اجتماع صدها ژنرال و دریاسالار که امروز توسط پیت هگست، وزیر دفاع، برگزار شد، در مجموع یک رویداد فاقد محتوا از آب درآمد. هگست با تکبر راه رفت، سخنرانی کرد و موعظه کرد، و به افسران هشدار داد که از دیدن افراد چاق در راهروهای پنتاگون خسته شده است و قول داد مردانی را که معافیت پزشکی یا مذهبی از تراشیدن ریش دارند—بخوانید: عمدتاً مردان سیاهپوست—را از ارتش اخراج کند. او به آنها اطمینان داد که وزارت دفاع "بیدار" اکنون یک وزارت جنگ قوی و مردانه است و دیگر نگران نباشند که مردم آنها را رهبران "سمی" توصیف کنند. (هگست درباره خود کلمه "سمی" سخنرانی پرشوری ایراد کرد و گفت اگر تعهد به استانداردهای بالا او را "سمی" میکند، "پس باشد.")
در مجموع، یک سخنرانی کاملاً شرمآور. اما این بدترین قسمت ماجرا نبود. رهبران نظامی حاضر احتمالاً از قبل میدانستند که هگست فاقد صلاحیت برای شغلش است، و میتوانستند بیشتر شعارهایی را که هگست، مجری سابق تلویزیون، احتمالاً بیشتر برای فاکسنیوز و کاخ سفید هدف گرفته بود تا خود ارتش، نادیده بگیرند. با این حال، آنچه را که نمیتوانستند نادیده بگیرند، نمایشی بود که دونالد ترامپ، رئیسجمهور، پس از سخنرانی هگست اجرا کرد.
رئیسجمهور طولانی صحبت کرد و اظهاراتش حتی برای دلسوزترین ناظر نیز باید تأیید میکرد که او، همانطور که جوانان میگویند، حال خوبی ندارد. چندین نفر از نزدیکان هگست قبل از گردهمایی افسران ارشد گفته بودند که هدف آن انرژی بخشیدن به رهبران ارشد نظامی آمریکا و متمرکز کردن آنها بر دیدگاه هگست برای وزارت جنگ جدید است. اما اگر ژنرالها و دریاسالاران از سالن بیرون آمدند و با خود فکر کردند: "چه بلایی سر فرمانده کل قوا آمده است؟"، باید آنها را بخشید.
ترامپ ساکتتر و آشفتهتر از حد معمول به نظر میرسید؛ او به مخاطبانی که به خطوط مشخص برای تشویق واکنش نشان نمیدهند، عادت ندارد. او در ابتدا گفت: "هرگز وارد اتاقی به این سکوت نشده بودم." (هگست نیز پیش از این همین مشکل ناخوشایند را داشت، منتظر خنده و تشویقی که هرگز نیامد.) رئیسجمهور تنها چند روز پیش از حضور خود خبر داده بود و قطعاً ناآماده به نظر میرسید.
ترامپ بلافاصله شروع به پرتوپلا گفتن کرد. اما ابتدا، رئیسجمهور با تقلید از جب بوش، از افسران خواست دست بزنند—اما، میدانید، فقط اگر خودشان دوست داشتند.
فقط خوش بگذرانید. و اگر میخواهید تشویق کنید، تشویق کنید. و اگر میخواهید هر کاری انجام دهید، میتوانید هر کاری انجام دهید. و اگر آنچه میگویم را دوست ندارید، میتوانید اتاق را ترک کنید. البته، رتبه شما از بین میرود؛ آینده شما از بین میرود.
خنده در اتاق پیچید.
ترامپ سپس سرگردان شد و در راهروهای تاریخ گم گشت. او درباره اینکه چگونه وزارت جنگ در دهه 1950 تغییر نام یافت صحبت کرد. (این اتفاق در اواخر دهه 1940 افتاد.) در یک لحظه، اشاره کرد که کمیسیون انرژی اتمی تأیید کرده که حمله او به ایران برنامه هستهای تهران را نابود کرده است. (ایران هنوز برنامه هستهای دارد و کمیسیون انرژی اتمی از اواسط دهه 70 وجود نداشته است.) او درباره "خلیج آمریکا" غرغر کرد و اینکه چگونه در دادگاه در مورد این موضوع Associated Press را شکست داد. (پرونده هنوز در جریان است.) درگیری اسرائیل و فلسطین؟ "من گفتم"—او مشخص نکرد به چه کسی—"«چند وقت است که میجنگیدید؟» «سه هزار سال، آقا.» این زمان زیادی است. اما فکر کنم آن را حل کردیم."
او بعدها اضافه کرد: "جنگ بسیار عجیب است." واقعاً همینطور است.
و همینطور ادامه یافت، در حالی که ترامپ سخنرانیهای قدیمی تجمعات انتخاباتی خود را بازیافت میکرد، پر از شکایات همیشگی، دروغها و تحریفات؛ وسواسهایش نسبت به رؤسای جمهور سابق جو بایدن و باراک اوباما؛ و ناامیدی تلخش از کمیته جایزه نوبل. (او گفت: "آنها آن را به یک نفری میدهند که هیچ کاری نکرده است.") او به خودش به خاطر تعرفهها تبریک گفت و اشاره کرد که این پول میتواند ناوگان زیادی بخرد، "با استفاده از یک اصطلاح قدیمی." و حالا که فکرش را میکنیم، گفت، شاید آمریکا باید دوباره ناوگان بسازد، از فولاد، نه از آن مواد کاغذ و آلومینیومی که نیروی دریایی ظاهراً اکنون استفاده میکند: "آلومینیومی که اگر به موشکی که به سمتش میآید نگاه کند، ذوب میشود. از حدود دو مایلی موشک شروع به ذوب شدن میکند."
اوه، خب...
