در ژانویه ۱۹۴۵، ۸۰ سال پیش، جنگ جهانی دوم وارد هفتمین سال خود میشد. نبرد در اروپا در جریان بود، زیرا ارتشهای متفقین بخشهای بزرگی از فرانسه و بلژیک را از کنترل نازیها آزاد کردند. ارتش سرخ از اتحاد جماهیر شوروی به لهستان پیشروی میکرد و نیروهای آلمانی را از شرق تحت فشار قرار میداد. در همین حال، کارزار متفقین در اقیانوس آرام در حال جمعآوری شتاب بود و آمریکا برای حمله به ژاپن برنامهریزی میکرد. نتیجه جنگ توازن بینالمللی قدرت، سیاست و اقتصاد جهانی را به گونهای تغییر میدهد که هنوز هم جهان را شکل میدهد.
این پروژه در حال انتشار گزیدههایی از آرشیو اکونومیست، هفته به هفته با پایان یافتن جنگ است - یک کپسول زمان از نحوه گزارش ما در مورد آخرین سال آن. یک قسمت جدید در روزهای جمعه برای هشت ماه آینده در اینجا ظاهر میشود. برای اطلاع از ورودیهای جدید، در اتاق جنگ ما ثبت نام کنید، خبرنامه دفاعی هفتگی ما.

January 3
Deadlock in Europe
در ۶ ژانویه ۱۹۴۵، زمانی که اولین شماره سال خود را منتشر کردیم، درگیری در اروپا در مراحل پایانی خود بود. ما نوشتیم که در اواخر سال ۱۹۴۴، «فقط مردان و زنان عادی نبودند که میگفتند، همه چیز تا کریسمس تمام میشود.» اما سرعت پیشروی متفقین به مناطق اشغالی نازیها در اروپا کاهش یافته بود. حمله روندشتت آلمان (که اکنون بیشتر به عنوان نبرد برآمدگی شناخته میشود) متفقین را در بلژیک و لوکزامبورگ عقب رانده بود. بریتانیاییها همچنان در یونان میجنگیدند. کمونیستهای لهستانی، معروف به کمیته لوبلین، بر سر کنترل کشور با دولت در تبعید لهستان در لندن اختلاف نظر داشتند.
فضا در بریتانیا غمانگیز بود. اگرچه نازیها همچنان از هر دو طرف قاره تحت فشار بودند، اکونومیست اعلام کرد "بنبست در اروپا":

این بدان معنا نبود که پیروزی برای بریتانیاییها دور از ذهن بود - در واقع تقریباً قطعی به نظر میرسید. اما «بنبست نظامی و تفرقه سیاسی» شکست نازیها را به تأخیر انداخته بود. اختلافات بر سر نحوه برخورد با آلمان پس از جنگ مشکلساز بود. ما نوشتیم، نازیها امیدوار بودند که «ائتلاف علیه آنها، پس از همه، فرو خواهد پاشید». و پیشنهادی مبنی بر اینکه آلمان پس از جنگ مناطق صنعتی خود را واگذار کند که توسط فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی ارائه شد، اراده قویتری به آلمانیها برای ادامه جنگ میداد.
بریتانیا دلیلی داشت که فراتر از میدان جنگ نیز احساس غم کند. اداره اقتصاد جنگ تلفات سنگینی بر مردم وارد کرده بود. اکونومیست اخیراً یکی از اولین انتشار بزرگ دادههای آماری از زمان آغاز جنگ را دریافت کرده بود (اگرچه ما توضیح دادیم که "دلایل امنیتی هنوز ایجاب میکند که برخی از آنها تا شکست آلمان و ژاپن مخفی بمانند"). جنگ اقتصاد بریتانیا را متحول کرده بود. فقط این نبود که دولت مالیاتها را برای پرداخت هزینه جنگ افزایش داده بود. هزینهها برای کالاهای مصرفی کاهش یافته بود، حتی اگر سوخت و نور در طول Blitz به خوبی فروش میرفت - همانطور که در این نمودار نشان دادیم:

شایعاتی در سال ۱۹۴۴ پیچیده بود مبنی بر اینکه آدولف هیتلر مرده، دیوانه شده یا توسط هاینریش هیملر، رئیس SS (گروه شبهنظامی اصلی نازیها) زندانی شده است. اما سخنرانی سال نوی هیتلر، به گفته ما، نشان داد که او "زنده است، نه بیشتر از حد معمول دیوانه است و به طرز چشمگیری زندانی نشده است":

