تصویری از یک ون اسباب کشی قدیمی نارنجی و سفید رنگ که بدون چرخ روی بلوک‌های سیمانی قرار گرفته است
تصویری از یک ون اسباب کشی قدیمی نارنجی و سفید رنگ که بدون چرخ روی بلوک‌های سیمانی قرار گرفته است

چگونه ترقی خواهان رویای آمریکایی را منجمد کردند

این مقاله در خبرنامه One Story to Read Today ارائه شده است. برای آن در اینجا ثبت نام کنید.

این ایده که مردم باید بتوانند جوامع خود را انتخاب کنند—به جای اینکه در جایی که به دنیا آمده‌اند گیر کنند—یک نوآوری متمایز آمریکایی است. این اساس رفاه و دموکراسی کشور است و این فقط ممکن است عمیق‌ترین سهم آمریکا در جهان باشد.

هیچ جامعه‌ای هرگز به اندازه ایالات متحده در گذشته متحرک نبوده است. هیچ جامعه‌ای حتی نزدیک هم نشده است. در قرن نوزدهم، اوج تحرک آمریکایی، تقریباً یک سوم از همه آمریکایی‌ها هر سال آدرس خود را تغییر می‌دادند. بازدیدکنندگان اروپایی شگفت‌زده شدند و بیش از کمی وحشت کردند. نویسنده فرانسوی میشل شوالیه در سال 1835 مشاهده کرد که آمریکایی «شیفته اشتیاق به حرکت است»؛ «او نمی‌تواند در یک مکان بماند.» آمریکایی‌ها بسیار بیشتر، در مسافت‌های طولانی‌تر و با مزیت بیشتری نسبت به مردم سرزمین‌هایی که از آن آمده بودند، نقل مکان می‌کردند. آنها این را به عنوان کلید شخصیت ملی خود، چیزی که کشورشان را متمایز می‌کرد، درک می‌کردند. یک روزنامه قرن نوزدهمی توضیح داد: «ما یک مردم مهاجر هستیم و زمانی که تغییر پایگاه گاه به گاه ایجاد کنیم، بهترین رشد را داریم.» دیگری نوشت: «ما از سبک‌های قدیمی پوشش گیاهی انسانی، روش قبلی، چسبیدن مانند یک صدف به یک نقطه در طول نسل‌های بی‌شمار بعدی، رها شده‌ایم.»

همانطور که قرن نوزدهم به قرن بیستم تبدیل شد، همانطور که دو جنگ جهانی گذشت، همانطور که رونق نوزادان آغاز شد، آمریکایی‌ها به نقل مکان ادامه دادند. و همانطور که آمریکایی‌ها در اطراف حرکت می‌کردند، پیشرفت می‌کردند. آنها از سلسله مراتب اجتماعی خفه‌کننده، زمین‌های کشاورزی تهی‌شده، شهرهای رو به زوال و مشاغل بی‌انتها جدا شدند. اگر اولین حرکت نتیجه نداشت، همیشه می‌توانستند یک مقصد امیدوارکننده‌تر را ببینند که آنها را به جلو فرا می‌خواند.

این مهاجرت‌های بی‌وقفه روش جدیدی از تفکر را شکل داد. کارل بکر، مورخ، مشاهده کرد: «وقتی تحرک جمعیت همیشه بسیار زیاد بود، چهره غریب، گفتار عجیب، رسم و رسوم کنجکاو لباس و ایمان مذهبی ناآشنا دیگر موضوع بحث یا نگرانی نبود.» و همانطور که مردم متنوع یاد گرفتند در کنار یکدیگر زندگی کنند، امکانات تکثرگرایی باز شد. بکر نوشت، اصطلاح غریبه، در سایر سرزمین‌ها مترادف با دشمن، در عوض، به «شکل رایج سلام دوستانه» تبدیل شد. در ملتی که مردم برای همیشه در حال ورود و خروج هستند، یک تازه‌وارد می‌تواند کمتر شبیه یک تهدید به نظر برسد تا یک افزودنی خوشایند: سلام، غریبه.

کارآفرینی، نوآوری، رشد، برابری اجتماعی - جذاب‌ترین ویژگی‌های جمهوری جوان همه به این یک واقعیت اساسی بازمی‌گردد: آمریکایی‌ها همیشه به آغاز بعدی خود نگاه می‌کردند، همیشه به دنبال پیشرفت با حرکت رو به جلو بودند.

