احساس میکنم قسمتهای زیادی از عمرم را صرف خواندن مطالعات خستهکننده درباره شخصیتهای اقتدارگرا کردهام. اینها توسط افرادی مثل من نوشته شدهاند که از اقتدارگرایی متنفرند و مملو از تشخیصهای روانشناختی آشنا هستند: اقتدارگرا از خانوادهای بیعشق میآید؛ او قلدر است که توسط عدم امنیت پنهان هدایت میشود؛ او یک جامعهستیز است که درد دیگران را احساس نمیکند. اما این مطالعات هرگز به شما نمیگوینند که اقتدارگرایان خودشان را چگونه میبینند.
یک رمان در سال ۲۰۲۲ به نام «جادوگر کرملین» (The Wizard of the Kremlin) اثر جولیانو دا امپولی (Giuliano da Empoli)، که از زبان یکی از مشاوران ولادیمیر پوتین روایت میشود، به من کمک کرد تا روانشناسی قدرت اقتدارگرا را به اندازه هر یک از آن مطالعات درک کنم — و نه فقط در ذهن پوتین، بلکه در ذهن دونالد ترامپ، شی جینپینگ، نارندرا مودی، نایب بوکله، ایلان ماسک، محمد بن سلمان، بنیامین نتانیاهو، ویکتور اوربان و تمام گرگهای اقتدارگرای جهانی دیگر.
ماه گذشته دا امپولی، که یک مقالهنویس ایتالیایی-سوئیسی است، کتاب غیرداستانی خود را با عنوان «ساعت درنده» (The Hour of the Predator) منتشر کرد که هم گرگهایی که دولتها را اداره میکنند و هم کسانی که شرکتهای فناوری را اداره میکنند، توصیف میکند.
در اینجا چند نکته را که درباره چگونگی اعمال قدرت توسط اقتدارگرایان آموختهام، بیان میکنم.
هنرمندان نمایشی.
افرادی مانند ترامپ و پوتین سیاستمدار نیستند؛ آنها هنرمندانی هستند که واقعیتهای جایگزین خلق میکنند. آنها داستان میگویند، حقایق جایگزین اختراع میکنند، درامهای روزانه اجرا میکنند، دادگاههای نمایشی میسازند و ادیان را بازسازی میکنند — آنها یک جهان میسازند. در دنیای آنها، افرادی که احساس تحقیر میکردند، اکنون مسلط هستند و خود تحقیر میکنند. روسیه در دهه ۱۹۹۰ توسط غرب احساس تحقیر میکرد. بسیاری از رایدهندگان طبقه کارگر آمریکا برای دههها توسط نخبگان ساحلی احساس تحقیر کردهاند. در این دنیای جایگزین، افراد متکبر رنج میبرند. مردم از یک اقتدارگرا حمایت میکنند نه به این دلیل که این یا آن سیاست را دوست دارند، بلکه به این دلیل که دیدگاه هنری اقتدارگرا را پذیرفتهاند. هنرمندان نمایشی مانند ترامپ و پوتین میتوانند ناسازگار، توهینآمیز و بیپروا باشند، اما یک قانون وجود دارد: آنها هرگز نباید خستهکننده باشند.
جنگجویان و بوروکراتها.
در ذهن گرگهای اقتدارگرا، تاریخ یک مبارزه مانوی است. این مبارزه بین چپ و راست یا غنی و فقیر نیست؛ بلکه بین جنگجویان و افراد ضعیف است. جنگجویان خود را افراد قوی، مردان و زنان فولادین، استادان پرخاشگری میبینند. آنها از آن دست مردانی هستند که در کنوانسیون ملی جمهوریخواهان دیدید — دانا وایت (Dana White)، هالک هوگان (Hulk Hogan) — همان نوع مردانی که پیت هگست (Pete Hegseth) و جی.دی. ونس (JD Vance) در حال نقشآفرینی آنها هستند. جنگجویان یکدیگر را میشناسند — حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) در آلمان؛ ژایر بولسونارو (Jair Bolsonaro) در برزیل. رگههایی از حیوانات وحشی در آنها وجود دارد: بدون قانون، بدون محدودیت، فقط قانون جنگل.
