حملات ویرانگر آمریکا علیه برنامهی هستهای ایران در ماه ژوئن، پنجرهای باریک برای جلوگیری از یک کابوس استراتژیک گشوده است: یعنی جنگ همزمان با چین، روسیه و ایران.
با خنثی شدن ایران، منطق استراتژیک ایجاب میکند که ایالات متحده توجه خود را به روسیه معطوف کند. اما نشست آلاسکا بین رئیسجمهور دونالد ترامپ و رئیسجمهور روسیه ولادیمیر پوتین این مسیر را پیچیده کرد. پوتین از این گشایش دیپلماتیک سوءاستفاده کرد تا حملات روسیه به اوکراین را شدت بخشد، بدون اینکه چشماندازی از تحریمهای شدیدتر آمریکا یا مذاکرهای بین مسکو و کییف وجود داشته باشد.
برای جلوگیری از سوءاستفاده بیشتر روسیه از روند صلح و افزایش تدریجی برتری خود در اوکراین، ایالات متحده باید از دو سال آینده برای تضعیف سیستماتیک روسیه عمدتاً از طریق اقدامات دیپلماتیک و همزمان تسریع خودمختاری دفاعی اروپا استفاده کند. این اقدامات به آمریکا امکان میدهد تا پیش از مواجهه با یک جنگ دو جبههای غیرقابل پیروزی، سرانجام به سمت چین چرخش کند.
بردن برخی، از دست ندادن هیچکدام
نشست آلاسکا سوالات بیپاسخ بسیاری را باقی گذاشت، به ویژه در مورد مواضع متغیر ترامپ در مورد یک توافق "زمین در برابر صلح". این نشست واشنگتن با رهبران اروپایی بود که در آن ترامپ سیاست آمریکا در قبال اوکراین را اندکی روشن کرد و از بدترین ترسهای بدبینان جلوگیری کرد. او اوکراین را به خاطر جنگ سرزنش نکرد، کمکهای امنیتی را قطع نکرد، یا یک توافق طرفدار روسیه را به کییف تحمیل نکرد. در عوض، او بر تلاش خود برای صلح تاکید و یک تضمین امنیتی اروپایی برای اوکراین را تایید کرد، در حالی که اروپا را تحت فشار قرار داد تا بار دفاعی بیشتری را بر عهده بگیرد.
دولت ترامپ در تلاش برای "ساماندهی خانه دفاعی" اروپا، به دنبال ایجاد یک توازن استراتژیک است که شرکای اروپایی را وادار کند تا بیشتر مسئولیتهای امنیتی قاره را بر عهده بگیرند و با چالشهای وضعیت امنیتی رو به وخامت منطقه بدون کمک مستقیم ایالات متحده مقابله کنند. هر دو هدف مهم هستند، زیرا ایالات متحده با نگرانی فزایندهای به منطقه اقیانوسیه هند مینگرد.
این رویکرد بازتاب یک ضرورت استراتژیک است. آمریکا با سه دشمن روبروست: ایران، عامل دائمی بیثباتی که مصمم به توسعه سلاحهای هستهای است؛ روسیه، تهدید حاد، با حمله به اوکراین و تهدید ناتو؛ و چین، چالش اصلی، که در تلاش برای سرنگونی رهبری بینالمللی آمریکا است.
این تهدیدات متضاد، مشکل " همزمانی استراتژیک" آمریکا را برجسته میکنند: چگونه میتوان چین و روسیه را به طور همزمان بازدارندگی کرد و در صورت لزوم شکست داد، بدون اینکه منابع، قدرت و توجه کشور را به تحلیل ببرد؟ نمیتوان. در عوض، باید تهدیدات را اولویتبندی کرد.
قدرتهای بزرگ از بیزانس تا ونیز، اتریش هابسبورگ و بریتانیای ادواردی همگی با تسلط بر هنر اولویتبندی، بقا یافتهاند. این استراتژی، همانطور که استراتژیست وس میچل تشریح کرد، مستلزم تمرکز نیروها و توجه بر پتانسیل مخرب یک دشمن پیش از روی آوردن به بازدارندگی یا شکست دشمن قویتر دیگر است. اسرائیل اخیراً این رویکرد را نشان داد و به طور سیستماتیک "محور مقاومت" ایران را یکی پس از دیگری برچید — ابتدا حماس، سپس حزبالله، سپس خود ایران (با کمک آمریکا) — به جای جنگهای همزمان در چندین جبهه علیه دشمنان متعدد.