با این حال، با تحت فشار قرار گرفتن نازیها توسط متفقین در غرب و اتحاد جماهیر شوروی در شرق، توسل دیکتاتور به ناسیونالیسم توخالی به نظر میرسید. بلکه، پیام او بوی لافزنی و ناامیدی میداد. ¦

January 10
Divided China
در حالی که متفقین نازیها را در اروپا تحت فشار قرار دادند، نیروهای آمریکایی در اقیانوس آرام فشار را بر ژاپن وارد کردند. این کشور در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ به پرل هاربر، یک پایگاه دریایی در هاوایی، بمب انداخت و نزدیک به ۲۵۰۰ نفر را کشت. روز بعد، رئیس جمهور فرانکلین روزولت وارد جنگ در آسیا شد. با شروع سال ۱۹۴۵، آمریکا گسترش امپراتوری ژاپن را بررسی کرده بود و در فیلیپین، که از سال ۱۹۴۱ تحت اشغال ژاپن بود، پیشرفتهایی حاصل کرده بود:

اکونومیست سپس به چین روی آورد. آمریکا از سال ۱۹۴۰ با وام و سلاح از چین علیه ژاپن حمایت کرده بود. در سال ۱۹۴۱ مشاوران نظامی فرستاد و پایگاههای هوایی در سرزمین اصلی ایجاد کرد. این کشور علاقه زیادی به کمک به چین برای پایان دادن به اشغال ژاپن داشت - نه تنها برای تضعیف ژاپن، بلکه برای تقویت چین به عنوان یک قدرت بزرگ که به برقراری صلح در آسیا پس از جنگ کمک میکند.
این کار آسانی نبود. چین در آن زمان توسط مجموعهای از دولتهای رقیب اداره میشد. خارج از مناطق تحت کنترل ژاپن، بخشی از کشور توسط کومینتانگ، یک گروه ملیگرا به رهبری چیانگ کای شک، با پایگاهی در چونگ کینگ، در مرکز چین، رهبری میشد. منطقه دیگری توسط کمونیستها به رهبری مائو زدونگ با پایگاهی در یانآن، شهری در شمال، کنترل میشد. ما نوشتیم، شکست ژاپن میتواند باعث ایجاد وضعیتی "از بزرگترین سردرگمی" در چین شود. اگرچه دو قدرت رقیب این کشور در کنار یکدیگر علیه ژاپنیها جنگیده بودند، اما "چند سالی است که در حالت جنگ داخلی بالفعل یا نهفته قرار داشتهاند".
جنگهای داخلی که در کشورهای آزاد شده در اروپا رخ داده بود، برای چین بدیمن به نظر میرسید:

اما وحدت، به گفته ما، سخت خواهد بود. به نظر میرسید که چیانگ «بیشتر با تمایل به حفظ و تقویت قدرت انگیزه دارد تا تمایل به سهیم شدن در قدرت در برخی از دولتهای جدید با کمونیستها». کمونیستها مصمم بودند «قدرت را در مناطق خود حفظ کنند و آن را در هر کجا که میتوانند گسترش دهند». اگرچه ما استدلال کردیم که یک دولت وحدت ملی برای چین بهترین خواهد بود، اما دیدن اینکه چگونه قرار است "به وجود آید" دشوار بود. ¦

January 17
The neglected ally
در آغاز سال ۱۹۴۵ بیشتر فرانسه آزاد شده بود. در ماه اوت گذشته، متفقین پاریس را از کنترل آلمان خارج کردند و شارل دوگل، که یک دولت موقت در تبعید از لندن و الجزایر را رهبری میکرد، به پایتخت بازگشت. اشغال تلفات زیادی گرفته بود. در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۵، اکونومیست نوشت:

