تصویرسازی: پرتره‌ای از روح‌الله خمینی، ساختمانی بمباران‌شده، و گروهی از سربازان در سنگر، در پس‌زمینه‌ای قرمز و سبز. منابع: علی السعدی / خبرگزاری فرانسه / گتی؛ شاتراستاک؛ پاپ_ژوپ / گتی؛ کاوه کاظمی / گتی.
تصویرسازی: پرتره‌ای از روح‌الله خمینی، ساختمانی بمباران‌شده، و گروهی از سربازان در سنگر، در پس‌زمینه‌ای قرمز و سبز. منابع: علی السعدی / خبرگزاری فرانسه / گتی؛ شاتراستاک؛ پاپ_ژوپ / گتی؛ کاوه کاظمی / گتی.

همسایه جهنمی

اسرائیل و ایالات متحده ضربه‌ای به ایران وارد کردند. اما این کشور می‌تواند قوی‌تر بازگردد.

اندکی پس از پایان جنگ ایران و عراق، مؤسسه صلح ایالات متحده رویدادی را در واشنگتن، دی.سی. برگزار کرد تا درباره چشم‌اندازهای شکننده خاورمیانه بحث کند. اعضای پنل راه‌های پیچیده‌تری را برای دادن فرصت به صلح منطقه‌ای پیشنهاد می‌کردند، تا اینکه مایکل لدین، نئومحافظه‌کار، به‌طور بدعت‌آمیزی سخن گفت: «شما استدلال صلح را شنیدید،» او گفت: «من برای دفاع از جنگ برخاسته‌ام.» او گفت که درگیری، که از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ به طول انجامید و شاید یک میلیون نفر را کشت، «جنگی خوب» بود. و او گفت که هرگونه «صلح» بین ایالات متحده و دولتی به شرارت ایران، جعلی و مقدمه‌ای برای جنگ بیشتر خواهد بود. لدین در سال ۲۰۱۳ به من گفت: «صلح زمانی اتفاق می‌افتد که یک طرف شرایطی را بر دیگری تحمیل کند.» او گفت که صرفاً متوقف کردن درگیری توسط هر دو طرف کافی نیست. یکی از آنها باید ببازد. لدین در ماه می درگذشت، او بیش از چهار دهه از زندگی خود را به مخالفت با صلح، یا حداقل یک صلح جعلی، با ایران سپری کرده بود.

جنگ تنها چند هفته بعد فرصت خود را یافت. در ۱۳ ژوئن، اسرائیل مقامات ارشد ایرانی را ترور و پدافند هوایی ایران را خنثی کرد. طی ۱۲ روز بعد، اسرائیل و ایران به تبادل حملات موشکی پرداختند. حدود ۱۰۰۰ ایرانی و ده‌ها اسرائیلی کشته شدند. «محور مقاومت» ایران، یعنی فدراسیون شبه‌نظامیان و دیگر متحدانش، برای جنگ وارد عمل نشد. در ۲۲ ژوئن، ایالات متحده سه سایت هسته‌ای ایران را بمباران کرد و پایان درگیری را اعلام نمود. دولت ترامپ اعلام کرد که برنامه هسته‌ای این کشور «نابود شده» است، اما هیچ مدرک عمومی این ادعا را تأیید نکرده است. لدین، اگر زنده بود، بی‌شک اشاره می‌کرد که در پایان جنگ، ایران هیچ شرط آتش‌بسی را نپذیرفت. در واقع، موضع رسمی ایران این است که هرگز آتش‌بسی را قبول نکرده است.

اکنون که صحبت از آنچه پس از جنگ اتفاق می‌افتد دوباره مطرح شده، من برای تکرار تاریخ برخاسته‌ام. منطقه در معرض خطر بازگشت به وضعیت پیش‌فرض خود است، یعنی صلح با ویژگی‌های جنگ، که در آن ایران قصد حمله به دشمنان خود را دارد اما به‌طور فعال این کار را انجام نمی‌دهد، و بالعکس. مایکل دوران، پژوهشگر ارشد در مؤسسه هادسون، به من گفت: «این یک رژیم در حال احتضار است، اما می‌تواند ۲۰ سال دیگر به همین شکل دوام بیاورد. آن‌ها ضربه خوردند، اما من هیچ نشانه‌ای از آمادگی آن برای سقوط نمی‌بینم.» در گذشته، ایران از مشکلات خود با بازنگری در استراتژی و یافتن راه‌های جدید برای براندازی ایالات متحده، اسرائیل و منافع آن‌ها رهایی یافته است. انتظار می‌رود که یک بار دیگر نیز بهبود یابد.

حتی پیش از آنکه محور مقاومت به «محور غایبان» تبدیل شود، جمهوری اسلامی شکست‌های تحقیرآمیزی را تجربه کرده بود: بمباران‌ها و ترورها در داخل ایران؛ نابودی حزب‌الله، پیچیده‌ترین پروکسی آن؛ برچیدن آهسته و خونین یک پروکسی دیگر، حماس؛ فروپاشی متحد اصلی دولتی آن، رژیم بشار اسد در سوریه. در دسامبر، رهبر ۸۶ ساله ایران، علی خامنه‌ای، گفت که وضعیت کشورش او را به یاد پایین‌ترین نقطه جمهوری اسلامی، یعنی جنگ ایران و عراق می‌اندازد. او برای حاضران در جمع خود خاطرنشان کرد که تعداد کمی از آن‌ها در زمان بمباران تهران توسط هواپیماهای جنگی عراق زنده بودند، اما او زنده بود.

خامنه‌ای در یک قسمت به‌ویژه پرمعنا از «ساعت داستان امام» خاطره‌گویی کرد: «من در حال سخنرانی در یک کارخانه نزدیک فرودگاه تهران بودم. دیدم یک هواپیمای عراقی در حال پایین آمدن است، بمب‌های خود را بر روی فرودگاه رها کرد و سپس دور شد. ما شاهد این چیزها بوده‌ایم.» او گفت که این باور که این لحظات دشوار عقب‌نشینی بوده‌اند، اشتباه است. او با خوش‌بینی از متحدان ایران سخن گفت: «جبهه مقاومت یک قطعه سخت‌افزار نیست که بتوان آن را شکست، از هم پاشید یا نابود کرد. تحت فشار تضعیف نمی‌شود؛ بلکه قوی‌تر می‌شود.»

بخشی از این حرف‌ها بلوف بود. خامنه‌ای به سختی می‌توانست سخنرانی‌ای ایراد کند که در آن اعتراف کند «شیطان بزرگ» و «شیطان کوچک» برنده شده‌اند. اما روایت او از تاریخ محور مقاومت – از تولد آن از روی ضرورت، تا موفقیت آن، تا مشکلات کنونی‌اش – تا حد زیادی دقیق است. در سال گذشته، من از چندین کشوری که ایران از منابع محدود خود به‌طور مبتکرانه استفاده کرده است، بازدید کردم. این سفر بررسی ویرانی و ناامیدی بود. این محور، که ۲۰ سال بقا و «صلح» را برای ایران خرید، مکان‌هایی را که در آن‌ها فعالیت می‌کرد ویران ساخت. این ویرانی عمدی بود. ایران متحدان ضعیف را بر قوی، و دولت‌های فاسد و قابل فساد را بر دولت‌هایی که به نیازهای شهروندان خود پاسخ می‌دهند، ترجیح می‌دهد.

هدف ایران، حکومت تئوکراتیک شیعه است، هم به خودی خود و هم به عنوان وزنه تعادلی در برابر دولت‌های دموکراتیک، سکولار و سنی متحد با ایالات متحده در منطقه. خامنه‌ای برای مردم خود این استدلال را مطرح کرده است که جمهوری اسلامی یک امپراتوری ضد شکننده (anti-fragile) است. با حمله، به هدف خود نزدیک‌تر و قوی‌تر می‌شود و بنابراین باید صبور و ثابت‌قدم باشد و بر بقا برای درس گرفتن از شکست‌هایش تمرکز کند. او ناخواسته به دشمنان ایران استدلالی متضاد ارائه داده است: اینکه شکست ایران به معنای پیگیری قاطعانه جنگ اکنون است، بدون دادن فرصت برای بقای ایران، و در نهایت تحمیل صلحی که پایدار خواهد بود.

