جنگ جهانی دوم چه زمانی به پایان رسید؟ یا، جنگ جهانی دوم چه زمانی به پایان خواهد رسید؟ این ممکن است برای بیشتر مردم یک سؤال بلاغی به نظر برسد، زیرا ۱۵ اوت مصادف با هشتادمین سالگرد روز پیروزی بر ژاپن (V-J Day) است. در آن تاریخ، ژاپن ظاهراً بدون قید و شرط تسلیم شد. با این حال، کمتر کسی متوجه است که وضعیت جنگی بین متفقین و ژاپن تا سالها بعد، با امضای معاهده سان فرانسیسکو در سپتامبر ۱۹۵۱ و لازمالاجرا شدن آن در سال ۱۹۵۲، به طور قانونی پایان نیافت. این معاهده شامل اتحاد جماهیر شوروی نمیشد که در آن حضور داشت اما آن را امضا نکرد. شورویها و ژاپن، از طریق یک اعلامیه مشترک در سال ۱۹۵۶، روابط دیپلماتیک را از سر گرفتند و خصومتها را پایان دادند، اما تا به امروز (و با روسیه به جای اتحاد جماهیر شوروی) هرگز یک پیمان صلح را امضا نکردهاند. اختلافات جاری، مانند جزایر کوریل، همچنان باقی است.
«تسلیم بیقید و شرط» ممکن است حس خاتمه و کلیت را به همراه داشته باشد، اما در ژاپن هرگز اینگونه نبود. وقتی ژاپن با اعلامیه پوتسدام، که توسط ایالات متحده، بریتانیا و چین در ژوئیه ۱۹۴۵ صادر شد، موافقت کرد، شرایط تنها خواستار تسلیم نیروهای مسلح و اشغال برخی مناطق کشور بود. همانطور که ریچارد آوری در کتاب جدیدش، «باران ویرانی» (Rain of Ruin)، توصیف میکند، سخنرانی امپراتور ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ حتی شامل کلمه «تسلیم» هم نمیشد. دو روز پس از روز پیروزی بر ژاپن، زمانی که ژاپنیها هنوز برای جلوگیری از اشغال کامل سرزمین اصلی ژاپن لابی میکردند و به واگذاری سفارتخانههای خود در خارج از کشور به ایالات متحده اعتراض داشتند، واضح بود که تفسیر آنها از پوتسدام با آمریکاییها متفاوت بود. در همین حال، در منچوری، جزایر کوریل و جاهای دیگر، ژاپن تا پنجم سپتامبر به جنگ علیه شوروی ادامه داد.
در سال ۱۹۴۵، ژاپن شوکزده، آنچه را که به آن گفته شد، انجام داد و از بسیاری جهات، هنوز هم رازدار است. چندین دلیل برای این سکوت مداوم وجود دارد، از جمله نحوه رفتار ایالات متحده با ژاپن پس از آن. در طول اشغال (سپتامبر ۱۹۴۵ تا آوریل ۱۹۵۲)، دولت فرمانده عالی داگلاس مکآرتور اصلاحات گستردهای را اجرا کرد که بیشتر آنها عاقلانه بودند. (به عنوان مثال، قانون اساسی ژاپن، که در سال ۱۹۴۶ معرفی شد و گاهی اوقات «قانون اساسی صلح» – یا «قانون اساسی مکآرتور» – نامیده میشود، هرگز اصلاح نشده است.) اما در راستای تمایل آمریکا به حرکت رو به جلو و کنار گذاشتن گذشته، آنها تمایل داشتند که کشور را از مسئولیت رها کنند.

