تصویرسازی توسط ماتئو جوزپه پانی / آتلانتیک
تصویرسازی توسط ماتئو جوزپه پانی / آتلانتیک

دوران جدید دانشگاه آمریکایی

آموزش عالی می‌تواند – و باید – با دولت ترامپ مبارزه کند، اما دوران حمایت سخاوتمندانه دولتی رو به پایان است.

در نگاه اول، ۹ دانشگاهی که دولت ترامپ آن‌ها را مورد هدف قرار داده بود، هیچ چاره‌ای جز تسلیم شدن در برابر خواسته‌های دولت نداشتند. این خواسته‌ها، که در به اصطلاح "پیمان برای برتری آکادمیک در آموزش عالی" آمده، شامل سوگند به پایبندی به نظریه‌های زیستی کاخ سفید در مورد جنسیت و احترام به ارزش‌های "محافظه‌کارانه" (اما نه لیبرال یا میانه‌رو) می‌شود. این پیمان، که به عنوان مسئله اولویت در دریافت بودجه فدرال مطرح شده، هشدار می‌دهد که دانشگاه‌های ناسازگار باید از نظر مالی مستقل عمل کنند. این تهدیدها جدی هستند، زیرا امروز حدود نیمی از ۱۰۲ میلیارد دلار هزینه‌های سالانه پژوهشی دانشگاه‌ها از بودجه فدرال تامین می‌شود. کمک‌های دانشجویی فدرال حدود ۱۲۰.۸ میلیارد دلار به صورت کمک‌هزینه، برنامه‌های کار-تحصیل و وام به دانشجویان ارائه می‌دهد. مقررات فدرال نیز محیط‌های مالی دانشگاه‌ها را عمدتاً تا کنون به نفع آن‌ها شکل داده و به حفظ ماموریت آموزشی آن‌ها کمک می‌کند – از طریق قوانین مالیاتی، رژیم مبارزه با تبعیض در عنوان ششم، و (همانطور که هاروارد به شکلی دردناک دریافت) کنترل دولت فدرال بر حضور دانشجویان بین‌المللی.

اما هفت دانشگاه از این نه دانشگاه، پیمان را به طور کامل رد کرده‌اند، و تنها دانشگاه تگزاس در آستین و وندربیلت فعلاً موضعی بی‌طرفانه دارند. این نمایش قدرت ممکن است نشان‌دهنده آن باشد که دانشگاه‌ها در حال پذیرش یک واقعیت دردناک هستند: حمله به آموزش عالی ادامه خواهد یافت و دوران حمایت سخاوتمندانه دولتی به پایان نزدیک می‌شود. دانشگاه‌ها می‌توانند با نگاهی به گذشته، این تغییر را پشت سر بگذارند.

در پایان قرن نوزدهم، بدون بهره‌مندی از حمایت فدرال، گروهی از رهبران کارآفرین دانشگاه‌هایی را بنا نهادند – موسساتی که بهترین‌های سیستم آموزش مبتنی بر کالج آکسفورد و کمبریج برای دانشجویان کارشناسی، و دانشگاه‌های پژوهشی آلمان بیسمارکی را ترکیب می‌کردند. آمیزه‌ای که از تدریس و پژوهش تحت هدایت اساتید حاصل شد، در جهان بی‌نظیر بود. دانشگاه‌های آمریکایی نه تنها برخی از بهترین پژوهش‌های آن دوران را تولید کردند، بلکه سنت‌هایی از آزادی بیان بی‌باک و استقلال سازمانی را نیز پایه‌گذاری کردند که امروز راهنمایی برای مبارزات آتی ارائه می‌دهند. دانشگاه‌های آمریکایی باید به آرمان‌های خود پایبند بمانند؛ برای این کار لازم است در تعهد خود به آزادی آکادمیک ثابت‌قدم باشند، در رویکرد خود به تامین مالی و رشد خلاقیت به خرج دهند، و در مواضع حقوقی خود در برابر یک دولت سلطه‌جو ستیزه‌جو باشند.

