عکس از اریکا لنسنر / ریداکس
عکس از اریکا لنسنر / ریداکس

چه کسی می‌تواند دموکرات‌ها را رهبری کند؟

کامالا هریس تقریباً در سال ۲۰۲۴ پیروز شد. پس چرا کتاب جدید او حس شکست دیگری را می‌دهد؟

بیستم اکتبر ۲۰۲۴، نود و یکمین روز از مبارزات انتخاباتی معاون رئیس‌جمهور، کامالا هریس، و اتفاقاً شصتمین سالگرد تولد او بود؛ واقعیتی که اعضای ستادش فراموش نکرده بودند. وقتی آن روز بعدازظهر سوار هواپیمای کارزار انتخاباتی‌اش شد، دید که با روبان‌های رنگی تزئین شده و یک کیک شکلاتی آلمانی، محبوب او، منتظرش است. مردم کلاه‌های مهمانی به سر داشتند. اما همانطور که هریس در کتاب «۱۰۷ روز» (107 Days)، روایت خود از دوره کوتاه نامزدی‌اش برای ریاست‌جمهوری از سوی دموکرات‌ها در سال ۲۰۲۴، می‌نویسد، یک بادکنک هلیومی نیز با «اعداد درشت: ۶۰» وجود داشت، حتی با اینکه تیمش به خوبی می‌دانستند که او «مدت‌ها پیش شمارش تولدها را متوقف کرده است». و به همین دلیل، «با لبخندی بزرگ به آنها نگاه کردم و پاشنه کفش پاشنه‌بلندم را دقیقاً وسط آن بادکنک فرود آوردم.»

همانطور که او توصیف می‌کند، آن روز بدتر می‌شود. کارکنانش برنامه‌ریزی کرده بودند که هتلی بهتر از معمول رزرو کنند، اما هتلی که در فیلادلفیا انتخاب کردند، «به نظر می‌رسید از دهه هفتاد بازسازی نشده است.» همسرش، داگ امهاف، که تا آن زمان همیشه همراه و وفادار بود، خسته است (او در میشیگان در حال مبارزات انتخاباتی بوده) و نمی‌تواند یک وعده غذایی ویژه ترتیب دهد. او هدیه‌ای داشت – یک گردنبند طلا و مروارید – اما هریس متوجه می‌شود که این یک هدیه بازیافتی است که در اصل برای سالگرد ازدواجشان، دو ماه قبل‌تر، در نظر گرفته شده بود. آن شب، وقتی او به وان حمام می‌رود و امهاف به دلیل تماشای بازی بیسبال، صدای کمک خواستنش را برای برداشتن حوله‌ای که دور از دسترس است، نمی‌شنود، هریس می‌گوید که «دیگر کاسه صبرم لبریز شد.» آنها به زودی درگیر یک بحث تمام‌عیار می‌شوند که تنها زمانی پایان می‌یابد که امهاف می‌گوید: «ما نمی‌توانیم به جان هم بیفتیم.» هریس می‌نویسد که حقیقت این کلمات، «مانند یک سطل آب یخ روی سرم فرود آمد.»