مکآرتور از همان ابتدا، در ۲ سپتامبر، در عرشه ناو یواساس میسوری (USS Missouri) لحن را تعیین کرد: «مسائل مربوط به ایدهآلها و ایدئولوژیهای متفاوت در میدانهای نبرد جهان تعیین شدهاند و بنابراین موضوع بحث یا گفتگوی ما نیستند.» همانطور که جان لی، نظریهگر اجتماعی، اشاره کرده است، ایالات متحده با دیکته کردن قانون اساسی به منظور ایجاد «سوئیس آسیا»، در اصل ژاپن را از انجام هرگونه خودکاوی مستقل خود معاف کرد. دادگاه جنایات جنگی توکیو (۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸) – که رسماً دادگاه نظامی بینالمللی خاور دور نامیده میشد – حتی برای برخی از چهرههای کلیدی در میان متفقینِ تعقیبکننده، نامطلوب بود، و در ژاپن نظرات در مورد آن همچنان نشانه دیدگاههای سیاسی یک فرد است. این در تضاد شدید با محاکمات نورنبرگ است، که تعداد کمی از مردم به طور جدی در مورد مشروعیت، انگیزهها یا احکام آن شک دارند.
در دهههای پس از جنگ، سیل خاطرات نظامیان بازگشته، تا حدودی به دلیل حس شرم، وجود نداشت. دستگاه اشغالگر آمریکا شامل «یگان سانسور مدنی» بود که تمام کتابها، مجلات، روزنامهها، فیلمنامهها، اشعار موسیقی، صفحات گرامافون و نامهها را بررسی و به شدت ویرایش میکرد تا از هر چیزی که حتی از دور میتوانست به عنوان ستایش یا بحث در مورد جنگ اخیر یا دولت تعبیر شود، جلوگیری کند. بحث در مورد سانسور در رسانهها خود سانسور میشد. برای اکثر شهروندان ژاپنی، این روال عادی بود، و حتی رویکردی ملایمتر از تجربیات اخیرشان به شمار میرفت: از اوایل دهه ۱۹۳۰ تا سال ۱۹۴۵، ژاپن تحت یک رژیم به طور فزاینده نظامی و سرکوبگر زندگی کرده بود، با مجازاتهای شدید برای هر کسی که از خط قرمزها عبور میکرد.
دلیل دیگری نیز وجود داشت که ژاپن نمیتوانست به سادگی به جلو حرکت کند. در اوت ۱۹۴۵، حدود ۶.۵ میلیون سرباز، ملوان و غیرنظامی ژاپنی در خارج از کشور بودند. اکثر آنها نیاز به بازگردانده شدن به کشوری داشتند که تازه یک جنگ جهانی را باخته و از نظر داخلی فروپاشیده بود. علاوه بر زندانیان ژاپنی پراکنده در پادگانهای جزایر اقیانوس آرام، واحدهای بزرگی در چین، فیلیپین و نقاط دیگر آسیا وجود داشتند که قدرتهای استعماری اروپایی مشغول بازپسگیری امپراتوریهای خود بودند. اسیران جنگی ژاپنی تا اکتبر ۱۹۴۷ در جنوب شرقی آسیا بودند.

در داخل کشور، شهرها ویران شده بودند، شهروندان دچار سوءتغذیه و بیماریهایی مانند سل گسترده بود. گرسنگی و قحطی سالها ادامه داشت؛ میانگین قد و وزن کودکان دبستان تا سال ۱۹۴۸ کاهش یافت. در سال ۱۹۴۷، شرلی هازارد ۱۶ ساله، که بعدها رماننویس مشهوری شد و هیروشیما را در دو اثر مهم خود (ترانزیت ونوس و آتش بزرگ) به تصویر کشید، همراه با والدینش از خانهاش در استرالیا به کور و هیروشیما، و سپس به هنگ کنگ سفر کرد. کشتی او وارد یکی از پایگاههای اصلی نیروی دریایی امپراتوری ژاپن شد: «و سپس وارد کوره شدیم، و آنجا پر از کشتیهای غرقشده بود، کجوکوله، واژگونشده.» او اشاره کرد که ژاپن در جنگ گیر کرده به نظر میرسید، در حالی که بعداً متوجه شد هنگ کنگ پرجنبوجوش پیش از این حرکت کرده است – جنگ در آنجا «یک خاطره ماندگار بود تا یک حضور محسوس.»