تا پایان قرن نوزدهم، کالج‌های آمریکایی عمدتاً مکان‌هایی ناامیدکننده برای یادگیری طوطی‌وار و وفاداری به اصول بودند. اکثر آن‌ها فرقه‌ای بودند و اعتقادات خشک خود را به عنوان موانع سخت بر سر راه تحقیق آکادمیک تحمیل می‌کردند. جای تعجب نیست که پیشنهادات آن‌ها از ارتدوکس تکراری، جذابیتی برای ذهن‌های جوان نداشت. در سال ۱۸۲۶، از هر ۱,۵۱۳ مرد در سن کالج، یک نفر ثبت‌نام کرده بود – اما تا سال ۱۸۶۹، این رقم به یک نفر در میان ۱,۹۲۷ نفر کاهش یافت. البته، تقاضا برای مهارت‌های سطح کالج در طول زمان به شدت تغییر کرده است. با این حال، شگفت‌انگیز است که در اواخر قرن نوزدهم، درست مانند امروز، کالج‌ها با کمبود دانشجویان، خطرناک و حتی رو به فروپاشی مواجه بودند. و، درست مانند امروز، بسیاری از جوانان به نظر می‌رسید که به ارزش مدرک دانشگاهی شک داشتند.

این روحیه فرقه‌ای دانشگاه‌های اواسط قرن نوزدهم شباهت‌های زیادی به آنچه آموزش عالی در صورت موافقت با پیمان رئیس‌جمهور دونالد ترامپ تبدیل خواهد شد، دارد. همانند کالج‌های آن دوران، این پیمان خواستار یکسان‌سازی ایدئولوژیک است، به عنوان مثال، زمانی که از "تغییر یا لغو" تمامی "واحدها"یی صحبت می‌کند که "ایده‌های محافظه‌کارانه را تحقیر می‌کنند و حتی به خشونت علیه آن‌ها دامن می‌زنند". به جای تشویق پژوهش و تدریس مبتنی بر شواهد تجربی، مرزهایی برای تحقیقات آکادمیک تعیین می‌کند. دستورات پیمان – اصرار بر اینکه دانشگاه‌ها "متعهد به تعریف و تفسیر" جنسیت صرفاً به عنوان یک دوگانه "زیستی" باشند – ممکن است در عمل به معنای ممنوعیت تحقیقات پزشکی در مورد مداخلات بین‌جنسیتی نوزادان باشد، و شاید دیگر خبری از تدریس رمان اورلاندو اثر ویرجینیا وولف نباشد. تصور دستورات آتی که رویکرد خاصی را به علوم اقلیمی یا عدم وجود سیاست‌های واکسیناسیون سراسری در دانشگاه‌ها الزامی می‌کنند، دشوار نیست. خلاصه، این پیمان از آموزش عالی می‌خواهد به دورانی بازگردد که هدف دانشگاه‌ها ترویج یک ایدئولوژی غالب بود. اما اگر دانشگاه‌ها مسیر سخت‌گیرانه‌ای را که در اواسط دهه ۱۸۰۰ تعیین شده بود، ادامه می‌دادند، هرگز به موتورهای یادگیری، آموزش و رفاه گسترده‌تر تبدیل نمی‌شدند.

بدتر اینکه، حتی دانشگاه‌هایی که پیمان را می‌پذیرند، نمی‌توانند از حمایت قابل اطمینان مطمئن باشند. برای مثال محاسبات کوانتومی را در نظر بگیرید – رشته‌ای که با جایزه نوبل فیزیک امسال تجلیل شد. در ماه اوت، وزارت بازرگانی ترامپ از اجرای یک تلاش بزرگ و چند ساله در زمینه پژوهش نیمه‌هادی‌ها که شامل دانشگاه‌هایی در آریزونا، نیویورک، نیوجرسی، ایلینوی، کالیفرنیا و تگزاس می‌شد، سر باز زد. این اقدام نه تنها تحقیقات علمی را به تاخیر می‌اندازد، بلکه تلاش‌های آمریکا را برای رقابت با چین در جبهه‌های استراتژیک مانند رمزنگاری کوانتومی نیز مختل خواهد کرد. اگر چنین تحقیقات حیاتی و استراتژیکی به آسانی قابل انحراف باشد، دانشگاه‌ها نمی‌توانند روی هیچ ثبات یا پیش‌بینی‌پذیری از سوی دولت فدرال در آینده حساب کنند.