این درسی است که به نظر می‌رسد هریس در نگارش «۱۰۷ روز» از آن غفلت کرده است، کتابی که کاری برای جلوگیری از تبدیل شدن بسیاری از خطوط اختلاف بین دموکرات‌ها به شکاف‌های دائمی انجام نخواهد داد. در پی این ماجرای ناگوار تولد، یکی از دستیاران هریس، دسته‌ای کارت یادداشت به امهاف می‌دهد و به او دستور می‌دهد که نامه‌های عاشقانه بنویسد که می‌تواند زمانی که هریس بدون او در سفر است، روی بالش همسرش گذاشته شود. («آقای همسر دوم، شما باید این وضعیت را درست کنید.») بعید است هریس چنین یادداشت‌هایی را از بیشتر افرادی که در طول کتابش به آنها حمله می‌کند، شکایت می‌کند یا تحقیرشان می‌کند، دریافت کند. این فهرست شامل فرماندار تیم والز از مینه‌سوتا، که او را به عنوان همکار انتخاباتی‌اش برگزید؛ فرمانداران گاوین نیوزام از کالیفرنیا، گرچن ویتمر از میشیگان، جاش شاپیرو از پنسیلوانیا، و تقریباً هر همکار انتخاباتی احتمالی دیگر؛ روزنامه‌نگاران «ایرادگیر»؛ هر کسی که نورپردازی اولین مصاحبه بزرگ او با دانا بش در سی‌ان‌ان را انجام داده بود (که سایه‌هایی زیر چشمان هریس ایجاد کرد)؛ و بارها و بارها، اعضای ستادش. چرا آنها او را در مورد این واقعیت که دکتر مایک، مجری یک پادکست محبوب حوزه سلامت، می‌خواهد درباره سیاست‌های بهداشتی‌اش سوال بپرسد، توجیه نکردند؟ پس از آن، او با آنها روبرو می‌شود: ««آن چه لعنتی بود؟» گفتم، صدایم اوج گرفت.» حتی نوه‌های برادرزاده‌اش، ستاره‌های درخشان کنوانسیون ملی دموکرات‌ها، که او آشکارا عاشقشان است، نیز تا حدودی تحت فشار قرار می‌گیرند: در یک لحظه کلیدی در اوایل کارزار، آنها بیش از حد حواس‌پرتی ایجاد می‌کنند و امهاف مجبور می‌شود آنها را با هواپیما به خانه به کالیفرنیا بازگرداند.

یکی از معماهای کتاب «۱۰۷ روز» این است که چنین جزئیاتی در مجموع نه انسانی، چه رسد به دوست‌داشتنی، بلکه کسل‌کننده و حتی ترش‌رو به نظر می‌رسند. این نباید چنین باشد. هریس با وضعیتی فوق‌العاده دشوار روبرو شد و عمدتاً آن را به خوبی مدیریت کرد، بخش بزرگی از حزب خود را به جنبش درآورد در حالی که سطح بی‌اندازه‌ای از زن‌ستیزی و نژادپرستی را تحمل کرد. و او تقریباً پیروز شد. او ذخیره‌ای عمیق از حسن نیت دارد، همانطور که جمعیت‌هایی که برای تور کتابش حاضر شده‌اند، نشان می‌دهند. («۱۰۷ روز» یک کتاب پرفروش است.) دونالد ترامپ، مردی که او به او باخت، اکنون رئیس‌جمهوری بسیار خطرناک‌تر از دوره اولش شده است. خوانندگان همیشه ادعا می‌کنند که می‌خواهند حقیقت بی‌پرده آنچه در کارزار انتخاباتی واقعاً گذشت را بدانند. پس چرا این کتاب حس شکست دیگری را می‌دهد؟

هریس نمی‌گوید که آیا ممکن است دوباره برای ریاست‌جمهوری نامزد شود یا خیر، اما یکی از دلایلی که کتاب او در برخی محافل با استقبال خوبی مواجه نشده، این حس است که او دیگر دموکرات‌هایی را که ممکن است نامزد باشند، تضعیف می‌کند. چگونه جی. دی. ونس، به عنوان نامزد در مناظره فرضی سال ۲۰۲۸، می‌توانست در برابر تمسخر شاپیرو به خاطر پرس‌وجوی ادعایی‌اش درباره تعداد اتاق‌خواب‌های اقامتگاه معاون رئیس‌جمهور و امکان تزئین آن با هنرهای پنسیلوانیا مقاومت کند، که هریس آن را به عنوان شواهدی از تکبر بیش از حد مطرح می‌کند. (در دفاع از شاپیرو، دستیاری که او ظاهراً این سوالات را از او پرسیده بود، مدیر اقامتگاه بود که وظیفه‌اش شامل چنین مسائلی می‌شد. سخنگوی شاپیرو در پاسخ به این کتاب، گفته است که او فقط به شکست ترامپ اهمیت می‌داد.) او می‌نویسد که می‌خواست پیت بوته‌جج را به عنوان همکار انتخاباتی‌اش انتخاب کند، اما فکر نمی‌کرد کشور بتواند یک مرد همجنس‌گرا در کنار یک زن سیاه‌پوست را تحمل کند. دلیلی که او برای عدم انتخاب رقیب دیگری، سناتور مارک کلی از آریزونا، ارائه می‌دهد، به نظر می‌رسد شامل ناراحتی عجیب و مبهمی از این واقعیت است که او سابقه نظامی برجسته‌ای به عنوان خلبان جنگی و همچنین فرمانده شاتل فضایی داشته است. آیا «یک کاپیتان، که به احترام و فرمانبری عادت دارد»، می‌تواند کارزاری را که «برای بی‌احترامی به او طراحی شده است» تحمل کند؟ آیا سابقه نظامی او مورد حمله قرار می‌گیرد؟ او از دیگر نامزدهای ناشناس به عنوان «غرورهای بزرگ» یاد می‌کند. در والز، او یک فرد محبوب از غرب میانه با جذابیت طبقه کارگر و حس شوخ‌طبعی می‌بیند که به او وفادار خواهد بود. و او فکر می‌کند که رای‌دهندگان از این که او یک مربی دبیرستان بوده است، خوششان خواهد آمد. والز، که در کارزار انتخاباتی ضربات زیادی خورد، در مصاحبه‌اش به او گفت که مناظره‌کننده خوبی نیست. جای تعجب است که آیا هریس واقعاً لازم بود توضیح دهد که چگونه وقتی هشدار او به حقیقت پیوست و او در مواجهه با ونس دچار لغزش شد، جلوی تلویزیون از خشم منفجر شد. او می‌گوید که طرح کمدی «Saturday Night Live» که او و امهاف را در حال تماشای مناظره معاونت ریاست‌جمهوری با وحشت نشان می‌داد، «در به تصویر کشیدن شب ما بسیار عجیب و غریب بود.»