یا مردم ژاپنیتبار ساکن برزیل را در نظر بگیرید. در اوایل قرن بیستم، ازدیاد جمعیت و فقر روستایی در ژاپن (همچنین قوانین تبعیضآمیز ضد مهاجرت در ایالات متحده) باعث شد شهروندان ژاپنی به آمریکای لاتین نگاه کنند؛ تنها ۱۸۳,۰۰۰ نفر به برزیل مهاجرت کردند. برای این مهاجران در سال ۱۹۴۵، این باور پابرجا بود که ژاپن در حال پیروزی در جنگ است، حتی پس از تسلیم. «اعتقادیون» (vitoristas یا shinnen-ha) تندرو، اخبار شکست را رد کردند و به جای آن حملات تروریستی علیه «واقعیتگرایان» (esclarecidos یا ninshiki-ha)، ژاپنی-برزیلیهایی که سعی در اطلاعرسانی شکست ژاپن به جامعه داشتند، را آغاز کردند. رهبران واقعیتگرا کشته شدند. این آشفتگی سالها ادامه یافت: در اوایل دهه ۱۹۵۰، کلاهبرداران در کار بودند و مهاجران را متقاعد میکردند که اموال خود را با این بهانه دروغین که دولت پیروز ژاپن کشتیهایی را برای انتقال و بازگرداندن آنها به برزیل میفرستد، به آنها بفروشند.
حدود ۱.۳ میلیون سرباز و غیرنظامی ژاپنی به اتحاد جماهیر شوروی تسلیم شدند تا سالها را در اسارت بگذرانند. شاید یک چهارم میلیون نفر پس از جنگ در اردوگاههای کار شوروی جان باختند. لنگرگاه دریایی در مایزورو (Maizuru) در دریای ژاپن به عنوان بندر اصلی بازگشتگان از سیبری عمل میکرد و از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۸ حدود ۳۴۶ کشتی با بیش از ۶۵۰,۰۰۰ نفر وارد شدند. با شنیدن شایعه ورود کشتی، مردم از سراسر کشور به مایزورو سفر میکردند تا ببینند آیا یکی از اعضای خانوادهشان سوار بر کشتی است.
صحنههای غمزده و عاطفی در مایزورو را با آنچه در اواسط دهه ۱۹۵۰ در ایالات متحده اتفاق میافتاد مقایسه کنید. جنگ در گذشتهای دور بود، زیرساختها و روالهای زندگی مدرن که تا به امروز ادامه دارند، پیش از این ایجاد شده بودند: اولین حومههای شهر و همچنین اولین مرکز خرید سرپوشیده ساخته شده بود. برنامه عظیم ساخت بزرگراه بینایالتی دوایت آیزنهاور، «قانون بزرگراه کمک فدرال ۱۹۵۶»، قرار بود نحوه رفت و آمد آمریکاییها را متحول کند. ایالات متحده پیش از این درگیر بیحوصلگی حومهشهری «جاده انقلابی» بود در حالی که ژاپن در «قصههای اقیانوس آرام جنوبی» گیر کرده بود.
«سِنگو» (Sengo) اصطلاح ژاپنی برای توصیف «پس از جنگ» است. جای تعجب نیست که دولت تا سال ۱۹۵۶ به طور رسمی پایان دوره «سنگو» را اعلام نکرد.
جنگ حتی دههها پس از پایان اشغال، در ژاپن تازه (اما در حالت تعلیق) باقی ماند، تا حدودی به این دلیل که سربازانی که هرگز تسلیم نشده بودند، هنوز از نقاط دوردست امپراتوری سرگردان بودند. آنها شامل یوکوی شوییچی (Yokoi Shoichi) میشدند که در ژانویه ۱۹۷۲ در گوام هنوز مسلح و مشغول ماهیگیری پیدا شد، او مجدداً ایمان خود به امپراتور را تأیید کرد و بقای خود را مدیون «اعتقاد به ارواح یاماتو» دانست. در ژاپن، این وقایع تیتر اول خبرها شدند و این سربازان عمدتاً رده پایین مورد ستایش قرار گرفتند، در حالی که در دوره بلافاصله پس از جنگ، کهنهسربازان طرد شده بودند. داستانهای آنها، که به طور ایمن غیرسیاسی بودند، همچنین به فیلمهای بلند جنگی ژاپن اشاره میکردند که بسیار محبوب بودند و بسیاری از آنها به جای ژنرالها و فتوحات استراتژیکشان، بر مشقتهای سربازان پیاده سرسخت تمرکز داشتند.
