William Karel / Gamma-Rapho / Getty
William Karel / Gamma-Rapho / Getty

اسحاق رابین آنچه نتانیاهو نمی‌داند را می‌دانست

سی سال پس از ترور رابین، اسرائیل در حال نادیده گرفتن درس‌های صادق‌ترین دولتمردی است که من تاکنون شناخته‌ام.

باور اینکه سی سال از ترور اسحاق رابین، نخست‌وزیر اسرائیل، گذشته است برایم دشوار است.

در چهارم نوامبر ۱۹۹۵، یک افراط‌گرای دست‌راستی اسرائیلی، نخست‌وزیر را در یک راهپیمایی صلح در تل‌آویو با گلوله به قتل رساند. من که در آن زمان فرستاده ویژه ایالات متحده در خاورمیانه بودم، از نزدیک با رابین کار کردم؛ او همچنان صادق‌ترین رهبری است که می‌شناسم. او چیزی را می‌دانست که جانشین امروزی‌اش نمی‌تواند ببیند: وقتی اسرائیل نگرانی‌های فلسطینیان را نادیده می‌گیرد، امنیت خود را تضعیف می‌کند. او از معدود دولتمردان اسرائیلی بود که می‌فهمید اسرائیل می‌تواند منافع خود را پیش ببرد و همزمان به آرمان فلسطین رسیدگی کند. در واقع، او به دلیل تلاش‌هایش برای میانجی‌گری صلح کشته شد، چشم‌اندازی که قاتلش نمی‌توانست تحمل کند.

وقتی رابین تصمیمی را می‌گرفت، نمی‌شد او را از آن منصرف کرد. اما او شجاعت پذیرش اشتباهاتش را داشت. به یاد دارم که در دسامبر ۱۹۸۸ او به واشنگتن آمد و گفت که ارتش اسرائیل می‌تواند به سرعت یک قیام نوظهور فلسطینی را سرکوب کند. من مخالفت کردم و هشدار دادم که نارضایتی‌های فلسطینیان را نمی‌توان به سادگی سرکوب کرد. رابین بعدها به من گفت که حق با من بوده است. (این قیام به دوره طولانی ناآرامی معروف به انتفاضه اول تبدیل شد.) او به این درک رسیده بود که مناقشه اسرائیل و فلسطین راه‌حل نظامی ندارد – فقط یک راه‌حل سیاسی. سه دهه بعد، بسیاری از رهبران اسرائیل هنوز این بینش محوری را رد می‌کنند.

اگرچه رابین می‌توانست سرسخت باشد، اما وقتی شرایط ایجاب می‌کرد، تفکر خود را تغییر می‌داد. او به سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و رئیس آن، یاسر عرفات، که مسئول بسیاری از ترور و خونریزی‌های اسرائیل بود، عمیقاً بدگمان بود. اما رابین متوجه شد که هیچ کس دیگری نمی‌تواند نماینده مردم فلسطین باشد. او به مذاکرات صلح محرمانه با ساف مجوز داد و سپس پیمان‌های اسلو را مذاکره کرد که منجر به شناسایی متقابل بین دولت اسرائیل و ساف شد و بخش‌هایی از کرانه باختری و غزه را به تدریج به خودگردانی فلسطینی واگذار کرد. پیمان‌های اسلو نواقص زیادی داشتند، اما منتقدان آن‌ها – از جمله بنیامین نتانیاهو که این چارچوب را به عنوان نخست‌وزیر حفظ کرد – هرگز جایگزین عملی ارائه نکرده‌اند. در عوض، آنها همچنان با این توهم عمل می‌کنند که فلسطینی‌ها به سادگی اشغال دائمی کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل را خواهند پذیرفت.

هدف نهایی رابین همزیستی مسالمت‌آمیز بود، با این حال در مورد دشواری دستیابی به آن ساده‌لوح نبود. در فوریه ۱۹۹۵، او به من گفت که مذاکره برای یک توافق صلح دائمی با عرفات ممکن است غیرممکن باشد. رابین گفت: اگر دو طرف نتوانند به توافق برسند، اسرائیل برای تأمین نیازهای امنیتی خود یک دیوار حائل برای تقسیم سرزمینش از قلمرو فلسطین خواهد ساخت.

