تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: bgwalker / Getty
تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: bgwalker / Getty

کنفدراسیونی از کودکان نوپا

دولت ترامپ رژیمی متشکل از کودکان آشفته است.

در سال ۱۹۴۹، هانا آرنت، مورخ و فیلسوف سیاسی آلمانی، برای اولین بار پس از فرار به آمریکا در طول جنگ، از اروپا دیدن کرد. یک سال بعد، او تحلیلی از آنچه «پس‌لرزه‌های حکومت نازی» نامید، نوشت. او دنیای قدیم را از نظر بلوغ مدنی و تعهد در مقایسه با خانه جدیدش، ایالات متحده که در آن زمان در حال رونق بود، ناکافی یافت و خاطرنشان کرد که «مردمان اروپای غربی عادت کرده‌اند بدبختی‌های خود را به گردن نیرویی خارج از دسترسشان بیندازند». او معتقد بود که کشور متبوعش در مقایسه، از نوعی وضوح دیدگاه عمومی برخوردار است: «به جز اسکاندیناویایی‌ها»، او نوشت، «هیچ شهروند اروپایی از بلوغ سیاسی آمریکایی‌ها برخوردار نیست؛ برای آنها میزان مشخصی از مسئولیت‌پذیری، یعنی اعتدال در پیگیری منافع شخصی، تقریباً امری بدیهی است.» آرنت به تجلیل از آمریکای بی‌نقص نپرداخت؛ بلکه ملتی را ستایش می‌کرد که با حس مسئولیت‌پذیری بزرگسالانه و خویشتن‌داری به زندگی سیاسی می‌نگریستند.

آرنت و هر ناظر منصفی، امروز نمی‌توانستند همین ارزیابی را از آمریکا داشته باشند.

ایالات متحده اکنون ملتی است که توسط خادمان عمومی اداره می‌شود که رفتاری بهتر از ترول‌های اینترنتی ندارند و با بی‌نزاکتی و وقیحی به انتقادات پاسخ می‌دهند. منشی مطبوعاتی کاخ سفید به سؤالی از یک خبرنگار آزاد – سؤالی جدی درباره اینکه چه کسی جلسه بین رؤسای جمهور آمریکا و روسیه را برنامه‌ریزی کرده است – با گفتن «مادرت» پاسخ می‌دهد. وزیر دفاع، DEI و سایر سیاست‌ها را با گفتن «ما از این مزخرفات خسته شده‌ایم» لغو می‌کند. معاون رئیس‌جمهور در شبکه‌های اجتماعی یک مخاطب را «احمق» خطاب می‌کند. رئیس‌جمهور ایالات متحده، در جریان اعتراضات گسترده علیه سیاست‌هایش، با انتشار یک ویدئوی تولید شده توسط هوش مصنوعی از خودش که با یک جت جنگنده بر فراز شهروندانش پرواز می‌کند و بر سر آنها فضولات می‌ریزد، پاسخ می‌دهد.

اینها اقدامات بزرگسالان بالغ نیستند. اینها نمونه‌هایی از افراد بی‌ادب هستند که بی‌کفایتی خود را در شغل‌هایی – از جمله ریاست‌جمهوری – که برای آنها صلاحیت ندارند، به نمایش می‌گذارند.

جمهوری سقوط نخواهد کرد زیرا معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، تصمیم گرفته است که فحش دادن کاری مدرن است، و رفتار کودکانه در زندگی عمومی آمریکا با دولت ترامپ آغاز نشده است. اما خطر بزرگ‌تر در ورای همه این پلیدی‌ها این است که رئیس‌جمهور دونالد ترامپ و اطرافیانش از طفره‌روی بی‌نزاکت و نابالغی شادمانه به عنوان ابزاری برای بی‌حس کردن جامعه و کاهش مقاومت آن در برابر انواع سوءاستفاده‌ها، از جمله فساد و خشونت، استفاده می‌کنند. وقتی ارتش آمریکا در دریا مردم را می‌کشد و ونس در پاسخ به اتهاماتی که چنین اقداماتی ممکن است جنایت جنگی باشد، می‌گوید: «برام مهم نیست که بهش چی می‌گید»، هدف فقط افزایش اعتبار ونس نیست؛ بلکه هدف این است که دیگران را وادار به پذیرش ایده اعدام‌های فراقانونی کند.