نان جیرهبندی شده بود با ۱۳ اونس (۳۷۰ گرم) در روز و پنیر با ۰٫۷۵ اونس (۲۰ گرم) در هفته. حتی در آن زمان، «هیچ تضمینی وجود نداشت که حتی این جیرههای ناچیز نیز تأمین شود».
صنعت فرانسه نیز در وضعیت اسفناکی قرار داشت: «شر بیکاری - تنها در پاریس حدود ۴۰۰۰۰۰ نفر بیکار هستند - به سختیهای ناشی از کمبود گرما، غذا و پوشاک در مراکز صنعتی فرانسه افزوده شده است.» با این، ترس از بیثباتی سیاسی به وجود آمد. ما هشدار دادیم که «حدی برای صبر فرانسویها وجود خواهد داشت. و آن حد در حال نمایان شدن است... دولت در مواجهه با حجم فزاینده نارضایتی، ممکن است موقعیتش تضعیف شود.» این به نفع همگان بود که «فرانسه نباید متحد غفلتشده شود».

ما استدلال کردیم که بریتانیا و آمریکا باید با فرانسه به عنوان یک شریک برابر در تلاشهای جنگی رفتار کنند، «نه تنها در تدوین استراتژی، بلکه در تخصیص منابع نیز». آمریکا، با منابع طبیعی فراوان خود، میتوانست عرضه به فرانسه را افزایش دهد. اما بریتانیا نیز باید نقش خود را ایفا کند - حتی اگر «فقط میتواند پنی به پوندهای آمریکا کمک کند».
در همین حال، تصویر بسیار متفاوتی از آزادی در اروپای شرقی در حال ظهور بود، جایی که نازیها توسط اتحاد جماهیر شوروی بیرون رانده شده بودند:

به نظر میرسید تفاوتهایی بین دولتهایی که تحت نفوذ شوروی تشکیل شده بودند وجود دارد. در برخی از کشورها، کمونیستها در واقع قصد نداشتند تمام آنچه از نظم کهن باقی مانده بود را از بین ببرند. بلغارستان پس از به دست گرفتن قدرت توسط کمونیستها در سپتامبر ۱۹۴۴، پادشاه خود را خلع نکرد. پادشاه مایکل رومانی حتی از سوی کمونیستهای این کشور مورد تحسین قرار گرفت که میخواستند اعتدال را نشان دهند (اگرچه هر دو کشور بعداً به جمهوری تبدیل شدند: بلغارستان در سال ۱۹۴۶ و رومانی در سال ۱۹۴۷). با این حال، در لهستان، اختلافات سیاسی بسیار شدیدتر بود. دولت لوبلین مورد حمایت شوروی میخواست قانون اساسی ۱۹۳۵ لهستان را لغو کند (آنها در نهایت موفق شدند) و بین پارتیزانها و سربازان روسی درگیری رخ داد.
ما بحث کردیم که اتحاد جماهیر شوروی چه سیاستی را در سرزمینهایی که به آزاد کردن آنها کمک کرده بود، انتخاب خواهد کرد؟ از یک طرف، ممکن است «تصمیم بگیرد که کنترل را به گونهای اعمال کند که حاکمیت ملی هر ایالت کوچک به طور جدی مختل شود». این به معنای «Gleichschaltung ایدئولوژیک» خواهد بود - اصطلاحی که نازیها برای توصیف کنترل کامل جامعه استفاده میکردند. از طرف دیگر، ممکن است تصمیم بگیرد که نفوذ خود را در منطقه به طور غیرمستقیم اعمال کند. در ژانویه ۱۹۴۵، گفتن اینکه اتحاد جماهیر شوروی به کدام سمت خواهد رفت، دشوار بود. ¦

January 24
Germany’s war machine
در اواخر ژانویه، ارتش سرخ از طریق اروپای مرکزی پیشروی میکرد و به طور پیوسته به سمت برلین، پایتخت آلمان پیشروی میکرد. اوکراین، که نازیها در سال ۱۹۴۱ برای کنترل ثروت منابع طبیعی آن، از جمله گندم و سنگ آهن، تصرف کرده بودند، در سال ۱۹۴۴ توسط اتحاد جماهیر شوروی بازپس گرفته شد. در همین حال، در لهستان، ارتش سرخ به شهرهای ورشو و کراکوف نفوذ کرده بود.
مناطق تحت کنترل آلمان در جنوب نیز مورد حمله قرار میگرفتند. یکی از این مناطق، سیلسیا علیا بود که اکنون بیشتر در جنوب لهستان واقع شده است. این منطقه صنعتی که از نظر زغال سنگ و سایر کالاها غنی بود، به یکی از موتورهای اصلی اقتصاد جنگ آلمان تبدیل شده بود (به نقشه زیر که در شماره ۲۷ ژانویه خود منتشر کردیم مراجعه کنید). همچنین محل برخی از بزرگترین اردوگاههای کار اجباری و تمرکز نازیها، از جمله اردوگاههایی بود که آشویتس را تشکیل میدادند.