آمریکا نیز فرصتی مشابه با مجموعهای منحصر به فرد از چالشگران خود دارد، اما این پنجره در حال بسته شدن است.
ایران خنثی شد، دو مورد دیگر در پیش
پس از حملات اسرائیل و آمریکا در ماه ژوئن، برنامهی هستهای ایران "به شدت آسیب دیده" است و تا دو سال به عقب افتاده است. برای اولین بار در دههها، آمریکا میتواند تمرکز اصلی خود را از خاورمیانه تغییر دهد. منطق اولویتبندی ایجاب میکند که پیش از ریسک یک جنگ دو جبههای غیرقابل پیروزی، یکی از رقبای باقیمانده تضعیف شود. اما کدام رقیب؟
روسیه انتخاب آشکاری است. مسکو ضعیفتر است و با حمله به اوکراین اولین حرکت را انجام داد؛ باید ابتدا مجازات شود. تضعیف مداوم قدرت نظامی روسیه از طریق حمایت از اوکراین احتمالاً بازدارنده خواهد بود — یا حداقل تجدید نظری را اجبار خواهد کرد — در مورد اقدامات تهاجمی آتی از سوی مسکو یا پکن. برعکس، اگر روسیه با دستاوردهای ارضی و یک دولت دستنشانده طرفدار کرملین در کییف از جنگ اوکراین خارج شود، ارزش تهاجم در همه جا تایید خواهد شد.
ضرورت اولویتبندی
از سال 2022، استراتژی آمریکا به دنبال مجازات روسیه با حمایت از اوکراین بوده است. اما همانطور که روسیه به تدریج نیروی انسانی و مهمات کافی را جمعآوری میکند تا جنگ فرسایشی را به نفع خود تغییر دهد، اوکراین بدون حل مشکلات نیروی انسانی، تجهیزات، و محدودیتهای استراتژیک و عملیاتی خود نمیتواند در برابر روسیه مقاومت کند. همانطور که ترامپ در اواخر آگوست اذعان کرد، اوکراین "دفاعی فوقالعاده دارد، اما اجازه ندارد حمله کند."
محدودیتهای آمریکا این چالش را تشدید میکند. انتقال مهمات به اوکراین و اسرائیل بدون اصلاحات متناظر صنعتی دفاعی، ذخایر مهمات آمریکا را به طور خطرناکی کاهش داده است. به دلیل محدودیتهای مادی بر قدرت آمریکا، این کشور باید تهدید روسیه را ابتدا از طریق اهرمهای نظامی و دیپلماتیک اولویتبندی کند. فشار اقتصادی و دیپلماتیک در کوتاهمدت میتواند تقریباً فوراً تسکین دهد، در حالی که تحولات عمده در مسئولیتها و قابلیتهای امنیتی اروپا در میانمدت و بلندمدت آشکار میشود.
واشنگتن شاید تنها چهار سال فرصت دارد تا اولویتبندی صحیح را اجرا کند. سالهای اول و دوم باید بر کمک به اوکراین برای جلوگیری از پیشرفتهای روسیه از طریق حمایت اطلاعاتی مداوم و آموزش نظامی، کاهش محدودیتهای "مکانیسم بازبینی" که حملات تهاجمی دوربرد اوکراین به روسیه را محدود میکند، استقرار پایههای تولید دفاعی اروپا، و تحمیل هزینههای سیستماتیک بر صنعت مالی و تجارت انرژی روسیه، دو عامل اصلی توانمندسازی تلاش جنگی مسکو، متمرکز باشد. فشار کافی میتواند اقتصاد جنگی روسیه را تا سال 2027، زمانی که کارشناسان پیشنهاد میکنند مسکو دیگر قادر به ادامه جنگ در اوکراین نباشد، تضعیف کند.
سالهای سوم و چهارم باید خودمختاری دفاعی اروپا را تسریع کند و آمریکا را آزاد بگذارد تا تمرکز و نیروهای خود را به چالشهای قریبالوقوع اقیانوسیه هند معطوف کند. در تمام این مدت، اوکراین و اروپا میتوانند انتقالهای گزینشی مهمات یا تسلیحات پیشرفته (در صورت موجود بودن و لزوم) را دریافت کنند، مشروط بر اینکه اروپا مسئولیتهای امنیتی بیشتری را بر عهده بگیرد و سرمایهگذاریهای ملموسی در پایه صنعتی دفاعی آمریکا انجام دهد.