فروپاشی یک ابرقدرت به رژیمی از قلدرها و دختران بی‌ادب و طرفداران کتاب‌های کمیک، بسیاری از دلایل تلوتلو خوردن دموکراسی آمریکا را در برابر حملات افرادی توضیح می‌دهد که در زمانه‌ای بهتر هرگز اجازه نزدیک شدن به دولت ایالات متحده را پیدا نمی‌کردند.

سال‌هاست که ترامپ با قدیس حامی گروه حاشیه‌نشین بودن، طرفدارانی را به خود جلب کرده است، افرادی که به دلایل مختلف احساس می‌کنند از سیاست ملی کنار گذاشته شده‌اند. برخی نظراتی دارند که برای هیچ دولتی جز دولت ترامپ بیش از حد افراطی است. دیدگاه‌های نفرت‌انگیز استیون میلر، از جمله تکرار لفاظی‌های آدولف هیتلر و اتهام او به منتقدان رئیس‌جمهور به عنوان تروریست، نه تنها در هر دولت دیگری بلکه حتی در یک شام خانوادگی نیز او را به یک مشکل تبدیل می‌کرد، همانطور که اظهارات برخی از بستگانش نشان داده‌اند.

با این حال، برخی دیگر از منصوبان ترامپ، از وفاداری شخصی به عنوان پلی برای گذر از شکافی که عدم توانایی آنها را از شغل‌هایی که اشغال کرده‌اند جدا می‌کند، استفاده کرده‌اند. تجربیات منصوبان قبلی ترامپ نشان می‌دهد که بسیاری از افراد فعلی می‌دانند که پا در کفش بزرگ‌تر از خود کرده‌اند، که این می‌تواند بسیاری از رفتارهای گستاخانه و غیرحرفه‌ای آنها را توضیح دهد.

اظهارات صریح استفانی گریشن، منشی مطبوعاتی در دوره اول ترامپ که بعدها از او جدا شد، را در نظر بگیرید. او در سال ۲۰۲۱ در مصاحبه با مجله نیویورک توضیح داد که چرا اصلاً این شغل را پذیرفته است.

برای افرادی مثل من – و من به این افتخار نمی‌کنم – یک حس غرور بیمارگونه وجود دارد. همه کسانی که به شما می‌گفتند او چقدر وحشتناک است؟ شما می‌گویید: اوه؟ او نامزد است، رفیق! من به این افتخار نمی‌کنم. و سپس او برنده می‌شود و شما وارد کاخ سفید می‌شوید و در کاخ سفید هستید.

البته، بسیاری از افراد منطقی در هنگام ورود به واشنگتن، چنین لحظه‌ای از هیبت‌زدگی را تجربه می‌کنند. (من خودم سال‌ها پیش وقتی برای اولین روز کاری‌ام در سنا حاضر شدم، قطعاً احساس غرق‌شدگی داشتم.) اما گریشن به یک ناامنی عمیق‌تر اعتراف می‌کند: «فکر می‌کردم که آنها» – تیم ترامپ – «تنها کسانی بودند که می‌توانستند مرا به آنجا برسانند. کمبود اعتماد به نفس من به عنوان یک مادر تنها و کسی که در گذشته اشتباهاتی مرتکب شده بود، فکر می‌کردم، خب، این تنها فرصت من است. هیچ‌کس واقعاً مرا نمی‌خواهد، اما این افراد مرا خواستند. پس می‌مانم

این نوع ناامنی شخصی می‌تواند در زندگی عمومی به صورت کودکانه و ترول‌مانند ظاهر شود. یا شاید چنین رفتاری صرفاً بازتابی از مرد در رأس باشد. ترامپ، مانند همه قلدرهای حیاط مدرسه، بی‌ادب است و خود را با افرادی احاطه می‌کند که او را به چالش نمی‌کشند. بنابراین، منصوبان او، به جای اینکه به مسئولیت‌های خود به عنوان خادمان عمومی عمل کنند، از رفتار سطحی رئیس خود تقلید می‌کنند. به جای مشاوره دادن به رئیس‌جمهور، به دنبال آرام کردن او هستند. به جای نشان دادن رهبری، کرامت خود را با وفاداری به ترامپ جایگزین می‌کنند و هر کاری لازم باشد برای دور ماندن از چشم سارون انجام می‌دهند.

