بهار گذشته، فرصتی برای سفر به هنگکنگ پیدا کردم. در آنجا، با افرادی از چین قارهای ملاقات کردم و طیف وسیعی از مسائل در دستور کار ایالات متحده و چین را مورد بحث قرار دادم. وقتی صحبت به خاورمیانه رسید، یکی از همصحبتهایم گفت که پکن به این منطقه همانند واشنگتن نگاه نمیکند و اظهار داشت: «ما فقط میخواهیم از خاورمیانه خرید و به آنجا بفروشیم. همین و بس.» طی سالیان متمادی، تحلیلگران غربیِ امور چین، سیاست پکن در این منطقه را با عبارات مشابهی توصیف کردهاند، اما من تعجب میکنم که آیا رویکرد چین به این منطقه در حال تغییر است.
از زمان پایان درگیریها بین اسرائیل و ایران در اواخر ماه ژوئن، گزارشهای متعددی منتشر شده که جزئیات تلاشهای پکن برای کمک به تهران در بازسازی تواناییهای نظامیاش را شرح میدهند. اگر این گزارشها صحت داشته باشند، این اقدامات نمایانگر تغییر قابل توجهی از بیطرفی رسمی چین در منازعات خاورمیانه خواهد بود. دلیل این تغییر چیست؟
من هنوز آماده نیستم که شلوارهای جین اسیدشویشدهام را از کمد بیرون بیاورم، اما به نظر میرسد نوعی مناقشه نیابتی شبیه به جنگ سرد در اواسط دهه ۱۹۸۰ در خاورمیانه در حال شکلگیری است. ایالات متحده و اسرائیل به شدت ایران را مجروح کردند. چین، برای محافظت از سرمایهگذاری خود در ایران، ظاهراً احساس میکند که باید به این رژیم در بازسازی تواناییهای نظامیاش کمک کند. هر کسی که با تاریخ روابط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی آشنا باشد، این پویایی را تشخیص میدهد. این وضعیت احتمالاً منطقه را امنتر نخواهد کرد.
منافع چین در خاورمیانه حول محور امری میچرخد که من در هنگکنگ شنیدم: فروش کالا به منطقه و خرید کالا (بیشتر انرژی) از آن. این بدان معناست که پکن خواهان ثبات منطقهای، جریان آزاد منابع انرژی، آزادی ناوبری و دسترسی به بازارهاست.
این شرایط با منافع ایالات متحده در منطقه همپوشانی دارد، اما به جای همکاری، واشنگتن و پکن درگیر یک رقابت استراتژیک هستند. این رقابت کمتر به خاورمیانه مربوط میشود و بیشتر به تایوان، بخشهایی از آسیا که پکن آن را حوزه نفوذ خود میداند، و رقابت اجتنابناپذیر بین یک قدرت مستقر و یک قدرت در حال ظهور که میخواهد نظم جهانی را به نفع خود تغییر دهد، ارتباط دارد.
اما این رقابت در نقاط مختلف جهان، از جمله خاورمیانه، خود را نشان میدهد، جایی که پکن و واشنگتن دائماً در تلاشند تا یکدیگر را دور بزنند.
یمن و حوثیها نمونه خوبی از نحوه بروز این رقابت هستند. اگرچه چین و واشنگتن منافع مشترک واضحی در تضمین آزادی ناوبری دارند، اما چالش حوثیها برای کشتیرانی در دریای سرخ را به کلی متفاوت مدیریت کردهاند. پکن اساساً با حوثیها به توافقی دست یافت تا خطوط کشتیرانی چین را از حمله محافظت کند. واشنگتن نیز به نوبه خود، از قدرت نظامی برای وادار کردن حوثیها به عقبنشینی استفاده کرد (با نتایج متفاوت). این یک بازی عالی برای پکن است. واشنگتن به دلیل حمله به حوثیها در افکار عمومی جهانی ضربه میخورد و منابع نظامی آمریکا که در غیر این صورت ممکن بود در آسیا مستقر شوند، در خاورمیانه گرفتار میشوند. به عنوان یک مزیت اضافی، ارتش چین از پایگاه خود در جیبوتی برای مشاهده دقیق نحوه عملکرد نیروی دریایی ایالات متحده استفاده میکند – که میتواند در صورت درگیری در تنگه تایوان مفید باشد.
چینیها همچنین از حمایت آمریکا از اسرائیل پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ استفاده کردهاند تا نه تنها در خاورمیانه، بلکه در سراسر آنچه که "جنوب جهانی" نامیده میشود، برتری کسب کنند. پکن به شکلی غیرمعمول از اسرائیل انتقاد کرده است، اما به نظر میرسد لحن تند کمتر به وضعیت وخیم فلسطینیان در غزه مربوط باشد و بیشتر به این موضوع مربوط است که واشنگتن را به رنج فلسطینیان گره بزند و بدین ترتیب، آسیب بیشتری به شهرت جهانی ایالات متحده وارد کند.
