نایجل فاراژ همیشه در کنایههای سیاسی استاد بوده است. در اوایل دهه ۱۹۸۰، زمانی که او پسری مدرسهای در جنوب لندن بود و نئوفاشیستها و نژادپرستها در سراسر بریتانیا شورش میکردند، شوخی مورد علاقه آقای فاراژ این بود که حروف "NF" را روی تخته سیاه کلاس خطخطی کند. این شوخی به این دلیل بود که اینها حروف اول نام و نام خانوادگی او و همچنین حروف اول «جبهه ملی» (National Front)، گروه برجسته نئوفاشیست آن زمان، بودند. شکوه و عظمت مدرسه آقای فاراژ، کالج دالویچ، به این گستاخی میافزود. این مدرسه که توسط پسر معماری ساخته شده بود که کاخ وستمینستر را بنا نهاد، با ساختمانهای بلندمرتبه و محوطههای بکرش، مطمئناً دنیایی دور از اوباشگری راست افراطی به نظر میرسید. با این حال، آقای فاراژ همیشه کنجکاو بوده تا پتانسیل انفجار، چه طنزآمیز و چه غیر آن، را هنگام برخورد این دو جهان درک کند.
امروزه، راست افراطی بار دیگر در بریتانیا در حال پیشروی است و حروف اول نام آقای فاراژ دوباره در همه جا دیده میشود. اکنون زمین بازی او خود وستمینستر است، جایی که او سال گذشته سرانجام توانست کرسیای را از آن خود کند. از آن زمان، آقای فاراژ حزب شورشی خود، حزب اصلاحات بریتانیا (Reform U.K.) را به صدر نظرسنجیها رسانده و به یک نفوذ غیرقابل انکار تبدیل شده است. چهره او در همه جا هست: صفحات اول روزنامهها، اخبار تلویزیونی و فیدهای رسانههای اجتماعی. حزب حاکم کارگر، با وجود اکثریت پارلمانی عظیم خود، اما نگران محبوبیت شکننده خود است و نمیتواند از صحبت درباره او دست بردارد. رهبران این حزب مکرراً توضیح میدهند که چرا آقای فاراژ را نباید جدی گرفت – تعصبی که دقیقاً عکس آن را نشان میدهد. بیش از پیش، آقای فاراژ به عنوان رهبر اپوزیسیون و حتی به عنوان نخستوزیر در انتظار تلقی میشود.
موفقیت آقای فاراژ هم نشانهای و هم علت حال و هوای تبآلود جدید در بریتانیا است. آشفتگی دهه گذشته، با شش نخستوزیر پیاپی، پیش از این اعتبار این کشور را برای دولتی باثبات و کارآمد از بین برده بود. اخیراً، اوضاع وحشیانهتر و تهدیدآمیزتر به نظر میرسد. تابستان گذشته، شورشهای ضد مهاجرتی در سراسر کشور رخ داد که یادآور اوج جبهه ملی بود، و از آن زمان تاکنون اعتراضات مکرری در مقابل هتلهایی که پناهجویان در آنها اسکان داده میشوند، صورت گرفته است. در ماه سپتامبر، بیش از ۱۰۰ هزار نفر از معترضان راست افراطی در لندن برای "جشنواره آزادی بیان" که توسط تامی رابینسون، یک افراطگرای راست افراطی که چندین بار سابقه زندان دارد، سازماندهی شده بود، گرد هم آمدند.
خشم فزاینده منابع بسیاری، چه قدیمی و چه جدید، دارد. از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ که اقتصاد بریتانیا را دچار تحول کرد، مجموعهای از رهبران سیاسی متعهد شدهاند که دستمزدها را افزایش داده و مهاجرت را کاهش دهند. با این حال، دستمزدها ثابت مانده و مهاجرت همچنان رو به افزایش بوده است. همهپرسی سال ۲۰۱۶ برای خروج از اتحادیه اروپا – که آقای فاراژ نقش اصلی را در آن ایفا کرد – ملیگرایان را برانگیخت و سپس، هنگامی که نتوانست وعده خود را برای یک سرزمین عجایب میهنپرستانه محقق کند، سرخوردگیهای آنها را تشدید کرد. به قدرت رسیدن حزب کارگر در سال گذشته تنها پارانویای ملیگرایان را شعلهورتر کرد. در حالی که منتقدان آقای کییر استارمر از چپ، او را رهبری مطیع و متعهد به وضع موجود میبینند، صرف دیدن یک سیاستمدار کارگر در داونینگ استریت کافی است تا در میان راست افراطی وحشت ایجاد کند.