محور مقاومت یک مفهوم ساده است: شبکه‌ای از دوستان مسلح ایران که در سراسر منطقه پراکنده‌اند و آماده‌اند تا علیه دشمنان ایران بجنگند. تا اواسط سال ۲۰۲۴، این شبکه خطی از «دفاع پیشرو» در اطراف خود کشور بود که دشمنان ایران را صدها مایل دورتر از مرزهای ایران مشغول نگه می‌داشت. اعضای اصلی آن حزب‌الله در لبنان، شبه‌نظامیان شیعه در عراق، دولت بالفعل حوثی در یمن، دولت علوی سوریه و حماس در غزه بودند. ایران، که بزرگترین کشور با اکثریت شیعه در جهان است، این گروه‌ها – که بیشتر اقلیت‌های شیعه بودند – را با شناسایی، پرورش امیدبخش‌ترین‌ها، و ایجاد اعتماد و همبستگی تشویق می‌کرد. رهبران و متحدان ایران از «وحدت میدان‌ها» صحبت می‌کردند. هر حمله علیه یکی می‌توانست انتقام دیگری را در جایی دورتر به دنبال داشته باشد.

سال‌ها، اعضای محور خود را مسلح کرده و عملیات آزار و اذیت منظمی را انجام می‌دادند – برای مثال، حملات راکتی علیه اسرائیل و پایگاه‌های آمریکایی در عراق. پیش از آنکه اسرائیل در سپتامبر ۲۰۲۴ حملات متقابل علیه حزب‌الله را آغاز کند، این استراتژی توسط حامیان و مخالفان ایران به یکسان درخشان تلقی می‌شد. یک دیپلمات آمریکایی ماه قبل به من گفته بود که «استراتژی ایران تا به امروز کار می‌کند.» او گفت زمان به نفع ایران است. «من گمان می‌کنم ما قبل از اینکه کار آنها تمام شود، منطقه را ترک خواهیم کرد.» یک سیاستمدار شیعه لبنانی به من گفت که ایالات متحده و اسرائیل باید از اینقدر بد باختن دست بردارند. او گفت: «ایران را سرزنش نکنید.» صدای او دلسوز و صبور بود، مانند یک مربی فوتبال خردسالان که درسی از روحیه ورزشی می‌دهد. او گفت: «اگر ما بازی کنیم، شما توپ را از دست می‌دهید، و من شوت می‌کنم، گل می‌زنم، این اشتباه شماست. ادامه دهید.»

ظرف چند ماه، خط دفاعی محور شکسته شده بود. تنها حوثی‌ها کم و بیش سالم و در واقع مقاوم در برابر تلافی‌جویی اسرائیل و آمریکا باقی مانده‌اند.

اگرچه محور اکنون درهم شکسته است، اما شکست نخورد. این محور به مدت ۲۰ سال شرایط ژئوپلیتیک خاورمیانه را دیکته کرد و به ملتی فقیر و منزوی، که توسط پارتیزان‌های یک فرقه مذهبی کوچک اداره می‌شد، اجازه داد تا کشورهای قوی‌تر و ثروتمندتر را درگیر نگه دارد، و میلیاردها دلار را فقط برای حفظ وضع موجودی خرج کند که در آن این کشورها به طور دوره‌ای با حملات موشکی و پهپادی هدف قرار می‌گرفتند.

این استراتژی پس از شکست سایرین به جمهوری اسلامی تحمیل شد. بلافاصله پس از انقلاب ۱۹۷۹، ایران مشغول دشمنان داخلی خود بود. به شدت تلاش کرد تا مخالفان انقلاب آیت‌الله روح‌الله خمینی را سرکوب و در صورت لزوم، به قتل برساند. در سال ۱۹۸۰، زمانی که صدام حسین، رئیس‌جمهور عراق، با این فرض که ایران برای اعتراض بیش از حد درگیر است، میادین نفتی در مرز ایران را تصرف کرد، ایران فرصتی برای چرخش به سمت مبارزه با دشمنان خارجی دید. ایران به جای اینکه اجازه دهد عراق سرزمین‌هایش را تصرف کند، مقابله به مثل کرد و در عرض دو سال قلمرو خود را بازپس گرفت. صدام تقاضای صلح کرد، اما ایران او را رد کرد و تصمیم گرفت جنگ را به یک نبرد مرگبار تبدیل کند. این جنگ برای شش سال آینده ادامه یافت. ایالات متحده و دیگر قدرت‌های غربی از رنج کشیدن هر دو کشور خوشحال بودند. سلطنت‌های سنی‌مذهب در زمانی که عراق در آستانه فروپاشی بود، از آن حمایت کردند. این جنگ باعث شد هنری کیسینجر یکی از کنایه‌های خود را به کار ببرد: طبق گزارش‌ها او گفته بود: «حیف که هر دو نمی‌توانند ببازند.»

اما هر دو باختند، و به شکلی فاجعه‌بار. برای یافتن چنین میزان بیهوده‌ای از مرگ در این مقیاس، باید به نبردهای پاسشندیل، سوم یا استالینگراد بازگشت. عراق از سلاح‌های شیمیایی و دیگر روش‌های عجیب کشتار استفاده کرد، مانند قرار دادن کابل‌های برق‌دار در باتلاق‌ها و شوک دادن به پیاده‌نظام ایرانی در حین عبور از آنها. یک افسر عراقی در سال ۱۹۸۴ به لس آنجلس تایمز گفت: «ما آنها را مثل بادمجان سرخ می‌کنیم.» ایران از حملات موج انسانی استفاده کرد و کودکان سرباز را به عنوان مین‌روب انسانی به کار گرفت. در کتاب خود درباره جنگ، افریم کارش، محقق، از قول یک افسر عراقی که با موج انسانی ایرانی مواجه شده بود نقل می‌کند:

آنها «الله اکبر» می‌گویند و همچنان می‌آیند، و ما به تیراندازی ادامه می‌دهیم، مسلسل‌های ۵۰ میلی‌متری خود را مانند داس می‌چرخانیم. سربازان من هجده، نوزده ساله هستند، فقط چند سال بزرگتر از این بچه‌ها. دیده‌ام که گریه می‌کنند، و گاهی افسران مجبور شده‌اند آنها را با لگد به سمت اسلحه‌هایشان برگردانند. یک بار ما بچه‌های ایرانی را روی دوچرخه دیدیم که به سمت ما می‌آمدند، و سربازانم همه شروع به خندیدن کردند، و سپس این بچه‌ها شروع به پرتاب نارنجک‌های دستی خود کردند و ما خنده را متوقف کردیم و شروع به تیراندازی کردیم.

جنگ در سال ۱۹۸۸ بدون دستاورد استراتژیک برای هیچ یک از طرفین پایان یافت. هر دو خسته بودند. خمینی در سال ۱۹۸۹ درگذشت. یک روحانی رده پایین ۴۹ ساله به نام علی خامنه‌ای جانشین او به عنوان رهبر جمهوری اسلامی شد که سایه‌ای ناقص از خود انقلابی‌اش بود.

تقریباً تمام رهبران نظامی اخیر ایران، از جمله معمار محور مقاومت، سرلشکر قاسم سلیمانی، در جنگ ایران و عراق جنگیدند و درس اصلی آن را آموختند: دیگر آن کار را تکرار نکنند. جنگ‌های بزرگ فاجعه‌بار هستند. پس از این تجربه تلخ، ایران دهه ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ را مانند یک دریانورد در بندر گذراند: سرگردان، دچار مشکل، و هرگز برنامه‌ریزی یا بینش بلندمدت را به‌طور کامل جمع‌آوری نکرد. از آنجایی که شهرت بین‌المللی به عنوان کشوری دیوانه، بد و خطرناک داشت، چاره‌ای جز نوآوری نداشت. یک مقام اطلاعاتی سابق آمریکا به من گفت: «ایرانی‌ها نگاهی دقیق به خودشان انداختند. آنها گفتند: ما تکنولوژی نداریم. ما دوستی نداریم. ما پول نداریم. آنها گفتند: ما به یک رویکرد نامتعارف نیاز داریم.»