حتی یک شیوه مورد توافق برای اشاره به رویدادهای ژاپن بین سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۴۵ وجود ندارد. نامگذاری درگیری به نظر میرسد اولین قدم ضروری برای پرداختن به آن است. بدون آن، داستان همچنان برای تفسیر باز است. اوایل امسال، نخستوزیر شیگرو ایشیبا (Shigeru Ishiba) گفت که هیئتی را تشکیل خواهد داد تا سرانجام به این مسئله رسیدگی کند که چرا ژاپن خود را به یک «جنگ بیپروا» کشاند و چرا دولت وقت نتوانست ارتش را مهار کند. قرار بود یافتهها در زمان سالگرد ۱۵ اوت منتشر شوند. اکنون به تأخیر افتادهاند.
اما یک فیلم انیمه ۵۰ ساله ممکن است به ژاپنیها کمک کند تا به حوادث ۸۰ ساله پایان دهند.

«یاماتو» (Yamato) اصلی، سنگینترین و قدرتمندترین نبردناو بود که تاکنون ساخته شده است. این نبردناو به صورت مخفیانه ساخته شد، و در طول جنگ، افسران سوار بر آن حتی از اندازه توپهای کشتی خبر نداشتند. حدود ۳۸۰ هواپیما از ناوهای هواپیمابر ایالات متحده، «یاماتو» را در حالی که در یک مأموریت انتحاری به اوکیناوا در آوریل ۱۹۴۵ بود، غرق کردند. کشتی در یک ابر قارچی عظیم منفجر شد که شبیه – و چند ماه قبلتر از – آنچه در هیروشیما اتفاق میافتاد، بود. پس از جنگ، سانسورچیان آمریکایی ژاپنیها را از نوشتن درباره «یاماتو» منع کردند، که زندگی دوم آن را به عنوان یک منبع خلاقانه، شگفتانگیزتر میکند.
فرضیه «نبردناو فضایی یاماتو» (Space Battleship Yamato)، یک مجموعه تلویزیونی که در سال ۱۹۷۴ به نمایش درآمد، این است که در سال ۲۱۹۹، نبردناو نیروی دریایی امپراتوری ژاپن از جایی که آمریکاییها آن را در سال ۱۹۴۵ غرق کردند، بالا کشیده میشود. آن را بازسازی (اما به عنوان کشتی زمان جنگ قابل شناسایی) کرده و به فضا فرستاده میشود تا با نژادی بیگانه، «گامیلاس» (Gamilas)، مقابله کند و تجهیزات پاکسازی تشعشع را برای پاکسازی زمین آلوده بازگرداند.
از زمان پخش اولیه سریال تلویزیونی، داستان به ندرت متوقف شده است؛ چندین فیلم انیمه بلند در حال حاضر در دست ساخت هستند. در ۵۰ سالی که از انتشار آن میگذرد، این مجموعه به شدت بر خلاقیتهای ژاپنی تأثیرگذار بوده و از نظر برخی، نقطه آغاز خردهفرهنگ «اوتاکو» (Otaku، به معنای طرفداران متعصب) محسوب میشود. همچنین به یک وسیله واقعی و استعاری برای کاوش در بار جنگی ژاپن تبدیل شده است.
همانطور که در تحقیقاتم برای کتابم «کیش یاماتو» دریافتم، خود این کشتی همزمان بر حافظه و تخیل تسلط دارد. این کشتی در ادبیات، نقاشی، فیلم، انیمه و مانگا به نمایش گذاشته شده است. یک موزه بزرگ و اختصاصی از آن در کوره (Kure)، نزدیک هیروشیما، وجود دارد که حضور سالانه آن با محبوبترین موزههای کشتی جنگی در جهان رقابت میکند – اما در مورد «یاماتو»، هیچ کشتی جنگی در آنجا وجود ندارد. برای برخی، این کشتی اوج صنعتی شدن ژاپن از دوره میجی به بعد را نشان میدهد، در رقابتی برای رسیدن به غرب از نظر فناوری و امپراتوریسازی. بسیاری از ژاپنیها بیسروصدا به مهارتها و منابعی که برای ساخت این کشتی لازم بود – اینکه چنین چیزی میتوانست از کشورشان، که در آن زمان عقبافتاده تلقی میشد، متولد شود – افتخار میکنند. آنها اشاره میکنند که بسیاری از نوآوریهایی که در ساخت آن به کار رفتند، برای شکوفایی اقتصادی ژاپن پس از جنگ حیاتی بودند، روایتی آشنا که به «سقوط خوشیمن» (the fortunate fall) معروف است.

