در سال ۱۹۸۵، رئیسجمهور رونالد ریگان مرا به عنوان قاضی فدرال منصوب کرد. آن زمان ۳۸ ساله بودم. در آن زمان، مشتاق بودم تا پایان عمرم خدمت کنم. با این حال، روز جمعه استعفا دادم و از آن انتصاب مادامالعمر و فرصت خدمت عمومی که بسیار دوستش داشتم، دست کشیدم.
دلیل من ساده است: دیگر نمیتوانم محدودیتهایی را تحمل کنم که قاضیها میتوانند در ملاء عام بگوینند یا خارج از دادگاه انجام دهند. رئیسجمهور دونالد ترامپ از قانون برای اهداف حزبی استفاده میکند، دشمنان خود را هدف قرار میدهد و در عین حال دوستان و حامیان مالی خود را از تحقیقات، تعقیب قضایی و مجازات احتمالی معاف میدارد. این برخلاف هر چیزی است که من در بیش از ۵۰ سال خدمتم در وزارت دادگستری و بر روی کرسی قضاوت به آن پایبند بودهام. حمله کاخ سفید به حاکمیت قانون آنقدر برای من نگرانکننده است که احساس میکنم مجبورم سکوتم را بشکنم. سکوت، اکنون برای من، غیرقابل تحمل است.
هنگامی که نامزدی برای خدمت در دادگاه منطقهای آمریکا در ماساچوست را پذیرفتم، به بخشی از قوه قضائیه فدرال تبدیل شدم که برای تبدیل آرمان کشورمان یعنی عدالت برابر تحت قانون به واقعیت تلاش میکند. قوه قضائیهای که به حفاظت از دموکراسی ما کمک میکند. که اختیار و مسئولیت دارد تا مقامات منتخب را در چارچوب قدرت واگذار شده توسط مردم به آنها، محدود کند. که تلاش میکند اطمینان حاصل کند که حقوق اقلیتها، صرف نظر از دیدگاه دیگران نسبت به آنها، نقض نمیشود. که میتواند به عنوان مانعی در برابر فساد عمل کند تا از ثروتاندوزی غیرقانونی مقامات دولتی جلوگیری کند. قاضی فدرال شدن فرصتی ایدهآل برای ادامه یک سنت والا بود که تجربه به من آموخته بود آن را گرامی بدارم.
خدمت عمومی من در سال ۱۹۷۴، تقریباً در پایان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، در زمانی که وزارت دادگستری بیاعتبار شده بود، آغاز شد. جان میچل، اولین دادستان کل نیکسون، که مدیر کمپین رئیسجمهور نیز بود، بعدها به دلیل نقشش در ورود غیرقانونی به مقر دموکراتها در مجموعه واترگیت و شهادت دروغ در تلاش برای سرپوش گذاشتن بر آن جرم، به زندان افتاد. جانشین او، ریچارد کلایندینست، به دلیل تحقیر کنگره برای دروغگویی درباره این واقعیت که، به دستور رئیسجمهور، او یک تحقیق ضد انحصار را متوقف کرده بود، پس از آنکه شرکت مورد نظر متعهد شد ۴۰۰,۰۰۰ دلار به کنوانسیون ملی جمهوریخواهان کمک کند، محکوم شد. وزارت دادگستری همچنین با افشای اطلاعاتی مبنی بر اینکه مدیر افبیآی، جی. ادگار هوور، اطلاعات توهینآمیزی را در مورد مخالفان سیاسی، از جمله مارتین لوتر کینگ جونیور، جمعآوری و منتشر کرده بود، بیاعتبار شد.
من به عنوان دستیار ویژه معاون دادستان کل صادق و شایسته، لورنس سیلبرمن، به وزارت دادگستری پیوستم. اندکی پس از آن، در سال ۱۹۷۵، رئیسجمهور جرالد فورد، ادوارد لوی را به عنوان دادستان کل برای بازگرداندن اعتماد به یکپارچگی وزارتخانه منصوب کرد. لوی، که در آن زمان رئیس دانشگاه شیکاگو بود، شهرت خوبی برای هوش، صداقت و عدم جانبداری داشت. فورد به لوی گفت که میخواهد دادستان کل "از حقوق شهروندان آمریکایی، نه رئیسجمهوری که او را منصوب کرده است، محافظت کند."