این رویکرد در لبنان شکل گرفت. در سال ۱۹۸۲، چندین سال پس از آغاز جنگ داخلی لبنان، اسرائیل به لبنان حمله کرد تا سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) را که در آن زمان در بیروت مستقر بود، برچیند. ایران حزب‌الله را برای مقابله با اسرائیل، ایالات متحده و شبه‌نظامیان سنی و مسیحی لبنانی آموزش و حمایت کرد. هیچ یک از طرفین در جنگ بی‌تقصیر نبودند، اما حزب‌الله با رد صریح هنجارهای جنگ و دیپلماسی خود را متمایز کرد. گروگان گرفت و آنها را شکنجه کرد. به سفارتخانه‌ها و غیرنظامیان، در داخل و خارج از کشور حمله کرد. استفاده از بمب‌های انتحاری را پیشگام کرد. در سال ۱۹۸۳، یک عامل حزب‌الله ۲۴۱ سرباز و تفنگدار آمریکایی را در پادگان‌هایشان در کنار فرودگاه بین‌المللی بیروت منفجر کرد. گفته می‌شود که بمب‌گذار در حالی که از پست بازرسی عبور می‌کرد و به ساختمان کوبید، لبخند می‌زد.

حزب‌الله برای جنگ ساخته شده بود. در سال ۱۹۸۹، زمانی که تمام گروه‌های لبنانی دیگر موافقت کردند که سلاح‌ها را کنار بگذارند و به نهادهای سیاسی تبدیل شوند، حزب‌الله مسلح ماند تا بتواند به مبارزه با اسرائیل ادامه دهد. حزب‌الله تا زمان عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ پابرجا ماند – لحظه‌ای از جشن و تأیید برای حزب‌الله، و برای ایران، نشانه‌ای که مدل حزب‌الله در جاهای دیگر نیز امیدبخش است. حزب‌الله از پیروزی خود برای حفر تونل‌ها و انباشت موشک‌ها با تنها هدف حمله به اسرائیل استفاده کرد. ایران اکنون یک نیروی جنگی باتجربه داشت که با حداقل هزینه از داوطلبان عرب شیعه جمع‌آوری شده بود، بدون اینکه یک ایرانی در میان آنها در میدان جنگ کشته یا دچار برق‌گرفتگی شود. وقتی حزب‌الله آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها را کشت، مجازات یا تلافی کمی دریافت کرد. مهاجمان دشمن را بیرون راند، و در جنگ یک ماهه ۲۰۰۶ در برابر اسرائیل مقاومت کرد. بعدها، زمانی که سوریه در آستانه سقوط به دست جهادی‌های سنی به نظر می‌رسید، حزب‌الله به درخواست پاسخ داد و از مرز عبور کرد تا جمعیت را مرعوب کند و رژیم اسد را در قدرت نگه دارد.

کلاژ عکس‌هایی از شهر پوشیده از دود با مسجد، سرباز یونیفرم‌پوش با تفنگ، نقشه هوایی، با نوارهای قرمز، سبز و سیاه
تصویرسازی توسط الکس مرت. منابع: کریم صاحب / خبرگزاری فرانسه / گتی؛ ماکسار / گتی؛ پاپ_ژوپ / گتی؛ حسین بریس / خبرگزاری فرانسه / گتی.
الکس مرت

مدل حزب‌الله از سه مرحله تشکیل شده بود: ایجاد یک نیروهای نیابتی؛ مسلح کردن آن برای جنگ به هر وسیله ممکن؛ و انتظار برای اینکه از دشمن بیشتر دوام بیاورد. یک جایگزین برای ایجاد نیروهای نیابتی، یافتن آن است. از آنجایی که خاورمیانه سرشار از خصومت نسبت به آمریکا و همچنین دولت‌های داخلی است، ایران این دوستان را به راحتی پیدا کرد. یک عضو محور می‌توانست تا زمانی که خلاء مسئولیت وجود داشت، یعنی جایی که هیچ دولت توانمندی برای نظم دادن به آن حضور نداشت، شکوفا شود. هرج و مرج شدید کمک می‌کرد، و به ایران اجازه می‌داد اسلحه و آموزش فراهم کند. بیشتر اما نه همه نیروهای نیابتی شیعه بودند. به عنوان مثال، حماس سنی است، و حوثی‌های یمن و علوی‌های سوریه اشکالی از شیعه‌گری را که با ایران متفاوت است، практику می‌کنند. عبارت محور مقاومت توسط یک روزنامه‌نگار لیبیایی در سال ۲۰۰۲ ابداع شد، به عنوان جایگزینی برای برچسب «محور شرارت» که رئیس‌جمهور جورج دبلیو بوش در همان سال به ایران، عراق و کره شمالی اطلاق کرد. به زودی، خود ایرانی‌ها نیز از آن استفاده می‌کردند.

دیوید فروم: درس‌های ماندگار سخنرانی «محور شرارت»

همانطور که ایران برای پرورش حزب‌الله به اشغال لبنان توسط اسرائیل نیاز داشت، برای بارور کردن و رشد شرکای محور در عراق به اشغال عراق توسط ایالات متحده نیاز داشت. ایران در ابتدا از حمله سال ۲۰۰۳ استقبال نکرد. اولین واکنش آن، متوقف کردن کامل برنامه هسته‌ای خود بود، تقریباً به طور قطع به دلیل ترس از اینکه هدف حمله بعدی قرار گیرد. ماه‌های اولیه اشغال عراق توسط ایالات متحده در مقایسه با سال‌های پس از آن، به خوبی پیش رفت، تا حدی به این دلیل که آیت‌الله علی سیستانی، روحانی ارشد شیعه در عراق، در آن زمان – و در سن ۹۵ سالگی همچنان – نوعی ضد خمینی بود، حداقل در نگرش خود نسبت به نقش علمای دین در سیاست. او ترجیح می‌دهد از دور بر سیاست تأثیر بگذارد تا اینکه دولت را به دست گیرد و مستقیماً حکومت کند. مقامات آمریکایی متوجه شدند که چقدر خوش‌شانس هستند که سیستانی در این زمینه با خمینی متفاوت بود، و در نهایت برای جلب نظر او و اشاره به او با القاب احترام‌آمیزی («حضرت آیت‌الله»، «سید») که به دیگر روحانیون نمی‌دادند، تلاش زیادی کردند.

صبر سیستانی در ماه‌های اولیه اشغال، شیعیان عراق را از مبارزه پرشور با آمریکایی‌ها بازداشت. سنی‌های عراق مقاومت می‌کردند اما بدون تأثیر چندانی. موفقیت آمریکایی‌ها برای مقامات عالی ایران ناامیدکننده بود. سرانجام، در سال ۲۰۰۴، با دخالت به تنها شیوه‌ای که به نظر می‌رسید کارآمد باشد، یعنی لبنانی‌سازی نبرد، کاری انجام دادند. یک گروه نیابتی پیدا کنید؛ مسلحش کنید؛ اجازه دهید بجنگد تا شما مجبور نباشید. عراق ثابت کرد که این مدل در سراسر منطقه کار می‌کند، با حزب‌الله که به‌طور پی در پی واسطه تولد نیروهای نیابتی شد که ایران پرورش می‌داد.

تا فوریه ۲۰۰۴، دو چهره غیرعراقی به‌طور پنهانی شیعیان عراق را علیه اشغالگری برمی‌انگیختند و آنها را، از نظر نظامی، برای وارد آوردن درد به آمریکایی‌ها آماده می‌کردند. اولین نفر سلیمانی، فرمانده نیروی قدس ایران بود. نفر دوم، تحت تعقیب‌ترین جهادی شیعه در جهان: عماد مغنیه، فرمانده نظامی حزب‌الله. هر دو نفر سرانجام با خشونت به دست ایالات متحده و اسرائیل کشته شدند. اما تا آن زمان، آنها توانستند منافع این دشمنان را با حداقل هزینه تضعیف کنند.