یک خط داستانی تکرارشونده برای سفینه فضایی تخیلی «یاماتو» شامل انجام مانورهای تقریباً انتحاری برای شکستن محاصرههای بیگانه است که برای برخی، بازآفرینی تلاش «یاماتو» واقعی برای عبور از نیروهای دریایی آمریکایی جمعشده و رسیدن به اوکیناوا برای نجات آن، نمادی است. سوزان ناپیر، که اکنون استاد مطالعات فرهنگی در دانشگاه تافتس است، در سال ۲۰۰۵ نوشت که حرکات سفینه تخیلی را میتوان از دیدگاه روانتحلیلی به عنوان «فرو رفتن در ناخودآگاه جمعی شهروندان ژاپنی پس از جنگ، شکلی از ‘پردازش’ ترومای ملی جمعی شکست» دید. ناپیر این فیلمها را «نوعی درمان فرهنگی» مینامد.
چرا برای کاوش این فقدان، به فرهنگ عامه تکیه کنیم؟ زیرا رشتهها یا راههای معمول مسدود یا بسته شدهاند. مورخان آموزشدیده در ژاپن اغلب به حاشیه رانده میشوند. یک کشیش جوان شینتو در معبد محافظهکار یاسوکونی در توکیو، بیش از ۳۰ سال پیش به یان بورما گفت: «مسئله این است که به محض اینکه مورخان را وارد میکنی، با مشکل روبرو میشوی، تحریفها ایجاد میشوند.» کتابفروشیها تقریباً خالی از بخشهای تاریخی مربوط به جنگ هستند. کتابهای درسی مدارس ژاپن بیروح، مبهم و فریبنده درباره جنگ هستند، که بحثهای تلخ پشت صحنه را برای رسیدن به چنین بیرمقیای پنهان میکنند. و، به طرز طعنهآمیزی، بخشی از جامعه ژاپن که شاید به طور رسمی بیش از همه از جنگ جهانی دوم و میراث آن جدا شده است، ارتش کنونی، یعنی نیروهای دفاع شخصی است. نیروی دفاع دریایی ژاپن (JMSDF)، که اساساً نیروی دریایی ژاپن است، هیچ علاقهای به «یاماتو» نشان نمیدهد. چندین عملیات جستجو در محل غرق شدن کشتی که انجام شدهاند، هیچ مشارکت JMSDF یا دولتی نداشتهاند و هیچ بیانیه عمومی رسمی در مورد آنها صادر نشده است.
در پاسخ، فرهنگ عامه ژاپن این خلأ را پر کرده است و مصنوعاتی مانند «یاماتو» با اهمیت بارگذاری شدهاند. در یک فیلم سینمایی سال ۲۰۱۹ درباره «یاماتو» واقعی، با عنوان «جنگ بزرگ ارشمیدس» (The Great War of Archimedes)، صحنه پایانی، شخصیت اصلی داستان، یک معمار صلحطلب نیروی دریایی، را نشان میدهد که با گریه به «یاماتو» که تنها در حال دور شدن است، خیره میشود. یکی از همکارانش از او میپرسد چرا گریه میکند. او پاسخ میدهد: «آن کشتی خود ژاپن است.»