البته هدف دیگر، جو بایدن است که هریس از او «ناراحتی و ناامیدی» ابراز می‌کند. با این حال، در مورد موضوعی که بسیاری از دموکرات‌ها از آن شکایت دارند – شیوه‌ای که رئیس‌جمهور، خانواده و تیمش ظاهراً ضعف فزاینده و شاید ناتوانی او را پنهان کردند و حزب و کشور را در موقعیتی نامطلوب قرار دادند – او به طرز شگفت‌آوری ملایم است. او وجود یک مشکل واقعی در حکمرانی را انکار می‌کند و به این داستان می‌چسبد که او فقط خسته شده بود – آنقدر خسته، که او اذعان می‌کند، که شرکت در یک کارزار طاقت‌فرسا ایده خوبی برایش نبود. مشکل واقعی بایدن، به روایت هریس، این است که او مدام همه چیز را برای او خراب می‌کند. او و تیمش، هریس می‌نویسد، هرگز نمی‌خواستند که او «در مرکز توجه باشد.» او درست قبل از تنها مناظره‌اش با ترامپ با او تماس می‌گیرد و پس از برخی آرزوهای موفقیت صوری، یک هشدار طولانی و گیج‌کننده ارائه می‌دهد که اگر به ترامپ حمله کند، این موضوع به او با اهداکنندگان بزرگ در پنسیلوانیا، یک ایالت کلیدی، آسیب می‌رساند. آیا او به این اهمیت می‌دهد که ممکن است تمرکز او را به هم بریزد؟ او در مناظره پیروز می‌شود، اما روز بعد بایدن با پذیرش یک کلاه قرمز مگا (MAGA) در یادبود 11 سپتامبر، پیروزی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. او به یاد می‌آورد که فکر می‌کرد «آن را سرت نگذار.» او آن را سرش گذاشت. سپس وقتی یک کمدین در تجمع ترامپ پورتوریکو را «جزیره‌ای شناور از زباله» می‌نامد، بایدن موفق می‌شود با اشاره ظاهری به حامیان ترامپ به عنوان زباله، آن را به «دردسری برای ما» تبدیل کند. و همینطور ادامه می‌یابد. او از خود می‌پرسد که چرا بیشتر از خود فاصله نگرفت – اما همچنین چرا یک مجری در برنامه «The View» حتماً باید سوال تکمیلی درباره اینکه او چه کاری متفاوت از بایدن انجام می‌داد، بپرسد. (پاسخ مبهم هریس به سوژه‌ای برای ترامپ تبدیل شد.)

