تصویرسازی توسط جیسون فولفورد و تامارا شاپسین
تصویرسازی توسط جیسون فولفورد و تامارا شاپسین

سرآشپزهای لس‌آنجلسی که همسایگان خود را سیر نگه می‌دارند

در صبح سه‌شنبه‌ای در ماه ژانویه که لس‌آنجلس شروع به سوختن کرد، بادهای سانتا آنا با شدت به دروازه خانه کورتنی استورر، در حاشیه سمت شرقی شهر، می‌وزید و درهای چوبی را باز می‌کرد. دسته‌ای از درختان سرو در پشت خانه‌اش در اثر وزش باد به سمت شرق خم شده بودند، گویی سعی داشتند از چیزی فرار کنند؛ هفته‌ها بعد، درختان هنوز خمیده مانده‌اند. استورر، چهل و یک ساله، با موهای عسلی‌رنگ که معمولاً آن‌ها را بالای سرش جمع می‌کند، زمانی مدیر آشپزی رستوران ایتالیایی لس‌آنجلسی Jon & Vinny’s بود. در سال‌های اخیر، او به عنوان یک سرآشپز خصوصی و همچنین به عنوان یک تهیه‌کننده اجرایی و یک تهیه‌کننده آشپزی در برنامه تلویزیونی "The Bear" کار کرده است که برادرش کریستوفر استورر آن را ساخته است. آن شب، وقتی استورر برای شام به سمت West Side رانندگی می‌کرد، شعله‌های آتش Pacific Palisades را در دوردست دید. وقتی تماس‌هایی در مورد آتش‌سوزی دوم در Eaton Canyon، فقط ده مایلی شمال محله‌اش، دریافت کرد، شبش را کوتاه کرد.

هنگامی که او به خانه بازگشت، دود غلیظی در هوا معلق بود. چند بلوک دورتر، دوست استورر، سارا هایمانسون، سرآشپز و مالک مشترک رستوران محبوب Kismet، برقش قطع شده بود و او برای پنهان کردن مقداری گوشت ارزشمند در فریزر استورر آمده بود: ریب‌آی و یک استیک نواری از یک مزرعه کوچک در شهرستان سن دیگو که تنها چند گاو را در فصل قبل ذبح کرده بود. صبح روز بعد، استورر به Altadena—منطقه‌ای هم‌مرز با Eaton Canyon که مدت‌هاست پناهگاهی برای خانواده‌های سیاه‌پوست طبقه متوسط بوده و اخیراً جوانان و افراد دارای تحرک رو به بالا را به خود جذب کرده است—رانندگی کرد تا به دوست دیگری در تخلیه و آب‌پاشی خانه‌اش کمک کند. استورر به من گفت: "وحشتناک بود، اما در آن لحظه، من فکر می‌کردم، من می‌دانم که ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم." در آشپزخانه کیترینگ در گاراژش، جایی که او برای رویدادهایی که معمولاً حداکثر حدود پنجاه مهمان دارند، آماده‌سازی می‌کند، شروع به تهیه آنچه کرد که به صدها وعده غذایی در روز تبدیل می‌شد: پوندها و پوندها کوفته و پنه، که در سس قرمز مخصوص خودش ریخته می‌شد.

او گفت: "همسایه‌ها وسایلی را در یخچال‌های خود نگهداری می‌کردند. من می‌گفتم، 'آیا می‌توانی این را در فر خود بگذاری؟' این دیوانه‌وار بود." او تیمی متشکل از بیست داوطلب را جمع کرد، از جمله دوستش دیو روئدا، که در همسایگی او زندگی می‌کند و از یک خانواده آتش‌نشان می‌آید: شش نفر از بستگانش در این نیرو هستند و علاوه بر پریدن در آماده‌سازی، به استورر کمک کرد تا واحدهای آتش‌نشانی نیازمند غذا را پیدا کند. چند روز بعد، استورر عملیات را به جای بزرگ‌تری منتقل کرد—Ruby Fruit، در Silver Lake، یک "بار شراب مرکز خرید برای افراد سافیک‌گرای خودخوانده". یک روز صبح، من او را در آنجا پیدا کردم که با حالت سرزنده‌ای از ناباوری در حال جست‌ و خیز بود و سینی‌های هویج‌هایی که به آرامی برشته می‌شدند را بررسی می‌کرد و یادداشت‌های شادی را می‌نوشت تا با وعده‌های غذایی بسته‌بندی شوند. استورر گفت: "ما مدام می‌گوییم که داریم هواپیما را در حین ساختن آن به پرواز در می‌آوریم." مدیسون مارتین، همکار سابق Jon & Vinny’s که به اجرای استراتژی کمک می‌کرد، خندید و گفت: "هواپیما، حدود دو روز پیش بلند شد."