آقای فاراژ این جمعیت خشمگین را عمدتاً از طریق کنایه رهبری میکند. او جریانهای زیرین آخرالزمانی آنها را کانالیزه میکند در حالی که فاصله خود را با احتیاط حفظ میکند. او در اعتراضات شرکت نمیکند و به طور عمومی با هیچ یک از سازماندهندگان آنها همکاری نمیکند. او به سرعت اقدامات خشونتآمیز را محکوم میکند. اما همدلی خود را با احساسات شدید ضد مهاجرتی که زیربنای این اقدامات است، پنهان نمیکند. او نگرانیهایی را در مورد «افزایش رأی مسلمانان در بریتانیا» و «امنیت زنان و کودکان» بیان کرده است. و او مکرراً هشدار میدهد که اگر به او گوش داده نشود، خشونت بیشتری در راه است. او در ماه ژوئیه گفت: «به یاد داشته باشید، من چهره معتدل، منطقی، دموکراتیک، باتجربه و بالغ این مقابله هستم. اگر من شکست بخورم، آن وقت خواهید دید.»
جذابیت روزافزون آقای فاراژ فراتر از خشم است. او نیز مانند دوستش پرزیدنت ترامپ، که از او الهام میگیرد، حامیان خود را سرگرم میکند. از طریق شکوه و مراسم گردهماییهایش، تخلفات نیمهجدی در کمدیهایش و استفاده خلاقانه از رسانههای اجتماعی، آقای فاراژ نشان میدهد که سیاست نباید خستهکننده باشد، و مردم نباید سرخوردگیهای خود را فرو ببرند. با یک لبخند فریبنده، و معمولاً با یک لیوان آبجو در دست، آقای فاراژ دعوتی را مطرح میکند: بله، محافل سیاسی فاسد هستند و کشور رو به نابودی است. اما صندلیای بردارید – و بیایید نقشهای برای شیطنت بکشیم.
آقای فاراژ یکی از کهنهکاران سیاست بریتانیا است و برای سه دهه یک شخصیت حاشیهای بوده است. اما تا همین اواخر، ایده اینکه او میتواند نخستوزیر شود، صراحتاً غیرقابل تصور بود. قبل از انتخابات ۲۰۲۴، تلاشهای متعدد ناموفق آقای فاراژ برای به دست آوردن کرسی در پارلمان – هفت بار در طول ۳۰ سال – یک شوخی همیشگی بود. جایگاه او در کتابهای تاریخ ثابت به نظر میرسید: یک فرد خارجی پر سر و صدا که با آزار دادن قدرتمندان، نفوذ قابل توجهی اعمال میکرد. او شاید خاری همیشگی در چشم محافل سیاسی بود، اما هرگز مردی از درون نبود.
آقای فاراژ ابتدا در اوایل دهه ۱۹۹۰، پس از یک دهه لذتگرایانه به عنوان معاملهگر در سیتی لندن (بازار مالی لندن)، وارد سیاست شد. (او بعدها به یاد آورد که "فرهنگ مشروبخواری بسیار زیاد بود.") او یکی از اعضای بنیانگذار حزب استقلال بریتانیا (U.K. Independence Party) بود، حزبی تکموضوعی که متعهد به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بود. برای ۲۰ سال بعد، این حزب به عنوان مضحک و آشفته رد شد – مشهورترین آن توسط دیوید کامرون، رهبر وقت حزب محافظهکار، که آن را "دستهای از دیوانهها، احمقها و نژادپرستان پنهان" خواند. اما آقای فاراژ با صبر و حوصله جنبش خود را ساخت، از جنجالهای بیشمار – که معمولاً مربوط به اظهارات نژادپرستانه، جنسیتی یا همجنسهراسانه از سوی سیاستمداران همکار یوکیپ بود – جان سالم به در برد و سرانجام، به خواسته اصلی خود دست یافت: یک همهپرسی درباره عضویت در اتحادیه اروپا.