در حالی که اروپا ممکن است تا ده سال برای دستیابی به خودمختاری دفاعی کامل نیاز داشته باشد، این رویکرد فازبندیشده تضمین میکند که انتقال آغاز شود و قدرت نظامی روسیه قبل از به صدا درآمدن زنگهای هشدار دیگر تهدیدات آمریکا در اوایل سال 2027 (یعنی توانایی نظامی برنامهریزیشده چین برای حمله به تایوان یا از سرگیری برنامهی هستهای ایران) تضعیف شود. در هر دو حالت، کشورهای اروپایی برای بازدارندگی یا دفاع در برابر تهاجم روسیه، در صورت لزوم، برای سالها، و در صورت نیاز، به تنهایی، در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت.
بنابراین، محدودیتهای استراتژیک اجتنابناپذیر آمریکا، اولویتبندی در دل اولویتبندی را میطلبد: فشار دیپلماتیک غربی امروز؛ خودمختاری دفاعی اروپا فردا.

اولویتبندی، بخش 1: قطع شریانهای حیاتی روسیه
علیرغم مجموعهای ثابت از تحریمهای اعمال شده بر روسیه از سال 2022، روزنههایی همچنان به روسیه اجازه میدهند تا به تامین مالی جنگ خود علیه اوکراین ادامه دهد. برای بستن این شکافها، ایالات متحده و اروپا باید دو ستون تامین مالی جنگ روسیه را هدف قرار دهند: صنعت مالی و تجارت انرژی آن. رهبران اروپایی مدتهاست که از ترامپ میخواستند تا اقدامات تنبیهی شدیدتری علیه روسیه اعمال کند، با این حال آنها همچنین ماشین جنگی روسیه را تغذیه میکنند و لفاظیهای خود را تضعیف میکنند. در هفتههای اخیر، ترامپ اروپاییها را تحت فشار قرار داده است تا با توقف خرید نفت، خرید تسلیحات آمریکایی، استفاده از داراییهای مسدود شده، و تقویت تحریمها، به خواستههای خود از آمریکا عمل کنند. او حق دارد که چنین کند. تنها در سال 2024، کشورهای اتحادیه اروپا 27 میلیارد دلار انرژی روسیه را خریداری کردند. اقتصادهای بزرگی مانند فرانسه، آلمان و ایتالیا همچنان در برابر قطع کامل مقاومت میکنند، در حالی که اتحادیه اروپا از تحریمهای ثانویه اجتناب میکند و نسبت به استفاده از داراییهای مسدود شده روسیه هراس دارد.
با تحریم تمام بانکهای روسی و شرکتهای تابعه خارجی آنها آغاز کنید. آمریکا باید با اتحادیه اروپا، اعضای ناتو خارج از اتحادیه اروپا و ژاپن همکاری کند تا تمامی تراکنشها با موسسات مالی روسیه را ممنوع کند (با معافیتهای بسیار کوتاهمدت برای کشورهای اروپایی که خرید انرژی روسیه را کاهش میدهند)، و واشنگتن باید با پایتختهای متحد همکاری کند تا از 330 میلیارد دلار دارایی مسدود شده روسیه — نه فقط سود این داراییها — برای تامین مالی امنیت اوکراین، از جمله کمکهای دفاعی اروپا به اوکراین، استفاده کند.
در مرحله بعد، غرب باید جریان انرژی روسیه را خفه کند. سال گذشته، نفت و گاز 30 درصد از درآمدهای دولت روسیه را تشکیل میداد، حتی با اینکه روسیه تجارت خود را با قیمتهای تخفیفی (60 دلار در هر بشکه) به واردکنندگان مشتاقی مانند چین و هند تغییر مسیر داده بود. در همین حال، مخالفان اصلی مجارستان و اسلواکی همچنان به واردات نفت و گاز روسیه ادامه میدهند و فشار گستردهتر غرب را تضعیف میکنند.
هدف اعلام شده اتحادیه اروپا برای پایان دادن به وابستگی به انرژی روسیه تا سال 2027 برای اولویتبندی موثر کافی نیست. هدف جاهطلبانهتر اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، برای پایان دادن به واردات گاز روسیه تا سال 2026 به این هدف نزدیکتر است، اگرچه حذف تدریجی واردات نفت و گاز تا تابستان 2026 بهتر به اهداف استراتژیک خدمت میکند. هر زمان زودتر با موانع جدی مواجه خواهد شد. مجارستان و اسلواکی زیرساختهای کافی برای واردات منابع جایگزین را ندارند، چرا که دههها سیاست انرژی خود را بر واردات روسیه متمرکز کرده بودند.
