اگر وزیر دفاع، پیته هگست، نظریاتی در مورد استراتژی دارد، در به اشتراک گذاشتن آنها کمرو بوده است. اما او به تعهد خود برای بازگرداندن نامهای کنفدراسیون به پایگاهها و مجسمههایشان به گورستانهای نظامی ملی افتخار میکند که هم مضحک و هم زننده است. و ما میدانیم که او معتقد است دانشگاهیان غیرنظامی جایگاه اندکی در آموزش نظامی دارند، که این اشتباه و حتی مضرتر است.
چهل سال پیش، من از ترفیع از استادیار به دانشیار در هاروارد چشم پوشیدم تا به بخش استراتژی کالج جنگی نیروی دریایی ایالات متحده در نیوپورت، رود آیلند، بپیوندم. اساتید راهنمای من از چنین سقوط ارادی از جایگاه علمی گیج و ناامید شدند، اما با نگاهی به گذشته، این یکی از بهترین تصمیمات حرفهای زندگیام بود.
کالج جنگی نیروی دریایی، که نباید با آکادمی نیروی دریایی اشتباه گرفته شود، در سال ۱۸۸۴ برای آمادهسازی افسران ارشد برای مسائل سطح بالاتر جنگ تأسیس شد. برای نیرویی که، مانند نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا، به یادگیری در حین کار به جای کلاس درس اعتقاد داشت، ایجاد چنین مدرسهای کار قابل توجهی بود. کالج جنگ بلافاصله نه تنها آلفرد تیر ماهان، کاپیتان نیروی دریایی که برجستهترین مورخ و مروج نیروی دریایی زمان خود شد، بلکه یک سرهنگ ارتش ایالات متحده، تاسکر بلیس، را برای ارائه آموزش فراتر از حوزه دریایی به عنوان اعضای هیئت علمی جذب کرد.
همان مأموریت آموزش حرفهای سطح بالاتر امروز نیز ادامه دارد. هنگامی که من در نیوپورت بودم، تقریباً نیمی از دانشجویان افسران نیروی دریایی با درجه فرمانده یا ناخدا بودند، نیم دیگر ترکیبی از افسران از شاخههای مختلف با درجات معادل (سرهنگ دوم یا سرهنگ) و افسران نیروی دریایی خارجی بودند، که بسیاری از آنها در نهایت رئیس نیروی دریایی کشور خود میشدند. آنها در نقطه عطف شغلی خود بودند. به عنوان مثال، بسیاری از خلبانان به نقطهای رسیده بودند که باید پرواز منظم را متوقف میکردند و به سمت موقعیتهای ستادی و فرماندهی حرکت میکردند، یک تغییر دردناک. تمام افسرانی که تا آن زمان بر تاکتیکها متمرکز بودند – نحوه مانور کشتیها، هواپیماها یا واحدها در نبرد نزدیک – پس از یک سال در نیوپورت، بیشتر درگیر مدیریت تشکیلات بسیار بزرگتر در آنچه نظامیان سطح عملیاتی جنگ مینامند، میشدند. برخی از آنها اکنون به تدوین استراتژی کمک میکردند، یعنی همسوسازی ابزارهای نظامی با اهداف سیاسی، هدف بنیادی که نیروهای دریایی و ارتشها برای آن وجود دارند.
اینجاست که بخش استراتژی، که من به آن تعلق داشتم، وارد عمل شد. این بخش نیمی غیرنظامی و نیمی نظامی بود و توسط آلوین برنستاین، استاد سابق کرنل، رهبری میشد که زندگی خود را به عنوان مورخ جهان باستان آغاز کرده بود اما سپس برای آمدن به کالج جنگی، سمت دانشگاهی خود را رها کرده بود. در آنجا، بسته به حس او از محیط کلاس، یا از آموزش ییل و آکسفورد خود استفاده میکرد یا از لهجه بروکلینی و هوش خیابانیاش، و به همان اندازه مؤثر بود. او به زیبایی درباره شکوه آتنِ پِریکِلِس سخن میگفت و با چشمکی در چشم میگفت: "میدونید، بعضی از شماها، مخصوصاً تفنگداران دریایی، فکر میکنید که اسپارتها خوب بودند چون زیاد شنا میکردند. اونا خوب نبودند، و من بهتون میگم چرا." در میان خندهها، نکته به خوبی جا افتاد.