اما در 50 سال گذشته، این موتور فرصت آمریکایی از کار افتاده است. احتمال اینکه آمریکایی‌ها از یک ایالت به ایالت دیگر نقل مکان کنند، یا در داخل یک ایالت نقل مکان کنند، یا حتی محل اقامت خود را در داخل یک شهر تغییر دهند، کمتر شده است. در دهه 1960، حدود یک نفر از هر پنج آمریکایی در هر سال معین نقل مکان می‌کردند - در مقایسه با یک نفر از هر سه نفر در قرن نوزدهم، اما با این وجود نرخ دیوانه‌واری داشت. با این حال، در سال 2023، تنها یک نفر از 13 آمریکایی نقل مکان کردند.

کاهش شدید تحرک جغرافیایی مهم‌ترین تغییر اجتماعی در نیم قرن گذشته است، اگرچه تغییرات دیگری توجه بسیار بیشتری را به خود جلب کرده‌اند. در همان بازه زمانی، آمریکایی‌های کمتری کسب‌وکارهای جدیدی را راه‌اندازی کرده‌اند و آمریکایی‌های کمتری مشاغل خود را تغییر داده‌اند - از سال 1985 تا 2014، سهم افرادی که کارآفرین شدند به نصف کاهش یافت. آمریکایی‌های بیشتری در نهایت بدتر از والدین خود قرار می‌گیرند - در سال 1970، حدود هشت نفر از هر 10 جوان می‌توانستند انتظار داشته باشند که بیشتر از والدین خود درآمد کسب کنند. در آغاز قرن، این امر تنها در مورد نیمی از جوانان صدق می‌کرد. عضویت در کلیسای از سال 1970 حدود یک سوم کاهش یافته است، همانطور که سهم آمریکایی‌هایی که چندین بار در هفته معاشرت می‌کنند. عضویت در هر نوع گروهی به نصف کاهش یافته است. نرخ تولد همچنان در حال کاهش است. و اگرچه نیمی از آمریکایی‌ها قبلاً فکر می‌کردند که بیشتر مردم قابل اعتماد هستند، اما امروزه تنها یک سوم همین فکر را می‌کنند.

این حقایق اکنون یک فهرست آشنای افسرده کننده را تشکیل می‌دهند. آنها اغلب به عنوان پدیده‌های متمایز با منشأهای مرموز در نظر گرفته می‌شوند. اما هر یک از آنها را می‌توان، حداقل تا حدی، به از دست دادن تحرک ردیابی کرد.

در سال 2016، دونالد ترامپ به خشم، ناامیدی و بیگانگی ناشی از این تغییرات ضربه زد. در میان رای دهندگان سفیدپوستی که بیش از دو ساعت از شهر خود نقل مکان کرده بودند، هیلاری کلینتون در آن سال از یک برتری شش امتیازی محکم در رای برخوردار بود. با این حال، کسانی که در فاصله دو ساعتی رانندگی زندگی می‌کردند، با نه امتیاز از ترامپ حمایت کردند. و کسانی که هرگز شهر خود را ترک نکرده بودند، با 26 امتیاز قابل توجه از او حمایت کردند. هشت سال بعد، او دوباره از آن حمایت کرد تا دوباره کاخ سفید را به دست آورد.

امروزه، آمریکا اغلب به عنوان رنج بردن از بحران مسکن توصیف می‌شود، اما این دقیقاً درست نیست. در بسیاری از نقاط کشور، مسکن ارزان و فراوان است، اما مشاغل خوب و مدارس خوب کمیاب هستند. مناطق دیگر سرشار از فرصت هستند اما خانه‌های مقرون به صرفه کم دارند. این حتی در داخل شهرهای منفرد، محله به محله نیز صادق است.

در نتیجه، بسیاری از آمریکایی‌ها در جوامعی با چشم‌اندازهای مسطح یا رو به زوال گیر افتاده‌اند و توانایی عملی برای نقل مکان از مسیرها، ایالت یا کشور را ندارند - تا انتخاب کنند که کجا می‌خواهند زندگی کنند. کسانی که نقل مکان می‌کنند معمولاً نه به مکان‌هایی می‌روند که فرصت‌ها فراوان است، بلکه به مکان‌هایی می‌روند که مسکن ارزان است. فقط افراد مرفه و تحصیلکرده از این وضعیت معاف هستند. آزادی انتخاب شهر یا جامعه به یک امتیاز طبقاتی تبدیل شده است.