انجام معاملات با حوثیها و افزایش لفاظیهای ضد اسرائیلی، راههای کمهزینهای برای سیاستگذاران چینی است تا همتایان آمریکایی خود را دچار سردرد کنند. این رویکرد به نظر میرسد کاملاً متفاوت از رویکرد آنها نسبت به ایران باشد، که پکن واقعاً به آن نیاز دارد. دولت چین میتواند بدون حوثیها یا بدون انتقاد از اسرائیل امور را مدیریت کند، اما نمیتواند به راحتی حدود ۱۳ درصد نفتی را که از تهران وارد میکند، جایگزین کند. این مقدار برای بزرگترین واردکننده نفت خام جهان (۱۱.۱ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۲۴) بسیار مهم است و دلیل آن است که چین در ثبات ایران سرمایهگذاری کرده است. در سال ۲۰۲۱، وزرای خارجه دو کشور یک توافقنامه همکاری ۲۵ ساله امضا کردند. اگرچه نسخه نهایی هرگز علنی نشد، اما نیویورک تایمز به یک پیشنویس دست یافت که پکن را متعهد میکرد تا ۴۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند در ازای تأمین بیوقفه نفت با تخفیفهای سنگین. اگرچه دسترسی آسان پکن به منابع انرژی محور اصلی این توافق بود، اما پیشنویس شامل مفادی برای پروژههای زیربنایی و همکاری دفاعی و امنیتی تقویتشده نیز بود.
با این حال، حتی اگر توافق نهایی با پیشنویس تفاوت داشته باشد، تنها تجارت نفت نشاندهنده رابطهای محکمتر بین پکن و تهران است که تحلیلگران و سیاستگذاران عموماً آن را دستکم میگیرند. به همین دلیل – برخلاف ادعاهای محدودکنندگان، واقعگرایان و منتقدان واکنشی اسرائیل – جنگ ژوئن بین ایران و اسرائیل به نفع پکن نبود.
عملیات نظامی پیچیده و ماهرانه اسرائیل – همراه با حملات هوایی ایالات متحده به سه سایت هستهای ایران – پکن را به دو صورت عقب انداخت: اول، به نظر میرسد که نظم تحت رهبری آمریکا در منطقه را تقویت کرده است. در سالهای اخیر، زمانی که هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان اقداماتی برای کاهش حضور آمریکا در منطقه انجام دادهاند، این عقبنشینی رهبران خاورمیانه را به سمت همکاری با چین (و روسیه) سوق داده است.
عملیات "چکش نیمهشب" نشان داد که واشنگتن نگرانیهای امنیتی کشورهای منطقه – نه فقط اسرائیل – را جدی میگیرد. این امر نظم تحت رهبری آمریکا را که پیش از این به دلیل نگرانیها در منطقه مبنی بر اینکه "محور آسیایی" واشنگتن شرکایش را به رحمت تهران واگذار خواهد کرد، متزلزل به نظر میرسید، تقویت کرد. نمایش عزم آمریکا به معنای پایان نفوذ چین در خاورمیانه نیست. رهبران منطقه از روابط اقتصادی خود با پکن خوششان میآید، اما امنیت ارائهشده توسط ایالات متحده را به هر جایگزین دیگری ترجیح میدهند.
دوم، اسرائیلیها آسیب زیادی به توانایی نظامی ایران و ابزارهای سرکوب رژیم وارد کردند. ایران امروز ضعیفتر از پیش از ۱۳ ژوئن است. ایران تضعیف شده و احتمالاً بیثبات، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر ژئواستراتژیک به چینیها آسیب میزند. چین هوشمندانه نفت را ذخیره میکند، اما اگر جریان نفت به پکن حتی به طور موقت مختل شود، احتمالاً تأثیر نامطلوبی بر چینیها (و همچنین همه دیگران) خواهد داشت. اگر رژیم اسلامی سقوط کند و رهبری جدیدی که بیشتر با آمریکا دوست باشد به قدرت برسد، احتمالاً توانایی پکن را برای دور زدن یا درگیر کردن واشنگتن در منطقه به خطر میاندازد. بنابراین، منطقی است که دولت چین با سرعت عمل برای بازسازی تواناییهای پدافند هوایی ایران و همچنین ذخایر موشکهای بالستیک آن اقدام کند.
این همچنین برای کسانی از ما که دهههاست خاورمیانه را دنبال کردهایم، بخشی از یک سناریوی منطقهای به نظر میرسد. در سال ۱۹۶۷، شوروی به سرعت برای بازسازی نیروهای مصری پس از پیروزی خیرهکننده اسرائیل در جنگ ششروزه اقدام کرد. شکست خفتبار مشتریان مسکو در آن درگیری نیز پیروزی برای ایالات متحده بود. تقریباً شش دهه بعد، به نظر میرسد انگیزهها و فشارهای مشابهی روابط رقابتی بین ایالات متحده، اسرائیل، ایران و چین را شکل میدهند. دولت ترامپ متعهد است که اطمینان حاصل کند اسرائیل آنچه را برای مقابله با تهدیدات امنیتی خود، از جمله از سوی ایران، نیاز دارد، در اختیار دارد. چین نیز به همین ترتیب، به تهران کمک میکند تا تهدید اسرائیل را کاهش دهد. اگر درگیری بین اسرائیل و ایران دوباره شعلهور شود، این فرآیند احتمالاً تکرار خواهد شد و سهام قابل توجهی را در نبرد منطقهای بین اسرائیل و ایران بالاتر میبرد. این تقریباً همان چیزی است که در طول جنگ سرد رخ داد.
این تشبیه از هر جهت کامل نیست. اسرائیل کمتر از مثلاً السالوادور در دهه ۱۹۸۰ یک دولت دستنشانده است. همچنین روابط اقتصادی قوی با چین دارد که شرکای آمریکا عموماً در طول جنگ سرد نداشتند. با این حال، دشوار است که دوباره آن حال و هوای دهه ۱۹۸۰ را احساس نکنیم، زمانی که – در زیر سطح رقابت ابرقدرتها – درگیریهای با حاصل جمع صفر حکمفرما بود و جهان بسیار خطرناکتر بود.