از آغاز قرن بیستم، بخشهایی از سیلسیا علیا در اختیار آلمان امپراتوری، اتریش-مجارستان، روسیه تزاری، لهستان و چکسلواکی بود. این مناطق پس از حمله نازیها به لهستان در سال ۱۹۳۹ تحت کنترل کامل آلمان قرار گرفتند. این منطقه ۸۰۰۰ مایل مربع (۲۱۰۰۰ کیلومتر مربع) وسعت داشت و محل سکونت ۴٫۵ میلیون نفر بود. ما نوشتیم: «در این منطقه، غنیترین ذخایر زغال سنگ کل قاره وجود دارد». همچنین تصور میشد که ذخایر روی سیلسیا علیا «بزرگترین ذخایر در جهان» است. زغال سنگ این منطقه آن را برای تولید مواد شیمیایی و همچنین برق حیاتی کرده بود: «یک شبکه متراکم گاز و برق، که تا برسلاو میرسد، به زغال سنگ سیلسیا علیا وابسته است».
سیلسیا علیا در مقایسه با روهر، منطقهای در غرب آلمان که بیشتر به دلیل تولید زغال سنگ و فولاد شناخته شده بود، یک عقبمانده صنعتی بود. تولید فولاد سیلسیا علیا در مقایسه با آن کم بود، تا حدی به این دلیل که معادن محلی کافی برای سنگ آهن نداشت. با این حال، این منطقه به مرکز ماشین جنگی نازیها تبدیل شده بود، به ویژه پس از اینکه متفقین در سال ۱۹۴۳ بمباران شدید روهر را آغاز کردند:

پس از تشدید بمباران متفقین، نازیها بخشی از صنایع سنگین خود را از روهر به سیلسیا علیا منتقل کردند. ما نوشتیم: «تردیدی نیست که حیاتیترین کارخانههای جنگی در زیر زمین ساخته شدهاند». همه چیز از سیمان و کود گرفته تا قطار و خطوط راهآهن در آنجا تولید میشد. تا سال ۱۹۴۵، راهآهنهای آلمان شرقی به زغال سنگ این منطقه وابسته بودند. و بنابراین از دست دادن سیلسیا علیا، به گفته اکونومیست، «ضربه بسیار شدیدی به صنعت جنگی آلمان وارد میکند».
همچنین به معنای آزادی برای هزاران زندانی خواهد بود. در ۲۷ ژانویه، در همان روزی که مقاله اکونومیست در مورد سیلسیا علیا به چاپ رسید، ارتش سرخ کنترل آشویتس را از نازیها تصرف کرد. این بزرگترین اردوگاه تمرکز نازیها بود. بیش از ۱ میلیون یهودی، لهستانی، روما و دیگران در طول هولوکاست در آنجا کشته شدند. با ادامه پیشروی ارتش سرخ، ابعاد جنایاتی که نازیها در لهستان اشغالی و جاهای دیگر مرتکب شده بودند، بیشتر آشکار میشد. ¦

January 31
Ads in a time of war
جنگ جهانی دوم برای شرکتهای بریتانیایی سخت بود. بسیاری از کالاهایی که قبل از جنگ میفروختند دیگر تولید نمیشدند، زیرا این کشور منابع را برای حمایت از نیروهای مسلح تغییر مسیر داده بود. آگهی دهندگان این را به شدت احساس کردند. انجمن تبلیغات در سال ۱۹۴۰ نوشت: «حسن نیت تجاری یک دارایی سرمایهای با ارزش تقریباً نامحدود است: ساخت آن دشوار است. از دست دادن آن بسیار آسان است.» این شرکتها را ترغیب کرد: «بیایید در طول این آشفتگی اقتصادی از نام تجاری خود محافظت کنیم».
نه تنها محصولات کمتری برای فروش داشتند، بلکه با یک کارزار قوی علیه ولخرجی نیز روبرو بودند. حشره ولخرج، یک تهدید کارتونی که توسط دولت رویاپردازی شده بود و خریداران را به هدر دادن پول به جای سرمایهگذاری در اوراق قرضه جنگی وسوسه میکرد، بارها در تبلیغات ظاهر شد. این حشره به عنوان "رفیق هیتلر" توصیف شد.