من مراسم معارفه لوی را سازماندهی کردم و در آنجا بودم که او اعلام کرد که "هیچ چیز نمیتواند کیفیت زندگی را بیشتر تضعیف کند یا تحقق اهدافی را که همه ما عزیز میداریم، بیشتر به خطر اندازد تا عدم شفافیت ما با کلام و عمل مبنی بر اینکه قانون ما ابزاری برای اهداف حزبی نیست." برای دو سال بعد، من به عنوان یکی از دستیاران ویژه لوی خدمت کردم و از نزدیک با مردی کار کردم که همیشه به این اصل وفادار بود.
با الگوی لوی، در سال ۱۹۸۱ معاون دادستان ایالات متحده و دادستان ارشد فدرال برای مبارزه با فساد عمومی در ماساچوست شدم. در حدود چهار سال، دستیارانم و من بیش از ۴۰ پرونده فساد متوالی را بردیم. بسیاری از محکومیتها مربوط به متهمانی بود که به شهردار قدرتمند وقت بوستون نزدیک بودند. در نتیجه، من جایزه خدمات برجسته دادستان کل را دریافت کردم و به عنوان قاضی فدرال منصوب شدم.
برخی از پروندههایی که به عنوان قاضی بر آنها نظارت داشتم شامل فساد بود و بسیار علنی شدند. برجستهترین آنها تعقیب قضایی اوباش بدنام بوستون، جیمز "وایتلی" بولگر و استفن "تفنگچی" فلمی بود. هر دو، همانطور که مشخص شد، مخبر افبیآی نیز بودند. من کشف کردم که ماموران در این اداره در جنایات و سوءرفتارهای فجیع، از جمله قتلهایی که توسط بولگر و فلمی مرتکب شده بودند، دست داشتند. من یک تصمیم ۶۶۱ صفحهای نوشتم که جزئیات یافتههایم را شرح میداد. این منجر به دستوراتی شد که دولت بیش از ۱۰۰ میلیون دلار به خانوادههای افرادی که توسط مخبران افبیآی به طور نامناسب محافظت شده بودند، پرداخت کند. مسئول افبیآی آنها دو بار محکوم شد و مجموعاً به ۵۰ سال زندان محکوم گردید.
من همچنین بر یک محاکمه شش هفتهای از یک رئیس سابق مجلس نمایندگان ماساچوست نظارت کردم. پس از اینکه او به درخواست و دریافت رشوه محکوم شد، او را به هشت سال زندان محکوم کردم.
من تمام پروندههایم را بر اساس حقایق و قانون، بدون توجه به سیاست، محبوبیت یا ترجیحات شخصیام، قضاوت کردم. اینگونه است که عدالت باید اجرا شود — برای همه یکسان، بدون ترس یا جانبداری. این کاملاً برعکس چیزی است که اکنون اتفاق میافتد.
در حالی که با ناامیدی و انزجار از جایگاهم بر روی کرسی قضاوت ناظر بودم، به شدت احساس ناراحتی میکردم که تحت قوانین اخلاقی ضروری که بیانیههای عمومی قاضیها را محدود و فعالیتهایشان را مقید میکند، فعالیت کنم. روز به روز، در سکوت مشاهده میکردم که رئیسجمهور ترامپ، دستیارانش و متحدانش، بسیاری از چیزهایی را که زندگیام را وقف آن کرده بودم، از بین میبردند.
هنگامی که در سال ۲۰۱۳ یک قاضی ارشد شدم، جانشین من منصوب شد، بنابراین استعفای من خلئی را ایجاد نمیکند که توسط رئیسجمهور پر شود. همکارانم در دادگاه منطقهای ایالات متحده در ماساچوست و قاضیها در دادگاههای فدرال پایینتر در سراسر کشور، به طور تحسینبرانگیزی پروندههای مختلفی را که ناشی از دستورات اجرایی متعدد ترامپ و سایر اقدامات بیسابقه اوست، رسیدگی میکنند. با این حال، دیوان عالی مکرراً محدودیتهای موقتی را که توسط دادگاههای پایینتر در تصمیمگیری درباره درخواستهای اضطراری در "دستور کار پنهان" خود با توضیحات کم یا بدون توضیح اعمال شده بود، برداشته است. شک دارم که اگر قاضی میماندم، وضعیتم بهتر از همکارانم میبود.
