تصویرسازی از مکس گوثر
تصویرسازی از مکس گوثر

مردان چه کرده‌اند که مستحق این هستند؟

به نظر می‌رسد تغییرات در اقتصاد و فرهنگ ضربه سختی به آن‌ها زده است. اسکات گالووی معتقد است که آن‌ها به «تصویری آرمانی از مردانگی» نیاز دارند.

اسکات گالووی، با سر طاس، سفیدپوست و هیکل ورزیده‌اش، نمونه‌ای از ابرطبقه فعال در فناوری و مالی است. او یک سرمایه‌گذار فرشته، نویسنده پرفروش و گورو امور مالی شخصی است. او به طور مداوم پادکست دارد: وظایف میزبانی او شامل «پادکست پروف جی» است که در آن دیدگاه‌هایی در مورد اخبار کسب‌وکار و مشاوره شغلی ارائه می‌دهد؛ «پیوت»، که در آن با کارا سویشر، روزنامه‌نگار فناوری، در مورد اخبار روز بحث می‌کند؛ و «افراطیون خشمگین» که خود گویای محتوایش است و با جسیکا تارلوف، شخصیت فاکس نیوز، اجرا می‌شود. برای فردی از این طبقه اوبرمنش (ابر انسان)، او به طرز شگفت‌آوری مترقی و خودآگاه است؛ اغلب اذعان می‌کند که ثروت و دستاوردهایش به دلیل نژاد، جنسیت، تحصیلات با بودجه عمومی و مادر فداکارش که او را عمدتاً به تنهایی بزرگ کرده است، محتمل‌تر بوده.

در سال‌های اخیر، گالووی به یکی از مبلغین اصلی ایده‌ای تبدیل شده است که به سرعت به یک باور رایج بدل گشته: مردان جوان آمریکا در بحران هستند. او در کتاب جدید خود با عنوان «یادداشت‌هایی درباره مرد بودن» می‌نویسد: «کمتر در حافظه اخیر گروهی وجود داشته است که اینقدر سریع و به این شدت سقوط کرده باشد.» برای اثبات ادعای خود، گالووی از مجموعه‌ای از آمار و ارقام بسیار متداول استفاده می‌کند. در کالج‌ها و دانشگاه‌های سراسر کشور، تعداد دانشجویان دختر حدوداً سه به دو بیشتر از پسران است. در میان بزرگسالان جوان، مردان بیشتر از زنان با والدین خود زندگی می‌کنند؛ تا اواسط دهه سی زندگی‌شان، بیش از پانزده درصد مردان هنوز با خانواده خود زندگی می‌کنند، در حالی که این رقم برای زنان کمتر از نه درصد است. مردان حدود سه و نیم برابر زنان خودکشی می‌کنند. دستمزدهای واقعی مردان در دهک و پنجاهم درصد درآمدی، کمتر از سال ۱۹۷۹ است. در حال حاضر، نرخ بیکاری در میان مردان جوان دارای مدرک کارشناسی بین سنین بیست و سه تا سی سال، تقریباً دو برابر همتایان زن آن‌هاست.

این آمار نگرانی دو حزبی را برانگیخته است. در ماه مارس، فرماندار کالیفرنیا، گاوین نیوزام، در قسمت اول پادکست جدید خود، از چارلی کرک، اینفلوئنسر محافظه‌کار، استقبال کرد که از نسل Z به عنوان «اعتیادآورترین نسل به الکل، معتادترین به مواد مخدر، با بیشترین میزان خودکشی، افسرده‌ترین و داروخورده‌ترین نسل در تاریخ» یاد کرد. کرک گفت که این افراد زیر سی سال پیامی مخرب دریافت می‌کنند: «شما قرار نیست همان رویای آمریکایی را داشته باشید که والدینتان داشتند.» او و دیگر سازمان‌دهندگان محافظه‌کارش، این را «یک فرصت» دیدند، «به ویژه با مردان جوان.» دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴، ۵۶ درصد آرای مردان زیر سی سال را به دست آورد که ۱۵ درصد نسبت به سال ۲۰۲۰ افزایش یافته بود. کرک این موفقیت را به قدرت انتخاباتی در حال شکل‌گیری مجموعه‌ای از پادکسترها و استریمرهای راست‌گرا که به منوسفر (Manosphere) معروفند، نسبت داد که شامل برادران لیبرتارین، مسیحیان انجیلی و ملی‌گرایان سفیدپوست می‌شود.