با این حال، تا تابستان 2026، اتحادیه اروپا میتواند این انتقالها را با افزایش دسترسی کشورهای مخالف به پایانههای موجود گاز طبیعی مایع و ظرفیت خطوط لوله اروپا، تسریع تایید پروژههای زیرساختی انرژی جایگزین، تامین مالی سرمایهگذاری در خطوط لوله، و ارائه ترکیبی از مشوقهای مالی و فشار استراتژیک برای وادار کردن مخالفان به واردات از جاهای دیگر، تسریع بخشد. این ترکیب میتواند شامل اولویتبندی تامین مالی گذار سبز (NextGenerationEU) برای کشورهایی باشد که حرکتهای مشخصی به سمت استقلال انرژی از روسیه را نشان میدهند، در حالی که تخصیصهای "صندوق همبستگی" را به برنامههای زمانی متنوعسازی انرژی مرتبط میکند.
در ماه ژوئیه، اتحادیه اروپا سقف قیمتی جدیدی برای صادرات نفت روسیه تعیین کرد: 15 درصد کمتر از میانگین قیمت بازار. دولت ترامپ باید با سقف قیمت جدید موافقت کند، متحدان و شرکای باقیمانده را برای پذیرش آن متقاعد کند و طرحی را برای سختتر کردن سقف قیمت به صورت فصلی ارائه دهد. باید " تحریمهای ثانویه" را بر شرکتهایی که تجارت نفت روسیه را تسهیل میکنند، گسترش دهد و تحریم تانکرهای ناوگان سایه روسیه را برای مطابقت با لیستهای اتحادیه اروپا و بریتانیا، که تقریباً دو برابر لیست آمریکا هستند و در خفه کردن تجارت انرژی روسیه مؤثر هستند، گسترش دهد.
در نهایت، باید به اوکراین اجازه داده شود تا زیرساختهای انرژی را که تلاش جنگی روسیه را تامین میکند، هدف قرار دهد. پنتاگون باید محدودیتها را کاهش دهد بر سیستمهای تسلیحاتی ارزان، قابل جایگزینی و دوربرد مانند مهمات حمله با برد افزایش یافته (ERAM) و سیستم موشکی تاکتیکی ارتش (ATACMS)، تا اوکراین بتواند پالایشگاههای نفت روسیه و نقاط کلیدی انرژی را هدف قرار دهد. در حالی که ترامپ پیش از این به اوکراین اجازه دریافت 3,550 مهمات ERM را داده است — با تحویل اولین 10 مورد تا اکتبر 2025 و اولین سری 840 تایی تا اکتبر 2026 — این تحویلها تاثیر کمی خواهد داشت مگر اینکه پنتاگون محدودیتهای اخیر بر استفاده اوکراین از سیستمهای تسلیحاتی دوربرد آمریکا و اروپا، به ویژه برای حملات به زیرساختهای انرژی، را لغو کند. برای حفظ کنترل بر تشدید، پنتاگون همچنان میتواند حملات دوربرد علیه اهداف صرفاً نظامی را محدود کند.
این اقدامات شریان مالی روسیه را قطع کرده و فروپاشی اقتصاد جنگی ناپایدار آن را تسریع خواهد کرد، و مسکو را پیش از آنکه بتواند تجدید قوا کرده و برتری خود را در اوکراین یا جاهای دیگر اعمال کند، تضعیف خواهد نمود.
اولویتبندی، بخش 2: تقویت دفاعی اروپا
جنگ روسیه و اوکراین، تقویت دفاعی اروپا را کاتالیز کرده است. آلمان، که اکنون چهارمین کشور پرخرج نظامی جهان است، هزینههای دفاعی و امنیتی را از قوانین بدهی قانون اساسی مستثنی کرد، که امکان میلیاردها یورو سرمایهگذاری دفاعی و نشانهای از تعهد این کشور به بر عهده گرفتن بخش بیشتری از بار دفاعی اروپا را فراهم آورد.