برنستاین گروهی چشمگیر از مورخان نظامی را گرد هم آورد، برخی از بریتانیا و کانادا، و چند دانشمند علوم سیاسی سرکش مانند خودم. هفتهای دو بار، استادان غیرنظامی صبحها برای کل کلاس سخنرانی میکردند و با ناراحتی واکنش همکاران خود را که در ردیف عقب مینشستند و در زمان استراحت قهوه، نقدهای بیرحمانه ارائه میدادند، مشاهده میکردند. یک بعدازظهر در هفته، ما مسائل مطرح شده در متون و سخنرانیها را با حدود دوازده دانشجو و شریک تدریسمان، یک افسر ارشد، بررسی میکردیم.
برنامه درسی سخت بود. دانشجویان وقت آزاد زیادی داشتند، اما به آن نیاز داشتند تا بیش از ۵۰۰ صفحه مطالعه در هفته را به علاوه مقالات کوتاه مکرری که تکلیف میکردیم، انجام دهند. این دوره حاوی دوز بالایی از نظریه بود، اما عمدتاً مطالعه استراتژی از جنگ پلوپونزی تا به امروز بود. هیچ کس، چه غیرنظامی و چه نظامی، پیشزمینۀ کافی برای تسلط بر تمام آن درگیریها را نداشت، بنابراین اعضای هیئت علمی و دانشجویان به یک اندازه تلاش میکردند. با این حال، شکایت کردن ممنوع بود. یکی از همکارانم – یک سرباز وظیفه سابق ارتش، کوچکجثه، با موهای خاکستری و ترشرو که متخصص جنگهای ناپلئون بود، و ناگزیر به "قورباغه جنگ" معروف بود – یک بار با دانشجویی روبرو شد که میپرسید چقدر از مطالب خواندنی را باید واقعاً مطالعه کند. او پاسخ داد: "همهاش را. شما کوله پشتی نمیکشید، در گل نمیخوابید، و کسی به شما شلیک نمیکند. نق نزنید."
ما استراتژی را به عنوان یک رشته فکری، از طریق منشور موارد فردی، آموزش میدادیم. اهداف سیاسی در این جنگها چه بود؟ چگونه و چرا تغییر کردند؟ چه زمانی و چگونه ابزارهای نظامی انتخاب شده با آن اهداف همسو بودند؟ وقتی رهبران غیرنظامی و نظامی (ناگزیر) اختلاف نظر داشتند، تنشها چگونه حل و فصل میشدند؟ در سمینارهایی با دوازده دانشجو و دو سخنرانی هفتگی صبحگاهی در سالن سخنرانی نمدار، سرد و سنگی (نیروی دریایی در نگهداری تأسیسات ساحلی، از جمله این یکی، صرفهجویی میکرد)، همگی با آن دست و پنجه نرم میکردیم. من آن را هیجانانگیز یافتم.
اقلیتی از دانشجویان از آن متنفر بودند. آنها از دنیایی از واقعیتها و وظایف مشخص گرفته شده و به دنیایی از سیاست پرتاب شده بودند، جایی که همه چیز خاکستری و متغیر بود، مستعد تفاسیر متعدد، و جایی که هیچ مقدار آموزش یا پیروی از قواعد نمیتوانست موفقیت را تضمین کند. بگذریم از آن نامهای عجیب یونانی در کتاب توسیدید. من میگویم که اکثریت علاقهمند بودند، هر آنچه میتوانستند را جذب میکردند و برای مرحله بعدی حرفه خود آماده میشدند. اقلیتی (بزرگتر از گروه مخالفان) کاملاً از آن لذت میبردند. بسیاری از آنها کسانی بودند که به رتبههای افسر عالیرتبه یا ژنرال رسیدند.