استورر با World Central Kitchen، سازمانی تحت مدیریت خوزه آندرس که با سرآشپزهای محلی همکاری می‌کند تا در طول بلایا کمک غذایی ارائه دهد، ثبت‌نام کرده بود و مخاطبینش در آنجا مقداری هدایت ارائه می‌دادند، اما دامنه نیازها به همان اندازه گسترده و متنوع بود که خود شهر. آتش‌نشانانی بودند که بعد از شیفت‌های طولانی و پرفشار گرسنه بودند. افرادی بودند که در پناهگاه‌ها، در ماشین‌هایشان یا در خیابان می‌خوابیدند. دیگرانی بودند که بین هتل‌ها و Airbnbs و کاناپه‌های دوستان و خانواده در رفت و آمد بودند. برخی به شدت به غذا نیاز داشتند و برخی دیگر از نظر نقدی یا آشپزخانه یا هر دو، در مضیقه بودند. دیگران به سادگی به یک چیز کمتر برای فکر کردن نیاز داشتند. مارتین در یک رشته متنی بود که لس‌آنجلسی‌ها را—که بسیاری از آن‌ها مانند او، فریلنسرهای خلاق بودند—به هم پیوند می‌داد، که کار سازمان‌هایی مانند Hollywood Food Coalition و N.A.A.C.P. را پشتیبانی می‌کردند و غذا را به مراکز امدادی و خانواده‌های فردی توزیع می‌کردند. این تلاش‌ها شبیه به یک قطار غذای سراسری بود، نوعی که وقتی کسی بچه دار می‌شود توسط یک صفحه گسترده اکسل به هم متصل می‌شود.

در یک اهدای مواد غذایی که توسط مولی باز، نویسنده کتاب آشپزی، که خانه‌اش را در Altadena از دست داده بود، میزبانی شد، با زنی چهل و چند ساله به نام کارین (گار) جیهان آشنا شدم که یک دهه در این منطقه زندگی کرده بود و خانه‌اش را نیز از دست داده بود. او یک آشپز مشتاق بود و آشپزخانه پناهگاه او بود. او گفت: "من در حین آشپزی شراب می‌نوشیدم، اما نیازی به الکل نداشتم—فقط به آشپزخانه‌ام نیاز داشتم." شبی که آتش‌سوزی شروع شد، او آخرین وعده غذایی خود را در آنجا درست کرد: کوفته و بوکاتینی در سس گوجه فرنگی مارکلا هازان. او می‌توانست دوباره خواربارش را پر کند، اما برخی از چیزهایی که از دست داده بود غیرقابل جایگزینی بود، از جمله تنها نسخه از یک کتاب آشپزی که به افتخار پدر مرحومش با دست نوشته بود.

در پارکینگ Eagles Hall در Altadena، که به عنوان یک مرکز امدادی موقت عمل می‌کرد، با کیتی رز سامرفیلد، بازیگر، نوازنده و نویسنده سی و چند ساله‌ای آشنا شدم که خانه‌اش در Pasadena به شدت در اثر دود آسیب دیده بود. در هتلی که بعد از تخلیه به آنجا رفته بود، او این وظیفه را بر عهده گرفته بود که مطمئن شود افرادی که در اتاق‌های اطرافش هستند غذا می‌خورند. هفته‌ها بعد، اگرچه همه آن‌ها پراکنده شده بودند، اما او هنوز هم به این کار ادامه می‌داد و تحویل‌ها را از Feed the Streets L.A.، یک سازمان غیرانتفاعی که وعده‌های غذایی و وسایل را برای جمعیت بی‌خانمان شهر فراهم می‌کند، هماهنگ می‌کرد. آن روز، او با آنتونی سوزا، مرد بلند قد و تنومند چهل و چند ساله‌ای که با همسرش و شش دخترشان، به همراه دو سگشان در Altadena زندگی می‌کرد، دوباره متحد می‌شد. پس از آنکه هزینه‌های هتل بسیار گران شد، آن‌ها به یک پناهگاه نقل مکان کردند.

