جنگها همیشه فرضیات را دگرگون میکنند. در سال ۱۹۸۳، جمهوری اسلامی ایران به تروریستهای حزبالله دستور داد تا «اقدامی چشمگیر علیه تفنگداران دریایی ایالات متحده» انجام دهند، بر اساس گزارش مقامات نظامی آمریکا. حزبالله چند هفته بعد با بمبگذاری در سفارت آمریکا و مقر تفنگداران دریایی در بیروت این کار را انجام داد. از آن زمان، مقامات و مفسران سیاسی آمریکا از هر دو حزب اظهار داشتهاند که حمله ایالات متحده به ایران، جنگی ابدی را در خاورمیانه برانگیخته خواهد کرد.
حتی با کاهش محبوبیت حکومت دینی در میان مردم ایران در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، مقامات آمریکایی هرگونه مداخله خارجی را هدیهای به رژیم میدانستند که مطمئناً به احیای بخت داخلی آن کمک میکند. آنها فرض میکردند که مردم ایران، تحت تهدید، گلایههای خود را کنار گذاشته و حاکمان اسلامگرای خود را تحمل خواهند کرد، اگر نگوییم در آغوش خواهند گرفت.
پیامدهای جنگ ۱۲ روزه این تابستان باید این فرضیات را دفن کند. رهبران جمهوری اسلامی همیشه شهدای خود را تجلیل کردهاند و سنت شیعی رستگاری از طریق رنج را به شدت تقویت کردهاند. آنها خیابانها را با نقاشیهای دیواری از مردگان پر میکنند. سخنرانیهای آتشین و تظاهرات گسترده به استقبال تابوتهای پیچیده قهرمانان افتاده میآیند. هنگامی که حمله پهپادی آمریکا در سال ۲۰۲۰ ژنرال قاسم سلیمانی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را کشت، آخوندها از مرگ او نهایت بهره را بردند و دهها هزار نفر از افراد سوگوار را برای مراسم تشییع جنازه فراخواندند. چنین مناسکهای برنامهریزیشدهای حامیان اصلی رژیم را بسیج میکند، رهبری را پرانرژی میسازد و شهروندان ناراضی را مرعوب میکند.
در طول جنگ ۱۲ روزه، اسرائیل حدود ۳۰ ژنرال و چندین دانشمند هستهای ایرانی را کشت. در مجموع، بیش از ۴۰۰ شخصیت برجسته ایرانی ممکن است کشته شده باشند. اینها تلفات میدان جنگ نبودند، بلکه مردانی بودند که در خانه، در دفاترشان یا مکانهای مشابه کشته شدند. سرویسهای اطلاعاتی و نظامی اسرائیل با موفقیت به دفاعات جمهوری اسلامی نفوذ کردند. چنین مهارت عملیاتی رئیسجمهور ترامپ را تحت تأثیر قرار داد و احتمالاً او را به پیوستن به حمله ترغیب کرد.
در پی این رویداد، رژیم بیانیههای مطبوعاتی اندوهبار منتشر کرده، چند نقاشی دیواری دیگر کشیده و تصاویر برشخوردهای در اندازه واقعی از مردگان مقدس را در فرودگاه تهران برای خوشامدگویی به خارجیها نصب کرده است. اما خبری از گردهماییهای گسترده و سازماندهیشده توسط دولت نبوده است. رهبر معظم، علی خامنهای، جنگ را در پناهگاههای مختلف سپری کرد و بنا به گزارشها در حال برنامهریزی جانشینی خود بود. حضورهای گاهبهگاه و سخنرانیهای او به هیچ وجه آن سخنرانیهای الهامبخش و برحق که مؤمنان از نماینده شخصی خدا انتظار دارند، نبودهاند. او مختصر، جداافتاده و گلهمند شده است. در همین حال، رئیسجمهور مسعود پزشکیان با دستوپاچگی از نجات یافتن از حمله اسرائیل لاف میزند.