دلیل این عدم بلوغ هرچه که باشد، نتیجه آن سیاست‌های اسفناک و دموکراسی فاسد است. به مردم خدمات ضعیفی ارائه می‌شود و پاسخ‌های لازم به سؤالات مهم داده نمی‌شود. تعرفه‌ها؟ تورم؟ مهاجرت؟ صلح یا جنگ؟ چه کسی مسئول این انتخاب‌هاست؟

ظاهراً مادرتان.

فساد، دروغگویی و بی‌کفایتی مسئولان شاید کمتر از تمایل وفادارترین حامیان ترامپ به تحمل همه آنها تعجب‌آور باشد. تا به حال، هر رئیس‌جمهور دیگری توسط کنگره یا، همانطور که در سال ۲۰۲۰ اتفاق افتاد، توسط رأی‌دهندگان مهار شده بود. با این حال، در دوره دوم ترامپ، به نظر می‌رسد که پایگاه هوادارانش تقریباً مشتاق بخشیدن او برای هر کاری هستند، به استثنای احتمالاً دخالت او با متجاوز جنسی متوفی، جفری اپستاین.

اما حمایت مردمی ترامپ (که احتمالاً در محدوده ۳۵ تا ۴۰ درصد جمعیت آمریکا و در حزب جمهوری‌خواه بسیار بالاتر است) آنقدر که به نظر می‌رسد یک راز نیست. آمریکایی‌ها با هر گرایش سیاسی، سال‌هاست که توسط میم‌ها و اطلاعات نادرست مسموم شده‌اند. آنها در نیهیلیسم فرهنگی که به همه چیز با نوعی بی‌تفاوتی سطحی پس از کنایه نگاه می‌کند، غوطه‌ور شده‌اند. (طبق معمول، سیمپسون‌ها جلوتر از زمان خود بودند: یک قسمت در سال ۱۹۹۶ دو نوجوان را در یک جشنواره موسیقی نشان می‌دهد، که یکی از دیگری می‌پرسد: «شوخی می‌کنی رفیق؟» دیگری، با ناراحتی، می‌گوید: «دیگر خودم هم نمی‌دانم.»)

شاید رأی‌دهندگان ترامپ نیز مانند اعضای دولت شده‌اند و از بی‌نزاکتی و وقیحی که از رئیس‌جمهور و اطرافیانش هر زمان که به چالش کشیده می‌شوند، سرازیر می‌شود، لذت می‌برند. رویکرد کاخ سفید به ویژه در شبکه‌های اجتماعی، همانطور که همکارم علی برلند اخیراً نوشت، «اکنون شبیه به شیوه پست‌گذاری جدلی، ترول‌گونه و بی‌رحمانه» است که توسط برتری‌طلبان سفیدپوست مانند نیک فوئنتس و طرفدارانش پایه‌گذاری شده و در دوره دوم ترامپ به مشارکت‌کنندگان آشکارتر در جنبش MAGA تبدیل شده‌اند.

فردریش نیچه مفهومی را ابداع کرد که می‌تواند به ما در درک این لحظه سیاسی کمک کند. او واژه‌ای فرانسوی را برای توصیف نوعی خشم عمیق که فراتر از نارضایتی‌های گذرا است، وارد کرد: resentiment، حسی که از ترکیبی از ناامنی، حسادت مبهم و حس عمومی رنجش نشأت می‌گیرد. شهروندانی که درگیر این احساس هستند، می‌خواهند دیگران را به آنچه فکر می‌کنند جایگاه دست‌کم‌گرفته‌شده خودشان است، پایین بکشند و برای بدبختی‌های واقعی یا خیالی خود، بزهای قربانی پیدا کنند. آنها توسط گلایه و حس مداوم و نامتمرکز آسیب‌دیدگی هدایت می‌شوند. بر این اساس، آنها سیاست را راهی برای تسویه حساب با تقریباً همه افراد خارج از دایره نزدیک خود می‌بینند. یکی از رأی‌دهندگان ترامپ که در طول تعطیلی دولت در سال ۲۰۱۹ شغل خود را از دست داده بود، این ذهنیت را با این جمله ابراز کرد: «او به افرادی که باید آسیب بزند، آسیب نمی‌زند.»

