تنها مقام منتخب جمهوریخواه که یک طرح جدی و عملی برای پایان دادن به تعطیلی دولت دارد، با کمال تعجب دونالد ترامپ است. ایده رئیسجمهور این است که سنا قوانین خود را تغییر دهد تا این مجلس بتواند با رأی اکثریت، دولت را فعال نگه دارد، به جای اینکه اجازه دهد ۴۱ سناتور آن را تعطیل کنند.
البته، ترامپ همیشه استدلال خود را به بهترین شکل بیان نکرده است. او در پستی اخیر در X نوشت: «فیلیباستر را لغو کنید، نه فقط برای تعطیلی، بلکه برای هر چیز دیگری.» و برای توضیح بیشتر افزود: «دموکراتها دیوانگان بیخردی هستند، آنها کشور ما را باز نخواهند کرد، مهم نیست چند نفر به طور جبرانناپذیری آسیب ببینند!»
به طور کلی، نشان دادن مخالفان به عنوان «دیوانگان بیخرد» و خود به عنوان صدای منطق، زمانی آسانتر است که از حروف بزرگ و علامت تعجب استفاده نکنید. با این حال، در این مورد، موضع ترامپ درست است. فیلیباستر یک نابهنجاری از شکل افتاده است. از میان رفتن آن به نفع کل کشور، و به ویژه دموکراتها خواهد بود، با توجه به لوایح و رویههای سنا که این تاکتیک معمولاً مسدود میکند. اگر سبک رهبری تکانشی و کوتاهمدت ترامپ چیزی است که در نهایت فیلیباستر را از بین میبرد، دموکراتها باید به تحقق آن کمک کنند.
فیلیباستر سنا، که به قانونگذاران اجازه میدهد تا اقدامات بر روی اکثر لوایح را متوقف کنند مگر اینکه ۶۰ نفر از ۱۰۰ سناتور مجلس به پیشبرد آن رأی دهند، در قانون اساسی ذکر نشده است. بنیانگذاران شرط اکثریت ویژه را برای هر دو مجلس در نظر گرفتند و رد کردند، و آن را تنها برای معاهدات و اصلاحات قانون اساسی اعمال نمودند. این رویه از یک اتفاق پیچیده در قوانین پارلمانی در قرن نوزدهم تکامل یافت و بارها تغییر شکل داد، و از سال ۱۹۷۵ به شرط ۶۰ درصد مجلس تبدیل شد.
فیلیباستر قبلاً به عنوان ابزاری نادر برای مخالفت قوی، مثلاً توسط جنوبیها برای مسدود کردن قوانین حقوق مدنی، استفاده میشد. اکثر قوانین دیگر با اکثریت ساده تا اواخر دهه ۱۹۹۰ تصویب میشدند، تا زمانی که هنجار علیه استفاده احزاب اقلیت از فیلیباستر از بین رفت. با افزایش دفعات فیلیباستر، قانونگذاران استثنائات بیشتری برای فرار از آنها ایجاد کردند. اکنون سنا فقط به ۵۱ رأی برای انتصاب قضات (از جمله دیوان عالی)، تأیید منصوبشدگان به شاخه اجرایی، و تصویب تدابیر سالانه آشتی بودجه، که شامل تغییرات در مالیات و هزینههاست، نیاز دارد. سایر لوایح، از جمله آنهایی که بودجه دولت را تأمین میکنند، همچنان برای تصویب در سنا به ۶۰ رأی نیاز دارند. نتیجه وارونه این استثنائات متناقض این است که سناتورها میتوانند به راحتی یک انتصاب مادامالعمر به دیوان عالی را تأیید کنند یا «طرح بزرگ و زیبای ترامپ» را تصویب کنند، تا اینکه چراغهای دولت فدرال را روشن نگه دارند.