دانشگاه پژوهشی آمریکایی که امروز می‌شناسیم، در فاصله سال‌های ۱۸۷۶، زمانی که جانز هاپکینز تاسیس شد، تا دهه ۱۸۹۰، زمانی که دانشگاه شیکاگو کار خود را آغاز کرد، متولد شد. رهبرانی مانند اندرو وایت (کرنل)، چارلز ویلیام الیوت (هاروارد)، جی. استنلی هال (کلارک)، ویلیام رینی هارپر (شیکاگو) و دیوید استار جردن (استنفورد)، موسسات آکادمیک را بدون حمایت مالی قابل توجه از دولت فدرال ساختند یا بازسازی کردند. تا آغاز قرن بیستم، دانشگاه‌های آمریکایی "در اوج" بودند و کالج‌های کوچک نیز جایگاه خود را پیدا می‌کردند. دانشگاه‌های بزرگ‌تر هم از نظر اندازه و هم از نظر جاه‌طلبی پژوهشی رشد کردند. گسترش تعداد و اندازه موسسات آموزش عالی منجر به تشکیل انجمن کالج‌های آمریکایی و انجمن اساتید دانشگاهی آمریکا، هر دو در سال ۱۹۱۵، و شورای آموزش آمریکا، در سال ۱۹ ۱۹۱۸ شد. در این دوران، این انجمن‌ها مفاهیم کلیدی آزادی آکادمیک را به عنوان یک ایده آل شکل دادند. دانشگاه‌ها نه تنها به یک نیروی ملی تبدیل شدند، بلکه هویت اخلاقی خود را نیز بدون دلار فدرال یافتند.

تامین مالی قابل توجه دولتی تا حدود جنگ جهانی دوم آغاز نشد، زمانی که هزینه‌های فدرال برای تحقیقات علمی از ۲۹ میلیون دلار در سال ۱۹۳۸ به بیش از ۱۹۷ میلیون دلار در سال ۱۹۴۵ افزایش یافت. پس از جنگ، بودجه فدرال همچنان تامین می‌شد و در دسترس بودن آن به یک حالت عادی جدید تبدیل شد. پرتاب اسپوتنیک توسط شوروی، کنگره را به تصویب قانون آموزش دفاع ملی در سال ۱۹۵۸ واداشت، که میلیون‌ها دلار بیشتر برای بهبود ظرفیت دانشگاه‌ها در علوم و زبان‌ها اختصاص داد. در سال ۱۹۵۳، دانشگاه‌ها ۵.۳ درصد از کل هزینه‌های تحقیق و توسعه کشور را به خود اختصاص می‌دادند؛ تا سال ۱۹۷۵، این رقم به ۱۰ درصد رسید. این پویش‌ها به دوران دانشگاه جنگ سرد منجر شد – ابزارهایی را برای آمریکا فراهم آورد تا هم از رقبای شوروی خود از نظر فناوری پیشی بگیرد و هم از نظر اقتصادی جهان را رهبری کند.