نیوزام، که قصد دارد نامزد بعدی ریاست‌جمهوری دموکرات‌ها شود، به نظر می‌رسید که با دقت گوش می‌دهد. در پایان ماه ژوئیه، او یک فرمان اجرایی صادر کرد که هدف آن «مقابله با بحران رو به رشد ارتباط و فرصت برای مردان و پسران کالیفرنیا» بود. یک هفته بعد، یکی دیگر از رقبای احتمالی دموکرات، رام امانوئل، شهردار سابق شیکاگو، مقاله‌ای تفننی در واشنگتن پست منتشر کرد که هزینه‌های بالای مسکن و مراقبت‌های بهداشتی را به «افسردگی فزاینده» در میان مردان جوان مرتبط می‌دانست. امانوئل نوشت: «برای باور به اینکه ‘سیستم’ اساساً خراب است و علیه موفقیت شما مهندسی شده، لازم نیست یک اینسل (Incel) باشید.»

امانوئل، مانند نیوزام، در حال انجام کاری است که نوع خاصی از دموکرات‌ها در آن بهترین هستند: مثلث‌سازی. هر دو سیاستمدار، فرضیه کرک را به صورت ظاهری پذیرفته‌اند — اینکه مردان جوان آمریکایی در وضعیت وحشتناک و بی‌سابقه‌ای قرار دارند و این جریان‌ها آن‌ها را به سمت راست می‌کشانند — اما می‌خواهند بحث را از عوام‌فریوی و شعارهای زن‌ستیزانه دور کرده و به سمت یک میانه رو از بحث محترمانه و راه‌حل‌های فن‌سالارانه هدایت کنند. امانوئل راه‌حل‌هایی برای ناراحتی مردان جوان را در قالب مقررات جدید منطقه‌بندی و اعتبارات مالیاتی برای خریداران خانه اولی می‌بیند. (مخاطبان تئو وون، جمعیت باراستول — آن‌ها نمی‌توانند از این چیزها سیر شوند.) اما امانوئل چنین قولی را در شهردار منتخب نیویورک سیتی، سوسیالیست دموکرات ظُهران ممدانی، نمی‌بیند، حتی با وجود اینکه کارزار ممدانی بی‌وقفه بر روی مقرون‌به‌صرفه بودن متمرکز بود و بر اساس نظرسنجی‌های اولیه خروجی، او رأی‌دهندگان مرد بین هجده تا بیست و نه سال را با اختلاف چهل امتیاز خیره‌کننده به دست آورد. زمانی که امانوئل نامه‌ای به وال استریت ژورنال نوشت تا از برنامه آشکارا چپ‌گرای ممدانی انتقاد کند، تیتر نامه «آینده حزب من، نیویورک ممدانی نیست» بود.