بوروکراتها، از نظر آنها، افراد پاورپوینتساز هستند که به دانشکده حقوق رفتهاند (مانند هر نامزد ریاست جمهوری دموکرات از سال ۱۹۸۰) — افراد ضعیفی که خود را در کنفرانسهای شیک جایی که کاناپه میخورند و مجبور نیستند با واقعیت وحشیانه روبرو شوند، جدا کردهاند. آنها به عنوان افرادی ضعیف تلقی میشوند که مرخصی پدری با حقوق میگیرند، اتحادیه اروپا را تحسین میکنند و به ترس وادار میشوند تا ضمایر خود را به شما بگویند.
دا امپولی در کتاب جدید خود اشاره میکند که یکی از نقاط قوت سیاسی ترامپ این است که هرگز در حال خواندن کتاب دیده نمیشود. کارشناسان چیزی نمیفهمند و او آنها را تحقیر میکند. در «جادوگر کرملین»، یکی از شخصیتها درباره پوتین میگوید: «او هرگز به اعداد اشاره نمیکند. زبان او از زندگی، از مرگ، از شرافت، از کشور سخن میگوید.» بدین ترتیب، او خود را در مقابل «حسابدارانی که به دنبال شهرتاند، مردان کوچکی که فکر میکنند سیاست به اداره یک شورای کسبوکار خلاصه میشود» قرار میدهد. «اصلاً اینطور نیست. سیاست فقط یک هدف دارد: پرداختن به ترسهای انسان.»
عمودیت.
افراد طبقه تحصیلکرده همه چیز را افقی دوست دارند. ما از آداب برابریطلبانه و لباسهای غیررسمی خوشمان میآید و از سالنهای باشکوه و طلایی بیزاریم. گرگ، از سوی دیگر، عمودیت را بازسازی میکند. او بالای شماست، در یک کاخ بزرگ، در یک دفتر بزرگ، به دیگران فرمان میدهد و بر زیردستان خود مسلط است.
مردم هنگام وقوع حملات تروریستی، زمانی که تورم در اقتصاد نفوذ میکند، زمانی که جهان در حال تغییر است، چه میخواهند؟ اقتدارگرا میفهمد که آنها به سوی هر کسی که نظم، اقتدار، سلسلهمراتب و کنترل را بازسازی کند، هجوم خواهند آورد. همانطور که دا امپولی مینویسد: «قدرت عمودی تنها پاسخ رضایتبخش را ارائه میدهد، تنها پاسخی که میتواند اضطراب انسان را هنگام مواجهه با خشونت دنیا تسکین دهد.»
غیرقابل پیشبینی بودن.
گرگ قدرت را متمرکز میکند و در میان اطرافیانش ترس ایجاد میکند. او بازیهای بیپایان تسلط را انجام میدهد. پیروانش به خواست او بالا و پایین میروند. او هرگز به اشتباه اعتراف نمیکند. او غیرقابل پیشبینی است زیرا هیچ چیز به سرعت تهدید به مجازات تصادفی، مردم را به تسلیم نمیکشاند. هر تکنوکراتی میتواند کار مورد انتظار را انجام دهد، اما گرگ استاد اقدامات بیپروا است: پوتین به اوکراین حمله میکند. ترامپ یک جنگ تجاری علیه جهان اعلام میکند. گرگ سیستمهایی با رویهها و هنجارها را به ارث برده است، اما گرگ با عملکرد دستی افراطی کار میکند. مغز انسان برای تمرکز بر آنچه غیرمنتظره است برنامهریزی شده است، بنابراین شما هرگز نمیتوانید چشمتان را بردارید.