از آنجایی که آیت‌الله سیستانی عراق پیروان خود را نظامی نمی‌کرد، ایران به دنبال روحانی‌ای دیگر گشت که مایل به انجام این کار باشد. آن روحانی خشمگین مقتدی صدر بود، پسر محمدصادق صدر، یک مرجع تقلید که تقریباً به طور قطع به دستور صدام در سال ۱۹۹۹ ترور شد. مقام آیت‌اللهی موروثی نیست: روحانیون معمولاً ریش‌سفیدانی هستند که خود را از طریق علم متمایز کرده‌اند. اما صدر، که در زمان حمله ۲۹ سال داشت، خود را از طریق مقاومت متمایز کرد.

او برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ به ایران سفر کرد و با آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر عالی ایران، دیدار کرد. در ماه‌های پس از بازگشت، او پیروان خود را به یک گروه شبه‌نظامی به نام ارتش مهدی بسیج کرد. تا اوایل سال ۲۰۰۴، ارتش مهدی در یک جنگ تمام‌عیار با آمریکایی‌ها در خیابان‌های نجف درگیر بود. ایالات متحده مسلح‌تر و آموزش‌دیده‌تر بود. اما همین واقعیت که نبرد در حال وقوع بود برای ایالات متحده و متحدانش شوم بود، و صدر تضادی نگران‌کننده با فرماندهان آمریکایی ایجاد کرد. او جوان و چاق بود. عدم موفقیت آمریکا در خنثی کردن این واعظ چاق، محدودیت‌های جدی در کنترل نیروهای اشغالگر بر وضعیت را نشان می‌داد. در یک کنفرانس مطبوعاتی، ژنرال ریکاردو سانچز، فرمانده نیروهای زمینی ایالات متحده در عراق، اعلام کرد که هدف او در نجف «کشتن یا دستگیری مقتدی صدر» است. اما نمی‌توانست کسی متوجه نشود که صدر در برابر جمعیت سخنرانی می‌کرد، در حالی که سانچز در کنفرانس مطبوعاتی خود به نظر می‌رسید در جایی در یک پناهگاه پنهان شده بود.

برای چند سال بعد، ارتش مهدی و ایرانی‌ها یک هدف مشترک داشتند: خونریزی اشغالگران آمریکایی. عراق سلاح‌های سبک و مهمات زیادی داشت که می‌توانست آمریکایی‌ها را بکشد اما اغلب بی‌خطر از خودروهای زرهی آنها کمانه می‌کرد. با ادامه اشغال، عراقی‌ها در ساخت بمب‌های کنار جاده‌ای در زیرزمین‌ها، گاراژها و دیگر کارگاه‌های آزمایشی شورشیان در سراسر بغداد و انبار مهارت یافتند. کمک ایران، بهره‌برداری از تحقیق و توسعه در سایر مناطق عملیاتی ایران – عمدتاً لبنان – و افزایش کشندگی عراقی‌ها بود. عنصر کلیدی ایرانی، مهمات نفوذکننده شکل‌گرفته انفجاری (EFPs) بود. به جای انفجار در همه جهات، مانند یک بمب کنار جاده‌ای اولیه، یک EFP نیروی انفجار خود را هدایت و متمرکز می‌کند. یک توده فلز مذاب را تشکیل می‌دهد و آن را مانند توپ شلیک می‌کند. ایالات متحده تخمین می‌زند که حداقل ۶۰۳ نفر از حدود ۳۵۰۰ سرباز آمریکایی کشته شده در نبرد در عراق، قربانی شبه‌نظامیان شیعه بودند. بسیاری دیگر معلول شدند، و تقریباً تمام کشتار نتیجه مستقیم و عمدی محور نوپای ایران بود.

موفقیت در عراق به ایران اعتماد به نفس داد تا همین مدل را در جاهای دیگر نیز امتحان کند. در سوریه، یک شریک دولتی به رهبری اسد داشت، و وقتی در سال ۲۰۱۱، با آغاز جنگ داخلی سوریه، تسلط اسد شروع به از دست رفتن کرد، ایران در ابتدا سربازان خود – ایرانی‌ها، با لباس فرم – را برای کمک به سرکوب شورش‌های سنی و مورد حمایت آمریکا فرستاد. اما نیروی اصلی که برای نگه داشتن اسد در قدرت مستقر شد، لبنانی بود. حزب‌الله، که دست‌هایش از سال ۲۰۰۰ نسبتاً بیکار بود، وارد عمل شد و شورشیان را درهم کوبید. شبه‌نظامیان شیعه عراقی، که پس از پایان اشغال آمریکا در آنجا بیکار شده بودند، نیز ظاهر شدند و در کنار مزدوران روسی، سوریه را در بن‌بستی وحشتناک نگه داشتند. تا سال ۲۰۱۸، اسد کنترل دمشق و حلب را در دست داشت، و شورشیان به یک دولت کوچک جهادی در ادلب محدود شده بودند.

ایران جسورتر شد و شروع به احیای یا ایجاد نیروهای نیابتی در مکان‌های بیشتری کرد. در بحرین و عربستان سعودی، شیعیانی را یافت که مشتاق سرنگونی سلطنت‌های سنی بودند. در یمن، یک شریک قابل توجه، و به‌طرز شگفت‌انگیزی عجیب، در حوثی‌ها پیدا کرد. حوثی‌ها توسط خانواده‌ای از جاه‌طلبان روحانی رهبری می‌شوند که از اوایل دهه ۲۰۰۰ جنگ آخرالزمانی را پیش‌بینی کرده‌اند. با کمک ایران و حزب‌الله، آنها موفق شدند دولت مورد حمایت عربستان سعودی یمن را بیرون کنند و وارد یک جنگ تیراندازی دوربرد با ایالات متحده و اسرائیل شوند. موفقیت حوثی‌ها تا حدی به قیمت بسیار پایینی که برای جان انسان‌ها (از جمله خودشان) قائل هستند، و تا حدی به تسلیحات پیچیده‌ای که از ایران دریافت کرده‌اند، برمی‌گردد. در اواخر سال ۲۰۲۳، آنها موشک‌های بالستیک ضدکشتی را به سمت کشتی‌های تجاری و نظامی در دریای سرخ شلیک کردند. اینها اولین موشک‌های این چنینی بودند که در طول تاریخ جهان با خشم شلیک شدند.

بخوانید: حوثی‌ها بسیار، بسیار راضی هستند

تا اواسط دهه ۲۰۱۰، این گروه‌های نیابتی در حال اتصال، شبکه‌سازی، به اشتراک گذاشتن طرح‌ها و دانش فنی، و عملیات هماهنگ بودند. ایران ارتش خود را اضافی کرده بود و جایگزینی چابک‌تر و خلاق‌تر در محل آن گرد آورده بود. یک مقام اطلاعاتی سابق ایالات متحده به من گفت: «ناگهان، آن‌ها یک کیبورد کامل برای نواختن ملودی داشتند، نه فقط یک یا دو نت.» هم‌آوایی گروه‌های نیابتی اکنون می‌توانست هماهنگ و سینک‌په کند تا ایالات متحده و متحدانش همیشه ناموزون باشند.

نگهبانان خرد متعارف به این دیدگاه رسیدند که حمله به عراق یکی از بزرگترین گل به خودی‌های سیاست خارجی آمریکا بود و بهره‌بردار آن ایران بود. هیئت تحریریه نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد: «دولت بوش بیش از آنکه جاه‌طلب‌ترین آیت‌الله آن بتواند جرأت تصور کند، به ایران قدرت بخشیده است.»