آنچه به نظر می‌رسد برخی از دموکرات‌ها ترجیح می‌دهند، یک «منوسفر» (Manosphere) میانه رو برای خودشان است. (فرد می‌تواند یک استودیوی پادکست را تصور کند که به یک باشگاه ورزشی مجهز متصل است و در آن گروهی از مردان سفیدپوست درباره کتاب «فراوانی» در حین نوشیدن اسموتی‌های بتا-آلانین و انجام حرکات اسکات پیستول (Pistol Squats) با آهنگ تم «پاد سیو امریکا» (Pod Save America) بحث می‌کنند.) در کتاب «یادداشت‌هایی درباره مرد بودن»، گالووی — که درباره شانس‌های ریاست‌جمهوری نیوزام و امانوئل ابراز خوش‌بینی کرده است — اعلام می‌کند که اعضای ناراضی نسل Z و پسران و نوجوانان نسل آلفا به «تصویری آرمانی از مردانگی» نیاز دارند، تصویری که در برابر پیام‌های زن‌ستیزانه‌ای که توسط اینفلوئنسرهایی مانند اندرو تیت و نیک فوئنتس تبلور یافته‌اند، قرار گیرد. این کتاب که بخشی خاطرات خودیاری و بخشی جدل‌نامه «دزدز راک» (Dudes Rock) است، یک شعار با حروف بزرگ ارائه می‌دهد: «مردان محافظت می‌کنند، تأمین می‌کنند و تولید مثل می‌کنند.» گالووی زمانی گفت که مردانگی می‌تواند به سادگی با «ساعت شش صبح از خواب بیدار شدن و سر کار رفتن و انجام کارهای سخت‌کوشانه بیان شود، تا بتوانید از خانواده خود از نظر اقتصادی محافظت کنید.» و مرد تکامل یافته همچنین مطمئن می‌شود که «در خانه، از نظر عاطفی، یا از نظر لجستیکی» سستی نکند، و شریک زندگی‌اش را مجبور به پرسیدن نکند، با لحن مردمی خاص گالووی، «خب، رئیس، چه چیزی سر میز می‌آوری؟»

از نظر گالووی، مرد خوب میانه رو، به یک مرام‌نامه پایبند است که از مرام‌نامه پیشاهنگان (Boy Scouts) قابل تشخیص نیست: آمادگی ذهنی و جسمی، انعطاف‌پذیری عاطفی، سخت‌کوشی، احتیاط مالی و مراقبت از دیگران. کمتر کسی می‌تواند به هیچ یک از این موارد اعتراض کند. اما فردی که این خصوصیات را توصیف می‌کند — فردی مهربان و باوجدان، که آرزوی زندگی شرافتمندانه دارد و از عزیزانش مراقبت می‌کند — به طرز مبارکی فاقد جنسیت به نظر می‌رسد. پس چرا باید این موضوع را به مردانگی ربط داد؟ حتی پیشاهنگان نیز مختلط شده‌اند.

نورافکن بر زنی که از کنار مردی سردرگم عبور می‌کند.
تصویرسازی از مکس گوثر

شکی نیست که فرسایش چند دهه‌ای پایه‌های صنعت تولید در ایالات متحده، و کاهش مشاغل اتحادیه‌ای با مزایای بازنشستگی که این بخش ارائه می‌داد، به طور نامتناسبی به مردان طبقه کارگر آسیب رسانده است. (این موضوع شاید به‌ویژه برای مردان سیاه‌پوست صادق باشد، که دسترسی آن‌ها به این مشاغل ثابت و پردرآمد پس از پیروزی‌های جنبش حقوق مدنی به شدت افزایش یافت.) فروپاشی صنعتی مداوم بسیاری از آمارهایی را که در مرکز بحث بحران مردان قرار دارند، شکل داده است. با این حال، اگر برخی از متداول‌ترین نقاط داده را این طرف یا آن طرف بچرخانید، می‌توانید به همان راحتی به نفع بحران زنان استدلال کنید تا بحران مردان — یا شاید دقیق‌تر، برای یک بحران چندجهته جاری که همه ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

شکاف جنسیتی در کالج، به عنوان مثال، می‌تواند شواهدی از نسل جوان مردان بی‌هدف و دلسرد باشد، اما همچنین می‌تواند محصول انگیزه‌های اقتصادی متفاوت باشد. یک مقاله که سال گذشته توسط مرکز آموزش و نیروی کار دانشگاه جورج تاون منتشر شد، چشم‌انداز بازار کار در مناطق روستایی آمریکا را بررسی می‌کند و اشاره دارد که زنان برای کسب درآمد مشابه مردان به تحصیلات بیشتری نیاز دارند و هر چه سطح تحصیلات کارگر کمتر باشد، این شکاف جنسیتی بیشتر می‌شود. مسیر کلی برای مردان با کمترین درآمد قطعاً خوب نیست، اما مشخص نیست که همتایان زن آن‌ها وضعیت بهتری داشته باشند.