در ننگ ملی هیچ شکوهی نیست. برگزاری تظاهرات برای تجلیل از مردانی که در آپارتمانهایشان مردند، روحیه کادر انقلابی را بالا نمیبرد. در عوض، آخوندها و سپاه پاسداران کمپین سرکوب بیرحمانهای را آغاز کردهاند. مقامات ایرانی به بهانه پاکسازی کشور از خبرچینان، حدود ۲۰ هزار نفر را دستگیر و ۲۶۲ نفر را اعدام کردهاند. این موضوع ربطی به ضدجاسوسی ندارد؛ بلکه هدف آن ارعاب جامعهای است که حول پرچم خود متحد نشده است.
این گونه نبود که بسیاری از مقامات آمریکایی انتظار داشتند جمهوری اسلامی پس از بمباران رفتار کند. رئیسجمهور باراک اوباما، هنگام ترویج توافق هستهای ایران خود، آنهایی را که فکر میکردند «حملات جراحی علیه تأسیسات ایران سریع و بدون درد خواهد بود»، رد کرد. بن رودز، مشاور امنیت ملی سابق او، سرزنشآمیزتر بود. او گفت: «دیدگاه پیشفرض در واشنگتن این است که اگر چالشی در خاورمیانه وجود داشته باشد، آمریکا باید آن را حل کند. نکته اصلی ما این بوده که، نه، متأسفیم، ما درس متضادی از عراق گرفتیم. اینطور نیست که مشارکت نظامی بیشتر آمریکا خاورمیانه را باثبات کند. بلکه ما نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.»
در ۴ ژوئن، تنها چند هفته پیش از آنکه ایالات متحده بمبافکنهای بی-۲ را به کار گیرد، تاکر کارلسون، مجری برنامه گفتگوی راستگرا، توییت کرد: «هفته اول جنگ با ایران به راحتی میتواند هزاران آمریکایی را بکشد. . . . حمله به ایران به راحتی میتواند به جنگ جهانی تبدیل شود. ما بازنده خواهیم شد.» به وضوح، او اشتباه میکرد.
با این حال، هر چقدر آمریکاییها نتایج جنگ را به اشتباه پیشبینی کردند، شوک در ایران – شکست تخیل استراتژیک – بسیار بدتر بود. امروز، ترس در تهران موج میزند. رژیم متقاعد نیست که جنگ پایان یافته است. ماه گذشته، رحیم صفوی، مشاور ارشد نظامی آقای خامنهای، به رسانههای ایرانی گفت: «ما در مرحله جنگ هستیم و این وضعیت [فعلی] ممکن است هر لحظه فرو بپاشد.» بر این اساس، جمهوری اسلامی در تلاش است تا با دیپلماسی کاری را انجام دهد که با موشکها و نیروهای نیابتی نتوانست انجام دهد. علی لاریجانی، کارمند قدیمی و ماهر در فریب دادن مقامات غربی، رهبری شورای عالی امنیت ملی را بر عهده گرفته است. او میگوید: «مسیر مذاکره با آمریکا هنوز بسته نیست.» رژیم دوباره با رافائل گروسی از آژانس بینالمللی انرژی اتمی که بازرسانش توسط حکومت دینی به جاسوسی برای اسرائیل متهم میشوند، گفتگو میکند.
با پیشنهاد مذاکرات، الیگارشی روحانیون ایران امیدوارند که بین اورشلیم و واشنگتن تفرقه ایجاد کنند و اروپاییها را ترغیب کنند که در مورد بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل صبورتر باشند. دیپلماسی میتواند به رژیم آسیبدیده فرصت دهد تا اوضاع خود را بازیابد و در صورت کمک روسها یا چینیها، دفاعیات خود را تقویت کند.
ترکیب غیرقابل پیشبینی بودن آقای ترامپ و جنگطلبی نخستوزیر بنیامین نتانیاهو، آخوندها را بیش از هر زمان دیگری آشفته کرده است. اما هیبت در سیاست بینالملل کالایی فناپذیر است. خاورمیانه تماماً به قدرت سخت وابسته است. با وجود سردرگمی، ترس از شهروندان ایرانی و عدم اطمینان نسبت به رهبری خود، نخبگان حاکم ایران همچنان مردانی سرسخت و متعصب هستند که معتقدند کار خدا را انجام میدهند. آنها زمین خوردهاند، اما هنوز کاملاً از پا نیفتادهاند.
آقای گرشت پژوهشگر مقیم بنیاد دفاع از دموکراسیها است. آقای تکیه از اعضای ارشد شورای روابط خارجی است.