شده بود. پسر گفت که نیمههوشیار بود که احساس کرد اره جراح استخوانش را میبُرد.
ابراهیم هنوز از خطر دور بود. کنده دست او، که زیر آرنج به پایان میرسید، نیاز به پانسمان روزانه و استریل ماندن داشت و بیمارستان گفت که ترکشهای جاسازی شده در سراسر بدنش میتوانست تهدیدکننده زندگی باشد. اما دیگر کاری از دستشان برنمیآمد. ابوعدا، مادرش، تصمیمی گرفت. او همسر و فرزندان دیگرش را ترک کرد و به ابراهیم کمک کرد تا سوار اتوبوسی شلوغ برای یک سفر ۲۷ کیلومتری به سمت جنوب به بیمارستان دیگری شوند.
در آنجا، پزشکان دوباره گفتند ابراهیم خواهد مرد. او آنقدر خون از دست داده بود که مرتباً هوشیاری خود را از دست میداد. ابوعدا از آنها برای توجه التماس میکرد، اما آنها مملو از بیماران دیگری بودند که شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند.
ابوعدا ۳۷ ساله بود و قبل از جنگ، یک سالن زیبایی را اداره میکرد در حالی که همسرش یک فروشگاه کوچک را اداره میکرد. آنها چهار پسر و سه دختر داشتند که کوچکترینشان آن زمان ۷ ساله بود. ابراهیم چهارمین فرزند آنها بود، پرانرژی و بازیگوش.
مادر شروع به دزدیدن گاز و ضدعفونیکننده کرد تا خودش زخمهای پسرش را تمیز کند. او به خبرنگاران فلسطینی بیرون از بیمارستان مراجعه کرد و از آنها خواست که فیلمی از بیرون کشیدن ترکشها از بدن ابراهیم توسط او بگیرند. او فکر میکرد سروصدا کردن توجه کادر پزشکی را جلب خواهد کرد. و همینطور شد. یک مدیر بیمارستان قول کمک داد و در دهمین روز اقامتشان در بیمارستان، ابراهیم دو واحد خون دریافت کرد، سپس جراحی دیگری روی دستش انجام شد. پس از برداشتن بافت عفونی، کنده دست بالاتر از آرنج به پایان رسید.
آن روزها از سختترین روزها برای ابراهیم بود. او در افکارش غرق میشد، بدنش را به جلو و عقب تاب میداد در حالی که شستش را در دهانش فرو میبرد، ابوعدا گفت. در یک مقطع، او از مادرش التماس کرد که چاقویی برایش بیاورد تا بتواند به زندگی خود پایان دهد. این به خاطر احساس گناهش از دور نگه داشتن مادرش از بقیه خانواده بود.
در اطراف بیمارستان، بمبارانها نزدیکتر میشدند. انفجاری به اتاق کناری ابراهیم اصابت کرد و دختری را که قرار بود چند روز بعد غزه را ترک کند، کشت. برخی از کارکنان پزشکی شروع به فرار کردند.
دکتر هیثم احمد، پزشک اورژانس، ماند و ابراهیم و مادرش نیز ماندند. در ژانویه ۲۰۲۴، احمد میکروفون یک خبرنگار را قرض گرفت و ویدئویی از ابراهیم در حال صحبت از روی تخت بیمارستان ضبط کرد. او به عربی میگوید: "نمیتوانم غذا بخورم، بنویسم یا بازی کنم. کاش میتوانستم به آنچه قبلاً بودم برگردم."
احمد احساس کرد پسر نیاز به ترک غزه دارد و امیدوار بود که یک ویدئو بتواند توجه یک گروه بشردوستانه را جلب کند که بتواند کمک کند. او به مادر ابراهیم گفت: "این یک شانس است، نه یک قول."
دکتر به طبقه چهارم رفت، جایی که به اندازه کافی سیگنال تلفن برای ارسال ویدئو در اینستاگرام وجود داشت.