شکاف جنسیتی در خودکشی، برای مثال دیگر، در واقع در حال کاهش است — در سال ۲۰۰۷، این نسبت پنج به یک بود — و زنان جوان بیشتر از مردان جوان اقدام به خودکشی می‌کنند. دستمزدهای زنان به طور کلی هنوز هفده درصد کمتر از مردان است، تا حدی به این دلیل که زنان به شدت در بسیاری از حوزه‌های نسبتاً کم‌درآمد مراقبت‌های بهداشتی و خدمات اجتماعی بیش از حد نمایندگی دارند. و همین عدم تقارن به توضیح شکاف جنسیتی بیکاری در میان بزرگسالان جوان‌تر کمک می‌کند: مراقبت‌های بهداشتی منبع بیشترین رشد نیروی کار در ایالات متحده است، و این زنان هستند که بیشتر این مشاغل را بر عهده می‌گیرند. با این حال، بیکاری در میان زنان سیاه‌پوست افزایش یافته است، تا حدی به این دلیل که آن‌ها در آژانس‌های فدرالی که توسط DOGE (اصطلاحی طنز برای اشاره به دولت ترامپ) نابود شدند، بیش از حد نمایندگی داشتند، و مشارکت نیروی کار در میان زنان دارای فرزند کاهش یافته است، احتمالاً به دلیل افزایش هزینه‌های مراقبت از کودک و سیاست‌های سختگیرانه بازگشت به دفتر که توسط دولت ترامپ تایید شده بود.

یکی از پیشنهادهای عملی‌تری که از بحث بحران مردان مطرح شده، این است که ایالات متحده باید کمپینی را برای جذب مردان جوان بیشتر به مشاغل اصطلاحاً HEAL آغاز کند. (این مخفف به معنای بهداشت (Health)، آموزش (Education)، اداره (Administration) و سواد (Literacy) است.) حرفه‌های معلمی و پرستاری با کمبود شدید نیروی کار مواجه هستند؛ این مشاغل حقوق بالایی ندارند و اغلب طاقت‌فرسا هستند، اما در برابر اتوماسیون مقاوم و نسبتاً ضد رکود هستند. ریچارد وی. ریوز، دانشمند اجتماعی، در کتاب پرفروش و هشداردهنده‌اش «درباره پسران و مردان» (۲۰۲۲) می‌نویسد: «ما باید چرخه حرفه‌هایی را که توسط زنان برای زنان آموزش داده می‌شود، بشکنیم. برخی اقدامات قاطعانه برای تبعیض مثبت در اینجا موجه است.» پل کروگمن، اقتصاددان و ستون‌نویس سابق تایمز، اخیراً این شعار ریوز را در ساب‌استک خود مطرح کرده است: «بسیاری از این مشاغل زنانه تلقی می‌شوند و با گذشت زمان بیشتر هم شده‌اند، تا حدی به این دلیل که دستمزد پایینی دارند. اما لازم نیست اینطور باشد... ما می‌توانیم با افزایش دستمزدهای مشاغل HEAL، به جذب مردان به این حرفه‌ها کمک کنیم.»

شایان ذکر است که زنان از قرن نوزدهم تاکنون بر حرفه معلمی تسلط داشته‌اند، نه به این دلیل که این یک توطئه شغلی ضد مردان است، بلکه به این دلیل که مدافعان اولیه آموزش عمومی دریافتند که می‌توانند با استخدام معلمان زن، سیستم مدارس را سریع‌تر توسعه دهند، زیرا به آن‌ها می‌توانستند کمتر از مردان دستمزد بدهند. ممکن است پرسیده شود که آیا در این برهه از تاریخ، کارهای دشوار و ضروری، صرف‌نظر از جنسیت فرد، نباید دستمزد خوبی داشته باشند؟ اما بسیاری از بلاغت‌های میانه روی منوسفر، مبتنی بر نادیده گرفتن نیمی از واقعیت است. فرمان اجرایی نیوزام در مورد مردان و پسران، همبستگی قوی بین استفاده از رسانه‌های اجتماعی و اختلالات سلامت روان مانند افسردگی و اضطراب را تأیید می‌کند، اما اشاره نمی‌کند که این اثرات در دختران با نرخ‌های قابل توجهی بالاتر خود را نشان می‌دهد. گالووی در کتاب «یادداشت‌هایی درباره مرد بودن» می‌نویسد: «انتقال عمدی ثروت از جوانان به سالمندان در ایالات متحده طی قرن گذشته به هزینه‌های غیرقابل قبول و غیرقابل دفاع برای آموزش و مسکن، و افزایش سرسام‌آور بدهی دانشجویی منجر شده است، که همگی مستقیماً بر مردان جوان تأثیر می‌گذارند.» او می‌توانست بگوید «جوانان»، مگر اینکه مسئولان مالی دانشگاه و صاحبخانه‌ها برنامه‌های تخفیف ویژه‌ای برای زنان دارند که من از آن بی‌خبرم.