این ثروت‌ها به سرعت به دست آمدند و از بین رفتند – ایران از بی‌پناهی در جنگ ایران و عراق، دو دهه بعد به شکست‌ناپذیری، و کمتر از دو دهه پس از آن به شکست کامل رسید. اما محور مقاومت محکوم به شکست بود، و نشانه‌های این شکست مدت‌ها قبل از آنکه محور شروع به لرزیدن کند، قابل مشاهده بود. هیچ کشوری در منطقه بیش از لبنان با سرگیجه نلرزیده است، و هیچ کشوری تاریخ طولانی‌تری از توجه پایدار ایران نداشته است. این تمایزات تصادفی نیستند. در تابستان ۲۰۲۴، من با تاریخ‌نگار مکرم رباح در دفترش در دانشگاه آمریکایی بیروت دیدار کردم. او حزب‌الله را به «مشاوران استراتژیک ایران – مغز نیروهای نیابتی، نیرویی که آنها را به کار می‌اندازد» تشبیه کرد، مکینزی جهادی که قدرت نیروهای نیابتی ایران را چند برابر می‌کند. او گفت درخشش حزب‌الله در این زمینه به بهای از دست دادن توانایی آن در هر کاری که بتواند لبنان را به یک دولت دموکراتیک کارآمد تبدیل کند، تمام شد.

رباح به من گفت: «حزب‌الله یک انگل است که میزبان خود را می‌کشد.» گروهی که تنها برای جنگیدن و آماده شدن برای جنگ وجود دارد، ضعف‌ها و محدودیت‌هایی پیدا می‌کند، زیرا هرگز یاد نمی‌گیرد کار دیگری انجام دهد. این امر آن را بی‌دوست، شکننده و بی‌خلاقیت می‌کند – و به طور متناقض، در هنگام جنگ نیز آسیب‌پذیر می‌شود. رباح گفت که حزب‌الله هرگز به دنبال تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی قوی و پایدار نبود، زیرا هرگز قرار نبود چنین باشد. او گفت از زمان شروع جنگ داخلی سوریه، این گروه لبنان را به عنوان پایگاه در نظر گرفته و در مجموعه‌ای از ماجراهای خونین در منطقه سفر کرده، در حالی که علاقه‌اش به کشور خود کمتر شده است. رباح گفت: «سیاست داخلی برای حزب‌الله مزاحمت‌بار شد.» او حزب‌الله را با پسرعموی شیعه لبنانی‌اش، امل، که پس از جنگ داخلی خلع سلاح شد و شروع به یادگیری هنرهای سیاه سیاست کرد: معاملات پشت پرده، مانورهای پارلمانی، و غارت سیستمی آغشته به فساد قدیمی در محدوده قابل قبول، مقایسه کرد. رباح گفت: «اعضای حزب‌الله که سعی می‌کنند سیاستمدار باشند، همه در واقع افراد اطلاعاتی یا نظامی هستند. آنها همه اسپارت هستند، هیچ آتنی ندارند.»

او گفت: «سایر احزاب سیاسی در لبنان به این دلیل سلاح به دست گرفتند که می‌خواستند جایگاه بهتری در دولت داشته باشند. اما حزب‌الله هرگز به داشتن یک دولت مستقل برای خود اهمیت نمی‌داد. لبنان برای آنها به یک پوسته تبدیل شد، چیزی که آنها را در حالی که در خارج می‌جنگیدند، محافظت می‌کرد.» جنگ در خارج از کشور حزب‌الله را بیش از حد گسترش داد. و از آنجا که سربازان آن از تلفن استفاده می‌کردند و تصاویر را آنلاین منتشر می‌کردند، اسرائیلی‌ها توانستند نقشه کل گروه را تهیه کنند. در نهایت، آنها به جای یک مشکل محلی، به یک مشکل منطقه‌ای تبدیل شدند. رباح گفت: «آنها به یک جانور تبدیل شدند که نمی‌شد آن را به داخل طویله برگرداند.»

اینکه لبنان یک فاجعه است، غیرقابل انکار است. بخش‌هایی از بیروت، پس از یک سری بلایا که حتی یک دولت با حداقل صلاحیت نیز می‌توانست از آن جلوگیری کند، به نظر می‌رسد از بین رفته‌اند. در سال ۲۰۲۰، بندر بیروت زمانی منفجر شد که یک توده ۲۷۵۰ تنی نیترات آمونیوم در یک انبار آتش گرفت. معمولاً برای اینکه یک شهر به این شکل ناگهانی و وحشتناک توسط یک موج انفجار از هم پاشیده شود، به یک انفجار هسته‌ای نیاز است. در مرکز شهر بیروت، هنوز می‌توان پنجره‌های شکسته و ساختمان‌های خالی از سکنه را دید. در سال ۲۰۱۹، سپرده‌گذاران لبنانی کشف کردند که سیستم بانکی آنها، در واقع، فقط درباره آن حساب‌های پس‌انداز شوخی می‌کرده است. پول از دست رفته بود. پوند لبنان تقریباً تمام ارزش خود را از دست داد، و امروزه اگر به بیروت، که زمانی مرکز بانکداری بود، پرواز کنید، عاقلانه است که ارز خارجی را مانند یک قاچاقچی مواد مخدر به بدن خود ببندید. بزرگترین بیلبورد تبلیغاتی که در مرکز شهر بیروت دیدم، مربوط به خدماتی بود که به شما کمک می‌کرد گذرنامه دوم بگیرید.

آنچه توماس ال. فریدمن، ستون‌نویس نیویورک تایمز، زمانی «قاعده پاتری بارن» (اگر چیزی را بشکنی، مال خودت است) نامید، یک مشابه در درگیری‌های داخلی دارد: اگر اسلحه داشته باشی، مسئولیت آن را هم داری. و حزب‌الله، به عنوان مسلح‌ترین و خشن‌ترین عنصر از مجموعه‌ای از جناح‌ها و فرقه‌های لبنان، اسلحه را می‌خواست بدون مسئولیت. با وجود ماجراجویی‌هایی در سوریه، عراق و یمن، و حامیانی در تهران که باید راضی نگه داشته شوند، حزب‌الله زمان (و تمایلی) کمی برای ساختن کشوری که ادعا می‌کرد از آن دفاع می‌کند، داشت.

با فؤاد سینیوره، نخست‌وزیر سابق لبنان، صحبت کردم. او گفت که حمایت ایران از حزب‌الله تعادل سیستم کشور را بر هم زده است، سیستمی که برای اطمینان از برخورداری تمام فرقه‌های بزرگ – مسیحیان، سنی‌ها، شیعیان، دروزی‌ها – از قدرت تنظیم شده بود. اما وقتی یک جناح توسط حمایت خارجی تقویت می‌شود، تعادل از بین می‌رود و با آن، توانایی حکومت‌داری نیز. او به من گفت: «در یک دموکراسی، اکثریتی حکومت می‌کند و اقلیتی به حاشیه رانده نشده وجود دارد که واقعاً می‌خواهد اکثریت را از طریق پیروزی در انتخابات کنار بگذارد.» او گفت آنچه هرگز نمی‌تواند کارساز باشد، سیستمی است که در آن دولت برای همیشه با یک نهاد سایه فاقد مقاصد دموکراتیک همزیستی کند. او از قرآن نقل قول کرد که می‌گوید تنها یک خدا وجود دارد، زیرا اگر خدایان متعدد وجود داشتند، همه چیز نابود می‌شد. سینیوره گفت تنها یک دولت، یک رهبر می‌تواند وجود داشته باشد. این در مورد یک دولت، یک خانواده، یک شرکت صادق است. یا همانطور که پدرش می‌گفت، دو کاپیتان «کشتی را غرق خواهند کرد.»

با این حال، به عنوان ابزاری برای تهدید اسرائیل، حزب‌الله تقریباً برای یک ربع قرن رقیب واقعی نداشت. این گروه ابزار اصلی ایران برای بازدارندگی و تنبیه بود: اگر به ما دست بزنید، ما از حزب‌الله استفاده خواهیم کرد تا به شما دست بزنیم. پایان آن دوران به آرامی، از طریق فروپاشی رقت‌انگیز سوریه و لبنان به عنوان دولت‌های کارآمد، و سپس به سرعت، زمانی که اسرائیل شروع به دست زدن به حزب‌الله در مکان‌های غیرمنتظره کرد، فرا رسید.