فیلیباستر در میان سناتورها پیروان وفاداری دارد، که اغلب این مجلس را «بزرگترین نهاد مشورتی جهان» توصیف میکنند و به آداب و رسوم و فرهنگ گروهی آن ارزش مینهند. برخی سناتورها فیلیباستر را به دلیل تشویق به سازش و همکاری دوحزبی میستایند، زیرا این ابزار پارلمانی قانونگذاران را مجبور میکند تا برای تصویب قوانین مهم، آرای هر دو جناح را جلب کنند. با این حال، اکثر ایالتها و کشورهای دموکراتیک این رویه را ممنوع کردهاند و استدلال میکنند که این امر باعث ناکارآمدی بیشتر نهادهای قانونگذاری میشود، نه کمتر.
بخشی از مشکل این است که برخلاف تصویر پاپفرهنگی آن به عنوان یک انجمن بحث و گفتگو، مانند آقای اسمیت به واشنگتن میرود، فیلیباستر شامل سخنرانی نمیشود. در عوض، به ابزاری برای جلوگیری از بحث در مورد یک لایحه تبدیل شده است، به این معنی که در واقع بیشتر احتمال دارد مانع بحث در صحن شود تا آن را امکانپذیر کند. فیلیباستر همچنین سابقه قوی در تشویق همکاری دوحزبی ندارد: چند دهه گذشته شاهد استفاده بیشتر از فیلیباستر و کاهش سطوح همکاری دوحزبی بودهایم.
حمایت از فیلیباستر قبلاً کاملاً دوحزبی بود. در سالهای اخیر، دموکراتها عمدتاً آن را رها کردهاند، حتی با وجود اینکه همچنان حمایت جمهوریخواهان را حفظ میکند. دلیل این امر ساده است: جمهوریخواهان جاهطلبیهای کمتری برای دولت دارند، و اکثر کارهایی که میخواهند سنا انجام دهد – تأیید قضات و منصوبشدگان؛ کاهش مالیاتها و هزینهها – را میتوان با ۵۱ رأی انجام داد.
البته، فیلیباستر برای دموکراتها در اقلیت کاملاً بیفایده نیست. آنها هماکنون از آن برای تعطیل کردن دولت استفاده میکنند تا جمهوریخواهان را مجبور به تمدید یارانههای بیمه درمانی کنند. اما در بلندمدت، فیلیباستر بیشتر به دموکراتها، حزب دولت توسعهگرا، آسیب میرساند تا جمهوریخواهان.
دلیل اینکه ترامپ اینقدر با صدای بلند علیه فیلیباستر موضع گرفته این است که او به بلندمدت اهمیت نمیدهد. در حال حاضر، با کنترل حزبش بر سنا اما فاقد ۶۰ رأی، فیلیباستر هیچ کمکی به او نمیکند. به همین دلیل است که او فکر میکند خلاص شدن از آن ایده خوبی است، صرفنظر از اینکه در نهایت به نفع کدام حزب – کدام فلسفه حکومتی – خواهد بود.
و بنابراین شرایط برای یک همگرایی نادر منافع بین ترامپ و دموکراتهای سنا وجود دارد، که میتوانند، حداقل در تئوری، با تعداد انگشتشماری از وفاداران ترامپ – «اگر دموکراتها بازی را متوقف نکنند، وقت آن است که فیلیباستر را منفجر کنیم،» سناتور تامی توبرویل، جمهوریخواه از آلاباما، هفته گذشته در X نوشت – همراه شوند تا قانونگذاری عادی با رأی اکثریت تصویب شود.
جمهوریخواهان هرگز از حذف فیلیباستر زمانی که دموکراتها سنا را کنترل میکنند، حمایت نخواهند کرد. تنها شانس برای کسب حمایت دوحزبی برای تغییر قوانین زمانی است که یک رئیسجمهور که حزب را در تسلط فرقهگونه خود دارد، تصمیم به حذف آن گرفته باشد. دموکراتها باید از این فرصت استفاده کنند تا سنا را همزمان دموکراتیکتر و به دیدگاه بنیانگذاران وفادارتر سازند.