امانوئل، در مقاله تفننی خود در واشنگتن پست، با صراحت بیشتری یک استاندارد دوگانه را تأیید می‌کند. او می‌نویسد که هزینه مسکن «البته مشکلی برای همه آمریکایی‌ها — چه مرد و چه زن — است. اما، هر چند که گفتن آن در برخی محافل حزب من ممکن است نامحبوب باشد، این بحران با شدت خاصی بر یک جنسیت تأثیر می‌گذارد.» به عبارت دیگر، مردان و زنان صورت‌حساب یکسانی را پرداخت می‌کنند، اما ما موظفیم بفهمیم که هزینه اجتماعی و روحی که از مردان می‌گیرد، بالاتر است. (اگر زنان بحرانی می‌خواهند که آن را به نام خود بخوانند، می‌تواند این باشد که به اندازه کافی بچه ندارند.)

سفرای منوسفر میانه‌رو، پیشرفت زنان و آرمان فمینیسم را ستایش می‌کنند، در حالی که اصرار دارند که اضطراب‌های اقتصادی و شغلی مردان، به طور طبیعی قوی‌تر هستند. این دوگانگی، ضعف جناح آن‌ها را آشکار می‌کند. منوسفر راست‌گرا می‌داند که مردانگی مجموعه‌ای از سیگنال‌های تسلط است که از پشت عینک‌های آفتابی براق و فرمان بزرگترین وانت بار که تا به حال دیده‌اید، ارسال می‌شود؛ این یک میلیونر گستاخ است که در یک مناظره دانشگاهی، یک زن جوان را «نابود» می‌کند؛ و باید گفت — این یک AR-15 است که آشکارا حمل می‌شود. سوزان فالودی نوشته است که مردانگی در دوران ترامپ، «با ارزش نمایشی تعریف می‌شود»، که خود را در «نمایش پرخاشگری ستیزه‌جویانه» نشان می‌دهد. در این صحنه، بزرگترین مشکل مردان فمینیسم است، و راه‌حل‌ها روشن است: محدود کردن حقوق باروری، تبلیغ در مورد نقش‌های جنسیتی سنتی و غیره.

طرف نرم‌تر و میانه‌رو چنین یقینی ندارد. گالووی، هم در پادکست‌های خود و هم در «یادداشت‌هایی درباره مرد بودن»، مردانگی را نه به عنوان یک سوی یک دوتایی ثابت، بلکه به عنوان یک حالت ذهنی و سبک زندگی معرفی می‌کند، حالتی که به طور یکسان برای مردان و زنان قابل دسترس است، و بنابراین تعریف آن ناممکن است. (این یک حس است، و ما می‌دانیم حامیان ترامپ در مورد این احساسات چه فکری می‌کنند.) در این چارچوب بی‌شکل، بزرگترین مشکل مردان نیز یک حس است — یک حس خارش دست‌نیافتنی، یا باوری عمیق — که مردان هنوز باید در سلسله مراتب اجتماعی بالاتر از زنان قرار بگیرند، اما نه به اندازه گذشته. این باور ممکن است گمراه‌کننده یا ناخودآگاه باشد، اما با این حال غیرقابل عبور است و باید برای خیر همگان، به آن تن داد.