جامعه‌شناسان و دانشمندان علوم سیاسی مدت‌هاست از تأثیرات resentiment بر کل ملت‌ها آگاه بوده‌اند، نه فقط به این دلیل که اغلب یک زنگ خطر است: نشانه‌ای از جامعه‌ای که برای انحطاط به سمت اقتدارگرایی آماده است. و اینجاست که خطر در رفتار کودکانه و بی‌ادبی هم در میان نخبگان ترامپ و هم در میان وفادارترین حامیانش نهفته است، برخی از آنها مسائل جدی ملی و حتی جهانی را چیزی بیش از ماده خام برای جوک‌های کینه‌توزانه و میم‌های وقیحانه نمی‌دانند. این رفتار سطحی منجر به فرسایش روحیه اخلاقی و مدنی می‌شود که دموکراسی را تقویت می‌کند.

افرادی که مایلند «مادرتان» را به عنوان پاسخی برای سؤالات مهم بپذیرند، افرادی هستند که قبلاً تصمیم گرفته‌اند دموکراسی یک بازی تقلب‌آمیز است. فرآیند سیاسی، برای بسیاری از آنها، به نظر نمی‌رسد وسیله‌ای برای حل مشکلات مشترک و توسعه سیاست‌های صحیح باشد. در عوض، آنها آن را فقط فرصت دیگری برای سرزنش هم‌وطنان خود می‌دانند. آنها ممکن است از نامزدهایی مانند ترامپ (و سیلویو برلوسکونی فقید در ایتالیا، و رؤسای جمهور سابق زندانی شده رودریگو دوترته در فیلیپین و ژائیر بولسونارو در برزیل) حمایت کنند، نه به این دلیل که انتظار دولت مسئول را دارند، بلکه به این دلیل که چنین نامزدهایی قول می‌دهند به افراد «درست» آسیب بزنند – آنها را تحقیر کنند، فقیر کنند، و شاید حتی به آنها شلیک کنند.

سایر شهروندان آمریکایی در مواجهه با دولتی که ترولینگ و وقیحی را جایگزین حکمرانی می‌کند، چه کاری می‌توانند انجام دهند؟ افرادی که به دموکراسی و حاکمیت قانون اهمیت می‌دهند، چگونه با هم‌وطنانی که دائماً طبقه‌ای از مقامات عمومی را انتخاب می‌کنند که به نظر می‌رسد همه از «اید» و بدون «فراخود» هستند، برخورد کنند؟

شاید مهم‌تر از همه، سایر آمریکایی‌ها باید الگوی رفتاری باشند که امیدوارند در دوستان و همسایگان خود پرورش دهند. رنجش پوپولیستی لزوماً توسط نابرابری تولید نمی‌شود. این احساس نابرابری، حسی از مورد تحقیر قرار گرفتن توسط دیگران، آن را تحریک می‌کند. این یک درخواست برای توجه و درگیری عاطفی است. اما تلاش برای پاسخگویی به این درخواست کاری بیهوده است: به عنوان مثال، در شبکه‌های اجتماعی، به نظر می‌رسد برخی از رأی‌دهندگان ترامپ نه از بحث‌ها بلکه از بی‌تفاوتی به شدت خشمگین می‌شوند. هدف اصلی ترولینگ آنها جلب توجه و سپس ارعاب دیگران است.

چه در فضای آنلاین و چه در زندگی روزمره، آمریکایی‌هایی که بخشی از ائتلاف طرفدار دموکراسی هستند، باید در برابر چنین دعوت‌هایی مقاومت کنند. شهروندان مسئول باید خود را به استانداردهای بالاتری نسبت به مقاماتی که مانند دانش‌آموزان ابتدایی رفتار می‌کنند، ملزم کنند. چهره‌های ملی، از ترامپ گرفته تا پایین، که طعمه‌های فاسد می‌اندازند، ممکن است این کار را بکنند زیرا می‌خواهند دیگران بحث کنند و خود را پایین بکشند، و بدین ترتیب ثابت کنند که هیچ‌کس از جایگاه اخلاقی برتری برخوردار نیست. (شاید به همین دلیل است که ترامپ و بسیاری از حامیانش در مواجهه با رفتار خود به چه-درباره-گرایی متوسل می‌شوند.) وقتی این رهبران و پیروانشان فحاشی می‌کنند یا بی‌ادبانه رفتار می‌کنند، ممکن است امیدوار باشند و انتظار داشته باشند که دیگران نیز همین کار را بکنند.