در سپتامبر ۲۰۲۴، اسرائیل پیجرهای این گروه را منفجر کرد که باعث جراحات وحشتناکی شد زیرا دستگاه‌ها در جیب نیروهای حزب‌الله منفجر شدند. قرآن می‌گوید خدا از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است. عملیات پیجر نشان داد که اسرائیل تنها چند اینچ با شریان رانی حزب‌الله فاصله دارد. حملات نقطه‌ای ویرانگر نشان داد که اسرائیل تقریباً از ساختار، موقعیت و رهبری این گروه اطلاع کامل دارد. سپس اسرائیل دوباره به جنوب لبنان حمله و آن را اشغال کرد. تهاجم آن با توافقی بین اسرائیل و دولت لبنان به پایان رسید که برای حزب‌الله و لبنان تحقیرآمیز بود. دولت لبنان تأکید کرد که جنوب لبنان را از استقرار نظامی حزب‌الله پاک نگه خواهد داشت، و اسرائیل حق دفاع از خود را برای خود محفوظ داشت. از آنجا که اسرائیل هرگز حملات خود به حزب‌الله را به عنوان جنگ تجاوزکارانه تلقی نکرده بود، تأکید بر این حق به منزله تهدیدی برای بازگشت به لبنان برای دورهای بعدی تخریب بود. این معامله برای ایران نیز مایه شرمساری بود. قرار بود ایران از نیروهای نیابتی خود دفاع کند، تا جبران سال‌ها مبارزه آنها برای ایران باشد. اکنون ایران نمی‌خواست، یا نمی‌توانست، از آنها محافظت کند.

به موازات آن، اسرائیل شروع به برچیدن حماس کرده بود. در زمان نگارش این مقاله، اسرائیل هنوز این کار را به پایان نرسانده است – و صرف بقای حماس، پس از تقریباً دو سال بمباران و محاصره، برای حامیان این گروه به خودی خود یک پیروزی است. اما توانایی آزار و اذیت اسرائیل و پرتاب موشک به سمت آن به طور دائمی هرگز استفاده اصلی ایران از این گروه نبوده است. ارزش واقعی حماس برای ایران به عنوان تهدیدی برای تشکیلات خودگردان فلسطین، که یک خودکامگی سکولار عربی مستقر در رام‌الله در کرانه باختری است، و به تبع آن دولت‌های سکولار عربی که دیگر اهداف ایران در منطقه هستند، می‌باشد.

اگر حماس کنترل کرانه باختری را به دست می‌گرفت (با اخراج تشکیلات خودگردان فلسطین، همانطور که در سال ۲۰۰۷ در غزه انجام داد)، یک دولت جهادی در مرز اردن، یکی از نزدیکترین متحدان منطقه‌ای اسرائیل و ایالات متحده، ایجاد می‌کرد. بیش از نیمی از جمعیت اردن فلسطینی‌تبار هستند و حضور پناهندگان فلسطینی منبع دائمی بی‌ثباتی است. یک کرانه باختری تحت کنترل حماس، سلطنت سنی سکولار اردن را تهدید می‌کرد. جنگ غزه حماس را نابود نکرده است، اما نسخه حماسی را که می‌توانست برای ایران این هدف را محقق کند، به شدت زخمی کرده است. حماس زنده است، اما حماس به عنوان یک دارایی استراتژیک برای ایران مرده است.

بخوانید: آیا یک نفر می‌تواند سوریه را سرپا نگه دارد؟

آخرین شکست نیروهای نیابتی از پیش تعیین شده بود. رژیم سوریه بدون حزب‌الله نمی‌توانست زنده بماند. سوریه مانند یک بیمار دیالیزی بود: اگر به حال خود رها می‌شد، حتماً می‌مرد، اما از طریق مداخله پرهزینه زنده نگه داشته می‌شد. در آغاز جنگ داخلی سوریه، سربازان ایرانی برای نجات اسد وارد شدند. حزب‌الله و شبه‌نظامیان عراقی دولت را بیشتر تقویت کردند، و سربازان روسی در سال ۲۰۱۵ به آنها پیوستند. اما وقتی اسرائیل حملات خود را علیه اهدافی در سوریه افزایش داد، حتی ایرانی‌ها نیز آنجا را ترک کردند. سال گذشته، وقتی ارتشی از جهادی‌های سنی سابق به سمت دمشق پیشروی کرد، هر یک از این ناجیان کارهای مهم‌تری برای انجام داشتند: حزب‌الله از جنگ با اسرائیل ضعیف شده بود؛ روسیه در حال جنگ با اوکراین بود؛ شبه‌نظامیان شیعه عراق بیشتر ترجیح می‌دادند در خانه بمانند؛ و خود ایران پس از تلفات اخیر در آنجا محتاط بود. ارتش سوریه اراده دفاع از شهرهای خود را نداشت، و دمشق تنها ۱۰ روز پس از آغاز حمله سقوط کرد.

این شکست‌ها سریع‌تر از آنچه هر کسی پیش‌بینی می‌کرد، رخ داد. اما مدل ایران حتی در جاهایی که اسرائیل و ایالات متحده برای مدتی حمله نکرده بودند، رو به زوال گذاشت. کنایه‌آمیزترین مورد، عراق است، با توجه به اینکه عراق، پس از لبنان، محل بزرگترین موفقیت ایران بود. ایران فرصت داشت دولتی را مستقر کند که از تئوکراسی خودش تقلید کند. احزاب شیعه بر سیاست عراق تسلط دارند، و سیاستمداران عراقی که سال‌ها در زمان حکومت صدام در ایران زندگی کرده بودند، رهبری احزاب شیعه عراق را بر عهده داشته و به عنوان نخست‌وزیر خدمت کرده‌اند. تا سال ۲۰۰۸، آمریکایی‌ها در حال عقب‌نشینی بودند و تلفات جنگی به پایین‌ترین سطح خود از زمان آغاز اشغال می‌رسید. به نظر می‌رسید ایران پیروز شده است، و چه بازی بعدی انتخاباتی بود یا نظامی، اکثر ناظران فرض می‌کردند که قاسم سلیمانی و دولت ایران تصمیم می‌گیرند چه کسی مسئول خواهد شد و چه کاری انجام خواهد داد.

بر خلاف انتظار بسیاری از جناح‌های شیعه که گمان می‌کردند حمایت سلیمانی را دارند، آنها هم درست می‌گفتند و هم اشتباه: ایران همه آنها را پرورانده بود، و اکنون به جای اینکه اجازه دهد یکی از آنها مسلط شود، ترجیح می‌داد همه آنها با هم بجنگند. نزاع‌های داخلی بلافاصله آغاز شد. ارتش مهدی بخش‌های بزرگی از بصره را کنترل می‌کرد. در سال ۲۰۰۸، این گروه نه تنها مورد حمله آمریکایی‌ها قرار گرفت، بلکه توسط دولت تحت رهبری شیعیان عراق نیز هدف حمله قرار گرفت. نوری مالکی، نخست‌وزیر وقت عراق، یک فرقه‌گرای شیعه با روابط نزدیک با ایران بود، و بسیاری از شیعیان هم‌وطن او فکر می‌کردند که می‌توان روی او حساب کرد که به خواسته‌های ایران گوش دهد و راهی برای جلوگیری از درگیری با یک گروه شبه‌نظامی نیابتی ایران بیابد. اما ایران برای توقف این برادرکشی کاری نکرد. به رسم عادت، هر دولت عراقی بعدی تحت رهبری شیعیان بوده است. بسیاری از آنها، از جمله دولت کنونی، مدیون شبه‌نظامیان شیعه با روابط قوی با ایران هستند. این شبه‌نظامیان قدرتمند هستند و به دلیل کنترل قاچاق و سایر فعالیت‌های مجرمانه، سودآور نیز می‌باشند. آنها همچنین درگیر نزاع‌های دائمی بر سر غنایم تجارت غیرقانونی و فساد هستند.