اسکلروزی که ایالات متحده را مبتلا می‌کند - هر سال و هر دهه بیشتر و بیشتر - نتیجه فناوری اشتباه یا یک جنبش مرتجع یا هیچ‌یک از مقصران دیگری نیست که اغلب برای توضیح بزرگ‌ترین مشکلات ملی ما به کار می‌روند. محرومیتی که بسیاری از آمریکایی‌ها را احساس گرفتاری و ناامیدی رها کرده است، در عوض، به اقدامات خودخواهانه یک گروه ممتاز برمی‌گردد که می‌گویند شمول، تنوع و برابری اجتماعی از جمله بالاترین ارزش‌های آنهاست.

احیای تحرک بهترین امید را برای بازگرداندن وعده آمریکایی به ما ارائه می‌دهد. اما این عمدتاً ترقی‌خواهانی هستند که در راه ایستاده‌اند.

تصویری با یک نقشه خیابانی که از نوار اسباب کشی قهوه ای ساخته شده است، با رول نوار در یک تقاطع
خاویر خائن

I. روز اسباب کشی

تعطیلات بزرگ جامعه آمریکایی در بیابان‌ترین حالت خود، روز اسباب کشی بود که توسط مستأجران و مالکان در سراسر قرن نوزدهم و تا قرن بیستم با یک بازی غول پیکر از خانه‌های موزیکال مشاهده می‌شد. روز اسباب کشی جشنی از امیدهای جدید و آغازهای جدید، از رویاهای خرد شده و ظروف سفالی خرد شده بود - همانطور که یک روزنامه شیکاگو در سال 1882 بیان کرد، «کاملاً به عنوان یک روز شناخته شده مانند کریسمس یا چهارم ژوئیه». این در درجه اول یک تعطیلات شهری بود، اگرچه بسیاری از جوامع روستایی که مزارع اجاره‌ای در آنها غالب بود، مراسم‌های خاص خود را برگزار می‌کردند. این تاریخ‌ها از ایالتی به ایالت دیگر و از شهری به شهر دیگر متفاوت بود - 1 آوریل در پیتسبورگ، 1 اکتبر در نشویل و نیواورلئان - اما 1 مه محبوب‌ترین تاریخ بود. و هیچ چیز به اندازه تماشای هزاران هزار نفر از مردم که در یک روز خانه‌های خود را جمع می‌کنند و با هم عوض می‌کنند، بازدیدکنندگان خارجی را شگفت‌زده نکرد.

ماه‌ها قبل از روز اسباب کشی، آمریکایی‌ها برای این مناسبت آماده می‌شدند. مستأجران به مالکان خود اطلاع می‌دادند یا از اجاره جدید مطلع می‌شدند. سپس یک دوره جنون‌آمیز شکار خانه به دنبال داشت، زیرا مردم، عموماً زنان، به دنبال مکان جدیدی برای زندگی بودند که از جهاتی نسبت به مکان قبلی بهبود یابد. روزنامه Topeka Daily Capital خلاصه کرد: «آنها اتاق بیشتری می‌خواهند، یا همان مقدار اتاق را با اجاره کمتری می‌خواهند، یا یک مکان بهتر می‌خواهند، یا راحتی می‌خواهند که قبلاً از آن لذت نبرده‌اند.» اینها ماه‌های انتظار عمومی بود. شهرها و شهرک‌ها مملو از هیجان بودند.