سامرفیلد ظروف مرغ، برنج و لوبیا را برای خود و دو مادر مجردی که در هتل ملاقات کرده بود برداشت. سوزا یک پشته پیتزا Domino's برای خانواده‌اش برداشت. او گفت: "یکی از چیزهایی که من در این مورد متوجه می‌شوم این است که شما فقط روز به روز آن را طی می‌کنید. هر روز موانع خاص خود را دارد—بهترین‌ها را امید داشته باشید و بدترین‌ها را انتظار داشته باشید." در بالای سر، دسته‌ای از طوطی‌های سبز با لحن‌های شبیه به انسان بال می‌زدند و جیک‌جیک می‌کردند. در آن طرف خیابان، پوسته زغال‌شده یک ماشین قرار داشت. یک اخگر سرگردان در طول آتش‌سوزی‌ها آن را به آتش کشیده بود، اما تمام ساختمان‌های اطراف آن را در امان گذاشته بود. سوزا به یک قسمت از درختان همیشه سبز معروف به Christmas Tree Lane، یکی از جاذبه‌های ویژه Altadena اشاره کرد. او گفت: "من شبیه یک غریبه به نظر می‌رسم" - پوست سر و صورت تراشیده شده او پوشیده از خالکوبی است - اما او این منطقه، خانه خود به مدت ده سال را فوق‌العاده خوشایند یافته بود. "وقتی من به اینجا آمدم، پلیس هرگز مزاحم من نشد. هیچ‌کدام از همسایه‌هایم هرگز مزاحم من نشدند."

در ماه اوت گذشته، پس از دو دهه زندگی در نیویورک، به لس‌آنجلس نقل مکان کردم. این اتفاق سریع رخ داد. همسرم پیشنهاد شغلی دریافت کرد که خیلی خوب بود که رد شود و پسرمان قرار بود مهدکودک را شروع کند. در ماه‌های قبل از آتش‌سوزی‌ها، احساس می‌کردم سرگردان و گیج شده‌ام و هوس حس مکان، راحتی و آشنایی را داشتم که در نیویورک آن را بدیهی می‌دانستم. با سوختن محله‌های کامل، با باریدن خاکستر از آسمان، احساس میل شدیدی به فرار داشتم. اما در هفته‌های بعد، هر چه زمان بیشتری را با افرادی می‌گذراندم که در حال فهمیدن چگونگی کمک کردن و کمک گرفتن بودند، احساس می‌کردم که بیشتر ریشه دوانده‌ام. شهری که من آن را خارجی و مبهم می‌دانستم، به نظر می‌رسید که باز می‌شود و من را به داخل دعوت می‌کند.

یکی از دوستان من را با دنی خورونژی، یکی از سه مالک مشترک Cafe Tropical، یک قهوه‌فروشی و ناهارخوری کوبایی دهه‌ها ساله در Sunset Boulevard، آشنا کرد. خورونژی، سی و نه ساله با سبیل و نخوت یک ستاره سینمای دهه هفتاد، هرگز تصور نمی‌کرد که یک رستوران‌دار شود، اما به عنوان یک معتاد در حال بهبودی، زمان زیادی را در اتاق پشتی Tropical گذرانده بود که برای جلسات A.A. و سایر جلسات استفاده می‌شد. پس از آنکه صاحبان قبلی کافه در سال 2023 اعلام کردند که قصد دارند رستوران را تعطیل کنند، خورونژی، مدیر برنامه در یک مرکز درمان سوء مصرف مواد و الکل، شگفت‌زده شد که خود را در حال جمع‌آوری شرکا، همه با ارتباط با جامعه بهبودی، و تحویل گرفتن می‌بیند. او به من گفت: "اولین جلسه‌ای که به آن آمدم، نوزده سال پیش اینجا بود. مکان‌های زیادی وجود دارند، اما چه تعداد مکان وجود دارد که مردم به آنجا می‌آیند و زندگی خود را تغییر می‌دهند؟"

خورونژی مدت‌ها بود که با Feed the Streets، سازمان غیرانتفاعی که به بی‌خانمان‌ها کمک می‌کند، درگیر بود. آشپزی برای افرادی که در اثر آتش‌سوزی‌ها آواره شده بودند، یک گسترش طبیعی از آن کار بود. اولین فراخوان برای داوطلبان برای کمک به درست کردن بوریتو صبحانه، ساندویچ و کلوچه، خطی را ایجاد کرد که دور بلوک می‌پیچید. Esme Edwards، مدیر اجرایی بیست و هشت ساله Feed the Streets، با خنده گفت: "این شبیه Club Tropical بود."