چندی پیش، تمایل این شبه‌نظامیان به مشاجره با ارکستراسیون ماهرانه سلیمانی تعدیل می‌شد. او به ایجاد و هماهنگی بسیاری از آنها کمک کرده بود و گاهی اوقات آنها را علیه یکدیگر به کار می‌گرفت. پس از آنکه ایالات متحده او را در یک حمله موشکی در سال ۲۰۲۰ کشت، کل این دسته از شبه‌نظامیان سرکش شروع به دنبال کردن منافع خود کردند. بسیاری از این شبه‌نظامیان در سال ۲۰۱۶ به عنوان حشد شعبی در دولت عراق ادغام شدند. اما به جای تقویت دولت عراق، از درون آن را تضعیف کرده‌اند، با استفاده از امتیازات دولتی خود برای ساده‌سازی فساد خود. حمدی ملک، همکار پژوهشگر در موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، به من گفت: «آنها از یگان‌های حشد شعبی برای انجام کارهایی خارج از سلسله مراتب فرماندهی دولتی استفاده می‌کنند.» در عمل، خودروهای حشد شعبی از تحقیق و تفحص توسط سایر سرویس‌های امنیتی عراق معاف هستند، گویی مصونیت دیپلماتیک از پلیس و مأموران گمرک کشور خود دارند. ملک افزود: «آنها آزادی کامل حرکت دارند، و به همین دلیل می‌توانند قاچاق کنند.»

باید گفت که بغداد اکنون در حال شکوفایی است. وقتی در آگوست ۲۰۲۴ از آنجا بازدید کردم، از دیدن آن شهر، که فقط آن را به عنوان محلی برای قتل و ظلم می‌شناختم، درگیر گناه نسبتاً جزئی تجمل‌گرایی (gentrification) شدم. مراکز خرید تازه ساخته شده و کافه‌هایی با زیبایی‌شناسی یکسان و شیک دبی یا میامی یافتم، پر از مردان و زنانی که تمام نشانه‌های ثروت جدید را داشتند: آرایش، خودروهای شاسی بلند بزرگ، بدن‌های ورزیده. در یک نانوایی، شیرینی‌ای خریدم که طعم افتضاحی داشت، زیرا بدون گلوتن بود. در مرکز شهر، همبرگری از یک فودتراک خوردم و روی نوشیدنی‌های سرد مکث کردم، بدون اینکه نگران باشم که مبادا کسی تصمیم بگیرد مرا بدزدد و سر بریدنم را فیلم‌برداری کند.

در سفرهای قبلی به بغداد، می‌خواستم از خیابان متنبی بازدید کنم، کوچه‌ای باریک از کتابفروشان که به یکی از بزرگترین کافه‌های ادبی باقی‌مانده جهان عرب ختم می‌شود. توقف در آنجا قبلاً خطرناک بود – و در واقع، در سال ۲۰۰۷، کسی کل آن مکان را منفجر کرد و ده‌ها نفر را کشت. این بار با فراغ بال از هر بساط کتابفروشی دیدن کردم. اجناس عجیب بودند. به زبان انگلیسی، نسخه‌هایی از تاریخ آشوریان را یافتم که در اواسط قرن گذشته در انگلستان چاپ شده بودند. در قفسه کتاب‌های عربی، آثاری از مارگارت اتوود و استیو هاروی و هیتلر موجود بود. به عنوان سوغاتی، ترجمه جدیدی از بیانیه یونابامبر را خریدم و آن را در کافه ادبی تازه بازگشایی شده، با چای داغ خواندم.

عراقی‌ها به من هشدار دادند که این صلح جدید، پوسیدگی را پنهان می‌کند. علی مأموری، که از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ به مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر، در زمینه ارتباطات استراتژیک مشاوره می‌داد، به من گفت: «کاملاً آرام است و می‌توانید به هر جایی بروید.» اما او گفت که «یک جنبه تاریک عمیق» وجود دارد. او گفت کسب‌وکارهای بزرگ کشور، مانند شرکت‌های برق، پالایشگاه‌ها و مؤسسات مالی، همچنان تحت نفوذ شبه‌نظامیان فعالیت می‌کنند. «شما باید به این یا آن شبه‌نظامی پول حفاظت بدهید.» من گفتم که حفاظت به نظر می‌رسد کار می‌کند، زیرا خیابان‌ها امن به نظر می‌رسیدند و هیچ کس نمی‌ترسید. او گفت: «آنها امنیت دارند.» اما او افزود: «آنها عمدتاً امنیت را از پلیس یا دولت دریافت نمی‌کنند.» او گفت که این ترتیب در نهایت برای عراق کشنده خواهد بود، زیرا مافیاهایی که پول حفاظت را طلب می‌کنند، یک تدبیر موقت هستند و در معرض خطر نزول به درگیری در خیابان‌ها قرار دارند. رفاه پایدار عراق نیازمند ساخت یک دولت بود.

نشانه‌هایی از این دولت‌سازی را دیدم. یک صبح در چهارراهی در مرکز بغداد، حدود ۳۰ مرد را دیدم که همگی یکدست لباس پوشیده بودند، گویی برای یک آزمون بازیگری برای بازسازی بین‌النهرینی فیلم «سگ‌های انباری»: کت و شلوار مشکی ارزان، کراوات مشکی نازک، پیراهن سفید. آنها در واقع کادت بودند – افسران در حال آموزش در وزارت کشور، یکی از ارگان‌های اصلی امنیت دولتی عراق.

اما همیشه در نزدیکی مکان‌های دولت‌سازی، نشانه‌هایی از دیگران که همان دولت را تضعیف می‌کردند، وجود داشت. به خط شوم شاعر شلی فکر کردم: «برمی‌خیزم و دوباره آن را ویران می‌کنم.» در این مورد، عامل تضعیف‌کننده در یک ملک اصلی درست روبروی وزارت کشور قرار داشت: یک مقر اداری برای حشد شعبی. این مقر بر روی یک بلوک بزرگ در مرکز بغداد گسترده شده بود. در سمت راست، یک مکان برای دولت‌سازی؛ در سمت چپ، مکانی برای ویران کردن آن، از طریق تلاش‌های شبه‌نظامیانی که به طور گسترده‌ای مظنون به پاسخگویی به دولت کشور دیگری بودند.

در داخل مقر حشد شعبی، رهبران این گروه به سختی این واقعیت را پنهان می‌کنند که وفاداری‌هایشان بین عراق و ایران تقسیم شده است. تصاویر خامنه‌ای و سلیمانی در همه جا دیده می‌شود. شبه‌نظامیانی که حشد شعبی را تشکیل می‌دهند، یگان‌هایی دارند که مستقل از دولت عراق عمل می‌کنند و حتی با افتخار بیشتری فرقه‌گرا و وفادار به ایران هستند. برخی از آنها توسط آمریکایی‌ها به عنوان گروه‌های تروریستی فهرست شده‌اند. یک ساعت را در دفتر سیاسی یکی از افراطی‌ترین این گروه‌ها، یعنی حرکت حزب‌الله النجباء، گذراندم. ملک گفت: «نجبا به سادگی نزدیکترین گروه شبه‌نظامی به ایران است. این شاخه نظامی ایران در عراق است. دستورات خود را مستقیماً از تهران دریافت می‌کنند.» سخنگوی دوستانه این گروه، حسین الموسوی، علاقه گروهش به ایران را با اتحاد طبیعی، مبتنی بر منافع و ارزش‌های مشترک، بین ایالات متحده و اسرائیل مقایسه کرد. او گفت: «به آینه نگاه کنید. آمریکا و اسرائیل اتحاد خود را دارند، و ما نیز اتحاد خود را داریم.» اما عجیب بود که ایران این همه دوست داشت، و حتی با چنین تسلطی، نمی‌توانستند گرد هم آیند تا دولتی منسجم تشکیل دهند.