Jerusalem Demsas: حق جابجایی مورد حمله است

در اوایل همان روز، مردم شروع به جابجایی تمام دارایی‌های خود به گوشه‌های خیابان در انبوهی از بشکه‌ها و جعبه‌ها و کیف‌های فرشی کردند و خانه‌ها و آپارتمان‌ها را قبل از رسیدن مستأجران جدید تخلیه کردند. یک وزیر بروکلین هشدار داد: «باید تا ساعت 12 بیرون باشید، زیرا خانواده دیگری به دنبال شما هستند و ترموپیل یک پاس بسیار رام بود در مقایسه با هیجانی که هنگام ملاقات دو خانواده در یک سالن ایجاد می‌شود.» کارمن‌ها که واگن‌ها و درای‌های خود را از میان جاده‌های باریک می‌راندند، نرخ‌های گزافی را دریافت می‌کردند، تشک‌ها و اثاثیه را بالای انبوه کالاهای دیگر می‌زدند و در خیابان‌ها پرسه می‌زدند تا هرچه بیشتر تا قبل از شب انجام دهند. شکارچیان گنج در زباله‌های داخل ناودان‌ها جستجو می‌کردند. شرکت‌های خدمات رفاهی برای ثبت تمام تغییرات تلاش می‌کردند. هنگام غروب، خانواده‌هایی که جابجایی‌های محلی انجام داده بودند، در خانه جدید خود مستقر می‌شدند، وسایل خود را باز می‌کردند و با همسایگان ملاقات می‌کردند.

آمریکایی‌ها زمانی خانه‌ها را همان‌طور که امروزه به اتومبیل یا آیفون نگاه می‌کنند، در نظر می‌گرفتند - کالاهای مصرفی که تا رسیدن مدل بعدی از آنها لذت ببرند.

در سنت لوئیس، ناشر یک فهرست شهری در سال 1906 تخمین زد که در یک بازه پنج ساله، تنها یک نفر از هر پنج خانواده محلی در همان آدرس باقی مانده است. روزنامه The Daily Republican ویلمینگتون، دلاور، در سال 1882 گزارش داد: «بسیاری از خانواده‌های خصوصی این نکته را در نظر می‌گیرند که هر سال نقل مکان کنند.» روز اسباب کشی چیزی کمتر از «یک مراسم مذهبی» نبود، همانطور که طنزپرداز مورتیمر تامسون در سال 1857 نوشت. «به فردی که در اول ماه مه نقل مکان نمی‌کند... به عنوان یک بدعت‌گذار و یک مرد خطرناک نگریسته می‌شود.»

روزنامه Times-Democrat نیواورلئان تصدیق کرد که روز اسباب کشی «اساساً یک نهاد آمریکایی» بود. این روزنامه توضیح داد که اروپایی‌ها ممکن است «به روشی متین، آرام و قدیمی، یک بار در یک دهه یا حدوداً»، نقل مکان کنند، اما نه سالانه، به روش «بیش از حد پرانرژی آمریکایی سرگردان و سرگردان». بازدیدکنندگان اروپایی به نکته‌ای برای مشاهده این آیین عجیب و غریب اشاره کردند و حساب‌های مربوط به چرخ دستی‌هایی که در حال پرواز به بالا و پایین خیابان‌ها بودند را در سفرهای خود گنجاندند.

برای برخی، روز اسباب کشی به معنای تروما و آوارگی بود. در بازارهای سخت‌گیرانه، مالکان از این فرصت استفاده می‌کردند تا اجاره‌ها را افزایش دهند. اما در بیشتر مکان‌ها و برای بیشتر مردم، روز اسباب کشی یک فرصت بود. سهام مسکن به سرعت در حال گسترش بود. یک روزنامه میلواکی توضیح داد که با دیدن ساختمان‌های جدیدی که با عجله به اتمام می‌رسند و خانه‌های قدیمی که بازسازی و مرمت می‌شوند، می‌توانید به نزدیک شدن تعطیلات پی ببرید. همانطور که مستأجران ثروتمندتر جدیدترین املاکی را که به بازار عرضه می‌شد، می‌خریدند، مستأجران کم ثروت‌تر واحدهایی را که تخلیه کرده بودند در یک زنجیره از جابجایی‌ها تصاحب می‌کردند که تقریباً همه مستأجران را در وضعیت بهتری قرار می‌داد. اگر مالکان نمی‌توانستند واحدهای خود را در روز اسباب کشی پر کنند، با چشم‌انداز ویرانگر خالی بودن طولانی‌مدت مواجه می‌شدند. مستأجران از اهرم خود برای مطالبه تعمیرات و ارتقاء خانه یا آپارتمان خود یا چانه‌زنی برای اجاره کمتر استفاده می‌کردند.