این کارشناسان با ادب هر چه تمام‌تر ما را وادار می‌کنند که بپذیریم زنان، عمدتاً، به کمی تحقیر شدن، کمی کم‌دستمزد بودن و نادیده گرفته شدن، و محدود شدن در جاه‌طلبی‌هایشان عادت دارند، به گونه‌ای که مردان اینطور نیستند و هرگز نخواهند بود. فرد «زن‌نماد»، اگر از واژگان کروگمن استفاده کنیم، ممکن است از هزینه‌های مراقبت از کودک خسته شود، از اینکه نمی‌تواند وام مسکن بگیرد شرمنده باشد، یا از ساعات طولانی کار به عنوان پرستار بخش مراقبت‌های ویژه، احساس پوچی کند، اما چنین احساساتی نظم جهان را بر هم نمی‌زند. وظایف این فرد در محافظت، تأمین و تولید مثل واقعی هستند، اما با حرف «ب» بزرگ (به معنای با اهمیت) آغاز نمی‌شوند. نظرات این فرد مهم است، اما نه به طور قطعی. عزرا کلاین، تحلیلگر تایمز، اخیراً پیشنهاد کرده است که دموکرات‌ها در ایالت‌های جمهوری‌خواه کاندیداهای ضد سقط جنین را در نظر بگیرند، حتی با وجود اینکه بیش از سه چهارم زنان نسل Z از حق سقط جنین حمایت می‌کنند. حقوق، مانند مشاغل، می‌توانند با جنسیت کدگذاری شوند، و این حقوق بر اساس آن ارزش‌گذاری می‌شوند.

گالووی، که دو پسر دارد، در یکی از پادکست‌های اخیر خود گفت: «شما به بابا نیاز دارید.» به نظر می‌رسد خانواده هسته‌ای که او تصور می‌کند، خانواده‌ای است که در آن مادر والد پیش‌فرض است («آنها برای مراقبت به او نگاه می‌کنند. وقتی واقعاً مشکلی دارند، می‌بینم که به مادر مراجعه می‌کنند»)، در حالی که پدر لازم، یک شخصیت مقتدر است که مادر می‌تواند در صورت لزوم به او متوسل شود. گالووی توضیح داد: «لحظاتی پیش می‌آید که شریک زندگی‌ام نیاز دارد که من اظهار نظر کنم. نمی‌دانم این به خاطر عمق صدایم است یا جثه فیزیکی‌ام.» او ادامه داد که پسران «به مرور زمان از مادرشان رویگردان می‌شوند.» ممکن است کسی بپرسد که پسران اصلاً چگونه این فرکانس‌ها را از دست می‌دهند. ممکن است آرزوی صدایی عمیق برای توضیح آن داشته باشد.

در کتاب «درباره پسران و مردان»، ریوز، محقق موسسه بروکینگز، از کار جف دنچ، جامعه‌شناس فقید بریتانیایی، بهره می‌برد که فرض کرد «نقطه ضعف بنیادین تحلیل فمینیستی» عدم توانایی آن در «دیدن این است که مردان ممکن است به جایگاه نقش اصلی تأمین‌کننده نیاز داشته باشند تا انگیزه کافی برای مشارکت کامل و باقی ماندن در مسئولیت‌های طولانی مدت و خسته‌کننده زندگی خانوادگی را به آن‌ها بدهد.» و ریوز، فرضیه اقتصاددان سمت عرضه، جورج گیلدر، را تأیید می‌کند که به محض اینکه همسران «هم تأمین‌کننده و هم تولیدکننده» شوند، شوهرانشان به «تبعیدی» در خانه‌های خود تبدیل می‌شوند. ریوز عمدتاً خط فکری پدرسالاری انتقام‌جویانه گیلدر و دنچ را رد می‌کند، اما به آن‌ها برای تشخیص صحیح «خطرات بی‌هنجاری و انزوای مردان سلب شده از نقش سنتی‌شان» اعتبار می‌دهد. ریوز گفته است که در دورانی که از هر پنج خانوار، دو خانوار یک زن به عنوان تأمین‌کننده اصلی درآمد دارد، هیچ کس نمی‌داند «پدران برای چه هستند.» از هر شش پدر، یک پدر با هیچ یک از فرزندان خود زندگی نمی‌کند. یک مطالعه نشان داد که سی و دو درصد از پدران غیر مقیم در یک سال پس از جدایی از مادر فرزندانشان، حداقل تماس را با فرزندان خود داشتند، و در عرض هشت سال، این تعداد به پنجاه و پنج درصد افزایش یافت.