این رشد انفجاری در حمایت دولتی، هرچند سودمند بود، اما انگیزه‌های دانشگاه‌ها را منحرف کرد. در این محیط جدید، دانشگاه‌ها تحقیقات کاربردی را در اولویت قرار دادند. پس از قانون بای-دول (Bayh-Dole Act) سال ۱۹۸۰، که به دانشگاه‌ها اجازه می‌دهد مالکیت اختراعات ایجاد شده با استفاده از بودجه فدرال را حفظ کنند، آن‌ها به شدت به انباشت اختراعات پرداختند. استراتژی‌های سرمایه‌گذاری تهاجمی به افزایش دارایی‌های متمرکز در موقوفات دانشگاهی در مقیاسی کمک کرده است که بسیاری از مدیران صندوق‌های سرمایه‌گذاری از آن غبطه می‌خورند. ثروت، مانند هر نوع قدرتی، دانشگاه‌ها را از دیدگاه‌های پیشین پژوهش که برای ارزش ذاتی دانش دنبال می‌شد، دور کرد.

با در نظر گرفتن تاریخ، همه افراد در داخل و اطراف دانشگاه‌های برتر آمریکا باید این فرض را بازنگری کنند که این موسسات نمی‌توانند خود را از "رگ" پول‌های فدرال جدا کنند و همچنان جایگاه خود را به عنوان مراکز برتری جهانی حفظ نمایند. البته این یک مغالطه منطقی است که فرض کنیم چون دانشگاه‌ها زمانی بدون حمایت دولتی رونق داشتند، لزوماً امروز نیز می‌توانند چنین کنند. با این حال، این دوره می‌تواند الهام‌بخش باشد.

خارج شدن از آغوش دولت فدرال، در حالی که دردناک است، فرصتی برای مقابله با برخی ضعف‌های نهفته و دیرین مدل موجود آموزش عالی نیز هست. به عنوان مثال، دانشگاه‌ها در زمینه تحقیقات کاربردی که در دهه‌های اخیر رشد و مالی شدن آن‌ها را به جلو می‌برد، عقب مانده بودند. در تحقیقات هوش مصنوعی، برای مثال، حتی رهبران آموزشی مانند استنفورد نیز کسری اندکی از قدرت محاسباتی لازم برای انجام تحقیقات نوین را دارند، و تردید است که دانشگاه‌ها بتوانند در خط مقدم نوآوری علمی کاربردی بمانند اگر نتوانند از ذخایر عظیم قدرت محاسباتی شرکت‌ها بهره ببرند. تکیه بر بودجه فدرال برای انجام کارهای کاربردی ممکن است دنبال کردن جایزه دیروز باشد.

در آینده، دانشگاه‌ها به هر حال باید منابع مالی جایگزین پیدا کنند، با توجه به کاهش گسترده‌تر در هزینه‌های فدرال، و همچنین باید از حقوق قانونی موجود خود بهتر استفاده کنند. به عنوان مثال، اگر قرار است تحقیقات بنیادی مهم رونق یابد، دانشگاه‌ها باید به دنبال همکاری با فرماندار و مجلس ایالت خود و با صنعت باشند – نه با دولتی فدرال که سال‌ها سرمایه‌گذاری را در یک بحران خصومت حزبی بی‌حاصل از بین می‌برد. ایالت‌ها همچنین ممکن است با یکدیگر متحد شوند، همانطور که اخیراً در ارائه راهنمایی‌های واکسن عمل کرده‌اند، تا با ایجاد سازوکارهای تامین مالی مشترک، یک گام فراتر بروند.

برخی از دانشگاه‌ها ممکن است امکان شراکت‌های جدید را برای آموزش دانشجویان در موسسات غیرآمریکایی بررسی کنند – با ایجاد زیرساخت‌های فراملی جدید که دولت فدرال را دور می‌زنند. همین ماه، کنسرسیومی از دانشگاه‌های بریتانیایی که با کمبود نقدینگی مواجه بوده و حتی در حفظ پیشنهادات عادی خود نیز با مشکل روبرو بوده‌اند، اعلام کردند که در هند شعبه‌هایی افتتاح می‌کنند و به این ترتیب از مسیر موسسات آمریکایی مانند ییل و NYU که در اروپا، آسیا و خاورمیانه تاسیساتی ایجاد کرده‌اند، پیروی می‌کنند. اگرچه تجربه دانشگاه‌های بریتانیا ناشی از فشار مالی متفاوتی است، اما مسیری جذاب را برای آموزش عالی آمریکا ارائه می‌دهد تا از برند خود برای ایجاد جریان‌های سود جدیدی بهره ببرد که از دخالت دولت فدرال مصون هستند.