تاکاشی یامازاکی (Takashi Yamazaki)، کارگردان فیلم «گودزیلا منهای یک» (Godzilla Minus One) که پیش از این دو فیلم درباره «یاماتو» ساخته بود، در مصاحبهای در سال ۲۰۱۵ گفت: «برای مردم ژاپن، هیچ نمادی بزرگتر از «یاماتو» برای جنگ اقیانوس آرام وجود ندارد.» او افزود: «در «نبردناو فضایی یاماتو»، کینهای عمیق نسبت به نیروی دریایی امپراتوری ژاپن (IJN) و آرزویی برای رؤیایی که هرگز برآورده نشد، وجود دارد.»
در «مجموعه کشتیها» (Kantai Collection) (که معمولاً به اختصار «کانکُل» KanColle نامیده میشود)، کشتیهای نیروی دریایی امپراتوری ژاپن در زمان جنگ به دانشآموزان یک مدرسه شبانهروزی دخترانه تبدیل میشوند. (این یکی از چندین مجموعه است که تبدیل مشابهی از کشتیها به فرم زنانه را انجام دادهاند.) «یاماتو» به صورت قدبلند، دارای قامت، باشکوه، با موهای تیره بلند که معمولاً دم اسبی بسته شده است، به تصویر کشیده میشود. او یک چتر آفتابی حمل میکند که نماد دکل اصلی اوست. برجکهای او در طول بازوهایش و از آنها چیده شدهاند. گلولههای توپهای عظیم ۱۸.۱ اینچی در کمربندهای ساق پایش نگهداری میشوند.
مت آلت (Matt Alt) حس بازی ژاپنی را که زیربنای هویت برند «ژاپن باحال» (cool Japan) است، به عنوان جلوهگر شدن در «ابزارهای تحویل فانتزی» مانند دستگاه کارائوکه، ایموجی، نینتندو، هلو کیتی، پوکمون و غیره توصیف کرده است. («ژاپن باحال» نیز اتفاقاً سود عظیمی را در قدرت نرم برای این کشور به ارمغان میآورد.) هنرمندان مانگا و انیمه ژاپنی، و همچنین توسعهدهندگان بازی، انواع اشیاء را به صورت دختران و زنان جوان انسانسازی کردهاند؛ چرا یک ناو جنگی ۶۴,۰۰۰ تنی فولادی اینگونه نباشد؟

با این حال، مرزهای بین تخیل و دنیای واقعی مبهم هستند. مایزورو را در نظر بگیرید، که به دلیل «کانکُل» (KanColle) یکی از «مکانهای مقدس» انیمه است. ساختمانهای آجری قرمز به سبک ویکتوریایی در لنگرگاه به طور منظم میزبان رویدادهایی هستند که در آن زنان لباس مبدل به شکل کشتیهای جنگی ژاپنی در زمان جنگ، و همچنین طرفداران پرشورشان، با اعضای خانوادههایی که با غم و اندوه به محل بازگرداندن بستگانشان از سیبری بازگشتهاند، در هم میآمیزند. در این میان، گردشگرانی نیز هستند که برای بازدید از پایگاه نیروی دریایی مدرن JMSDF یا موزه یادبود بازگشتگان مایزورو میآیند.
چنین حوادثی، سردرگمی بین نمایشهای تخیلی، تجاری و سرگرمیمحور جنگ را، که از برخی جهات با ماهیت واقعی جنگ آنگونه که بسیاری از ژاپنیها تجربه کردهاند، متفاوت است، برجسته میکنند. ژاپن از سال ۱۹۴۵ به جنگ نرفته است و برخی از پژوهشگران این کشور را از نظر فرهنگی و احساسی از واقعیتهای جنگ دور میبینند. در فیلم زنده «یاماتو» (۲۰٠۵)، کاپیتان کشتی امروزی «کامییو» (Kamio) بدون همسر و فرزند، منزوی و آسیبدیده است؛ «ماکیکو» (Makiko)، شخصیت اصلی جوانتر زن، یتیم است و توسط «اوچیدا» (Uchida)، همکار «کامییو» در خدمه «یاماتو» که احتمالاً در اثر جنگ عقیم شده است، به فرزندی پذیرفته میشود. این وضعیت، در مجموعهای از فلاشبکها، با جسارت فیزیکی شجاعانه خدمه «یاماتو» در طول جنگ در تضاد قرار میگیرد. پیامی که طبق نوشته آرون گرو (Aaron Gerow)، مورخ سینما در دانشگاه ییل، آورده شده است، این است که ژاپن قبل و در طول جنگ نسبت به بعد از آن، مردانهتر و دارای عاملیت و استقلال بیشتری بود. اگرچه این پیام به آرامی منتقل میشود، اما برای کشوری که کلمه «صلح» عملاً علامت نگارشی است و تقریباً همه ادعا میکنند که از تمام جنبههای دولت فاشیست و گذشته امپریالیستی متنفرند، پیامی جسورانه است.