ریوز نگران است که خانه‌های بدون پدر، پسران گمشده بیشتری را به بار آورند، مردان بیست و چند ساله‌ای که در اتاق‌های دوران کودکی خود زندگی می‌کنند، و خانواده‌های از هم گسیخته‌تر. او هشدار می‌دهد: «اگر ما الگوی منسوخ «پدر نان‌آور» خود را به‌روز نکنیم، همچنان شاهد خواهیم بود که مردان بیشتری از زندگی خانوادگی کنار گذاشته می‌شوند.» در مورد اینکه چه مرجعی حکم داده است که این پدران غایب باید از خانواده‌های خود «کنار گذاشته شوند»، ریوز هرگز نمی‌گوید — هویت مقصر در صدای مجهول پنهان است. ریوز همچنین توضیح نمی‌دهد که چگونه دستیابی زنان به استقلال اقتصادی می‌تواند باعث شود که همسرانشان از چیزی «سلب» شوند، چه برسد به جنبه‌های غیر اقتصادی فراوان همسر یا والد بودن.

این ایده که پدران به دلیل نوعی حس گزنده جابجایی وجودی — نوعی یقین تحقیرآمیز از بی‌فایدگی یا غصب جایگاه خود — از خانواده‌هایشان دور می‌شوند، زمانی که شکاف جنسیتی عظیم در کارهای خانه و پرورش فرزندان در ازدواج‌های دگرجنس‌گرا را در نظر بگیریم، به‌ویژه پررنگ می‌شود. بر اساس گزارش موسسه سیاست برابری جنسیتی، مادرانی که تمام وقت کار می‌کنند، تقریباً دو برابر پدران کارهای خانه را انجام می‌دهند. تحقیقات کلودیا گلدین، اقتصاددان برنده نوبل، نشان داده است که عدم تمایل مردان متأهل به کارهای خانه و سایر «مسئولیت‌های خسته‌کننده زندگی خانوادگی» ممکن است نرخ زاد و ولد را کاهش دهد، که باید مورد توجه طرفداران افزایش جمعیت در حزب جمهوری‌خواه مانند جی. دی. ونس قرار گیرد.

هر چه خواننده زن بیشتر در مشکل ادعایی مردان-پسران کشورمان و راه‌حل‌های بالقوه آن غرق شود، ممکن است احساسی قوی‌تر از رنجش یا انزجار فکری را تجربه کند. او ممکن است شروع به احساس یک سپاس‌گزاری شووینیستی در جنسیت خود کند. یکنواختی آشنای احساس کمی تحقیر شدن، به نظر ارجح‌تر از خشم، استحقاق و بیگانگی می‌آید که (همانطور که بارها و بارها به ما گفته می‌شود) بسیاری از نمونه‌های مردانه را درگیر خود می‌کند. واقعاً چه هدیه‌ای است که در این مورد حق انتخابی نداشته باشی. اینکه مجبور باشی از خانه والدینت بروی، سر شیفتت حاضر شوی، پوشک عوض کنی، نه به این دلیل که هیچ یک از این کارها تأییدکننده جنسیت است، بلکه به این دلیل که زندگی پر از کارهایی است که باید انجام شود، و تو کسی هستی که آن‌ها را انجام می‌دهد. حداقل در این صورت می‌دانی کی هستی.