ارتباطات
در امان، اردن، مایا حداد، کارمند سازمان غیرانتفاعی آمریکایی Kinder Relief، مجذوب فیلمهای منتشر شده از غزه شده بود. پس از شروع جنگ، حداد شغل خود را به عنوان معلم کودکان با نیازهای ویژه رها کرده بود تا بر کمک به خانوادههای غزه تمرکز کند. او به سرعت با شبکهای از خبرنگاران فلسطینی در داخل غزه که با امدادگران در تماس بودند، ارتباط برقرار کرد. او گاهی اوقات بیش از ۱۰۰ پیام در روز از افرادی در غزه که به دنبال کمک بودند، دریافت میکرد.
یک صبح، حداد پیامی از دوستی در پاریس دریافت کرد. آن پیام، ویدئوی ابراهیم بود. حداد از طریق یک خبرنگار به شماره تلفن ابوعدا دست یافت، هرچند زمانی که او تماس گرفت، مادر و ابراهیم از بیمارستان فرار کرده بودند و در خیابان میخوابیدند.
اولین کار این بود که برای آنها پناهگاهی پیدا شود. آنها سرانجام به یک بیمارستان صحرایی آمریکایی که تازه افتتاح شده بود، رسیدند.
حداد و ابوعدا به زودی در مورد روند پیچیده خروج از غزه صحبت کردند. بیماران با شرایط به اندازه کافی وخیم میتوانستند از وزارت بهداشت غزه اجازه خروج بگیرند؛ مقامات بهداشتی اسامی را به مصر منتقل میکردند، که در آن زمان به خارجیها و برخی از فلسطینیان زخمی اجازه ورود از مرز را میداد. مصر سپس اسامی را برای بررسی به اسرائیل منتقل میکرد.
ابوعدا و ابراهیم قبلاً این روند را امتحان کرده بودند، اما حداد گفت که نام آنها را در لیست افراد تأیید شده برای تخلیه ندیده است.
حداد با یک مسئول رسمی در وزارت بهداشت غزه تأیید کرد که این وزارتخانه هر دو نام را ارسال کرده است. این مسئول به حداد گفت که پایگاه داده او نشان میدهد که ابوعدا حداقل ۱۵ بار توسط اسرائیل بین نوامبر ۲۰۲۳ و ۱۸ فوریه ۲۰۲۴ رد شده است. کوگات (Cogat)، واحد نظامی اسرائیل که کمکهای بشردوستانه را در سرزمینهای فلسطینی هماهنگ میکند، به درخواستها برای اظهار نظر پاسخ نداد.
مقامات آمریکایی میگویند که اسرائیل اغلب فلسطینیانی را که گمان میکند ارتباطی با حماس دارند، از خروج منع میکند. ابوعدا گفت که نه او و نه بستگانش درگیر حماس نبودهاند.
فرار آنها از غزه با بنبست مواجه شده بود که در ماه فوریه پیامی در تلفن ابوعدا ظاهر شد: "سلام، آیا با مادر ابراهیم صحبت میکنم؟ طارق حیالات از ایالات متحده هستم و با PCRF کار میکنم."
بازگردانده شدن
حیالات، دانشجوی پزشکی در دانشگاه کارولینای جنوبی، نیز ویدئوی احمد را پیدا کرده بود. او در کنار درسهایش به صندوق امداد کودکان فلسطین (Palestine Children’s Relief Fund - PCRF) پیوسته بود، یک سازمان غیرانتفاعی آمریکایی که به تخلیه کودکان از غزه کمک میکند. قبل از جنگ، PCRF به طور منظم تخلیههای پزشکی را برای بیماران با موارد پیچیده تسهیل میکرد. این کار در آن زمان دشوار بود، اما اکنون به صورت تصاعدی سختتر شده بود. مانند Kinder Relief، کارکنان PCRF نیز دهها پست از کودکان را هر روز مرور میکردند تا با خانوادههای آنها تماس بگیرند.
ابوعدا از انرژی و خوشبینی حیالات دلگرم شد. او رضایت خود را برای تخلیه و درمان ابراهیم در ایالات متحده داد. حیالات پیش از این با بیمارستانها تماس گرفته بود تا ببیند کدامیک میتوانند کودکان فلسطینی مجروح را به صورت رایگان بپذیرند.