برای یک دانشگاهی جوان غیرنظامی، این فوقالعاده بود. من با افسران در قلمرو خودشان در ارتباط بودم—نه به عنوان همکاران محترم بازدیدکننده با لباس کسبوکار در هاروارد، جایی که آنها غیرمعمول بودند. اینجا، من و همکارانم افراد غیرمعمول بودیم، در برخی موارد جوانتر از افسران (در مورد من حدود ۱۵ سال)، و به شدت از مشکلات عملی زندگی نظامی، رهبری و سختیها بیاطلاع بودیم. تدریس میتوانست خطرناک باشد: افسران به سرعت و به شدت واکنش نشان میدادند اگر فکر میکردند مورد حمایت یا تمسخر قرار میگیرند. اما اگر نشان میدادید که به تخصص آنها احترام میگذارید، آنها نیز به تخصص شما احترام میگذاشتند، زیرا دنیای آنها، دنیایی بود که در آن حرفهایگری از هر نوع بسیار ارزشمند بود.
تدریس در نیوپورت به معنای آشنا شدن با رهبری سطح متوسط بالای نیروهای مسلح بود: بسیار باهوش، باتجربه، جدی و میهنپرست، اما هنوز از بیماریهای خودشیفتگی که میتواند همراه با نصب ستارهها بر شانه باشد، رنج نمیبردند. میتوانستید به دانشجویان کمک کنید تا برای بقیه دوران حرفهای نظامی خود آماده شوند، و این بسیار رضایتبخش بود. به نوبه خود، یک استاد جوان میتوانست از طریق همنشینی مقدار زیادی دانش در مورد رهبری، شخصیت و تمام راههایی که واقعیتهای پیچیده عملیات نظامی میتواند اصول نظریههای علوم سیاسی یا وضوح فریبنده قطعیت گذشتهنگر را به چالش بکشد، کسب کند.
در طول دههها، از دهه ۱۹۵۰ به بعد، مجموعهای از مورخان نظامی برجسته آمریکایی، دانشمندان علوم سیاسی با گرایش امنیت ملی، و حقوقدانان بینالمللی از هیئت علمی نیوپورت عبور کردند. آنها آنچه را که از طریق تدریس در آنجا آموختند، به دنیای دانشگاهی گستردهتر، به همکاران و دانشجویان غیرنظامی منتقل کردند. برخی از ما نیز آن درسها را به خدمت در ردههای ارشد دولتی بردیم. و از نیوپورت و مؤسسات خواهرش — سایر کالجهای جنگی نظامی و همچنین کالج جنگ ملی در واشنگتن — نسلهایی از متخصصان نظامی متفکر پدید آمدهاند که مسئولیتها و چالشهای ذاتی در استفاده از زور را به مراتب بهتر از کسانی که فکر میکنند همه چیز به "قدرت کشندگی" خلاصه میشود، درک میکنند. این نه تنها تجربهای فوقالعاده بود، بلکه از پربارترین و محتواییترین خدمات عمومی بود که میتوان تصور کرد.
به همین دلیل است که حفظ و حراست از این نهادها در برابر حملات ضد روشنفکرانه وزیر دفاع فعلی و کسانی که مانند او فکر میکنند، مهم است. ربیهای باستان اعلام کردند: "کتاب و شمشیر در هم تنیده از بهشت نازل شدند." آنها با هم موفقیت را تضمین نمیکنند، اما قطع یکی از دیگری، همانطور که برخی در این دولت به نظر میرسد میخواهند انجام دهند، تضمین کننده فاجعه است.