با خواندن نوشته‌های گالووی، این حس به آدم دست می‌دهد که مردان آخرین بار حدود هفتاد و پنج سال پیش می‌دانستند چه کسی هستند. درست همان‌طور که دولت ترامپ وقتی قول می‌دهد صنعت زغال‌سنگ را احیا کند، یا وقتی نمادهای شبه‌فاشیستی را به اشتراک می‌گذارد که در فیلمی از پل ورهوفن جای دارند، گالووی به حس نوستالژی خواننده برای «اوج مردانگی» اواسط قرن گذشته توسل می‌جوید. او یادآور می‌شود که مردان جوان بودند که به سواحل نورماندی یورش بردند و در نبرد بولژ پیروز شدند: «هنگامی که آلمانی‌ها یا روس‌ها از مرز سرازیر می‌شوند یا از ساحل شلیک می‌کنند، انرژی «بیگ دیک» (Big Dick Energy) فقط یک ایده خوب نیست؛ لعنتی، الزامی است.» البته سربازان آلمانی هم مردان جوان بودند. و مشخص نیست که گالووی کدام مرزی را فکر می‌کند روس‌ها عبور می‌کردند، یا اینکه متوجه است آنها در کدام طرف می‌جنگیدند.

گالووی همچنین دو پروژه ساختمانی عظیم دوران رکود بزرگ را به عنوان گواهی بر توانایی مردان در «تلاش جمعی، شجاعت باورنکردنی، ریسک‌پذیری، پرخاشگری و فداکاری» برجسته می‌کند. یکی از آن‌ها ساخت سد هوور بود که، گالووی اشاره می‌کند، ده‌ها کارگر بر اثر گرمازدگی یا مسمومیت با مونوکسید کربن جان باختند. دیگری ساختمان امپایر استیت بود. گالووی با تأیید می‌گوید: «ساخت و ساز در سال ۱۹۳۰ آغاز شد و یک سال بعد، زودتر از موعد و با بودجه کمتر، به پایان رسید.» او اضافه نمی‌کند که این آسمان‌خراش تا حدی به این سرعت و با این ارزانی ساخته شد، زیرا شهر نیویورک پر از مردانی بود که در شرایط طاقت‌فرسا و حتی کشنده، تقریباً بدون هیچ دستمزدی کار می‌کردند، زیرا فروپاشی سرمایه جهانی، دستمزدها و کار سازمان‌یافته را زیر خود مدفون کرده بود. شاید همین شرایط وخیم، قهرمانی این مردان را بیشتر جلا می‌دهد.

برحسب تصادف، کتاب «یادداشت‌هایی درباره مرد بودن» همزمان با کتاب «مردان در کار: ساختمان امپایر استیت و داستان ناگفته صنعتگران سازنده آن» اثر گلن کورتز منتشر می‌شود. این کتاب جزئیات و ابعاد بیوگرافیکی را به عکس‌های قهرمانانه لوئیس هاین از روند ساخت آسمان‌خراش اضافه می‌کند. کورتز می‌نویسد، بیشتر نام این کارگران شناخته شده نیست، حداقل تا حدی به این دلیل که آنها نه به عنوان مرد، بلکه به عنوان «دست‌ها» دیده می‌شدند — به عنوان «چیزی کمتر از انسان‌های کامل»، یا در بهترین حالت، به عنوان «تجسم کلیات و ایده‌آل‌های انتزاعی»، مانند مواردی که در کتاب گالووی مطرح شده‌اند. تا آنجا که می‌دانیم، این مردان نیز احساس می‌کردند که سیستم «اساساً خراب است و علیه آن‌ها مهندسی شده.» اما آن‌ها مدت‌هاست که مرده‌اند و عمدتاً ناشناس مانده‌اند، بنابراین می‌توانند هر کسی باشند که ما می‌خواهیم.

کورتز هر آنچه را که می‌تواند از زندگی آنها کشف می‌کند و شواهد زیادی از آنچه امروز ممکن است بحران مردان بنامیم می‌یابد: مرگ‌های ناشی از ناامیدی؛ جابجایی و خانواده‌های از هم گسیخته؛ وابستگی. یک نجار سی ساله به نام فین ایگلند، در حالی که ساخت و ساز ساختمان امپایر استیت به پایان می‌رسید، یا از ساختمان پرید یا سقوط کرد؛ مرگ او خودکشی اعلام شد. نجار دیگری به نام متیو مک‌کین، همسر و دو فرزندش را در کشور مادری‌شان اسکاتلند رها کرده بود. و یک سنگ‌تراش بیست و چند ساله به نام جیمز کِر هنوز با مادرش زندگی می‌کرد.