یک سال پیش، مدافعان فیلیباستر به انتخاب مجدد ترامپ، همراه با کنترل جمهوریخواهان بر مجلس نمایندگان و سنا، به عنوان شواهدی تازه از اهمیت حیاتی شرط اکثریت ویژه به عنوان یک اهرم ضروری بر قدرت هر حزبی، اشاره کردند.
در سخنرانی خداحافظی خود، سناتور مستقل آریزونا، کرستن سینما، که اکنون یک لابیگر رمزارز است، ستایشی از فیلیباستر ایراد کرد، که آن را با «کار سخت و ضروری ایجاد اجماع» برابر دانست. سینما، که در ابتدا به عنوان یک دموکرات انتخاب شده بود، کسانی را که «تحت توهمی کار میکنند که با حذف فیلیباستر، قدرت سیاسی را برای همیشه حفظ خواهند کرد و عملاً سیستم دوحزبی ما را پایان میدهند» سرزنش کرد. سینما بعداً ادعا کرد که یک سناتور دموکرات ناشناس با او تماس گرفته و از حمایتش از فیلیباستر تمجید کرده است.
اما اگر دلیل اصلی فیلیباستر محدود کردن اختیارات رئیسجمهور و وادار کردن حزب اکثریت به همکاری با اقلیت باشد، شکست آن به سختی میتواند آشکارتر باشد. همکاری دوحزبی وجود ندارد. تعطیلی کنونی دولت نتیجه استفاده دموکراتها از فیلیباستر برای تلاش جهت وادار کردن جمهوریخواهان به همکاری با آنهاست، اما جمهوریخواهان به شدت از حتی مذاکره نیز خودداری میکنند.
آیا فیلیباستر از دموکراسی محافظت کرده یا از سوءاستفاده از قدرت جلوگیری کرده است؟ به هیچ وجه. ترامپ یک یورش استبدادی تمامعیار را به انجام رسانده است که این تاکتیک رویهای در برابر آن کاملاً بیربط است. او از طریق کنگره اقدام نکرده، بلکه آن را دور زده است. رئیسجمهور وزارت دادگستری را فاسد کرده، ارتش را پاکسازی کرده، اختیارات پلیسی را به دست گرفته، رسانهها را تحت فشار قرار داده، روند قانونی را نادیده گرفته و جنگی اعلامنشده در کارائیب به راه انداخته است، همه اینها در حالی که تقریباً با مجلس مشورت نکرده است. ترامپ قدرت بودجهریزی را با ایجاد منابع درآمدی جدید (تعرفههایی که میتواند به طور یکجانبه وضع کند)، حذف برنامههایی که کنگره مجاز کرده بود، و پیشنهاد برنامههای جدید به انتخاب خود، مانند یارانهها برای جبران خسارت کشاورزانی که از تعرفههایش آسیب دیدهاند، تصاحب کرده است.
از برخی جهات، تصاحب قدرت توسط ترامپ خلأ رهبری ایجاد شده توسط یک کنگره بیاثر را پر میکند. تا آنجا که او واکنش عمومی را به حداقل رسانده است، بخشی از آن از طریق صدور احکام اجرایی است که از دیدگاه غالب مبنی بر بیاثر بودن کنگره برای حل هر مشکل بزرگ ملی سوءاستفاده میکند.
ترامپ در ابتدا یک دهه پیش با این نگرش که سیستم به طرز ناامیدکنندهای فاسد و شکسته است، خود را برای ریاست جمهوری معرفی کرد و بعدها قول داد: «فقط من میتوانم آن را درست کنم.» نتیجه واقعی، تمرکز قدرت در دستان یک فرد به گونهای بوده که بنیانگذاران را به وحشت میانداخت. خنثی کردن آن غصب اقتدارگرایانه کاری کند و دردناک خواهد بود. یک نقطه شروع میتواند بازگرداندن کنگره به عنوان یک شاخه عملکردی از دولت باشد، که مطابق با تصویر اصلی طراحی شده توسط بنیانگذاران عمل کند، نه نهادی که در آن احزاب اقلیت میتوانند حتی سادهترین عملکردهای آن را مختل کنند.