گرُو میگوید که قدرت این فیلم فراتر از موفقیت تجاری آن بود: «فیلم «یاماتو» از برخی جهات برای تماشاگران نیز فیلمی آسیبزا بود. نظرات بینندگان در یاهو ژاپن و سایر سایتها اغلب دشواری صحبت کردن یا برقراری ارتباط پس از فیلم را توصیف میکنند، گویی آفازی یکی از تأثیرات آن بوده است.» به گفته پژوهشگر «کائوری یوشیدا» (Kaori Yoshida)، تصویر خاص نبردناو «یاماتو» در چنین فیلمهایی، بر اساس «نمادی مردانه از ملت "غرقنشدنی"» بنا شده است.

در اوت ۱۹۴۵، ژاپن نه تنها جنگ را، بلکه حس خود را نیز از دست داد. دیگر نمیتوانست به این روایت پایبند باشد که یک قدرت بزرگ است. دههها کار سخت به این کشور این باور را داده بود که جایگاهی برای خود در جهان پیدا کرده است – حداقل، اینکه الگویی و رهبری برای آسیا است. با نگاه به گذشته، این تصور اشتباه به نظر میرسد، اما نه بیشتر (و نه خودپسندانهتر) از سرنوشت آشکار (Manifest Destiny).
ژاپن از اوایل دهه ۱۹۳۰ به بعد در وضعیت جنگی قرار داشت. این را با تقریباً هفت سال اشغال پس از جنگ ترکیب کنید، و روشن است که جنگ ژاپن همیشه با تفکیک دقیق سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ مخالف بوده است. ظرف چند ساعت پس از امضای پیمان سان فرانسیسکو در سال ۱۹۵۱، توافق دیگری صورت گرفت: پیمان امنیتی بین ایالات متحده و ژاپن. تا به امروز، اصطلاح کوتاه برای توصیف مشارکت دفاعی دوجانبه، نیزه ایالات متحده و سپر ژاپن است، که یک ترکیب کاملاً واضح مردانه-زنانه است. و در بسیاری از تولیدات فرهنگ عامه که به جنگ اشاره میکنند، یک دوگانگی پنهان درباره ایالات متحده وجود دارد. این نیروی خفته در «نبردناو فضایی یاماتو»، «گودزیلا»، «کانکُل»، «خدمت خاموش» و دیگر مجموعهها است. تقصیر شکست ژاپن و کاهش متعاقب آن، به طور مساوی به دولت داخلی آن زمان و آمریکاییهایی نسبت داده میشود که از سال ۱۸۵۳ با «متیو سی. پری» (Matthew C. Perry) شروع کردند، ورود را طلب کردند و همچنین خواستار بازسازی ژاپن شدند.
در دوره بلافاصله پس از جنگ، ژاپن نه زمان و نه انرژی برای کاوش افکارش درباره جنگ را نداشت. زمان گذشت؛ حقایق و تاریخ که شاید در ابتدا با باندهای موقت بسته شده بودند، اکنون مومیایی شدهاند. آنها مسائل حلنشده، غیرقابلحل تفسیر، تأکید یا حزبی باقی ماندهاند؛ برخی رویدادها ادعا میشود که اصلاً اتفاق نیفتادهاند. ژاپن دههها پیشتاز در مقابله با حقایق گزینشی، اطلاعات غلط، گمراهسازی، کنایهها و سیلوهای اطلاعاتی بوده است. در سال ۲۰۲۵، این داستانی است که برای همه ما اهمیت دارد. و بنابراین جنگ ادامه دارد.