افزایش دفاعی در سراسر قاره گسترش یافته است. متحدان ناتو پنج درصد از تولید ناخالص داخلی را برای امنیت و دفاع تا سال 2035 تعهد کردند. اتحادیه اروپا 150 میلیارد یورو برای تدارکات دفاعی مشترک اختصاص داد. نتایج امیدوارکننده است: ظرفیت تولید سالانه مهمات اروپا پیشبینی میشود تا پایان سال 2025 به دو میلیون گلوله در سال برسد، که شش برابر سطح قبل از جنگ است. رهبران اروپا به طور فزایندهای درک میکنند که صلح نیازمند قدرت است. همانطور که بوریس پیستوریوس، وزیر دفاع آلمان، در ماه آگوست توضیح داد، اروپا تنها میتواند "در مورد صلح و کاهش تنش [با روسیه] به صورت برابر صحبت کند... [تنها] از موضع قدرت... از دیدگاه برابر."
برای اینکه اروپا در "دیدگاه برابر" با روسیه قرار گیرد، ایالات متحده باید در سه زمینه همکاری کند.
اول، تقسیم کار روشنی ایجاد شود، جایی که متحدان اروپایی بیشتر قابلیتهای متعارف را مدیریت کنند، در حالی که آمریکا در زمینههای مزیت نسبی خود، پشتیبانی "پشتوانه" را ارائه دهد. قدرتهای اروپایی مانند بریتانیا و فرانسه " نیروهای اطمینانبخش" را نزدیک اوکراین مستقر خواهند کرد، آماده برای استقرار در غرب اوکراین در طول آتشبس یا تشدید تنش، جایی که از نیروهای اوکراینی یاد میگیرند و پشتیبانی لجستیکی را نیز فراهم میکنند. شرکای اروپایی نقش بیشتری در مدیریت عملیاتهای هوایی و دریایی وابسته به ناتو و گشتزنیها علیه فعالیتهای "منطقه خاکستری" روسیه بر عهده خواهند گرفت. در همین حال، ایالات متحده نظارت اطلاعاتی، شناسایی و اکتشاف، لجستیک و حمل و نقل، بازدارندگی هستهای و نیروهای پشتیبان را فراهم خواهد کرد. اگر درست انجام شود، تا سال 2027، اروپاییها باید بازدارندگی و دفاع متعارف روزمره را اداره کنند، در حالی که آمریکا نقش پشتیبانی تخصصی را ایفا میکند.
دوم، همکاری صنعتی دفاعی را برای تبدیل شرکای اروپایی از مصرفکنندگان به تولیدکنندگانی که قادر به جنگ بدون تجهیزات نظامی آمریکا هستند، تسریع بخشید. این امر مستلزم تامین مالی مشترک ظرفیت صنعتی، شکستن تنگناهای تامین و غلبه بر کمبود نیروی کار ناشی از سالها " کاهش مدیریت شده" است. همچنین به معنای اشتراکگذاری فناوریهای حیاتی دفاعی و دوگانه — مانند گلولههای توپخانه 155 میلیمتری، موشکهای دقیق دوربرد و موشکهای دفاع هوایی — از طریق گسترش معافیتهای کنترل صادرات به سبک آکوس به متحدان کلیدی است. آلمان، فرانسه و هلند به ویژه برای تجهیزات نظامی مستقر به ذهن متبادر میشوند. در نهایت، " مجموعهای از صنایع [دفاعی] ملی" را در یک پایه صنعتی دفاعی اروپایی منسجم و استاندارد ادغام کنید.
سوم، تولید مهمات در صحنه نبرد را از طریق قراردادهای بلوک-خرید چندساله از دولتهای متحد افزایش دهید. پایتختهای اروپایی باید ذخایر رزرو جنگی را برای تجدید ذخایر مهمات ایجاد یا گسترش دهند و سیگنال تقاضای پایداری به صنعت ارسال کنند. متحدان اقیانوسیه میتوانند به کنسرسیومهای تدارکات اروپایی بپیوندند و هزینهها را کاهش دهند و وابستگی به ظرفیت تولید بیش از حد ایالات متحده را کم کنند.
این گامها خودمختاری دفاعی کامل اروپا را یک شبه به ارمغان نخواهند آورد، اما توانایی اروپا برای بازدارندگی روسیه را تقویت میکنند تا آمریکا بتواند به درستی به منطقه اقیانوسیه چرخش کند.