و با این حال، در طول جنگ، برندهای بریتانیایی موفق شدند خود را در ذهن مصرف کنندگان حفظ کنند. ورق زدن آگهیهایی که در اوایل سال ۱۹۴۵ چاپ کردیم، چیزهای زیادی را در مورد زندگی در جبهه داخلی آشکار میکند. سازندگان بووریل، یک خمیر عصاره گوشت که میتوان آن را به یک نوشیدنی گوشتی تبدیل کرد، "گرما و نشاط" را که میتواند در زمستان مرده به بریتانیاییها ارائه دهد، تبلیغ کردند. کروکس، یک شرکت داروسازی، روغن هالیبوت را به عنوان "ضروری رژیم غذایی زمان جنگ"، به ویژه "در طول این ششمین زمستان جنگ" به بازار عرضه کرد.
آگهیهایی برای چیزهای خوبتر نیز در صفحات ما ظاهر شدند - با یک پیچش. تولید ویسکی در اوایل دهه ۱۹۴۰ سقوط کرده بود، زیرا منابع غلات به سمت غذا هدایت میشدند، قبل از اینکه به آرامی در سال ۱۹۴۴ دوباره شروع شود. وایت هورس، یک تقطیر کننده، سعی کرد از این تغییر با تبلیغ سهام خود از "ویسکی قبل از جنگ" استفاده کند که "زمانی که این جنگ جوان بود، پیر میشد". یک آگهی برای Black Magic (برندی که هنوز امروزه فروخته میشود و اکنون متعلق به نستله است) قول داد که شکلاتهایی که مدتها از تولید خارج شدهاند به زودی دوباره به فروش میرسند: «بیایید صلح، بیایید Black Magic.»




سایر شرکتها از آگهیهای خود برای نشان دادن نقش خود در تلاشهای جنگی استفاده کردند. دایملر و سینگر، دو خودروساز، به دنبال جلب نظر خوانندگان اکونومیست با نشان دادن کیتی بودند که برای تأمین امنیت قدرت بریتانیا در هوا، روی زمین و از طریق دریا ارائه کرده بودند. دایملر خودروهای زرهی برای پیاده نظام ساخت. هر دو شرکت قطعات هواپیما تولید میکردند. کداک، یک شرکت آمریکایی، برای سربازان متفقین و تیمهای بمبافکن دوربینهایی ساخت که از آنها برای ثبت موقعیت خود بر فراز یک هدف دشمن هنگام رهاسازی بمب استفاده میکردند.
شرکتها از ابتدای جنگ از این طریق از فضای تبلیغاتی استفاده کرده بودند. اما تا ژانویه ۱۹۴۵، آنها به پایان آن نگاه میکردند. سینگر قول داد که مهارت مهندسانش که "با پنج سال فداکاری برای آرمان ملت افزایش یافته است"، "به ساخت بهترین خودروهای آینده تبدیل خواهد شد". لانچستر، یکی دیگر از خودروسازان نیز همین کار را کرد. قول داد: "لانچستر پس از جنگ" واقعاً به یک خودرو "ارزش انتظار" تبدیل خواهد شد. ¦