حزب جدید آقای فاراژ، که او کنترل کامل آن را در اختیار دارد، به چنین صبری نیاز نداشته است. این حزب که در سال ۲۰۱۸ برای بهرهبرداری از بنبست سیاسی پس از همهپرسی، ابتدا با نام حزب برگزیت (Brexit Party) شروع به کار کرد، به زودی در انتخابات اروپا پیروز شد، محافظهکاران را تحت فشار قرار داد تا نخستوزیری برگزیتدوستتر را منصوب کنند و به تضمین خروج رسمی بریتانیا از بلوک در اوایل سال ۲۰۲۰ کمک کرد. این حزب که در سال ۲۰۲۱ به «ریفورم» تغییر نام داد، در انتخابات ۲۰۲۴ پنج کرسی و ۱۴ درصد آرا را به دست آورد، در اوایل امسال در انتخابات محلی به طور جامع پیروز شد و اکنون در نظرسنجیهای ملی پیشتاز است. اگرچه پیشبینیها با این caveat سنگین همراه است که انتخابات چندین سال دیگر برگزار میشود، یک نظرسنجی اخیر نشان داد که حزب اصلاحات میتواند ۳۷۳ قانونگذار را در انتخابات بعدی به دست آورد – اکثریتی راحت.
با توجه به این صعود تازه، جالب است که – به جز شعارهای ضد اتحادیه اروپا – برنامه آقای فاراژ برای رأیدهندگان عمدتاً همان چیزی است که همیشه بوده. او تکرار میکند که مهاجرت تهدیدی جدی برای کشور است و دو حزب اصلی، کارگر و محافظهکار، به طور غیرقابل تفکیکی پست هستند. پیام اول همیشه خریداران زیادی داشته و توسط رسانههای دستراستی بریتانیا تقویت شده است. پیام دوم اکنون به مخاطبان بزرگتر و پذیراتری میرسد. این دو حزب اصلی هرگز اینقدر نامحبوب نبودهاند. حمایت از محافظهکاران فروپاشیده است و سال کسلکننده و بیهدف حزب کارگر در قدرت، که با یک میانه روی بیرمق تعریف شده است، باعث شده رتبهبندی محبوبیت آقای استارمر به پایینترین حد خود در کوتاهترین زمان ممکن برسد.
اگرچه پیام آقای فاراژ ثابت مانده، اما نحوه ارائه آن متحول شده است. در اینجا، نفوذ آقای ترامپ غیرقابل چشمپوشی است. آقای فاراژ بیشتر از گذشته یک نمایشدهنده است. در گذشته او با تشریفات کمی روی صحنه میرفت، اما اکنون با گردهماییهای با طراحی دقیق، همراه با موسیقی پرقدرت و آتشبازی، در سراسر کشور تور برگزار میکند. او گفته است: «برخلاف همه، من دوست دارم در میان جمعیت بروم.» او به استفاده از القاب برای مخالفان خود روی آورده است: آقای استارمر «کییر دو ردهای» است، اشاره به یک نظریه توطئه راست افراطی که نخستوزیر به طور نامتناسبی معترضان ملیگرا را مجرم میشناسد؛ رابرت جنریک، یک سیاستمدار ارشد محافظهکار که به طور گستردهای به عنوان رهبر بعدی این حزب پیشبینی میشود، «رابرت عمومی» است، که به طرز خندهداری تلاشهای او برای شکل دادن خود به یک فاراژیست را از بین میبرد.