افراد دیگری که دارای مناصب قدرت بودهاند، از جمله قاضیهای فدرال سابق و سفیران، در برابر تلاشهای این دولت برای تضعیف اجرای اصولمند و بیطرفانه عدالت و تحریف عملکرد آزاد و منصفانه دموکراسی آمریکا ایستادگی کردهاند. آنها از من خواستهاند که با آنها همکاری کنم. با تمام ارزشی که برای قاضی بودن قائل بودم، اکنون چیزی مهمتر از پیوستن به آنها و انجام هر کاری در توانم برای مبارزه با تهدید وجودی امروز برای دموکراسی و حاکمیت قانون به ذهنم نمیرسد.
آنچه نیکسون به صورت گهگاهی و پنهانی، با علم به غیرقانونی یا نامناسب بودن آن، انجام میداد، ترامپ اکنون به طور معمول و آشکار انجام میدهد. تصمیمات دادستانی در این دولت نمونه بارز آن است. از آنجا که حتی یک تعقیب قضایی که به تبرئه ختم میشود میتواند برای متهم عواقب ویرانگری داشته باشد، به دلیل رعایت انصاف دستورالعملهای وزارت دادگستری به دادستانها توصیه میکند که تا زمانی که معتقد نباشند شواهد کافی قابل قبول برای اثبات گناه فراتر از تردید منطقی وجود دارد، به دنبال کیفرخواست نباشند.
ترامپ این اصل را به کلی نادیده گرفته است. او در پستی در رسانههای اجتماعی، به دادستان کل پم بوندی دستور داد تا علیه سه رقیب سیاسی کیفرخواست صادر کند، حتی با وجود اینکه مسئولین تحقیقات در آن زمان هیچ مبنای مناسبی برای انجام این کار نمیدیدند. گزارش شده است که لتیتیا جیمز، دادستان کل نیویورک، پس از آنکه تاد بلانش، معاون دادستان کل و یکی از وکلای دفاع کیفری سابق دونالد ترامپ، مشروعیت قانونی طرح اتهام علیه جیمز را زیر سوال برد، به اتهام کلاهبرداری در وام مسکن تحت تعقیب قرار گرفت. جیمز کومی، مدیر سابق افبیآی، پس از آنکه دادستان موقت ایالات متحده که توسط ترامپ منصوب شده بود، از طرح کیفرخواست خودداری کرد و مجبور به استعفا شد، متهم گردید. سناتور آدام شیف، سومین هدف پست رسانه اجتماعی ترامپ، هنوز متهم نشده است.
ترامپ همچنین دفاتر و نهادهایی را که میتوانستند و باید فساد احتمالی او و اطرافیانش را بررسی کنند، از بین میبرد. اندکی پس از روی کار آمدن، ترامپ، احتمالاً به طور غیرقانونی، ۱۸ بازرس کل را که مسئول کشف و جلوگیری از کلاهبرداری و سوءرفتار در سازمانهای بزرگ فدرال بودند، اخراج کرد. گروه مبارزه با فساد عمومی افبیآی نیز حذف شده است. بخش یکپارچگی عمومی وزارت دادگستری تضعیف شده است، تعداد وکلای آن از ۳۰ نفر به تنها پنج نفر کاهش یافته و اختیار آن برای تحقیق در مورد تقلب انتخاباتی لغو شده است.
وزارت دادگستری ظاهراً تصمیم گرفته است مسائلی را نادیده بگیرد که در گذشته احتمالاً مورد تحقیق قرار میگرفتند. برخی مستقیماً به رئیسجمهور مربوط میشوند. گزارش شده است که در یک شام مجلل در آوریل ۲۰۲۴ در مارالاگو، پس از آنکه مدیران شرکتهای بزرگ نفتی از نحوه آسیبرساندن مقررات زیستمحیطی دولت بایدن به کسب و کارشان شکایت کردند، ترامپ گفت که اگر آنها ۱ میلیارد دلار برای کمپین او جمعآوری کنند، او فوراً آن قوانین و سیاستها را لغو خواهد کرد. مدیران پول را جمعآوری کردند و ترامپ به وعده خود عمل کرد. قانون ممکن است مبهم باشد در مورد اینکه آیا خود ترامپ میتوانسته به اتهام توطئه برای رشوه دادن به یک مقام دولتی یا کلاهبرداری خدمات صادقانه متهم شود یا خیر. علاوه بر این، خود ترامپ ممکن است مصونیت از تعقیب قضایی داشته باشد اگر پرداختهای مشابه برای منافع او پس از ریاست جمهوریاش ادامه مییافت. با این حال، شرکتهایی که پرداختها را انجام دادند و افرادی که برای آنها عمل کردند، ممکن است تحت تعقیب قرار گیرند. هیچ نشانه عمومی وجود ندارد که این موضوع توسط وزارت دادگستری ترامپ مورد تحقیق قرار گرفته باشد.