حتی اگر این افسران هرگز در یک رویداد MAGA شرکت نکرده یا آن را ندیده بودند، اکنون در میانه یک سخنرانی نامربوط و دیوانهوار ترامپ قرار داشتند. رئیسجمهور یک سخنرانی آماده روی تلهپروژکتور داشت، و هر از گاهی ترامپ شانههایش را جمع میکرد و ظاهراً کلمهای یا عبارتی را از آن برمیداشت، مانند شکارچی حواسپرت که گلولههای تصادفی از مخفیگاه اردکگیری شلیک میکند. اما ترامپ همیشه در کشیدن ارجاعات سخت کلاسیک و شوخیهای زمخت شبه چرچیلی استفان میلر از صفحه و آوردنشان به دهانش مشکل داشته است. اغلب، رئیسجمهور تصمیم گرفت فقط روی "برترین آهنگهای" خود برای جمعی با چهرههای بیتفاوت بداههسرایی کند.
به همان اندازه که بسیاری از اظهارات ترامپ مضحک بود، درخواست آشکاراً حزبی رئیسجمهور از افسران نظامی ایالات متحده، نقض هر استانداردی از روابط مدنی-نظامی آمریکا بود، و دقیقاً همان چیزی بود که جورج واشنگتن از وقوع آن توسط یک فرمانده کل قوا بیوجدان میترسید. شومترین بخش سخنرانی او زمانی بود که به افسران نظامی گفت که آنها بخشی از راهحل تهدیدات داخلی خواهند بود و با "دشمن از درون" خواهند جنگید. او تقریباً به عنوان یک فکر بعدی طعنهآمیز اضافه کرد که به هگست گفته است: "ما باید از برخی از این شهرهای خطرناک به عنوان زمین تمرین برای ارتشمان—گارد ملی، اما ارتش—استفاده کنیم، زیرا به زودی وارد شیکاگو میشویم. این یک شهر بزرگ با یک فرماندار بیکفایت است. فرماندار احمق."
این آشفتهگویی از فانتزی، تهدید و خودنمایی خودکامه، همان چیزی است که سناتور فقید دانیل پاتریک موینیهان با شور و هیجان آن را "طعمه سادهلوحان" نامید و جورج اورول ممکن بود آن را "غذای تودهها" بنامد. یک چیز است که آن را برای جمعیت شیفته MAGA ارائه دهی: آنها میدانند که بیشتر آن مزخرف است و فقط بخش کوچکی از آن واقعی است. آنها آن را سرگرمکننده مییابند و میتوانند به هر مقدار از بوفه غذاهای ناسالم بلاغی ترامپ که میخواهند، توجه کنند یا نادیده بگیرند. اما هدف قرار دادن این نوع چرندیات به افسران نظامی، که آموزش دیدهاند و عادت کردهاند هر کلمه رئیسجمهور را با احترام تلقی کنند، و افکار او را به عنوان سیاست در نظر بگیرند، کاملاً چیز دیگری است.
اما افسران آمریکایی هرگز مجبور نبودهاند با رئیسجمهوری مانند ترامپ کنار بیایند. بسیاری از رؤسای جمهور بد رفتار کردند و دچار مشکلات ذهنی و عاطفی شدند: جان اف. کندی با منشیها در استخر کاخ سفید شیطنت میکرد، لیندون جانسون با الفاظ رکیک به ستاد مشترک حمله میکرد، ریچارد نیکسون دچار افسردگی و پارانویا شد، رونالد ریگان و جو بایدن با مشکلات پیری دست و پنجه نرم میکردند. اما بدنه افسری میدانست که رؤسای جمهور اساساً مردانی عادی هستند که توسط مردان و زنان عادی دیگر احاطه شدهاند، و سیستم قانون اساسی آمریکا ارتش را از هرگونه دستور دیوانهواری که ممکن است از دفتر بیضی صادر شود، مصون نگه میدارد.
به همین ترتیب، در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، او توسط افرادی احاطه شده بود که اطمینان حاصل میکردند برخی از دیوانهوارترین—و خطرناکترین—ایدههایش قبل از اینکه به ارتش برسند، از مسیر خارج میشوند. امروز، افسران ارشد آمریکایی باید از خود بپرسند چه کسی آنها را از انگیزههای فردی که تازه روی صحنه دیدند، محافظت خواهد کرد. افسران از اتهام ترامپ مبنی بر اینکه کشورهای دیگر، تنها یک سال پیش، ظاهراً آمریکا را "یک کشور مرده" نامیدهاند، چه برداشتی باید داشته باشند؟ (بالاخره، همین مردان و زنان سال گذشته فرماندهی نیروها را بر عهده داشتند.) چگونه باید واکنش نشان دهند وقتی ترامپ از مرز حقیقت فراتر میرود، به فرماندهان سابقشان توهین میکند، و درباره روابط نزدیکش با کرملین صحبت میکند؟
در سال 1973، یک افسر موشکی هستهای نیروی هوایی به نام هارولد هرینگ در طول یک جلسه آموزشی سؤالی ساده پرسید: "چگونه میتوانم بدانم که دستوری که برای پرتاب موشکهایم دریافت میکنم، از یک رئیسجمهور عاقل صادر شده است؟" این سؤال به قیمت از دست دادن شغلش تمام شد. اعضای ارتش آموزش دیدهاند که دستورات را اجرا کنند، نه اینکه آنها را زیر سؤال ببرند. اما امروز، هم مردی که میتواند دستور استفاده از سلاحهای هستهای را بدهد و هم مردی که احتمالاً چنین دستوری را تأیید میکند، عملکردی ننگین و نگرانکننده در کوانتیکو داشتند. چند افسر اتاق را با پرسیدن سؤال سرگرد هرینگ از خود ترک کردند؟