در شبکههای ایکس و تیکتاک، جایی که او به ترتیب ۲.۲ میلیون و ۱.۳ میلیون دنبالکننده دارد، آقای فاراژ رابطه نزدیکتری با حامیان خود برقرار میکند، پاسخهای سریع به رویدادهای خبری را به اشتراک میگذارد و گهگاهی جنبههای وحشیتر رسانههای اجتماعی را در آغوش میگیرد. او اخیراً ویدیویی تولید شده توسط هوش مصنوعی از خود را منتشر کرد که در آن با کت خز سفید رپ میخواند. آواتار او میخواند: «فکر کردی فاراژه – نه رفیق، نایجل گاراژه. نخستوزیر میخانه، نخستوزیر لیوان آبجو، نخستوزیر مردم. بو سلکتا.» پرچمهای بریتانیا از چشمانش میتابند. آقای فاراژ همچنین از حامیان خود دعوت میکند تا به «ریفورم اف.سی» (Reform FC) بپیوندند، یکی از برجستهترین ابتکارات حزب: یک تیم فوتبال خیالی که پیراهنهای با رنگهای حزب اصلاحات را با نام آقای فاراژ در پشت میفروشد و از هواداری به سبک MAGA (کمپین ترامپ) تقلید میکند. او در یک ویدیوی اخیر میگوید: «چه فصلی را داریم پشت سر میگذاریم.»
بسیاری از دستورالعملهای سیاسی حزب اصلاحات بریتانیا رنگ و بوی کاملاً ترامپی دارد. اگرچه آقای فاراژ در تحریک ترس از مهاجرت و جرم و جنایت ماهر است، اما درخواستها برای «یورشهای گسترده» و «اخراجهای جمعی» – به همراه پیشنهاداتی مبنی بر اینکه «بدترین مجرمان خشن ما» میتوانند به مکانهایی مانند السالوادور فرستاده شوند – واردات آشکاری از سیاستهای ترامپ هستند. پذیرش بیشرمانه «DOGE» توسط حزب اصلاحات، بدهی این حزب به برند جدید محافظهکاری آمریکا را آشکار میکند. حزب اصلاحات همچنین در مورد محدود کردن دسترسی به سقط جنین بحث کرده است، که در بریتانیا به ندرت یک مسئله سیاسی محسوب میشود، و خود را به عنوان حزب مقرراتزدایی ارزهای دیجیتال معرفی کرده است، با این ادعا که آقای فاراژ قصد دارد لندن را به یک «قدرت برتر در حوزه کریپتو» تبدیل کند. او حتی یک میم کوین به نام خود را تبلیغ میکند.
علاقه حزب اصلاحات به ارزهای دیجیتال منعکسکننده یکی دیگر از ویژگیهای قابل توجه آن است: روابط عمیقش با بخش مالی. ریچارد تایس، معاون رهبر آن، یک سرمایهگذار سابق املاک است؛ ضیا یوسف، رئیس سیاستگذاری و رئیس سابق DOGE، پیش از این در گلدمن ساکس کار میکرد؛ و آرون بنکس، متحد دیرینه آقای فاراژ، ثروت خود را در بیمه به دست آورد و خواهان یک «لایحه اصلاحات بزرگ و زیبا» است. اگرچه آنها در مهاجرستیزی با هم همراهاند، اما احتمالاً وعدههای اقتصادی آقای فاراژ را هیجانانگیزتر مییابند. علیرغم مانورهای گاه به گاه به چپ، غرایز او لیبرتارین است و شباهت چشمگیری به غرایز کوتاهترین نخستوزیر محافظهکار، لیز تراس، دارد. برنامه او برای کاهش مالیات و مقرراتزدایی مالی – که آقای فاراژ در آن زمان ستایش کرد – آنقدر فاجعهبار بود که او تقریباً بلافاصله مجبور به استعفا شد.