من به عنوان دادستان و قاضی، با نفوذ غیرقانونی پول بر تصمیمات رسمی به طور جدی برخورد کردهام. با این حال، ترامپ و دولت او ظاهراً این رویکرد را ندارند. پس از آنکه ترامپ ارز دیجیتال خود، $TRUMP را راهاندازی کرد، وزارت دادگستری او واحد اجرای قوانین ارزهای دیجیتال خود را منحل کرد. ۲۰۰ خریدار برتر ارز دیجیتال ترامپ به شامی با ترامپ دعوت شدند. شصت و هفت نفر از آنها بیش از ۱ میلیون دلار سرمایهگذاری کرده بودند. گزارش شده است که جاستین سان، که در چین متولد شده و یک تبعه خارجی است، بیش از ۱۰ میلیون دلار خرج کرده است. همچنین گزارش شده است که سان ۷۵ میلیون دلار را در سرمایهگذاریهای صادر شده توسط یک شرکت ارز دیجیتال تحت کنترل خانواده ترامپ هزینه کرده است. برای افرادی که شهروند ایالات متحده نیستند، اهدای کمک مالی به نامزدهای سیاسی آمریکایی غیرقانونی است و حداکثر مبلغی که هر کس میتواند مستقیماً به یک نامزد اهدا کند ۳,۵۰۰ دلار است. معمولاً وزارت دادگستری چنین موقعیتی را بررسی میکند. با این حال، هیچ نشانهای از انجام تحقیقات وجود ندارد. در عوض، چند ماه پس از آنکه سان شروع به خرید توکن از شرکت ارز دیجیتال خانواده ترامپ کرد، کمیسیون بورس و اوراق بهادار دعوای کلاهبرداری خود علیه سان و شرکتهایش را تا زمان مذاکرات برای تسویه حساب به تعلیق درآورد. (سان و شرکتهایش هرگونه تخلف را تکذیب کردهاند.)
ترامپ تنها عضو دولت او نیست که رفتارش ظاهراً از تحقیقات مصون است. در سپتامبر سال گذشته، تام هومان، که "امیر مرزی" ترامپ شد، گزارش شده است که در ازای قولی برای استفاده از موقعیت عمومی آینده خود به نفع شرکتی که به دنبال قراردادهای دولتی بود، ۵۰,۰۰۰ دلار پول نقد دریافت کرده است. افبیآی شرکت ساختگی را به عنوان بخشی از یک تحقیق مخفی ایجاد کرده بود. به طور معمول، چنین تحقیقاتی پس از آنکه هومان مقام رسمی وزارت امنیت داخلی شد، ادامه مییافت و افبیآی به دنبال شواهد اضافی از رشوه خواری میگشت. با این حال، پس از روی کار آمدن ترامپ، این تحقیق متوقف شد و کاخ سفید ادعا کرد که هیچ "شواهد معتبری" از تخلف جنایی وجود ندارد. چند هفته پس از گزارش تحقیق افبیآی، هومان دریافت ۵۰,۰۰۰ دلار "از هیچ کس" را تکذیب کرد و گفته است که "هیچ کار جنایی" انجام نداده است. یک تحقیق صادقانه میتواند حقیقت را آشکار کند.
موضوع دستورات اجرایی ترامپ نیز وجود دارد. تعداد زیادی از آنها، به نظر من، غیرقانونی یا خلاف قانون اساسی هستند. به عنوان مثال، برخلاف صراحت متمم چهاردهم قانون اساسی، یک دستور اعلام میکند که هر کس که در این کشور متولد میشود، شهروند ایالات متحده نیست. دولت ترامپ همچنین مهاجران غیرقانونی را بدون رویه قانونی مناسب، در بسیاری از موارد به کشورهایی که هیچ ارتباطی با آنها ندارند و در خطر بزرگی خواهند بود، اخراج کرده است. اگرچه بسیاری از قاضیهای فدرال دستوراتی را برای جلوگیری از تلاش دولت برای اجرای آن دستورات اجرایی صادر کردهاند، اما به نظر میرسد برخی از آنها توسط اعضای دولت ترامپ نادیده گرفته شدهاند. ترامپ در پاسخ خواستار استیضاح قاضیهای فدرال شده است، حتی با وجود اینکه قانون اساسی تنها برای "جرایم و بزهکاریهای بزرگ"، مانند خیانت و رشوه، اجازه استیضاح را میدهد.