در مارس ۲۰۲۴، او پروندههای پزشکی ابراهیم را به بیمارستانهای کودکان شاینرز (Shriners Hospitals for Children) که مقر آن در فلوریدا است، ارسال کرد. این گروه در سراسر ایالات متحده امکاناتی داشت و در موارد قطع عضو و سوختگی تخصص داشت. سابقه پذیرش کودکانی را که در جنگ زخمی شده بودند، از جمله از اوکراین، داشت.
در غزه، وضعیت ابراهیم کمی بهتر شده بود، با این حال آنقدر کمبود غذا وجود داشت که او و مادرش گاهی روزها بدون غذا میماندند.
هر روز، حیالات لیست رسمی افراد تأیید شده برای تخلیه را بررسی میکرد تا ببیند آیا نام کودکان PCRF ظاهر شده است یا خیر. در ۲۱ مارس ۲۰۲۴، لیست نام ابراهیم را نشان میداد، اما نام مادرش را نه.
حیالات میدانست که گارد امنیتی مصر گاهی اوقات به مادران کودکان خردسال اجازه عبور از مرز را میدهند، حتی اگر نامشان در لیست خروج نباشد. او پیشنهاد کرد که ابوعدا روز بعد با ابراهیم امتحان کند.
آن دو پیاده رفتند. یک مسئول در سمت غزه به آنها اجازه عبور داد. اما در سمت مصر، مسئول امنیتی از عبور ابوعدا خودداری کرد. در هیجانش، او فاش کرده بود که به آمریکا میروند. مرد سپس اصرار کرد که یک مسئول از سفارت آمریکا در مرز با آنها ملاقات کند.
آنها در چند هفته آینده دو بار دیگر همین گذرگاه را امتحان کردند و شکست خوردند. هر بار، ابراهیم در سکوت به بیمارستان بازگشت و به تختخواب خود رفت و سرش را زیر پتوها دفن کرد. مادرش که تختی نداشت، به محل خواب خود روی زمین زیر تخت ابراهیم عقبنشینی کرد. صدای گریه خفیف پسرش را شنید. او هم گریه کرد.
در سپتامبر، یک مقام وزارت امور خارجه با حیالات در PCRF تماس گرفت و لیستی از کودکانی را که میخواستند تخلیه کنند، درخواست کرد. گذرگاه مرزی با مصر اکنون بسته بود، اما دولت آمریکا یک مسیر خروجی جایگزین از طریق اسرائیل به اردن را فراهم کرده بود.
حیالات ۱۰ کودک را با برخی از بدترین وضعیتها از میان صدها نام انتخاب کرد. رهاف سعید ۲ ساله بود که هر دو پایش را در انفجاری از دست داده بود که مادرش را نیز مجروح کرده بود. ناصر ابو درابی، ۸ ساله، یک دستش را از دست داده بود و پدر و دو خواهر و برادرش را نیز از دست داده بود. دو برادر – احمد عیاش ۸ ساله که دچار آسیب جدی در پای چپش شده بود و کنان عیاش ۹ ساله که هنوز زخمهای باز روی دستش داشت – نیز در این لیست بودند.
بقیه نوجوانان بودند. ابراهیم، که ۱۴ ساله شده بود، در لیست قرار گرفت.
شاینرز موافقت کرد که تمام کودکان را بپذیرد.
در ۷ نوامبر، ایالات متحده به حیالات اطلاع داد که تنها دو نفر از کودکان و همراهانشان از اسرائیل مجوز خروج دریافت کردهاند. همراهان ابراهیم و هفت کودک دیگر تأیید نشده بودند.
سپس، در ۲۱ نوامبر، به کمال تعجب حیالات، ایالات متحده به PCRF اطلاع داد که اسرائیل موارد باقیمانده – کودکان و همراهان – را بدون هیچ توضیحی تأیید کرده است.
زمستان در شیکاگو
روزها بعد، همه خانوادهها در بیمارستان اروپایی در جنوب غزه جمع شدند تا سوار خودروی سازمان جهانی بهداشت شوند که آنها را خارج کند. بسیاری از آنها تا آن روز هرگز از حصارهای غزه فراتر نرفته بودند.
در هتلی در امان، کارکنان PCRF خانوادهها را به یک سالن غذاخوری به سبک بوفه هدایت کردند و به آنها گفته شد که هرچه میخواهند بردارند. ابوعدا گفت که او و مادران دیگر شروع به گریه کردند و به خویشاوندان گرسنهشان در غزه فکر میکردند.