February 7
Conference in the Crimea
وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و جوزف استالین آخرین بار در اواخر سال ۱۹۴۳ در تهران، پایتخت ایران ملاقات کرده بودند. در آنجا توافق کرده بودند که بریتانیا و آمریکا جبهه دومی را علیه نازیها در اروپای غربی باز کنند، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی از شرق حمله میکند. اکنون، با فروپاشی دفاع آلمان، رهبران بریتانیا، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی دوباره گرد هم آمدند - در یالتا، یک شهر تفریحی در کریمه. ما در ۳ فوریه ۱۹۴۵ نوشتیم: «سهگانه جهان» دوباره رودررو دیدار خواهند کرد تا آخرین مراحل جنگ و اولین گامهای صلح را تعیین کنند.»
کنفرانس یالتا که از ۴ تا ۱۱ فوریه برگزار شد، به دنبال تدوین طرحی برای چگونگی اداره اروپا توسط متفقین پس از شکست نازیها بود. در تهران، سه قدرت به داشتن "مناطق نفوذ" رضایت داده بودند: روسیه بر اروپای مرکزی و شرقی و بالکان تسلط خواهد داشت و بریتانیا و آمریکا در دریای مدیترانه حاکم خواهند بود. اما توافقی که در یالتا به دست آمد، به گفته ما پس از پایان کنفرانس، آن برنامهها را اصلاح کرد. این سه کشور در عوض خود را متعهد کردند به «حق… همه مردم، برای انتخاب شکل حکومت خود».
آلمان به عنوان متجاوز، به منظور جلوگیری از تجدید حیات نازیسم و تضمین انتقال نهایی کشور به دموکراسی، تحت اشغال متفقین قرار میگرفت. کنترل به چهار روش بین سه قدرت و فرانسه تقسیم میشد (اگرچه مرزهای این "مناطق اشغالی" نهایی نشد: خطوط مقدم در زمان کنفرانس یالتا هنوز در شرق و غرب در حال حرکت بودند). آلمان نیز خلع سلاح میشد:

اما بسیاری از موارد مربوط به اجرای این طرح مبهم باقی ماند، و با درخواست از آلمان برای خلع سلاح آغاز شد. ما نوشتیم: «با تفسیر سختگیرانه، این میتواند به معنای تخریب کامل صنایع سنگین آلمان باشد.» «با درک سهلانگارانه، این میتواند به معنای درجهای از نظارت متفقین - مسلماً دشوار - بر یک سیستم صنعتی آلمان فعال باشد.» همچنین مشخص نبود که آیا درخواست از کشور برای پرداخت غرامت میتواند «حداقل استاندارد زندگی برای آلمانیها» را نادیده بگیرد. ما نگران بودیم که این اعلامیه حتی میتواند توسط قدرتهای اشغالگر برای توجیه قرار دادن آلمانیها در کار اجباری به عنوان نوعی استرداد مورد استفاده قرار گیرد.
و بنابراین اکونومیست در مورد آنچه در یالتا به دست آمده بود، قضاوت را محفوظ داشت: «هیچ حکمی در مورد شرایط فعلی نمیتوان صادر کرد. تفسیر همه چیز است.» در پایان، آمریکا و بریتانیا، که از سیاست ملایمتری حمایت میکردند، بر سر تصرف شدید کارخانههای آلمانی توسط اتحاد جماهیر شوروی و امتناع آن از ارسال غذا از شرق کشور به غرب پرجمعیتتر، با اتحاد جماهیر شوروی درگیر خواهند شد. تنشها بر سر اداره آلمان اشغالی سالهای اولیه جنگ سرد را شکل خواهد داد.
در سالهای پس از یالتا، غرب نیز در مورد نحوه رفتار با اروپای شرقی به شدت با اتحاد جماهیر شوروی اختلاف نظر پیدا کرد. اعلامیه این موضوع را تشریح نکرد. متفقین توافق کردند که لهستان «بر اساس گستردهتری دموکراتیک، با گنجاندن رهبران دموکرات از خود لهستان و از لهستانیهای خارج از کشور، سازماندهی مجدد شود». پس از سالها جنگ، این نتیجه منصفانهای برای لهستان به نظر میرسید - اگر فقط میتوانست محقق شود:

اعلامیه یالتا در برآوردن آزمون اکونومیست به طرز اسفناکی شکست خورد. استالین به قول خود مبنی بر اجازه برگزاری انتخابات آزاد در اروپای مرکزی و شرقی عمل نکرد. با کنترل ارتش سرخ بر بیشتر منطقه، آمریکا و بریتانیا کار چندانی نمیتوانستند برای مجبور کردن او انجام دهند. در لهستان، حتی زمانی که رهبران در یالتا ملاقات میکردند، نیروهای شوروی شروع به درهم شکستن مخالفت با حکومت کمونیستی کردند. ¦
این آخرین ورودی در جدول زمانی ما از جنگ است. جمعهها برای خواندن قسمتهای جدید برگردید. برای اطلاع از ورودیهای جدید، در اتاق جنگ ما ثبت نام کنید، خبرنامه دفاعی هفتگی ما.