حملات خشمگین ترامپ به دادگاهها با تعداد بیسابقهای از تهدیدات جدی علیه قاضیها همزمان شده است. تنها از مارس تا اواخر مه ۲۰۲۵ نزدیک به ۲۰۰ مورد گزارش شده است. این تهدیدات شامل تهدیدات مرگ معتبر، صدها تماس تلفنی تند، و تحویل پیتزاهای ناشناس و ناخواسته به دروغ به نام پسر یک قاضی فدرال بود که در سال ۲۰۲۰ در خانه قاضی توسط یک وکیل ناراضی به قتل رسیده بود.
در ۳۵ سال گذشته در بسیاری از کشورها درباره نقش قاضیهای آمریکایی در حفظ دموکراسی، حفاظت از حقوق بشر و مبارزه با فساد سخنرانی کردهام. بسیاری از این کشورها — از جمله روسیه، چین و ترکیه — توسط رهبران فاسدی اداره میشوند که در میان بدترین ناقضان حقوق بشر قرار دارند. این حاکمان رانتخوار مخالفان سیاسی خود را زندانی میکنند، رسانههای مستقل را که میتوانند تخلفاتشان را فاش کنند سرکوب میکنند، آزادی بیان را ممنوع میکنند، اعتراضات مسالمتآمیز را مجازات میکنند و هر تلاشی را برای تأسیس یک قوه قضائیه مستقل و بیطرف که بتواند این سوءاستفادهها را مهار کند، ناکام میگذارند. این حاکمان رانتخوار در کشورهای خود مصونیت دارند زیرا پلیس، دادستانها و دادگاهها را کنترل میکنند.
در کارم در سراسر جهان، دوستان زیادی، جوان و پیر، پیدا کردهام که الهامبخششان نمونه قاضیها، وکلا و شهروندان آمریکایی بودهاند. آنها برای تلاش در جهت شبیهتر کردن کشورهایشان به کشور ما، رنج زیادی متحمل شدهاند. در میان آنها قاضیهای بیطرفی هستند که در ترکیه زندانی شدهاند، یک وکیل جوان روسی باهوش که متهم به جاسوسی شده و مجبور به تبعید گردیده، و یک دانشجوی حقوق ونزوئلایی که تقریباً بینایی یک چشم خود را در حین اعتراض به دولت ستمگر کشورش از دست داد. آنها با شجاعت آنچه را که از نظر تاریخی باورهای ملت ما بوده، به اشتراک میگذارند. این افراد شجاع به من الهام میبخشند.
من استعفا دادم تا بتوانم صحبت کنم، از دعاوی قضایی حمایت کنم و با افراد و سازمانهای دیگر که وقف حفاظت از حاکمیت قانون و دموکراسی آمریکا هستند، همکاری کنم. همچنین قصد دارم از قاضیهایی که نمیتوانند علناً از خود دفاع کنند، حمایت نمایم.
نمیتوانم مطمئن باشم که تغییری ایجاد خواهم کرد. با این حال، به یاد سخنان سناتور رابرت اف. کندی در سال ۱۹۶۶ در مورد پایان دادن به آپارتاید در آفریقای جنوبی میافتم: "هر بار که انسانی برای یک آرمان میایستد، یا برای بهبود وضعیت دیگران عمل میکند، یا علیه بیعدالتی طغیان میکند، موج کوچک امیدی را به جلو میفرستد." تعداد کافی از این امواج کوچک میتوانند به یک موج بزرگ تبدیل شوند.
و همانطور که شیموس هینی، برنده جایزه نوبل، نوشت، گاهی اوقات "موج بزرگ آرزو شده عدالت میتواند بالا بیاید و امید و تاریخ همقافیه شوند." میخواهم هر کاری از دستم برمیآید انجام دهم تا این زمان، چنین زمانی باشد.