با وجود وسوسه‌انگیز بودن تبادل ضربات زیر کمربند، رویکرد بهتر این است که رفتار بالغانه را الگو قرار دهیم و آن را متقابلاً از افرادی که برای خدمت به مردم حقوق می‌گیرند، طلب کنیم. وقتی کارولین لِویت، منشی مطبوعاتی کاخ سفید، به سؤال اس. وی. دیت، روزنامه‌نگار، در پیام متنی درباره اینکه چه کسی محل برگزاری احتمالی اجلاس آمریکا و روسیه را انتخاب کرده است، با «مادرت» پاسخ داد، دیت در پاسخ پیام داد: «آیا این برای شما خنده‌دار است؟» لِویت سپس به سبک کامل رجینا جورج عمل کرد و او را «هکر چپ‌گرای افراطی» خواند و از پاسخ دادن به «سؤالات مزخرف» او امتناع ورزید. لِویت بعداً این مکالمه را در ایکس (X) منتشر کرد، جایی که دیت پاسخ داد: «حالا حالت بهتر شد؟ حالا می‌توانید به سؤال پاسخ دهید؟ لطفاً و متشکرم.» این تنها راه است: سؤال را بپرسید، و دوباره بپرسید، و همچنان بپرسید.

این بحث «وقتی آنها پست می‌شوند، ما عالی می‌شویم» میشل اوباما نیست. (حتی به نظر می‌رسد او نیز از این استراتژی دست کشیده است.) بلکه این یک شناخت – و یک درخواست – است که رأی‌دهندگان و نامزدهایی که مایل به جایگزینی این دولت فعلی هستند، باید خود را به عنوان جایگزین‌های باثبات، مسئولیت‌پذیر و بالغ در برابر گروهی از ترول‌ها و بی‌کفایت‌ها معرفی کنند. (حتی ترولینگ متقابل فرماندار کالیفرنیا، گاوین نیوزوم، با رئیس‌جمهور، هرچند هوشمندانه بود، اما دوره خود را به پایان رسانده است.) پاسخ صحیح اکنون به بلاهت به ظاهر مردانه‌ سال‌ها قبل کسی مانند پیت هگست، تولید میم‌ها و نام‌های مستعار هوشمندانه برای وزیر دفاع نیست؛ بلکه یادآوری این نکته است که هگست مانند یک نوجوان رفتار می‌کند و سعی دارد آمریکایی‌ها را با اهانت‌های احمقانه درباره سربازان چاق منحرف کند زیرا پیت هگست در شغل خود وحشتناک است.

مانند اکثر کارهایی که نیاز به بلوغ دارند، این رویکرد از نظر عاطفی رضایت‌بخش نیست. و اگر تعداد کافی از آمریکایی‌ها تصمیم گرفته باشند که از جوک‌های فضولات به عنوان سیاست عمومی راضی هستند، ممکن است زیاد پیشرفت نکند. با این حال، اعتراضات «بدون پادشاهان» نمونه‌ای از این است که چگونه مردم می‌توانند برای تمسخر رفتار مضحک (و حتی شادمانه این کار را انجام دهند) بدون هرج و مرجی که ترامپ و معاونانش امیدوار به وقوع آن بودند، بسیج شوند.

علاوه بر راهپیمایی، آمریکایی‌هایی که به دموکراسی اهمیت می‌دهند باید در هر انتخاباتی، هرچند کوچک یا محلی، سازماندهی کرده و رأی دهند. و در زندگی شخصی خود، افرادی که می‌خواهند بلوغ را به دولت ملی بازگردانند، باید با اطرافیان خود، حتی اگر به معنای به خطر انداختن روابط شخصی باشد، روشن کنند که برخی چیزها، مانند طعنه‌های سطحی حیاط مدرسه و مزخرفات رکیک از سوی فرمانده کل قوا، قابل قبول نیستند.

آمریکایی‌ها آموخته‌اند که حفاظ‌ها به راحتی از بین می‌روند. بازسازی آنها زمان می‌برد – زیرا هر یک از ما، یک نفر در هر زمان، با تصمیمات کوچک اما مهم درباره نحوه زندگی‌مان، باید آنها را ترمیم کنیم.