چند سال قبل، رابین نشان داده بود که چگونه اسرائیل می‌تواند منافع استراتژیک خود را در خاورمیانه‌ای که شباهت‌هایی به منطقه امروز دارد، دنبال کند. پیروزی قاطع آمریکا در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ صدام حسین و نیروهای ضد اسرائیلی را تضعیف کرد و اهرم دیپلماتیک فوق‌العاده‌ای به رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو. بوش داد. امروز نیز دشمنان سرسخت اسرائیل در آشفتگی هستند: این کشور حزب‌الله و حماس را درهم کوبیده است؛ رژیم اسد در سوریه فروپاشیده است؛ و جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا ضربه قابل توجهی به ایران وارد کرده است. مانند بوش در سال ۱۹۹۱، تعداد کمی از کشورها حاضرند به رئیس جمهور دونالد ترامپ "نه" بگویند.

رابین تلاش کرد از چنین شرایطی با همکاری با ایالات متحده برای پیگیری صلح با سوریه، اردن و فلسطینیان بهره‌برداری کند. تلاش‌های او بر کنفرانس صلح مادرید که ایالات متحده بلافاصله پس از جنگ به برپایی آن کمک کرده بود، استوار بود. این کنفرانس تابوی دیرینه مذاکرات مستقیم بین اعراب و اسرائیلی‌ها را شکست – و رابین از آن بهره برد. همانطور که او در سخنرانی خود پس از نخست‌وزیر شدن در سال بعد توضیح داد، اسرائیل باید صلح با همسایگان خود را تقویت می‌کرد تا بتواند بر تهدید بزرگتر ناشی از ایران و برنامه هسته‌ای آن تمرکز کند.

تشابه‌ها بین سال‌های ۱۹۹۱ و ۲۰۲۵ کامل نیستند. حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر و کارزار ویرانگر اسرائیل در غزه، خصومتی متقابل ایجاد کرده که به زودی از بین نخواهد رفت. اما یک عامل امیدبخش نیز پدیدار شده است: به نظر می‌رسد کشورهای عربی سرانجام آماده پذیرش مسئولیت‌هایی برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین هستند. این را در گفتگوهایم با مقامات بلندپایه عرب می‌شنوم. و در ماه ژوئیه آن را دیدم، زمانی که کشورهای عربی بیانیه‌ای را تأیید کردند که حماس را به دلیل ۷ اکتبر محکوم می‌کرد و خواستار خلع سلاح این گروه بود.

اگر رابین زنده بود، این گشایش استراتژیک را تشخیص می‌داد و سعی می‌کرد از آن استفاده کند. او در طرح صلح ۲۰ ماده‌ای ترامپ فرصتی برای بازسازی غزه بهتر و ایجاد ائتلاف با کشورهای عربی برای مقابله با ایران و نیروهای افراطی در منطقه می‌دید. رابین می‌فهمید که اسرائیل باید امتیازاتی به فلسطینیان بدهد تا چشم‌انداز یک ائتلاف منطقه‌ای را تقویت کند. اما او همچنین از فلسطینیان می‌خواست تا با تضمین امنیت و اصلاح تشکیلات خودگردان فلسطین، نقش خود را ایفا کنند.

من و رابین آخرین بار سه روز قبل از ترور او یکدیگر را ملاقات کردیم. شش هفته قبل، ما توافق موقت اسرائیل و فلسطین را نهایی کرده بودیم که کنترل شهرهای کرانه باختری را به تشکیلات خودگردان فلسطین واگذار می‌کرد. این توافق واکنش شدید جناح راست اسرائیل را به همراه داشت، اما رابین تسلیم نشد. او معتقد بود که می‌تواند با عرفات پیشرفت بیشتری داشته باشد، حتی با وجود اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین اجازه داده بود حماس حضور خود را در غزه تقویت کند.

رابین می‌خواست من موضوع حماس را با عرفات مطرح کنم، البته فقط به صورت کلی. اما کلیات هرگز با عرفات جواب نمی‌داد، بنابراین به رابین گفتم: «جزئیات را به من بدهید. این‌گونه می‌توانم عرفات را پاسخگو کنم.» رابین لحظه‌ای فکر کرد، سپس به من گفت که خودش می‌تواند از پس آن برآید. او پرانرژی و خوش‌بین بود. هنگام رفتن، آخرین کلماتی را که از او شنیدم گفت: «دنیس، منتظر هر چیزی باش.»

آن کلمات هنوز مرا تسخیر می‌کنند. من چیزهای زیادی انتظار داشتم، اما نه ترور رابین – چه رسد به اینکه او به خاطر تلاش برای صلح کشته شود. من انتظار نداشتم که اسرائیل هنوز تا این حد با مسیری که او هموار کرد فاصله داشته باشد.