علاوه بر این، دانشگاه‌ها نباید ابزارهای حقوقی و قانون اساسی در اختیار خود را برای دفاع از وضعیت مالیاتی، بودجه دانشجویی و عملکرد مستقل خود دست کم بگیرند – همه این‌ها نقاط آسیب‌پذیر هستند، حتی اگر بودجه فدرال را رها کنند. بند آزادی بیان متمم اول قانون اساسی همچنان قوت دارد و بعید به نظر می‌رسد که حتی دادگاه رابرتز از این اصل که دولت نمی‌تواند به موسسات خصوصی بر اساس آنچه تدریس یا تحقیق می‌کنند، مقابله به مثل کند، دست بردارد. دانشگاه‌ها در مورد دعاوی قضایی بهتر است هماهنگ و با یکدیگر همکاری کنند، همانطور که در اعتراض به کاهش ناگهانی به اصطلاح هزینه‌های غیرمستقیم تحقیقات علمی عمل کردند، تا اینکه به تنهایی پیش بروند. و اگر تعداد کافی از دانشگاه‌ها از وابستگی به بودجه فدرال رهایی یابند، بازی "تفرقه بینداز و حکومت کن" برای دولت دشوارتر خواهد شد تا چنین اقدامات جمعی را خنثی کند.

برخی از دانشگاه‌ها نیز ممکن است هویت‌های دینی دیرینه خود را به عنوان دفاعیات جدیدی در برابر تجاوزات دولتی احیا کنند – استراتژی‌ای که از گرایش دادگاه رابرتز به محافظه‌کاری فرهنگی بهره می‌برد. برای مثال، کلمبیا ریشه‌های آنگلیکان دارد. براون، که توسط باپتیست‌ها تاسیس شده، مدت‌هاست تعهدی اصولی به آزادی وجدان داشته است. کاملاً ممکن است این سنت‌های دینی را به عنوان سپری برای شرافت و یکپارچگی احضار کرد. آنچه زمانی نقصی در فعالیت‌های آکادمیک بود، می‌تواند به یک فضیلت پایدار تبدیل شود.

سرانجام، ایالت‌های دموکرات (Blue states) ممکن است قدرتی برای حمایت و پرورش دانشگاه‌های خود داشته باشند. در حالت افراطی، حتی می‌توان تصور کرد که دانشگاه‌های خصوصی به عنوان بازوهای آن ایالت‌ها دوباره ثبت شوند – در واقع، چیزی شبیه به یک شرکت شهرداری شوند. این راهی خواهد بود برای آموزش عالی تا همچنان از وضعیت معاف از مالیات خود بهره‌مند شود و همچنین از مصونیت ایالت‌ها در برابر "اجبار" برخوردار گردد.

هیچ یک از این کارها آسان نخواهد بود. دلیل این تحول ریشه‌ای که از روزهای اولیه دانشگاه‌های پژوهشی آمریکا الهام می‌گیرد، بر این مشاهده استوار است که وضعیت مالی اواخر قرن بیستم مرده و از بین رفته است. دوران دانشگاه جنگ سرد به پایان رسیده است. مقیاس بودجه فدرال کاهش خواهد یافت. هیچ بازگشتی به حالت عادی اواخر قرن بیستم وجود ندارد. در عوض، حفظ آنچه آن موسسات ساخته‌اند، مستلزم یافتن بهترین‌های گذشته، کانالیزه کردن آن از طریق اشکال جدید برای توانمندسازی سنت‌های ارزشمند پژوهش و یادگیری موسسات، و دوباره به شکوفایی رسیدن است.