اعمال خشونتآمیز روشنگرانه.
گرگ باید نشان دهد که حامی بزرگی است. این بدان معناست که او باید خود را در حال نابودی وحشیانه نیروهای شر نشان دهد، و اگر این نیروها به اندازه کافی بزرگ یا تهدیدکننده نباشند، او باید آنها را بزرگنمایی کند. پوتین قدرت خود را با حمله به تروریستهای اسلامی چچن ساخت. ترامپ به مهاجران و قاچاقچیان مواد مخدر ادعایی از ونزوئلا حمله میکند.
برانگیختن و مدیریت خشم.
همیشه سطح بالایی از خشم و رنجش در هر جامعهای وجود دارد. گرگ باید قربانیان مناسبی را برای مدیریت و هدایت آن خشم پیدا کند. پوتین علیه الیگارش میخائیل خودورکوفسکی (Mikhail Khodorkovsky) اقدام کرد زیرا مردم از الیگارشها رنجیده بودند. ترامپ علیه ماسک اقدام کرد زیرا چه کسی واقعاً فردی را که یک بسته دستمزد تریلیون دلاری دریافت کرده دوست دارد؟ قربانیان میتوانند از دانشگاههای نخبه گرفته تا دادستانهای دموکرات تا ژنرالهای فاسد در رژیمهای چینی یا سعودی باشند، اما پیدا خواهند شد. بخشهای بزرگی از مردم میخواهند که بالاها پایین کشیده شوند.
سومالی دیجیتال.
دنیای واقعی ممکن است هنوز قوانینی برای حفظ نظم داشته باشد. اما در فضای آنلاین، هرج و مرج است. اینها شرایطی است که تکاوران ارتش آمریکا و نیروهای دلتا در فیلم «سقوط شاهین سیاه» (Black Hawk Down) یافتند. گرگها از هر چیزی یا هر کسی که هرج و مرج ایجاد کند حمایت میکنند: حملات سایبری، افراطگرایان، سقوط رمزارزها، اطلاعات نادرست و دیپفیکها. آنتیفا (Antifa)، ضد سامیها (antisemites) یا گرویپرها (groypers) — همه به یک اندازه مفید هستند. هر کسی که هرج و مرج را به حداکثر برساند، تقاضای عمومی برای حمایت گرگگونه را افزایش میدهد.
عظمت.
در ذهن گرگها، نخبگان عصر اطلاعات روحهای خشکی دارند. آنها آموزش دیدهاند که پهپادهای پراگماتیک و حداکثرکننده سود باشند. آنها به رایدهندگانی که به دنبال رهبران برای خوراکهای مادیگرایانه هستند — یک اعتبار مالیاتی اینجا، یک برنامه وام دانشجویی آنجا — چیزی پیشنهاد میکنند. گرگها خود را کسانی میدانند که فراموش نکردهاند چگونه یک انسان باشند. آنها از عظمت سخن میگویند. آنها معتقدند که مردم خواهان تجربه رفاقت و قدرت هستند. آنها به این افراد رهایی از بیاهمیتی، رویاهای افتخار و عزت را ارائه میدهند. مادر روسیه. عظمت را به آمریکا بازگردانید. قرن چینی. افتخار خدا.
در طول این ستون من اقتدارگرایان را گرگ نامیدم. من این را به عنوان یک توهین میدانم — درندگانی که جهان را ویران میکنند. اما اقتدارگرایان آن را به عنوان یک تعریف میپذیرند. آنها میدانند که گرگ هستند! اما آنها معتقدند جهان به گرگها نیاز دارد تا مردم خوب و شایسته را از افراد فانتزی بیرحم که دشمنان واقعی آنها هستند، محافظت کنند. و اینگونه است که اقتدارگرایی خود را تغذیه میکند: هر چه گرگهای بیشتری در جهان باشند، هر ملتی بیشتر نیاز دارد گرگ خود را پیدا کند.