عادت جابجایی سالانه محدود به فقرا یا طبقه کارگر نبود. این محدود به جابجایی‌های محلی نیز نبود. آمریکایی‌ها به سرزمین‌های جدید، شهرهای پر رونق و شهرهای به سرعت در حال رشد نقل مکان کردند و امید به جلو رانده شدند. لیدیا ماریا چایلد، روزنامه‌نگار و اصلاح‌طلب اجتماعی، درباره نیویورک نوشت: «اینکه مردم در این شهر خیلی زیاد نقل مکان می‌کنند، عموماً موضوع اراده خودشان است.» او به تندی افزود: «آرزوهای بی نهایت، آنها را به تغییر دائمی سوق می‌دهد، در امید بی‌قرار یافتن چیزی بهتر و بهترتر.» این خلاصه بدی از رویای آمریکایی نیست.

آنچه که همه این جنبش را روان کرد، فراوانی فضا نبود، بلکه اشتیاق ناامیدکننده‌ای برای استفاده بهتر از فضا بود. آمریکایی‌ها بر این باور بودند که دوام جوامعشان به توانایی آنها در جذب بازرگانان و تولیدکنندگان و بالاتر از همه ساکنان بستگی دارد. استفاده از زمین از همان دوران استعمار تنظیم می‌شد، اما قوانین کم بود و برای به حداکثر رساندن توسعه نوشته شده بود. یک میدان آیش یا یک معدن متروکه می‌توانست تصرف شود. یک زمین خالی می‌توانست جریمه سنگینی را به همراه داشته باشد. مشاغل مضر، مانند دباغی و کارخانه‌های تقطیر، از ترس اینکه ساخت‌وساز در مرکز را منصرف کنند، به حاشیه واگذار می‌شدند. هدف رشد بود.

فشار ملت به سمت غرب در دهه 1800 فرصت‌های جدیدی ایجاد کرد و آمریکایی‌ها به سمت آنها حرکت کردند - مردم بومی را از سرزمین خود محروم کردند - اما مهاجرت به سمت غرب هرگز تمام داستان یا حتی بیشتر آن نبود. نرخ مهاجرت در داخل شرق حتی بیشتر بود، زیرا آمریکایی‌ها از مزارع به سمت شهرهای بازار، مراکز شهرستان و شهرهای صنعتی مملو از جمعیت حرکت کردند. قوانین کمی در مورد آنچه می‌توان در ملک خصوصی ساخت وجود داشت و مجموعه‌ای متنوع از ساختمان‌ها برای برآورده کردن تقاضا ایجاد شدند. یک تازه‌وارد ممکن است یک اتاق را در یک خانه خصوصی، پانسیون، آپارتمان، هتل مسکونی یا ساختمان آپارتمان منحصراً مجردها اجاره کند. برخی از این سازه‌ها زننده بودند یا مانند علف‌های هرز بلند از محیط اطراف خود بیرون زده بودند. اصلاح‌طلبان مشتاق بودند تا هرج و مرج را مدیریت کنند و شهرها شروع به اتخاذ قوانین ساختمانی گسترده‌تری کردند که هدف آن کاهش خطر آتش‌سوزی و محافظت از سلامت ساکنان بود. اما ساختمان‌های قدیمی به طور مداوم تسلیم ساختمان‌های جدیدتر می‌شدند، زیرا محله‌ها برای برآورده کردن تقاضا بالاتر می‌رفتند. اولین خانه شهری در یک بلوک از خانه‌های مستقل ممکن است، چند دهه بعد، آخرین خانه شهری باقی‌مانده در بین ساختمان‌های آپارتمانی باشد.

تا زمانی که سفته بازان ساختمان‌های جدیدی می‌ساختند، تا زمانی که خانه‌های کهنه‌سال به بازار اجاره داده می‌شدند یا به آپارتمان تقسیم می‌شدند، تا زمانی که کارآفرینان مهاجر خانه‌های جدیدی می‌ساختند، مردم می‌توانستند به طور منطقی انتظار داشته باشند که هر سال خانه جدیدی پیدا کنند که از جهاتی از خانه قدیمی خود بهتر باشد. و در طول قرن نوزدهم و تا دهه‌های اولیه قرن بیستم، عرضه خانه‌ها به طور پیوسته گسترش یافت.