با این حال، پیشنهادات اقتصادی آقای فاراژ در میان پیشگوییهای مکرر او از جنگ داخلی، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در حالی که به دوستان خود در امور مالی اطمینان میدهد که پاداشهای بزرگتری در راه است، او حس خطرناک آزار و اذیت را در میان حامیان خود دامن میزند. او اصرار دارد که معترضان ضد مهاجرت به دلیل میهنپرستیشان توسط دولت به مجازات محکوم میشوند، در حالی که بیشترین تعداد دستگیریهای سیاسی در سال گذشته مربوط به کسانی بوده که در حمایت از فلسطین تظاهرات کردهاند. او اعلام میکند که محافل سیاسی – که او آنها را «حزب واحد» مینامد – پناهجویان را به قیمت شهروندان بریتانیایی در تنگنا، با تجملات میپوشاند، کسانی که از نظر آنها شایسته تحقیرند. او بارها و بارها نسبت به «خشم فزایندهای» در خیابانها هشدار میدهد، در حالی که ظاهراً هر کاری برای افزایش آن انجام میدهد.
در دسامبر ۲۰۰۳، چندین مقام ارشد اتحادیه اروپا نامههای بمبگذاری شدهای را از معترضان ناشناس دریافت کردند و به سختی از آسیب دیدن نجات یافتند. ماه بعد، آقای فاراژ بیانیهای بحثبرانگیز صادر کرد که اساساً میگفت اتحادیه اروپا خودش مسبب این اتفاقات بوده است. او گفت: «ما ۱۰ سال است که هشدار میدهیم مسیری که اتحادیه اروپا برای خود انتخاب کرده است، یعنی بلعیدن کشورهای ملی بدون دادن حق تصمیمگیری نهایی به مردم اروپا، محکوم به پایان با ناآرامیهای مدنی و خشونت است. به نظر میرسد این پیشبینی اکنون به حقیقت پیوسته است.»
بیست سال بعد، مردم بریتانیا نظر خود را دادهاند. بریتانیا خارج از اتحادیه اروپاست. اما آقای فاراژ همچنان هشدار میدهد که اگر به او گوش داده نشود، خشونت بیشتری در راه است. او در ماه اوت اعلام کرد: «بدون اقدام، بدون اینکه قرارداد بین دولت و مردم به نوعی تمدید شود، بدون بازگشت مقداری اعتماد، من عمیقاً نگرانم که این خشم افزایش خواهد یافت. در واقع، فکر میکنم اکنون در نتیجه این امر، تهدیدی واقعی برای نظم عمومی وجود دارد.»
نگرانیهای آقای فاراژ را به سختی میتوان جدی گرفت وقتی که او راههای زیادی برای سود بردن از آنها پیدا میکند. او علاوه بر رهبری حزب شورشی خود، مجموعهای چشمگیر از شغلهای جانبی را نیز در اختیار دارد. او مجری اخبار برای GB News است، یک کانال تلویزیونی رو به رشد و تأثیرگذار که از فاکس نیوز الهام گرفته و آمریکاییسازی محافظهکاری بریتانیا را تسریع کرده است. او چهره Direct Bullion، یک فروشنده فلزات گرانبها است، که پیشنهاد میکند در آن سرمایهگذاری کنید زیرا «اگر سود سرمایهای بزرگی به دست آورید، مجبور نیستید هیچ مالیاتی بپردازید.» او تقریباً هر چیزی را در Cameo، برنامه ویدیوهای کوتاه، به قیمت ۹۵ دلار خواهد گفت. و او همچنین یک خط تولید مشروبات الکلی به نام Farage Gin دارد، اگرچه به نظر میرسد این شرکت پس از عدم علاقه مصرفکننده در حال تعطیلی است.
غیرجدی بودن او یک نقطه قوت است تا ضعف، و به او اجازه میدهد که از تاریکترین نقاط سیاست بریتانیا بهره ببرد بدون آنکه تحتالشعاع آنها قرار گیرد. یک مصاحبه اخیر گویای این مطلب بود. در ماه سپتامبر، خبرنگاری از آقای فاراژ پرسید که آیا او فکر میکند این درست است که مهاجران هائیتی در آمریکا «گربه و سگ میخورند.» رهبر حزب اصلاحات با یک فرضیه پاسخ داد. آقای فاراژ گفت: «اگر به شما بگویم که در پارکهای سلطنتی این کشور، قو توسط افرادی که از فرهنگهایی با تفاوتهای…» خورده میشود، او حرفش را نیمهکاره رها کرد. خبرنگار پرسید که آیا او به داستانهای روزنامههای زرد درباره «اروپاییهای شرقی» که دقیقاً همین کار را میکنند، اشاره دارد؟ آقای فاراژ گفت: «من هم همینطور باور دارم.» سپس با خنده از ته دل و بالا انداختن دستانش گفت: «اما، میدانید، من این را نمیگویم، من فقط آن را به عنوان یک بحث مطرح میکنم!»