در پرواز از اردن به ایالات متحده، ابوعدا بارها دعا کرد که خدا آنها را حفظ کند. این اولین بار بود که آنها پرواز میکردند.
آنها در دسامبر در شیکاگو فرود آمدند. هوای یخبندان برای آنها شوکهکننده بود، همچنین برف که چند هفته بعد زمین را پوشاند.
اولین توقف ابوعدا و ابراهیم خانه یک زوج جوان آمریکایی بود که مصری و سوری بودند، اما عربی زیادی صحبت نمیکردند. خانوادهها از ترکیبی از عربی شکسته و انگلیسی برای فهمیدن یکدیگر استفاده میکردند.
چند روز بعد، داوطلب PCRF ابوعدا و ابراهیم را برای اولین بار به بیمارستان کودکان شاینرز شیکاگو (Shriners Children’s Chicago) برد. پزشکان شروع به انجام آزمایشاتی بر روی ابراهیم کردند، از جمله سیتی اسکن شکم و ناحیه لگن او. آنها فکر میکردند ترکشها آنقدر کوچک هستند که بدنش به مرور زمان آنها را جذب خواهد کرد، بنابراین تصمیم گرفتند آنها را خارج نکنند.
در ژانویه، بیمارستان گزینههایی برای دست مصنوعی به ابراهیم ارائه داد. یکی از آنها قلاب فلزی داشت، در حالی که دیگری به شکل دست بود. هیچکدام از این گزینهها برای پسر که میگفت چیزی شبیه به یک دست بیونیک را تصور کرده بود، چندان چندکاره به نظر نمیرسیدند. او دست پلاستیکی را انتخاب کرد و ماهها فیزیوتراپی در پی آن انجام شد.
وزن اندام و بندهای پشت برای ابراهیم سخت بوده است تا به آن عادت کند. او باید از عضلات شانهاش برای برداشتن یک فنجان استفاده کند.
ابراهیم گاهی به حالت پرانرژی سابق خود بازگشته است. او توانست در نیمه دوم کلاس هشتم ثبتنام کند و در حال یادگیری انگلیسی و کشف لذتهای استفاده از ماشین حساب برای ریاضی است. برجستهترین اتفاق تابستان او تاکنون، رفتن به ترن هوایی در سیکس فلگ (Six Flags) بود.
ابوعدا در حال ساخت یک پلتفرم آموزش آنلاین برای عربی و مذهب است. اما افکار او غالباً به غزه بازمیگردد، جایی که بقیه اعضای خانواده در چادر زندگی میکنند و به دلیل درگیریها مجبورند دائماً جابجا شوند.
جریان اخبار دردناک بیامان است. پدرش در انفجاری در غزه جان باخت. اخیراً، پسرش محمد هنگام جستجوی غذا در انفجاری گرفتار شد؛ ترکشهایی به سرش اصابت کرد و او را به سرعت کشت. پسر دیگرش، معاذ، به مصر رسیده است و در آنجا در تلاش است تا برای جراحتش درمان پزشکی دریافت کند. ابوعدا میگوید پسر بزرگترش اواخر سال گذشته بازداشت شد و در لیستی از فلسطینیان در زندان عوفر (Ofer prison)، یک مرکز اسرائیلی در کرانه باختری اشغالی، قرار دارد.
دخترانش اکنون به پدرشان وابسته هستند. آنها دائماً میگوینند: "خیلی دلتنگت هستیم. میتوانی سرمان فریاد بزنی، فقط زود برگرد." کوچکترین آنها اکنون ۸ ساله است.
ویزای توریستی ابوعدا و ابراهیم به آنها اجازه میدهد تا پنج سال در ایالات متحده بمانند، اما آنها به زودی به مصر میروند تا حداقل بتوانند با پسر ابوعدا در آنجا متحد شوند. آنچه آنها واقعاً میخواهند، بازگشت به خانه، به غزه است. اما این امر فعلاً دور از دسترس به نظر میرسد، شاید حتی غیرممکنتر از سفر خروجشان.
برای ارتباط با چائو دنگ به آدرس [email protected] ایمیل بفرستید.