تصویری از یک جعبه مقوایی باز، که از نوار اسباب کشی قهوه ای ساخته شده است
خاویر خائن

آمریکایی‌های آن دوران تمایل داشتند به خانه‌ها همان‌طور که امروزه به اتومبیل یا آیفون نگاه می‌کنند، به عنوان ابزارهای مفیدی که با این وجود به سرعت ارزش خود را از دست می‌دهند و مستعد منسوخ شدن سریع فناوری هستند. هر سال، خانه‌های تازه‌ساخت و نوسازی‌شده شگفتی‌ها و عجایبی را ارائه می‌دادند: آبی که از شیرها جاری می‌شد، سرد و سپس گرم. لوله‌کشی داخلی و توالت سیفون‌دار و اتصال به خطوط فاضلاب؛ نورپردازی گازی و سپس برقی؛ دوش و وان؛ اجاق گاز و اجاق؛ گرمایش بخار. کارخانه‌ها مواد جدیدی ایجاد کردند و لولا، دستگیره در، قلاب، تریم چوبی و نرده‌ها را در انواع گیج‌کننده‌ای از سبک‌ها تولید کردند. تجمل ممنوعه یک دهه، راحتی مقرون به صرفه دهه بعد و ضرورت مطلق دهه سوم بود. یک خانه کمتر یک سرمایه‌گذاری بلندمدت بود - بیشتر مردم اجاره می‌کردند - تا یک کالای مصرفی، که تا زمانی که مدل بعدی در دسترس قرار گیرد، از آن لذت برده شود.

پیامدهای فرهنگی یک جامعه همیشه در حال حرکت عمیق و شاید خلاف شهود بود. همانطور که آنها سبک زندگی عشایری آمریکایی را مشاهده کردند، برخی از منتقدان نگران بودند که جمعیت دائماً در حال تغییر یک جامعه اتمی شده را تولید کند و مردم را ناتوان از ایجاد روابط قوی، سرمایه‌گذاری در نهادهای محلی، حفظ دولت دموکراتیک یا ایجاد جوامع گرم رها کند. در واقع، این رابطه بین تحرک و جامعه را دقیقاً به عقب برگرداند. در طول قرن نوزدهم و تا قرن بیستم، آمریکایی‌ها مجموعه‌ای قابل توجه از گروه‌ها، باشگاه‌ها و انجمن‌ها را تشکیل دادند و در آنها شرکت کردند. زندگی مذهبی شکوفا شد. دموکراسی گسترش یافت. جوامع شکوفا شدند.

رمز جوامع پر جنب و جوش، همانطور که معلوم شد، اعمال انتخاب است. بیشتر مردم به میل خود به عادات ریشه دوانده، به حلقه‌های آشنای دوستان، به مکان‌های همیشگی پایبند خواهند بود. با این حال، وقتی مردم از یک جامعه به جامعه دیگر نقل مکان می‌کنند، شغل، ارتباطات و هویت قدیمی خود را پشت سر می‌گذارند و به دنبال شغل‌های جدید می‌گردند. آنها خود را مجبور می‌کنند تا با وجود دست و پا چلفتی با همسایگان خود ملاقات کنند یا یکشنبه در یک کلیسای جدید حاضر شوند. فردگرایی آمریکایی به این معنا نبود که مردم از یکدیگر جدا شده‌اند. این بدان معنا بود که آنها با انتخاب فعالانه جوامعی که به آنها تعلق خواهند داشت، هویت فردی خود را می‌سازند.

Jacob Anbinder: همه‌گیری نظریه ترقی‌خواهان شهری درباره اشرافی‌سازی را رد کرد

همه این جنبش‌های فردی به یک آزمایش اجتماعی طولانی و بزرگ تبدیل شد - یک بازآفرینی رادیکال از آنچه جامعه می‌تواند باشد. در سرزمین‌های اروپایی که بسیاری از مهاجران از آن آمده بودند، نسل‌های متوالی در همان شهرها زندگی می‌کردند، در همان خانه‌ها ساکن بودند، همان مشاغل را انجام می‌دادند و همان زمین را کشت می‌کردند. تجربه به آنها آموخته بود که پذیرش اعضای جدید یک جامعه را با چیزهای کمتری برای دور زدن رها می‌کند، بنابراین با سوء ظن و خصومت با غریبه‌ها رفتار می‌کردند. آنها آموختند که شکاف‌ها تلخی ماندگاری ایجاد می‌کند، بنابراین اجماع و انطباق را در اولویت قرار دادند. زندگی دهکده‌ای مشترک را بالاتر از فرد، سنت را بالاتر از نوآوری، انزوا را قبل از پذیرش قرار می‌داد.