در همین حال، جیل بایدن به عنوان شخصیتی عبوس و گرفته به تصویر کشیده می‌شود. در یک نقطه از وقفه طولانی بین عملکرد فاجعه‌بار بایدن در مناظره و خروج او از رقابت، داگ امهاف، تنها، به اتاقی در کاخ سفید احضار می‌شود، جایی که جیل او را به دلیل وفاداری سرزنش می‌کند. او این موضوع را به خوبی نمی‌پذیرد. پس از کناره‌گیری جو، جیل و داگ دوباره صحبت می‌کنند. بانوی اول با صدایی «حزن‌انگیز» می‌گوید: «مراقب باش چه آرزویی می‌کنی. قرار است ببینی دنیا چقدر وحشتناک است.»

اصرار بایدن بر نامزدی تا زمانی که هریس زمان بسیار کمی برای انجام این کار داشت – و تا زمانی که حزب هیچ زمانی برای یک انتخابات مقدماتی واقعی نداشت – در صدر فهرست دلایلی قرار دارد که کشور اکنون یک رئیس‌جمهور وحشتناک دارد. (البته این تنها عامل نیست؛ فرضیه‌های خلاف واقع پیچیده‌اند.) مقیاس این تراژدی ممکن است دلیلی باشد که شکایت‌های هریس، هرچند بسیاری از آنها ممکن است موجه باشند، چنین ناچیز به نظر می‌رسند، و سلب مسئولیت او اینقدر آزاردهنده است. نورپردازی اولین مصاحبه او – که او اذعان می‌کند «با تمام توانم حاضر نشدم» – ممکن است واقعاً بد بوده باشد، اما نامزد نباید اجازه می‌داد سی و نه روز از صد و هفت روزی که داشت، بگذرد قبل از اینکه برای آن مصاحبه بنشیند. گرایش هریس، در سراسر کتاب، این است که ادعا کند منتقدان نمی‌فهمند کارزارها چگونه کار می‌کنند، یا چگونه تبلیغات سیاسی هدف‌گذاری می‌شوند، یا چرا رفتن به شام «آل اسمیت» یا پادکست جو روگان منطقی نبود، زیرا انجام این کار او را از کارزار انتخاباتی در ایالت‌های حساس دور می‌کرد. (او همچنین ادعا می‌کند که روگان برای برنامه ترامپ بیشتر از او انعطاف نشان داده است.) این بازتاب‌ها اغلب بسیار سطحی هستند. در یک نشست تلویزیونی سی‌ان‌ان دو هفته قبل از انتخابات، اندرسون کوپر از هریس می‌پرسد که آیا او با نظر ژنرال بازنشسته مارک میلی مبنی بر اینکه ترامپ یک فاشیست است، موافق است؟ او می‌گوید: «بله، موافقم» – پاسخی که در آن زمان حتی از سوی متحدانش نیز واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. او می‌نویسد که در نگاه به گذشته، باید از پاسخ مستقیم طفره می‌رفت و به مخاطبان می‌گفت: «به آنچه من فکر می‌کنم اهمیت ندهید» – فقط به آنچه میلی و دیگر ژنرال‌ها می‌گویند گوش دهید. اهمیت ندهید؟ تشخیص اینکه کلمه «فاشیسم» برای او شخصاً چه معنایی دارد، یا اینکه چقدر آن را به این مقطع تاریخی مربوط می‌داند، دشوار است. با این حال، او از سبک اجرای کوپر شکایت می‌کند.

یکی از آخرین و تسلی‌بخش‌ترین توهماتی که بسیاری از دموکرات‌ها هنگام نگاه به سال ۲۰۲۴ به آن چنگ می‌زنند، این است که با کمی زمان بیشتر، حتی چند روز دیگر، هریس می‌توانست موفق شود – و دوباره، او تقریباً موفق شد، و زمان‌هایی بود که کارزار او واقعاً شادی‌بخش و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسید. اما وقتی به پایان «۱۰۷ روز» می‌رسیم، عدم بخشش هریس نسبت به دیگران، بخشیدن او و کارزاری را که او اداره کرد، دشوارتر می‌کند، هرچند که شاید کسی اینقدر بخواهد بخشنده باشد. این کتاب قطعاً دیدن او را به عنوان رهبری که دموکرات‌ها اکنون به آن نیاز دارند، دشوارتر می‌کند. ما با بادکنک‌های ترکیده و سطل‌های آب یخ تنها می‌مانیم. و دونالد ترامپ.