ریسکهای محاسبهشده
این استراتژی اولویتبندی با ریسکهایی همراه است، به ویژه هزینه کاهش توجه آمریکا در اقیانوسیه پیش از " پنجره دیویدسون" بسیار مهم 2027. اگرچه کارشناسان چین مانند الی راتنر، اذعان دارند که چین برای اجرای " حمله کوتاه و سریع" تا سال 2027 با مشکل مواجه خواهد شد، پکن همچنان به ساخت قابلیتهای لازم برای حمله به تایوان ادامه میدهد و اگر ببیند آمریکا قبل از چرخش به اقیانوسیه بر اروپا متمرکز شده است، میتواند جدول زمانی خود را تسریع کند.
متحدان اقیانوسیه از قبل نسبت به تعهدات آینده آمریکا به منطقه نگران هستند. استرالیا و ژاپن در برابر فشار آمریکا برای افزایش هزینهها مقاومت کردهاند، و ژاپن جلسات وزرا را لغو کرده است. چندین متحد نگرانیهایی را در مورد عدم مشارکت آمریکا از آسیا مطرح کرده و آیندههای استراتژیک کموابستهتر به آمریکا را مورد بحث قرار دادهاند. اولویتبندی میتواند این شکافها را عمیقتر کند و به چین فرصتهایی برای سوءاستفاده از طریق اهرمهای اقتصادی و تجاری بدهد. با این حال، وادار کردن متحدان اقیانوسیه به افزایش تلاشها ممکن است قابلیتهای متحدان را نیز تقویت کند، اگر آنها برای عمل مستقلتر آماده شوند.
اولویتبندی همچنین ظرفیت دیپلماتیک آمریکا را محدود میکند. تمرکز شدید بر هماهنگی تحریمهای اروپا و همکاری صنعتی دفاعی، ظرفیت برای ائتلافسازی در منطقه آسیا-اقیانوسیه و ارائه آموزش و تامین مالی نظامی لازم برای تقویت متحدان اقیانوسیه را کاهش میدهد.
جدول زمانی بازیابی هستهای ایران نیز پیچیدگی دیگری ایجاد میکند. در حالی که حملات آمریکا احتمالا برنامهی ایران را تا دو سال به عقب انداخت، برخی کارشناسان مستقل هستهای شش ماه تا یک سال برای بازسازی آن تخمین میزنند. اگر ایران به قابلیت هستهای دست یابد، در حالی که روسیه از نظر نظامی قوی بماند، اولویتبندی شکست میخورد و کابوس استراتژیک سه جبههای را که به دنبال اجتناب از آن بود، ایجاد میکند.
با این حال، این استدلالهای متقابل، استدلال برای اجرای سریع را تقویت میکنند، نه اینکه اولویتبندی را به طور کلی کنار بگذارند. ریسکهای فوق واقعی هستند، اما جایگزین — انتظار تا زمانی که چین و روسیه به طور همزمان آمریکا را به جنگ وادار کنند — خطرناکتر باقی میماند. اولویتبندی عمدتاً سطوح مهمات آمریکا را حفظ میکند و زمان را برای آمادهسازی آمریکا برای نبرد اقیانوسیه خریداری میکند، در حالی که روسیه را به طور دیپلماتیک مجازات کرده و بازدارندگی اروپا را تقویت میکند. با این حال، انتخاب اولویتبندی مستلزم اذعان به این است که جدول زمانی برای اولویتبندی باریکتر از حد مطلوب است و حاشیههای خطا کوچکتر از آن چیزی است که سوابق تاریخی توصیه میکنند.
غنیمت شمردن پنجره استراتژیک
با خنثی شدن ایران، بهبود امنیت اروپا، حفظ خطوط دفاعی اوکراین و تضعیف روسیه، ایالات متحده فرصتی نادر برای تضعیف تهدید روسیه در کوتاهمدت، در عین حال احیای معماری امنیتی اروپا برای بازدارندگی روسیه در بلندمدت دارد، تا آمریکا سرانجام بتواند منابع و توجه خود را بر مقابله با رقیب بزرگ این قرن خود: چین، متمرکز کند.
اگر ایالات متحده از این چهار سال آینده بهتر از دشمنانش استفاده کند، چشمانداز استراتژیک را دگرگون خواهد کرد. ائتلاف غربی را از یک تحتالحمایه به یک شراکت تبدیل خواهد کرد. نفوذ آمریکا را از طریق افزایش ظرفیت متحدان و تقسیم بار، چندین برابر خواهد کرد. و آمریکا را از انتخاب بین دفاع از اروپا و اقیانوسیه باز خواهد داشت.