اما وقتی اولین مهاجران از اقیانوس اطلس عبور کردند، فرضیات خود را پشت سر گذاشتند. آنها یک بار نقل مکان کرده بودند، بنابراین باید بتوانند دوباره نقل مکان کنند. پیوریتان‌ها به زودی حق خروج از مستعمره ماساچوست بی را به قانون تبدیل کردند، احتمالاً اولین بار در جهان که این آزادی به صورت مکتوب در آمد و به عنوان یک حق اساسی تعریف شد. دو قرن بعد، همانطور که سرزمین‌های میانه غربی برای جذب ساکنان با هم رقابت می‌کردند، یک آزادی مکمل، حق ورود - و ماندن، بدون نیاز به کسب رضایت رسمی جامعه را اضافه می‌کردند. در مجموع، این حقوق انقلابی به آمریکایی‌ها آزادی جدیدی برای جابجایی اعطا کرد و داستان آمریکایی را ممکن ساخت.

البته، تحرک همیشه بدون اعتراض نبوده است. موج‌های مهاجران با تبعیض از سوی کسانی مواجه شدند که تنها کمی زودتر رسیده بودند و صرفاً به این دلیل که ایرلندی، ایتالیایی یا یهودی بودند، از جوامع دور شدند. قوانین چینی‌ها را مستثنی کرد و افراد خودسر آنها را از خانه‌هایشان بیرون کردند. زنان به ندرت از امتیاز کامل تحرک برخوردار بودند، زیرا محدودیت‌های اجتماعی، موانع قانونی و خطرات فیزیکی مانع آنها می‌شد. و حتی پس از پایان برده‌داری، آمریکایی‌های سیاه‌پوست مجبور بودند در هر نوبت برای جابجایی و حرکت به سمت فرصت، در مواجهه با تبعیض نژادی و خشونت نژادپرستانه مبارزه کنند. اما در پایان قرن نوزدهم، تحرک یک عادت عمیقاً ریشه‌دار در سراسر ایالات متحده بود.

این عادت اکنون از بین رفته است و تلفات آن بسیار زیاد است. بر اساس یک تخمین، کاهش تحرک سالانه نزدیک به 2 تریلیون دلار به اقتصاد آمریکا از نظر بهره وری از دست رفته هزینه دارد. هزینه‌های شخصی ممکن است حتی بیشتر باشد، اگرچه گاهی اوقات تشخیص آن دشوارتر است. جابجایی مسکونی از این نظر مانند ورزش بدنی است: چه روی یک مبل نشسته باشید و چه در یک خانه قرار گرفته باشید، بعید است که اینرسی را به عنوان منبع اصلی مشکلات خود شناسایی کنید. تنها زمانی که بلند می‌شوید که مزایای جابجایی آشکار می‌شود. افرادی که اخیراً محل اقامت خود را تغییر داده‌اند، از روابط حمایتی بیشتر و احساس خوش‌بینی بیشتر، حس هدفمندی بیشتر و افزایش احترام به خود گزارش می‌دهند. در مقابل، کسانی که می‌خواهند نقل مکان کنند و نمی‌توانند، بدبین‌تر و ناراضی‌تر از زندگی خود می‌شوند. و آمریکایی‌ها از آن دسته اول به دسته دوم تغییر می‌کنند: از سال 1970، احتمال اینکه فردی که انتظار دارد در چند سال آینده نقل مکان کند، با موفقیت به این آرزو عمل کند، تقریباً به نصف کاهش یافته است.

آمریکایی‌های نسل‌های گذشته از رکود ما شوکه می‌شدند. تمایل به ادامه حرکت مدت‌هاست که ویژگی تعیین‌کننده شخصیت آمریکایی بوده است. و با این حال امروز، ما گیر کرده‌ایم. چه اشتباهی رخ داد؟

II. چه کسی تحرک آمریکایی را کشت؟

جین جیکوبز را مقصر بدانید. تحرک آمریکایی به آرامی توسط نسل‌های اصلاح‌طلب خفه شده است که به دنبال تأیید مجدد کنترل بر محله‌ها و همسایگان خود هستند. و جیکوبز، شهرساز بسیار مشهور که در سال 2006 درگذشت، نقش محوری ایفا کرد.