دلیل این بی‌انسجامی، همانطور که دیگر عراقی‌ها به من گفتند، این است که بی‌انسجامی همیشه به نفع ایران بوده است. اگر شما خامنه‌ای یا سلیمانی بودید و اوایل زندگی‌تان را به شنیدن حملات بمب‌افکن‌های عراقی به تهران، یا خواندن گزارش‌هایی از سرخ شدن هموطنانتان مانند بادمجان توسط عراقی‌ها گذرانده بودید، آیا در مورد ایجاد دولتی عراقی به قدرتمندی دولت خودتان محتاط نبودید؟ هر ابزاری که یک دولت شیعه می‌توانست بسازد، اگر قدرت تغییر می‌کرد، ممکن بود به ابزاری آمریکایی، سنی یا کُرد تبدیل شود. امن‌ترین مسیر این بود که آمریکایی‌ها را بیرون کنند، سنی‌ها را تحت آزار و اذیت قرار دهند، و سپس بگذارند جناح‌های شیعه تا ابد با هم نزاع کنند. خطرناک‌ترین سناریو برای ایرانی‌ها، ظهور عراقی با منافع و ابزارهای خاص خود برای دنبال کردن آنها به ضرر ایران بود. ایران یک محور برای خدمت به ایران ساخت، اما آن را به شکلی نامرغوب و فاسد ساخت که در عراق، اغلب ترجیح می‌دهد فقط به خود خدمت کند.

فقط دو سال پیش، به نظر می‌رسید که ایران سه اسلحه را به سمت سر اسرائیل نشانه رفته است. یکی حزب‌الله، با موشک‌های بسیار معروفش؛ دیگری عراق، با شبه‌نظامیان باتجربه آماده ارسال پهپاد و موشک، و حتی احتمالاً نیرو، از طریق سوریه؛ و آخری یمن بود. وقتی اسرائیل تصمیم گرفت به ایران حمله کند، دو اسلحه شلیک نکردند. حزب‌الله غافلگیر شد و در حمله اول از هم پاشید. شبه‌نظامیان عراق به طور قابل درکی نگران مواجهه با همان سرنوشت سریع حزب‌الله بودند. فقط حوثی‌های یمن شلیک کردند – چندین پهپاد و موشک، مستقیماً به سمت مراکز جمعیتی اسرائیل – اما بدون شریک، برای اثبات تهدیدی که محور مقاومت نشان می‌داد، کافی نبودند.

تا سال ۲۰۲۵، محور در هم و بر هم بود. رهبران ایران هنوز از رویارویی مستقیم بیزار بودند. نه رویارویی مستقیم و نه رویارویی غیرمستقیم به معنای عدم بازدارندگی است. سلطه اسرائیل در دیگر گوشه‌های میدان، به آن اعتماد به نفس داد تا جنگ ۱۲ روزه ژوئن را آغاز کند، که در آن آخرین ابزار استراتژیک ایران موشک‌های بالستیک آن بود. جنگ با یک پیروزی یک طرفه اسرائیل به پایان رسید، و ایران در تلاش برای یافتن راه‌های بیشتری برای مجازات و بازدارندگی اسرائیل در صورت از سرگیری خصومت‌ها بود.

چقدر طول می‌کشد تا ایران جایگزینی برای محور پیدا کند؟ وقتی ایران پیش از این بی‌پناه بود، یافتن راهی دیگر ۱۵ سال طول کشید. شاید هرگز بهبود نیابد، و محور مقاومت آخرین ایده استراتژیک خوب ایران باشد. شاید ایده بعدی بسیار بهتر از محور باشد – مثلاً یک سلاح هسته‌ای که با پنهان‌کاری بی‌سابقه تولید شده، یا چیزی باهوش‌تر از آنچه ذهن کوچک من می‌تواند تصور کند. مایکل دوران، از موسسه هادسون، پیشنهاد کرد که یکی از سرنوشت‌های ممکن، سرنوشت کوبای کاسترو باشد: ایران نسل اول رهبران کاریزماتیک خود را با یک شورای نظامی جایگزین کند. او به من گفت: «از برخی جهات، حکومت آخوندها مدت‌ها پیش پایان یافت، و این از قبل یک رژیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.» او گفت ایدئولوژی رژیم از شیعه‌گرایی انقلابی به ناسیونالیسم ایرانی در حال تغییر است. اما این تغییر به معنای از بین رفتن دشمنی با ایالات متحده و اسرائیل نخواهد بود. ایران تضعیف‌شده، که کاریزمای خود را از دست داده، به دنبال راه‌هایی برای آزار و اذیت اسرائیل و ایالات متحده خواهد بود. این رفتار یک ویژگی منحصر به فرد و ثابت جمهوری اسلامی است. حتی زمانی که رژیم با توافق و سازش به نظر می‌رسید که بیشتر متمایل به صلح با ایالات متحده است، به شدت برای عکس آن تلاش کرده است.

کریم سجادپور، پژوهشگر در بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی، به من گفت: «مقاومت بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت جمهوری اسلامی است.» خامنه‌ای تاکتیک‌ها و تنظیمات تاکتیکی انجام داده است. اما سجادپور گفت تلاش برای رهبری یک جنبش انقلابی بین‌المللی علیه ایالات متحده و اسرائیل، غیرقابل مذاکره است. او به من گفت: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و حجاب»، نقاط سرسختی به نظر می‌رسند که قابل ارزیابی مجدد نیستند.

در سال ۲۰۱۵، توافق هسته‌ای دولت اوباما با ایران دسترسی بی‌سابقه‌ای به سایت‌های هسته‌ای آن و محدودیت‌های سخت‌گیرانه اما موقتی را بر غنی‌سازی برقرار کرد. با این حال، شور و شوق ایران را برای حمله به ایالات متحده و اسرائیل کاهش نداد. در پیش‌بینی یک توافق، و در سال‌هایی که این توافق در حال اجرا بود، ایران حمایت خود از محور مقاومت را تسریع کرد. از منابع و آزادی عمل اضافی برای تهاجمی‌تر شدن استفاده کرد. حمایت خود از اسد را تشدید کرد (پیش از این جنگ داخلی را طولانی‌تر کرده بود)؛ روابط خود را با حوثی‌ها تقویت کرد؛ پول و موشک به حزب‌الله داد؛ و طبق گزارش‌ها، حملات تروریستی را در خارج از کشور برنامه‌ریزی و اجرا کرد. پس از خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای، ایران ظاهراً قصد ترور جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق، مایکل پمپئو، وزیر امور خارجه سابق، و مسیح علی‌نژاد، مخالف ایرانی را داشت.

صلح بیش از حد ارزش‌گذاری نشده است. بسیاری از ایرانیانی که از دولت خود متنفرند، با این حال از پایان جنگ استقبال کردند و مرگ بی‌معنای هموطنانشان را به دست دولت دوردستی که دغدغه زندگی ایرانیان را داشت، زیر سوال بردند. اما همه صلح‌ها برابر نیستند، و این تاریخ عجیب و پرحادثه دلایل بسیاری را برای گمانه‌زنی ارائه می‌دهد که صلح کنونی با ایران، یک پرانتز کوتاه در داستان طولانی دشمنی متقابل خواهد بود.

هنگامی که آیت‌الله روح‌الله خمینی با پایان دادن به جنگ ایران و عراق موافقت کرد، صلح را به نوشیدن از جام زهر تشبیه کرد. او نمی‌توانست – و انجام نداد – خودانتقادی ابتدایی را که شامل پذیرش این بود که تصمیم او برای طولانی کردن جنگ و افزایش مصیبت‌های آن فاجعه‌بار بوده است. صلح در پایان جنگ اخیر با اسرائیل نیز به همین ترتیب با فقدان خودکاوی یا پشیمانی ایرانی همراه است.

بسیاری از ایرانیان تعجب می‌کنند که چرا دولتشان این همه پول و تلاش را صرف درگیری با اسرائیل، ایالات متحده و متحدانشان می‌کند، به جای اینکه فساد داخلی خود را اصلاح کند. من هیچ نشانه‌ای نمی‌بینم که خود دولت تمایلی به ارزیابی مجدد این اولویت‌ها داشته باشد. در عوض، کاری را خواهد کرد که همیشه انجام می‌دهد، یعنی به دنبال راه‌های جسورانه جدیدی برای پیگیری این اولویت‌ها، با نیروی تازه، خواهد گشت. رنج ایرانیان به اندازه کافی بد خواهد بود. اما عزم ایران برای گسترش این رنج به دوستان و دشمنانش، آن را به همسایه‌ای بی‌نظیر و وحشتناک تبدیل می‌کند، چه در صلح و چه در جنگ.