این تعصب پنهان و آشکار – الان پیداست، الان نیست – یادآور یک استاد دیگر از شیطنت و کنایه سیاسی، بوریس جانسون است. آقای جانسون و آقای فاراژ چندین ویژگی مشترک دارند: شخصیتهای مردمی که سوابق نخبهگرایانه آنها را پنهان میکنند، حس شوخطبعی که از پاسخگویی فرار میکند، لذت خودشیفتهوار در تخلف و ویرانی. اما آنها به بخشهای متفاوتی از طیف سیاسی تعلق دارند. در حالی که پوپولیسم دست و پا چلفتی آقای جانسون به او اجازه میداد از همکارانش بیشتر به سمت راست متمایل شود، او یک محافظهکار باقی ماند. آقای فاراژ، با شروع از راست افراطی، به سمت چیزی کاملاً خطرناکتر و افراطیتر گرایش دارد.
محبوبیت برنامه او نباید بیش از حد مورد تأکید قرار گیرد. صعود او، بیش از هر چیز، بر اساس فروپاشی اعتماد به هر دو حزب اصلی و پنهانسازی دستور کار اقتصادی او توسط سیاستهای ضد مهاجرتیاش است. اما تلاش آقای فاراژ برای قدرت به وضوح در حال شتاب گرفتن است. ۲۰ سال طول کشید تا حزب اول او، یوکیپ، یکی از ارکان سیاست بریتانیا را دگرگون کند: عضویت آن در اتحادیه اروپا. حزب دوم او، اصلاحات، دو رکن دیگر را در یک چهارم زمان دگرگون کرده است: سیستم دوحزبی، که تقریباً ۱۰۰ سال پابرجا بود، و سلطه حزب محافظهکار، که در تمام تاریخ دموکراسی بریتانیا یکی از دو حزب اصلی بوده است. اکنون میتوان تصور کرد که آقای فاراژ به زودی بخشی از یک موج وحشتناک راست افراطی در سراسر اروپا خواهد بود که فرانسه و آلمان را نیز در بر میگیرد.
از این ویرانی چه چیزی سربرخواهد آورد؟ ریاستجمهوری آقای ترامپ ممکن است سرنخهایی از معنای یک نخستوزیری «NF» (نایجل فاراژ/جبهه ملی) ارائه دهد: اخراجهای گسترده، حملات به نهادهای دموکراتیک، کاهش مالیاتهای بیملاحظه و خصوصیسازیها، بیتوجهی کامل به سیاستهای زیستمحیطی، نژادپرستی و بومیگرایی جسورانهتر، فضای سیاسی که با انتقامجویی و کینه توزی همراه است. اما شاید ترسناکترین جنبه به قدرت رسیدن آقای فاراژ مختص بریتانیا باشد. برخلاف آقای ترامپ، او هیچ قانون اساسی رسمی – هیچ سیستم سختگیرانهای از نظارت و تعادل – برای جلوگیری از او نخواهد داشت. او حتی یک حزب سیاسی برای محدود کردن خود ندارد. برخلاف یک رهبر حزب کارگر یا محافظهکار، آقای فاراژ خود حزبش است.
آقای فاراژ با نابود کردن بریتانیا تا پایههای آن – منفجر کردن احزاب اصلیاش، روابطش با اروپا، زیرساختهای عمومیاش، مقررات مالیاش – شاید امیدوار باشد که آخرین خنده را داشته باشد. شاید، در زیر آوار، او حتی آنچه را که به دنبالش است پیدا کند. یا شاید هدف اصلی ویرانی است. زیرا با تمام هشدارهای آخرالزمانیاش، آقای فاراژ هرگز خوشحالتر از این به نظر نرسیده است.