سه شب در هفته، پس از پایان عملیات عادی کافه، خورونژی و همکارانش وعده‌های غذایی را تهیه می‌کنند تا به همراه کمک‌های اهدایی از سایر مشاغل، در Eagles Hall تحویل دهند. یک روز بعدازظهر، خورونژی در حال توزیع کارتن‌های برنج سرخ شده و شیرینی شانس از Genghis Cohen، یک رستوران چینی در West Hollywood، و همچنین یک پالت کامل شیر جو دوسر از Erewhon بود، که مطمئن نبود کسی آن را بخواهد. مردی با یک کامیون وانت نزدیک شد و توضیح داد که خانه‌اش سالم است اما به دلیل آسیب آب غیرقابل سکونت است و او در کامیون خود می‌خوابد—"مانند یک نگهبان". او یک جعبه شیر جو دوسر را با بی‌اعتنایی پذیرفت و گفت: "این اولین باری است که آن را امتحان می‌کنم!"

یک روز دیگر، در یک Home Depot در Cypress Park، یک محله طبقه کارگر در East Side، با یک سرآشپز به نام کامیلا کاساناس آشنا شدم که ده‌ها بوریتو استیک و لوبیا را به پارکینگ می‌برد. تابلوهای نقاشی شده با دست که به کامیون‌های پارک شده چسبانده شده بودند، خدمات تخریب و حمل زباله را تبلیغ می‌کردند. یک بیلبورد زرد بزرگ که روی آن نوشته شده بود "کارگران در دسترس هستند" توسط Instituto de Educacion Popular del Sur de California (IDEPSCA)، سازمانی که یک مرکز کاریابی در آنجا اداره می‌کند، نصب شده بود و به کارگران روزمزد و کارگران خانگی در یافتن شغل کمک می‌کرد و آن‌ها را از حقوق خود مطلع می‌کرد. این دومین بار بود که کاساناس از زمان شروع آتش‌سوزی‌ها وعده‌های غذایی رایگان را به این زمین تحویل می‌داد. او گفت: "مکالمات زیادی وجود دارد، مانند 'فقط افراد ثروتمند خانه‌های خود را در Palisades از دست داده‌اند.'" نه، یک شبکه کامل فراتر از آن از افرادی وجود دارد که آن اقتصاد را به حرکت در می‌آورند." کاساناس به تهیه غذای عالی افتخار می‌کند، "حتی به صورت انبوه، حتی در زمان بحران." هفته قبل، او ساندویچ‌هایی را آورده بود که با سینه گوشت گاو پخته شده به آرامی لایه‌بندی شده بود، که او در نمک دودی و دانه‌های فلفل صورتی جمع‌آوری شده ترشی کرده بود—یک تامین کننده در منطقه خلیج، پانصد پوند گوشت برای او فرستاده بود و او به آرامی آن را تمام می‌کرد.

در کنار یک خوشه میز پیک نیک، زنی نوشیدنی‌های اسپرسو رایگان را از یک چرخ دستی قهوه به نام Cherry Brew بیرون می‌کشید. گروهی از حدود دوازده مرد که لباس کار پوشیده بودند و به زبان اسپانیایی صحبت می‌کردند، در صف لاته‌ها و کاپوچینوها منتظر بودند. خورخه گیرون، کارمند IDEPSCA که به اداره مرکز کاریابی کمک می‌کند، به آن‌ها اشاره کرد که بوریتو بگیرند. گیرون با گرمی گفت: "بیایید، jefes." او بسیاری از مردان را به اسم می‌شناخت. از او پرسیدم که آیا از زمان شروع آتش‌سوزی‌ها کارگران بیشتری در جستجوی کار بوده‌اند. او گفت: "از زمانی که ترامپ به شهر آمد، نه این‌قدر زیاد. حضور ICE واقعاً مردم را از حضور باز داشته است." او گفت، حتی در فاصله کوتاه بین آتش‌سوزی‌ها و مراسم تحلیف، به دلیل کیفیت پایین هوا، تعداد کاهش یافته بود. با این حال، او مطمئن بود که آن‌ها به زودی در خط مقدم روند بهبودی شهر خواهند بود. همکارش پائولو سوارز گفت: "ما از این دست زیاد داشته‌ایم. مردم می‌آیند و از کارگران روزمزد می‌خواهند که خاکسترها را تمیز کنند."